شنبه ۵ دي ۱۳۸۳
به مناسبت سالگرد انتفاضه
اسرائيل دشمني كه بايد بيشتر شناخت
اشاره:
روز چهارم دي ماه ، سالروز آغاز انقلاب فلسطين (انتفاضه ) وهمچنين همدردي با مردم فلسطين است ،جنبش صهيونيسم و سپس اسرائيل عامل فاجعه بزرگ براي ملت فلسطين و نيز منشاء بسياري از مصيبت ها و گرفتاري هاي كشورهاي منطقه خاورميانه طي نيم قرن اخير بوده است. بي ترديد جهل و بي اطلاعي نسبت به اسرائيل و ساختارهاي شكل دهنده اين رژيم نامشروع، يكي از موانع عمده و دشوار در برخورد شايسته و توأم با قدرت با اين تهديد بزرگ منطقه و اقدامات خطرناك آن رژيم به شمار مي رود.نوشتار حاضر سعي دارد با بررسي هر چند اجمالي بعضي از اركان تشكيل دهنده اين دولت، در جهت شناساندن آن چند گامي را به جلو بردارد.
008130.jpg
محسن پيريايي
نظام حكومتي
نظام حكومتي در اسرائيل در حقيقت ادامه سيستم خودمختاري است كه انگليسي ها در زمان قيمومت بر فلسطين و به موجب قرارداد قيمومت به يهوديان ساكن در اين سرزمين داده بودند. در قرارداد قيمومت، سازمان صهيونيسم به عنوان يك ارگان يهودي مناسب براي همكاري با دولت قيم جهت ايجاد وطن ملي يهود (با توجه به مفاد اعلاميه بالفور) شناخته شده است.
قانون اساسي
اسرائيل فاقد قانون اساسي كامل و تدوين شده اي است كه در آن مرزهاي جغرافيايي، انساني و سياسي دولت، روابط قواي سه گانه با يكديگر، وظايف و حقوق متقابل مردم و حكومت و غيره مشخص شده باشد. ولي پارلمان اسرائيل تعدادي «قانون مبنا» را از تصويب گذراند كه به لحاظ ماهيتي تفاوت چنداني با قانون اساسي به معني متعارف آن ندارد. از مهمترين اين قوانين، قانون پارلمان، قانون اراضي اسرائيل،  قانون رئيس دولت، قانون هيات وزيران، قانون ارتش، قانون دارايي ها و درآمدهاي دولت، قانون قوه قضائيه و قانون ناظر دولت است كه اين قوانين درواقع فصول مختلف قانون اساسي است. همچنين به منظور تأكيد ماهيت يهودي و صهيونيستي اسرائيل، قوانين ديگري مانند: قانون انتقال جسد تئودور هرتصل (۱۹۴۹)، قانون بازگشت (۱۹۵۰) و قوانين تعيين كننده مناسبات اسرائيل با سازمان جهاني صهيونيسم يا آژانس يهود(۱۹۵۲)، صندوق ملي يهود (۱۹۵۳) و صندوق مؤسسات (۱۹۵۶) از تصويب پارلمان گذشت. قبل از اين موارد، قوانين مربوط به احوال شخصي و دادگاه هاي مذهبي و شوراي عالي خاخام ها و نازيسم تدوين شده و به تصويب رسيد. در ارتباط با نازيسم، پارلمان اسرائيل در سال ۱۹۸۶ با تصويب قانون ديگري، افراد منكر وقوع فاجعه قتل عام يهوديان به دست هيتلر را به پنج سال زندان محكوم كرده است. اين قانون اوج قوانين مربوط به نازيسم به شمار مي رود.
در آستانه پايان قيمومت انگلستان و عزيمت نماينده عالي آن كشور و خروج كليه نيروهاي انگليسي از خاك فلسطيني، ديويد بن گوريون در جلسه ويژه به اصطلاح شوراي ملت كه ساعت ۴ بعدازظهر روز جمعه مورخ ۱۴ مه ۱۹۴۸ در تالار موزه شهر تل آويو، با حضور ۳۷ نفر از نمايندگان يهود فلسطيني و سازمان جهاني صهيونيسم تشكيل شد، اعلاميه استقلال را قرائت نمود. اين اعلاميه با مقدمه اي مشتمل بر ادعاهاي واهي صهيونيست ها درخصوص مشروعيت تشكيل اسرائيل آغاز مي شود. در ادامه اعلاميه استقلال آمده است كه به منظور وحدت خانواده هاي يهودي، درهاي اسرائيل بر روي مهاجران يهودي باز خواهد بود. در اين اعلاميه همچنين بر ترقي و پيشرفت كشور و بهبود شرايط زندگي تمامي افراد جامعه تأكيد شده است و ضمن اعلام آمادگي براي همكاري با ارگان ها و نمايندگان سازمان ملل، براي اجراي مصوبه مجمع عمومي اين سازمان درخصوص تقسيم فلسطين و انجام اقدامات مقتضي براي يكپارچگي اقتصادي سرزمين اسرائيل، از آن سازمان خواسته شده تا اسرائيل را به رسميت بشناسد. همچنين شهروندان عرب هم «براي حفظ صلح و سهيم شدن در آباد كردن دولت، براساس برخورداري از حقوق كامل و يكسان شهروندي و مشاركت در كليه نهادهاي موقت و دايم» فرا خوانده شده اند و اين در حالي است كه در همان زمان ده ها هزار فلسطيني از خانه و كاشانه خويش آواره شده بودند.
به هر حال اعلاميه استقلال مبناي قانونگذاري و تشكيل كابينه موقت قرار گرفت. در ۳۰ نوامبر ۱۹۴۷ (فرداي روز تصويب تقسيم فلسطين در سازمان ملل) آژانس يهود كميته اي مركب از تعدادي حقوقدان را با هدف تهيه پيش نويس قانون اساسي تعيين كرد. كميته مذكور كار خود را انجام داد و پيش نويس قانون اساسي را تقديم كابينه موقت نمود. كابينه نيز پس از انجام برخي اصلاحات آن را در دسامبر ۱۹۴۸ منتشر كرد. هر چند پيش نويس مذكور تصويب نشد، ولي قوانين مبنا كه هم اكنون در اسرائيل مورد عمل قرار مي گيرند، با استناد مكرر به اصولي كه در آن پيش نويس آمده است، تدوين و تصويب شدند.
كنست
كنست يا پارلمان اسرائيل، قوه مقننه در نظام حكومتي اسرائيل به شمار مي رود و هيات وزيران مشروعيت خود را از آن مي گيرد. بنابراين كنست هسته اصلي نظام سياسي اسرائيل است. كنست نام خود را از عبارت «هكنيست هگدولا» به معني «شوراي عالي» كه به مثابه هيات قانونگذاري يهود در اوايل دوره هيكل دوم (اواخر قرن ششم قبل از ميلاد) بوده، گرفته است.
در قانون مبناي ويژه كنست، كه آخرين اصلاحيه آن در تاريخ اول فوريه ۱۹۵۸ انجام گرفت، نظام نامه انتخابات سراسري كنست و وظايف و اختيارات آن مشخص گرديده است. مطابق اين قانون، كنست (يا همان پارلمان اسرائيل) مجلسي است كه از ۱۲۰ عضو تشكيل مي گردد و همگي با رأي مخفي و براساس نسبت آرا انتخاب مي شوند. تمامي شهروندان اسرائيل كه به سن ۱۸ سالگي رسيده اند، حق شركت در انتخابات را دارند. همچنين هر اسرائيلي كه به سن ۲۱ سالگي رسيده باشد مي تواند نامزد عضويت در كنست شود. البته رئيس دولت، علماي دين كه از دولت حقوق دريافت مي كنند، قضات، افسران ارتش و كارمندان عالي رتبه، حق نامزدي براي عضويت در كنست را ندارند. مدت دوره نمايندگي چهار سال است كه از تاريخ انتخاب شدن آغاز و با تشكيل نخستين جلسه كنست بعدي پايان مي يابد. كنست مي تواند پيش از اتمام دوره چهارساله اش خود را منحل كند. به منظور نظارت بر روند برگزاري انتخابات، كنست مبادرت به تشكيل «هيات مركزي انتخابات» مي نمايد و معمولاً رئيس دادگاه عالي عدليه رياست آن را بر عهده دارد. حد نصاب معيني جهت رسميت يافتن جلسات كنست منظور نشده و كليه تصميمات براساس آراي اكثريت نسبي نمايندگان حاضر در جلسه و بدون احتساب آراي نمايندگان ممتنع اتخاذ مي گردد. جلسات كنست جز در مواردي خاص علني است. كنست هر سال در دو دوره زمستان و تابستان تشكيل جلسه مي دهد، مشروط بر اينكه مجموع مدت زمان دو دوره كمتر از ۸ ماه نباشد. در هنگام تعطيلات كنست در صورت درخواست كابينه يا حداقل ۲۰ نماينده، مي توان نمايندگان را براي تشكيل جلسه فوق العاده فراخواند. ساختمان و اطراف كنست مصونيت قانوني دارد و گارد كنست كه تابع دستورات رئيس كنست است مأموريت حفظم نظم و تأمين آن را برعهده دارد. كنست دستگاه قانونگذاري دولت به شمار رفته و دادگاه ها حق نقض مقررات آن را ندارند. كنست با آراي مخفي نمايندگان، رئيس دولت را انتخاب مي كند و در شرايط معيني مي تواند وي را بركنار نمايد. دادن رأي اعتماد به كابينه و پس گرفتن آن، از حقوق منحصر به فرد كنست است. هر دوره جديد كنست يك هفته پس از برگزاري انتخابات و در روز دوشنبه طي مراسم خاصي با حضور رئيس دولت كار خود را آغاز مي كند. كار اصلي كنست به وسيله كميسيون هاي دائمي انجام مي شود و موضوعات مطرح شده دردستور كار، با توجه به آئين نامه داخلي كنست، در جلسات عمومي مورد بحث و بررسي قرار مي گيرند. هر كميسيون از ۱۹ عضو تشكيل مي شود و در حال حاضر ده كميسيون در ساختار داخلي كنست وجود دارد.
در انتخابات كنست، رأي دهندگان نه به تك تك نامزدها، بلكه به نفع ليست هاي انتخاباتي احزاب رأي مي دهند. نام برندگان در انتخابات به ترتيب ليست احزاب و با توجه به شمار كرسي هاي آنان اعلام مي شود. اين امر تعداد آرايي را كه هر ليست كسب كرده است، مشخص مي سازد. چنانچه بعدها به طور مثال يكي از نمايندگان فوت كند، اولين نفري كه نامش در ليست انتخاباتي پس از افراد انتخاب شده آمده است جاي وي را مي گيرد.
ليست هاي انتخاباتي (به منظور شركت در انتخابات سراسري) به وسيله احزاب حاضر در كنست يا يك گروه ۲۵۰۰ نفره از واجدين شرايط براي رأي دادن، تسليم هيات مركزي انتخابات مي شود. نامزدها موافقت خود را كتباً به اين هيات اعلام مي دارند. احزاب عمده اسرائيل، ليستي شامل ۱۲۰ نفر (به تعداد اعضاي كنست) را ارائه مي دهند. موفقيت هر يك ازنامزدها به ترتيب اسامي آنان در ليست و شمار كرسي هايي كه حزب مربوطه در انتخابات به دست مي آورد بستگي دارد.
كابينه
كابينه اسرائيل براي مدتي وظايف و اختيارات خود را به استناد نظام نامه قانون و اداره (مصوب ۱۹۴۸) و قانون انتقال (مصوب ۱۹۴۹) اعمال مي نمود. ولي پس از تصويب «قانون مبناي ويژه دولت» در ۱۳ جولاي ،۱۹۶۸ اين قانون مبناي كار كابينه قرار گرفته است. طبق اين قانون، كابينه بازوي اجرايي دولت بوده و مقر دائمي آن در بيت المقدس است. كليه وزرا در برابر كنست مسئول مي باشند و كابينه تا زماني كه از رأي اعتماد كنست برخوردار است مي تواند به كار خود ادامه دهد. به اين ترتيب كابينه اختيارات و جايگاه قانوني خود را از كنست مي گيرد. نخست وزير بايد عضو كنست باشد ولي درخصوص وزيران چنين الزامي وجود ندارد. هر يك از وزرا مي توانند با موافقت دولت، يكي از اعضاي كنست را به عنوان معاون خود منصوب يا عزل نمايند و در صورت كناره گيري وزير، معاون نيز كنار مي رود. تعيين معاونان بايد با اطلاع كنست باشد، اما نيازي به موافقت آن ندارد.
در صورت استعفاي كابينه با برگزيدن كنست جديد، كابينه قبلي تا انتصاب كابينه بعدي به كار خود ادامه مي دهد.
رئيس دولت
متعاقب تصويب پست رياست دولت به عنوان بخشي از دستگاه حكومتي اسرائيل، حييم وايزمن نهم مارس پس از اعلام استقلال به عنوان نخستين رئيس دولت اسرائيل برگزيده شد. پست رياست دولت در اسرائيل بيشتر حالت نمادين و تشريفاتي دارد تا يك مقام اداري و اجرايي. اختيارات رئيس دولت توسط قانون مشخص شده است كه از آن جمله مي توان به حق انتخاب يك عضو كنست براي تشكيل كابينه جديد، عفو بعضي از زندانيان، امضاي قوانين، مقررات، اسناد و مدارك در چارچوب قانون و... اشاره كرد.
رئيس دولت در اسرائيل براساس قانون مبناي ويژه رياست دولت مصوب ۱۶ ژوئن ،۱۹۶۴ بالاترين مقام به شمار رفته و مقر او در شهر بيت المقدس است و كليه شهروندان اسرائيلي مي توانند خود را داوطلب احراز اين مقام كنند. رئيس دولت در جلسه ويژه كنست و با رأي مخفي نمايندگان و براساس كسب اكثريت مطلق آرا (دست كم ۶۱ رأي) برگزيده مي شود و در صورتي كه اين تعداد آرا توسط هيچيك از داوطلبان دور اول كسب نشود، رأي گيري آن قدر تكرار مي شود تا يكي از داوطلبان موفق به كسب آراي لازم شود. هر ۱۰ تن از اعضاي كنست مي توانند با ارائه پيشنهادي كتبي به همراه رضايت نامه شخص موردنظر، وي را به عنوان داوطلب احراز پست رياست دولت معرفي كنند.رئيس دولت در اسرائيل از مصونيت قضايي بالايي برخوردار است و به هيچ وجه نمي توان او را به خاطر مسائل مربوط به حوزه وظايف و اختيارات رياست محاكمه كرد. به طور كلي قانون او را از هر گونه مؤاخذه در برابر اقداماتي كه در محدوده اختياراتش انجام مي دهد، مصونيت مي بخشد. رئيس دولت به پيشنهاد «كميسيون احكام كنست» و موافقت حداقل سه چهارم نمايندگان عزل مي شود و مي تواند با حضور در كنست به دفاع از خود بپردازد.
دستگاه قضايي
قانون دادگاهها و قضاوت، بر استقلال دستگاه قضايي از قواي مقننه و مجريه، تأكيد و حق شهروندان را در شكايت كردن به دادگاهها در سطوح گوناگون ازجمله دادگاه عالي عدليه (طبق يك روند اجرايي مشخص) تضمين مي كند. دادگاه عالي عدليه در حوزه مسائل قضايي نقش بزرگي را ايفا مي كند. دادگاه مزبور حق اظهارنظر درخصوص نحوه عملكرد دستگاه حكومت به استثناي كنست و رئيس دولت را دارد. از آن طرف حكومت مي كوشد با تصويب قوانين مختلف در كنست يا اجراي قوانين حالت هاي اضطراري، اختيارات اين دادگاه را محدود كند. در اسرائيل هيچ دادگاهي (در هر سطحي كه باشد) حق نقض قوانين مصوب كنست را ندارد.
احزاب سياسي
در اسرائيل ۱۸ حزب سياسي فعاليت دارند. از اين تعداد چهارده حزب (به صورت منفرد يا در قالب ائتلاف هاي انتخاباتي- پارلماني) در كنست حضور دارند، به غير از اين احزاب تعدادي تشكل ديگر در قالب جنبش و سازمان كه نمي توان آنها را به معناي واقعي كلمه حزب سياسي ناميد وجود دارند. تاريخ تشكيل احزاب عمده كنوني به دوره «ييشوف» برمي گردد (ييشوف نامي است كه به جامعه يهوديان فلسطين پيش از تأسيس اسرائيل اطلاق مي شود.) اساساً احزاب نقش مهمي در شكل گيري جامعه يهود فلسطين در دوره قيمومت انگلستان ايفا كردند. همچنين آنان در به وجود آوردن دولت اسرائيل نيز به نوعي سهيم بوده اند. احزاب مذكور پس از تشكيل اسرائيل نيز تلاش كردند تا در عرصه گوناگون زندگي ازجمله سياست، به شكل هاي مختلف تأثيرگذار باشند.
مشخصات كلي نظام حزبي در اسرائيل
نظام حزبي در اسرائيل داراي مشخصاتي است كه آشنايي با آنها به شناخت پديده هاي حزبي و سياسي اسرائيل كمك مي كند. يكي از برجسته ترين مشخصات نظام حزبي اسرائيل، «كثرت احزاب» و پيدايش پي در پي آنها به خصوص در آستانه انتخابات سراسري است. بيشتر اين احزاب بلافاصله پس از برگزاري انتخابات يا طي يك دوره تقنينيه (۴ساله) يا حداكثر ظرف دو دوره منحل مي شوند.
دومين خصلت بارز نظام حزبي اسرائيل، كثرت انشعاب ها و ائتلاف هاست. احزاب مختلف ضمن حفظ استقلال تشكيلاتي، با يكديگر ائتلاف كرده و در انتخابات و سپس داخل كنست تشريك مساعي دارند.
سومين خصوصيت بارز نظام حزبي اسرائيل «نقش هاي متعدد» بعضي از احزاب است. احزاب اسرائيل فعاليت خود را به مسائل سياسي محض محدود نكرده و متفاوت با نقش مرسوم احزاب در دموكراسي هاي غربي عمل مي كنند. خصوصيت ذكر شده به دوران پيش از تأسيس اسرائيل برمي گردد. در آن دوران انتقال اعضا و هواداران احزاب از خارج كشور به سرزمين فلسطين، تأمين مسكن، كار، بهداشت و درمان و ساير نيازمنديهاي زندگي اجتماعي و توجيه سياسي و ادغام آنها در بخش هايي از جامعه كه پايگاه مردمي اين احزاب به شمار مي رفتند، برعهده احزاب سياسي بود.
چهارمين خصلت احزاب در اسرائيل وجود «ملاحظات عقيدتي» در نظام حزبي اين رژيم است. اختلاف ديدگاه در مورد سرنوشت سرزمين هاي اشغالي و رابطه بين مذهب و حكومت يكي از عوامل اصلي انشعاب و ادغام احزاب است. تفاوت آراء درخصوص نظام اقتصادي از ديگر عوامل انشعاب در احزاب به شمار مي رود، هرچند اين تفاوت رأي به نسبت سالهاي نخست تشكيل اسرائيل بسيار كمتر شده است. ملاحظات عقيدتي در دسته بندي احزاب اسرائيل از اهميت بالايي برخوردار است به طوري كه در حال حاضر احزاب به استناد موضع گيري در برابر سرزمين هاي اشغالي و رابطه مذهب با حكومت به سه اردوگاه زير تقسيم شده اند:
الف) اردوگاه چپ گرايان
در اين اردوگاه آن دسته از احزاب سياسي قرار دارند كه خواهان صلح با فلسطينيان و كشورهاي عربي در قبال عقب نشيني از تمام يا بخشي از سرزمين هاي اشغالي اند. البته اين احزاب در زمينه هاي اقتصادي و اجتماعي با يكديگر اختلاف نظر اساسي دارند. همچنين تمام احزاب سياسي عربي (با تأكيد بر تفاوت ماهوي آنان با احزاب يهودي) بخشي از اين اردوگاه به شمار مي روند. ازجمله احزاب مطرح اردوگاه چپ گرايان مي توان به احزاب كارگر، ميرتس، مبام، راتس و شينوي اشاره كرد.
ب) اردوگاه راست گرايان
اين اردوگاه شامل كليه احزاب سياسي اسرائيلي است كه با هر نوع عقب نشيني از مناطق اشغالي مخالف و خواهان الحاق زود يا ديرهنگام اين مناطق به اسرائيل هستند. از احزاب مطرح اين اردوگاه نيز مي توان به احزاب ليكود، هتحيا، تسومت، يعود، موليدت و كاخ اشاره كرد.
ج) اردوگاه مذهب گرايان
در اسرائيل مذهب گرايان به دو بخش عمده تقسيم مي شوند: مذهب گرايان صهيونيستي و مذهب گرايان افراطي، هر دوي اين گروه ها به جناح ارتدوكسي يهوديت وابسته اند. در صحنه سياسي اسرائيل، حزب مفدال نماينده مذهب گرايان صهيونيستي و احزاب اعوادات اسرائيل، ديغل هتوراه و شاس نماينده مذهب گرايان افراطي اند. مذهب گرايان اصلاح طلب و محافظه كار كه گروه اندكي هستند فعاليت سازمان يافته اي در صحنه سياسي ندارند.
علاوه بر احزاب صهيونيستي، شماري از احزاب، گروه هاي سياسي و اتحاديه هاي محلي و كشوري در بخش هاي فلسطيني نشين  نيز فعاليت مي كنند. بيشتر اين تشكيلات در چند دهه اخير و در پي مجموعه تحولات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه با گذشت زمان زندگي عرب هاي فلسطيني را دربرگرفته است، به وجود آمده اند. از ميان گروه هاي سياسي مختلف، تنها سه گروه، راكح، ليست پيشرو براي صلح و حزب دموكراتيك عرب داراي ويژگي هاي حزب سياسي اند. علاوه بر اين سه حزب، دو تشكل ديگر نيز وجود دارد كه نمي توان آنها را حزب سياسي دانست و در انتخابات كنست نيز شركت نمي كنند. اين دو تشكل عبارتند از جنبش فرزندان ميحض و حركت اسلامي.
008133.jpg
اقتصاد
زماني كه جنبش صهيونيستي فعاليت سياسي خود را براي تشكيل دولتي يهودي در سرزمين فلسطيني آغاز نمود، براي اين دولت يك طرح اقتصادي مشابه با طرح هاي استعمارگرانه دولت هاي اروپايي در آمريكا، استراليا و آفريقا ارائه كرد. مي دانيم كه طرح هاي اروپائيان بر دو نكته مبتني بود: نكته اول وجود اراضي وسيع و بي مالك و نكته دوم آمادگي كاشفان اروپايي براي بهره برداري و آبادي اين اراضي بود. شعار معروف صهيونيست ها در آن دوران اين بود: تشكيل دولت اسرائيل يعني بازگشت ملتي بي سرزمين (يهود) به سرزميني بي ملت (فلسطين)، پيداست كه اين شعار با طرح هاي عنوان شده اروپاييان تفاوت ندارد. البته اين شعار كاملاً برخلاف واقعيات موجود بود. زيرا از لحاظ زمين، در فلسطين زمين آزاد و بي مالك وجود نداشت و بهترين شاهد بر اين مدعا، برابري ارزش اقتصادي زمين در فلسطين با ارزش آن در ايالات متحده در اوايل اين قرن (قرن بيستم) بود. تلاش صهيونيست ها براي خريد زمين در فلسطين سبب افزايش زايد الوصف بهاي آن شد، چنانكه بهاي زمين تقريباً هر ۴ سال دو برابر مي شد.
از سوي ديگر توصيف يهود به عنوان ملتي بي سرزمين، توصيفي نادرست و غلط انداز است. زيرا يهوديان ساكن اروپاي غربي، آمريكاي شمالي و آمريكا جنوبي هنگامي خود را شهروند آن ديار مي دانند كه از حقوق و وظايف يكساني با ساير شهروندان برخوردار باشند، از اين رو هيچگاه تمايلي به مهاجرت به سرزمين فلسطين ندارند. يهوديان روسيه و اروپاي شرقي كه همواره در معرض سركوب نژادي قرار داشتند، آمريكا را به عنوان نخستين انتخاب خود براي مهاجرت به حساب آورده و مي آورند. در سالهاي مهاجرت بزرگ يهود (۱۹۰۵ تا ۱۹۱۴) بيش از يك ميليون يهودي از اروپا به آمريكا مهاجرت نمودند، در حالي كه در همين فاصله تنها ۳۰ هزار يهودي راهي فلسطين شدند. مهمتر آنكه ۸۰% كساني كه به فلسطين رفتند، پس از چند ماه يا چند هفته، فلسطين را ابتدا به مقصد اروپا و از آنجا به قصد آمريكا ترك كردند.
تحولات اقتصادي
بين سالهاي ۱۹۹۳-۱۹۴۸
محققان و پژوهشگران در امور اسرائيل معمولاً اقتصاد اين دولت را از زمان تأسيس به ۴دوره تقسيم مي كنند:
الف) دوره سختي و پايه گذاري (۱۹۵۴-۱۹۴۸): در سالهاي نخست تشكيل اسرائيل، بيشترين اهتمام رژيم صهيونيستي معطوف به سه موضوع بود: اول پايه ريزي ارتش مدرن، آماده نبرد و قادر به استفاده از سلاح هاي پيشرفته؛ دوم پذيرش مهاجرين جديد؛ سوم ايجاد نهادهاي دولتي جديد شامل مؤسسات خدمات مدني، بانك مركزي، بيمه ملي، راديو و....
ب) دوره رشد سريع (۱۹۷۲-۱۹۵۴): در اين دوره و در پي سرازيرشدن سرمايه هاي خارجي كه در قالب غرامت هاي پرداختي آلمان صورت مي پذيرفت و نيز به دنبال افزايش نيروي كار فعاليت هاي اقتصادي به شدت رشد كرد. بدين جهت بود كه رشد توليد ناخالص ملي كه در دوره پيش كمتر از ۲% بود، به ۱۷% رسيد و اين امر به افزايش ۹ درصدي مصرف سرانه نيز انجاميد.
ج) دوره تورم و ركود (۱۹۸۵-۱۹۷۳): دوره تورم و ركود در اقتصاد اسرائيل پس از جنگ اكتبر سال ۱۹۷۳ آغاز شد، در طول اين دوره نرخ رشد توليد ناخالص ملي از ۳% فراتر نرفت و در بعضي از سالها نيز به صفر رسيد و ميزان پرداخت هاي تجاري و بودجه دولت با كسري زيادي روبرو گرديد. اين ركود دلايل متعددي داشت. در مطالعات سياسي و گزارش هاي مطبوعاتي معمولاً هزينه سنگين جنگ ۱۹۷۳ و افزايش ناگهاني بهاي نفت به عنوان دو عامل اصلي ركود اقتصادي اسرائيل قلمداد مي شود.
د) دوره اصلاحات اقتصادي (از سال ۱۹۸۵ به بعد): با اجراي برنامه اصلاحات اقتصادي در اواخر دهه ۸۰ دولت ضمن كاستن از هزينه هاي جاري خود،  كاهش ارزش برابري شيكل (پول ملي) و جلوگيري از افزايش سطح دستمزدها موفق به مهار تورم شد. در فاصله سالهاي ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۸ اوضاع اقتصادي به طور كلي بهبود يافت. اما در سال ۱۹۸۹ و در پي سياست هاي پولي جديد دولت كه به بالارفتن هزينه هاي سرمايه گذاري انجاميد و نيز قيام مردم فلسطين (انتفاضه) و اثرات نامطلوبش بر اقتصاد، بار ديگر ركود بر فعاليت هاي اقتصادي سايه افكند. در اوايل دهه نود،  روند اقتصادي اسرائيل مجدداً رو به رشد گذاشت. مهاجرت گسترده يهوديان شوروي سابق و به تبع آن فعال شدن بازارها و دريافت وام هاي كلان براي پذيرش مهاجران تازه وارد، دليل اين رشد بود.

نگاه روز
آينده اسرائيل
احمد عمرابي
در آينده اي نه چندان دور در اروپا دو پديده ظهور خواهد كرد: يكي سياسي كردن اقليت هاي اسلامي و رنگ و بوي افراطي گرفتن اين اقليت ها و ديگري افزايش موج نفرت ملت هاي اروپايي از صهيونيست ها مي باشد كه سازمان هاي يهودي آن را «سامي ستيزي» ناميده اند. اين مضمون همان گزارش محرمانه خطرناكي است كه كارشناسان وزارت امور خارجه رژيم صهيونيستي آن را تهيه كرده و هفته گذشته در اختيار رسانه ها قرار دادند. در يك كلام، مضمون گزارش نشان مي دهد كه اتحاديه اروپا كانون اصلي آنتي سميتيزم خواهد بود. بر پايه اين گزارش اين پديده در ۱۰سال آينده به منصه ظهور خواهد نشست. با توجه به اين پيش بيني سئوالي كه بايد اينجا مطرح كنيم اين است آيا عرب ها آمادگي دارند به روند نارضايتي اروپايي ها از يهوديان تسريع بخشند. در اين گزارش آمده است كه امكان دارد اسرائيل همگام با افزايش نفوذ اتحاديه اروپا از نظر بين المللي منزوي گردد. در ادامه اين گزارش آ مده است كه اگر اتحاديه اروپا كه اخيراً گسترش يافته و اعضاي آن به ۲۵ دولت رسيده است بتواند اختلافات داخلي را كنار گذارد و سياست خارجي يكپارچه اي را در پيش بگيرد در آن صورت مي  تواند از طريق خدشه دار ساختن پايگاه آمريكا به منافع «اسرائيل» ضربه زند. دولت عبري نسبت به ادامه حمايت آمريكا (به اعتبار ابرقدرت بودنش) از دولت عبري دلبسته است. آري! آمريكا در سايه اين قدرتش توان دست زدن به اقدام سياسي و نظامي عليه كشورهاي اروپايي را دارد و اين امر كشورهاي عضو اتحاديه را دنباله رو واشنگتن قرار مي دهد.ولي اين وضعيت با آغاز دهه۹۰پيش به عنوان يكي از دستاوردهاي راهبردي پايان جنگ سرد به تدريج رو به تغيير نهاده است و از بين رفتن خطر اتحاد جماهير شوروي بر اروپا پس از فروپاشي جبهه سوسياليست ديگر جايي براي توجيه حمايت آمريكا از كشورهاي اروپايي نگذاشت.اين دوره آغاز مرحله جديدي از آزادي خواهي اروپا از سلطه آمريكا بود و اين آزادي با تشكيل اتحاديه اروپا شكل كاملي به خود گرفت و اينك دولت هاي اروپايي ديگر در عرصه بين المللي به صورت دسته جمعي يا انفرادي مستقل از آمريكا عمل مي كنند.بي شك اين امر شالوده احتمالات آينده كه تهيه كنندگان اين گزارش از آن نگرانند به شمار مي آيد. اين گزارش صراحتاً اعلام مي دارد كه گسترش نفوذ اين اتحاديه به عنوان يك ابرقدرت به جايگاه بين المللي آمريكا ضربه مي زند و امكان دارد مستقيماً به بروز درگيري ميان «اسرائيل» و اتحاديه اروپا منجر گردد و اين امر به نوبه خود موجب فقدان مشروعيت بين المللي «اسرائيل» مي شود و در عرصه بين المللي نيز منزوي مي گردد. همانطوري كه اين امر در آفريقاي جنوبي كه تحت هيمنه نظام اقليت سفيدپوستان نژادپرست بود، صورت گرفت.
گسترش نفوذ اتحاديه اروپا به عنوان يك قدرت عظيم اقتصادي،  رقيب آمريكا و دستاوردهاي مثبت اين قدرت اعم از ايجاد همساني سياسي و هم سطحي به تنهايي مي تواند كارشناسان مسائل راهبردي را نسبت به آينده دولت عبري نگران سازد.

نگاه امروز
ماهيت حقيقي طرح شارون
دكتر عبدالوهاب المسيري
جورج كينان رئيس بخش برنامه ريزي سياسي وزارت امور خارجه آمريكا مي گويد: «ايالات متحده ۶۰درصد ثروتهاي جهان را در دست دارد و حال آنكه شمار ساكنانش فقط ۳/۶ درصد جمعيت كل جهان است. مأموريت حقيقي ايالات متحده آمريكا در آينده آن است كه به روشي در روابط خود دست يابد كه بتواند اين وضع را حفظ كند. سخن گفتن از اهداف نامشخص و غيرواقعي بسان حقوق بشر و افزايش سطح زندگي ديگران و نيز دموكراسي را بايد متوقف كنيم، زيرا آن روزي كه ما با جهانيان به وسيله مفاهيم قدرت مستقيم برخورد خواهيم كرد، دور نيست. هرچه از تكرار شعارهاي ايده آليستي بكاهيم بهتر است.»
كينان اين نكات را در سال ۱۹۴۸ و پيش از تأسيس رژيم صهيونيستي و حتي پيش از ظهور گروه هاي فشار و لابي يهودي در آمريكا نوشت. اين امر نشان دهنده ابعاد مادي گرايي خشكي است كه بر راهبرد عمومي در ايالات متحده حاكم است. واقعيت اين است كه از آن زمان تاكنون هيچ تغييري در اين گرايش ايجاد نشده است، هرچند كه در برخي احيان و شرايط تغييراتي در مقدمات اين راهبرد ايجاد شده راهبرد گاهي با شعارهاي براق و گاهي نيز با ادوات صيقل داده شده اي كه هنوز رسوا نشده اند، تزئين شده است.اين نگرش راهبردي هم اكنون در انديشه هاي نومحافظه كاران حاكم بر سياستگذاريهاي خارجي دولت ايالات متحده به وضوح ديده مي شود. اين انديشه ها درست همان ديدگاه است كه در سالهايي كه كينان زنده بود بر آمريكا حاكم بود. اين مهم نيست كه بسياري از نومحافظه كاران يهودي هستند، بلكه اين امر در مرحله دوم اهميت قرار مي گيرد. هنوز هم هدف سيطره آمريكا بر كل جهان و منافع مرتبط با اين قضيه است كه صرف نظر از نگرش نژادي و ديني كساني كه اين سياستها را اجرا مي كنند، اصلي ترين محرك اين جامعه به شمار مي رود. شايد مهم ترين نقشي كه يهوديان عضو جريان نومحافظه كاران در اين ميان ايفا كرده اند اين باشد كه آنها«اسرائيل»را به بخشي غيرقابل تفكيك از سياستهاي راهبردي آمريكا تبديل كرده اند.در مارس سال ۱۹۹۲ روزنامه نيويورك تايمز مقاله اي را از دو تن از نظريه پردازان يهودي آمريكا به نامهاي پل ولفوويتز و لوييس ليبي منتشر كرد كه آن دو در اين مقاله به صراحت خواستار سيطره ايالات متحده بر جهان شده و بر لزوم تلاش براي جلوگيري از ظهور رقيب در مقابل اين هدف آمريكا، يا قدرتي كه بتواند اين هدف آمريكا را به چالش بكشد، تأكيد كردند. در اين سند همچنين تأكيد شده است كه«اسرائيل»يكي از عناصر اساسي اين سياست است. اين مقاله مي افزايد:«ما حتماً بايد ثبات خاورميانه و خليج فارس را حفظ و از هرگونه تجاوز به دوستان و منافع و دارايي خود در اين منطقه جلوگيري كنيم و از راه هاي هوايي و دريايي دسترسي به نفت منطقه، حفاظت كنيم. ايالات متحده آمريكا ملزم است امنيت «اسرائيل» را حفظ كرده و از برتري آن بر سايرين حمايت كند. يقيناً اطمينان «اسرائيل» به حفظ امنيتش و همكاري راهبردي آن با ايالات متحده در حفظ ثبات منطقه مؤثر خواهد بود، كما اينكه اين امر در جنگ اول خليج فارس به وضوح آشكار گرديد.
بنابراين، با توجه به آنچه در اين مقاله آمده، مسئله، مسئله سيطره يهوديان بر مقدرات ايالات متحده يا تأثير گروه هاي فشار صهيونيستي بر گرايشهاي سياسي آمريكا نيست، بلكه اين انديشه امپرياليستي و استعمارگر است كه تلاش مي كند بر تمام جهان سيطره يابد تا از احتكار منابع مالي و اقتصادي بزرگ سود بيشتري ببرد و دولت صهيونيستي نيز جزئي از اين كل است.»
در مقاله ديگري كه در شماره روز ۱۳اكتبر سال ۲۰۰۴روزنامه هرالد تريبيون با نام «ماهيت حقيقي طرح شارون» به چاپ رسيد، نقشي كه در اين نگرش به عهده رژيم صهيونيستي گذاشته شده، مورد تأكيد قرار گرفته است.
در اين مقاله آمده است، «تاكنون پنج دهه از اشغال كرانه باختري رود اردن و نوار غزه به وسيله« اسرائيل » مي گذرد. اين اشغالگري با بي رحمي زيادي صورت گرفته كه به زندگي ۵/۳ميليون غيرنظامي فلسطيني آسيب شديد رسانده است، مضاف بر آنكه قربانيان اسرائيلي حملات تروريستي كه عليه آنها انجام مي شود،نيز شكنجه شديدي متحمل مي شوند. ديده مي شود كه بيشتر اسرائيلي ها به بي رحمي گسترده اي كه در حق فلسطينيان اعمال مي شود، توجهي نشان نمي دهند، زيرا آنها خود را به ديدگاه صهيونيستي كه آنها را از هر مسئوليتي در اين باره متوجه آنان مي شود، مبرا مي دانند. آنان خود را قانع كرده اند كه فلسطينيان شريك صلح مناسبي نيستند و رهبري كينه توز فلسطين با خودداري ازتلاش براي جلوگيري از حملات تروريستها به شهروندان اسرائيلي همه فرصتهايي را كه طرح شارون با عقب نشيني يكجانبه از غزه برايشان فراهم مي كند، از بين مي برند. اما داو ويسگلاس مشاور اصلي شارون در مصاحبه اي با روزنامه  هاآرتص با صراحت مدعي شد كه هدف از اعلام طرح عقب نشيني از غزه متوقف كردن روند صلح و به فراموشي سپردن طرح نقشه راه و جلوگيري از تشكيل دولت فلسطيني بوده است.اين اظهارات ويسگلاس نشان مي دهد كه او از آن نگران بود كه برخي از اسرائيليها به رغم تأكيد شارون بر عزم وي جهت نابود كردن روند صلح، نگران آن بودند كه پس از عقب نشيني از نوار غزه، عقب نشيني مشابهي در كرانه باختري انجام گيرد، تصوري كه از سوي شيمون پرز و ديگر چهره هاي جناح چپ«اسرائيل»ترويج مي شود.»
ويسگلاس تأكيد مي كند كه موضوع دولت فلسطيني از برنامه هاي«اسرائيل»حذف شده است و در اين راه رئيس  جمهور آمريكا و كنگره اين كشور نيز از اين امر حمايت مي كنند. شگفت آنكه ويسگلاس آنقدر مغرور است كه از افشاي اين فريبكاري«اسرائيل»هيچ واهمه اي ندارد و از آن نمي ترسد كه اين طرح شارون به سبب اين افشاگري با خطر مواجه گردد، زيرا او و شارون يقين دارند كه اين اعتراف صريح به هيچ وجه به رابطه آنها با آنچه جناح صلح«اسرائيل»معرفي شده، آسيبي نمي رساند. در عمل نيز تنها اقدامي كه پرز در واكنش به اين اظهارات انجام داد اين بود كه از شارون شكايت كرد كه چرا او را در جريان اين مسئله كه هدف از عقب نشيني، پايان دادن به تلاشهاي مربوط به صلح است، نگذاشته است. ويسگلاس در رابطه با آمريكا نيز مي گويد كه او در تاريخ ۱۴آوريل نامه اي در خصوص طرح شارون به آمريكا نوشته و هدف از اين طرح را كه همان پايان دادن به روند صلح و انديشه تأسيس دولت فلسطيني بود، به آمريكا اعلام كرده و ايالات متحده نيز با آن موافقت كرده است.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
دانشجو
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  دانشجو  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |