يكشنبه ۶ دي ۱۳۸۳
انديشه
Front Page

سخنراني ژاك دريدا در باب نسبت سياست و رفاقت- واپسين بخش
بازانديشي
اشاره: در نخستين بخش مطلب حاضر كه چهارشنبه گذشته (۲/۱۰/۸۳) در همين صفحه به چاپ رسيد، ژاك دريدا طي يك سخنراني در باب كتابش، يعني «سياست رفاقت» به پرسش هاي مطرح شده از وي در باب: ماهيت سياست و نسبت سياست با رفاقت سخن به ميان آورد. اينك واپسين بخش مطلب را با اندكي تلخيص مي خوانيم:
008184.jpg
ترجمه: محمدرضا ارشاد
۳- وعده دموكراسي
اكنون پرسش سوم مربوط به دموكراسي است؛ و اما چرا واژه دموكراسي در عبارت «دموكراسي در راه» كه من بارها و بارها آن را به كار برده ام؟ زيرا دموكراسي عنواني غريب براي يك رژيم است. از آغاز، تعيين جايگاه دموكراسي درميان طيف رژيم هاي سياسي دشوار بوده و هر كسي همواره در انتساب جايي به دموكراسي با مشكل روبه رو بوده است. دموكراسي حداقل، به معناي برابري است- و در اينجا مي توان مشاهده كرد كه چرا رفاقت اهميت كليدي پيدا مي كند، زيرا رفاقت، حتي در مفهوم كلاسيك آن، متضمن رابطه دوسويه، برابري، توازن و غيره است. هيچ دموكراسي اي از (ايجاد) برابري در ميان همه مستثناء نيست. من بعداً در باب واژه «همه» بيشتر توضيح خواهم داد، اما برابري اي كه قابل محاسبه و احصاء شدني باشد: شما شماره آحاد، رأي دهندگان، صداها و شهروندان را (در صندوق رأي) محاسبه مي كنيد. به بياني ديگر، بايد اين مطالبه برابري را با مطالبه فرديت؛ يعني احترام به ديگري در مقام فرد خاص، همساز كنيد و اين يك معضل است. چگونه مي توان همزمان برابري، عدالت و انصاف را براي «همه» منظور كرد و با اين وصف،  فرديت ناهمگون «همه» را در نظر آورد و بدان احترام نهاد؟ از همان ابتدا، دموكراسي با ارزشها و اصول متعارفي كه متعلق به اين مفهوم رسمي از رفاقت بود؛ يعني برادري، خانواده،  ريشه در سرزميني واحد، ملت- دولت مبتني بر يك سرزمين، خاك و مكان واحد و ... گره خورده بود. هم اكنون امكان انديشيدن به يك دموكراسي كه بتواند، اگر نه منطبق بر بلكه حداقل مبين مفاهيم ديگري از رفاقت باشد، فراهم آمده است؛ يعني تجربه ديگري از رفاقت كه ابداً مبتني بر يا تابع آنچه كه من از آن به مفهوم رسمي و شايع رفاقت (نرينه كلام محور، مردانه و ...) تعبير مي كنم، نيست. اين همان چيزي است كه تلاش دارم تا آن را در كتاب «سياست رفاقت» بسط دهم ...من ابداً  مخالف ملت- دولت نيستم، تنها سعي دارم تا از آنچه كه امروزه در وراي مرزهاي ملت- دولت مي گذرد، سر دربياورم.در اينجا به آرامي به پرسش نهايي؛ يعني دگرنوازي نزديك مي شويم. قلمرو مشكل آفرين ملت- دولت در گذشته چه بوده، اكنون چيست و در آينده چه خواهد بود؟ آيا ممكن است در وراي دولت- ملت، مفهوم دموكراسي نه تنها حافظ معنايي خاص، بلكه (حافظ) اجباري مبتني بر يك دستور باشد؟ ... آيا مي توان به گونه اي متفاوت نسبت به حكم دوگانه برابري براي همه و احترام به فرديت در وراي مرزهاي كلاسيك سياسي و رفاقت معمول انديشيد؟ به همين دليل ما سعي كرديم تا مفهوم رسمي رفاقت را به پرسش بگيريم... به نظرم در مفهوم سنتي رفاقت كه وارث آنيم نوعي نابرابري و واپس زني نهفته است... اگر امروزه به اين قبيل مسائل علاقه مند باشيد، درمي يابيد كه مفهوم اخوت چه قدرتي يافته است: هم اكنون اين مفهوم در سخنان سياستمداران به كرات باب شده و گاهي وقت ها خيلي احترام برانگيز است. اما اگر به دنبال كاربرد مفهوم برادري هستيد، پرسشهاي زيادي مطرح مي شود. خوب، وقتي من از «دموكراسي در راه» سخن مي گويم، منظورم يك دموكراسي آتي، يك رژيم جديد، يك نظام نوين مبتني بر ملت- دولت (اگر چه اميد آن مي رود) نيست، بلكه منظور از اين «در راه» ، وعده دموكراسي اي است كه هرگز در تعبيري كه ما از دموكراسي مي  كنيم، جا ندارد. اين راهي است براي تداوم انتقاد از هر آنچه كه امروزه همه جا تحت عنوان آزادي به ما داده شده است. البته اين بدان معنا نيست كه «دموكراسي در راه» به سادگي يك دموكراسي آتي است كه شرايط موجود به اصطلاح دموكراسي هاي (فعلي) را اصلاح كرده و بهبود مي بخشد، بلكه بدان معناست كه اول از همه، اين دموكراسي كه ما در آرزوي آن هستيم به يك وعده متكي است. انديشه يك وعده در ايده دموكراسي حك شده است. .. دموكراسي يك وعده است. به همين علت، دموكراسي بيشتر يك مفهوم تاريخي است. .. به همين دليل، من آن را «دموكراسي در راه» مي خوانم: (دموكراسي) يك وعده است و يك وعده باقي خواهد ماند، اما «در راه» بودن اين معنا را هم مي دهد كه (دموكراسي) نه (امري) در آينده بلكه (امري) «در راه» را به عنوان يك وعده و يك وظيفه در خود نهان دارد.. . دموكراسي به اين معنا، تنها شكل گيري يك رژيم (سياسي) خاص نيست؛ اما اگر دموكراسي را از عنوان يك رژيم جدا كنيم، مي توانيم آن را به هر نوع تجربه اي كه در آن برابري، عدالت، انصاف و احترام به فرديت ديگران در كار است، اعطاء كنيم. به تعبيري، دموكراسي يعني همين. البته اين نكته بر اين دلالت دارد كه نمي توان دموكراسي را به امر سياسي در معناي كلاسيك آن يا به ملت- دولت و يا شهروندي منحصر كرد.
...مي دانيم كه حتي امروزه در چارچوب نظامها و نهادهاي بين المللي حاكميت دولت يك قاعده است و به خاطر قوانين بين المللي برخي ملت-دولتهاي قوي تر از ديگران قانون وضع مي كنند. نه فقط به اين دليل كه اين قوانين(بين المللي) اساساً يك قانون اروپايي در سنت اروپا به شمار مي آيد، بلكه به اين خاطر كه ملت- دولتهاي قوي تر به وضع قوانين مي پردازند؛ يعني در واقع آنها بر نظم بين المللي فرمان مي رانند. بنابراين مشكلات ضروري زيادي وجود دارد كه دقيقاً نيازمند دگرديسي در مفهوم سياست، دموكراسي و رفاقت است. اكنون اين امر تا حدي دلايلي را كه من دگرنوازي را به عنوان موضوعي ممتاز در همايشها و نوشته هاي اخيرم برگزيده ام، روشن مي سازد.
۴- دگرنوازي
من بايد- و اين يك حكم بي قيد و شرط است- پذيراي ديگري باشم، هر كه - چه زن و چه مرد _ باشد، بي هيچ شرطي، بدون درخواست مدرك، نام، شرايط يا گذرنامه اي (از او). اين اولين راه پيوند من با «ديگري» است.گشودن مكانم، خانه ام، زبانم، فرهنگم، دولتم و خودم (بر روي ديگري). من نبايد آنها را باز كنم، چرا كه آنها گشوده اند. در واقع پيش از آنكه تصميم به گشودن شان بگيرم، باز هستند؛ بنابراين بايد آنها را گشوده نگاه دارم، يا سعي كنم تا آنها را بي هيچ قيد و شرطي باز نگه دارم. البته اين عدم شرطيت امري هراس انگيز و هولناك است. اگر من تصميم بگيرم كه هركسي بتواند به مكانم، خانه ام، شهرم، دولتم، زبانم وارد شود و بيانديشيم به آنچه كه به آن مي انديشم؛ يعني اينكه ورود بي قيد و شرط ديگري به جابجايي و آشفتگي و تضعيف يا ويراني هر چيزي در خانه ام منجر شود، حتي در صورت وقوع بدترين پيامد ممكن، من آماده آن - چه بدترين و چه بهترين  وجه آن- هستم. البته آنجايي كه دگرنوازي مطلق به تحريف اخلاق رفاقت بيانجامد، بايد اين عدم شرطيت را مشروط و مقيد ساخت. بايد در باب پيوند ميان اين حكم مطلق و شرايط ضروري به گفت وگو بپردازيم و نيز بايد اين دگرنوازي را سامان دهي كنيم، يعني همان قوانين، حقوق، قراردادها، حيطه هاي رفتاري، قوانين مهاجرت و... را. امروزه در اروپا با معضل مهاجرت مواجهيم، (بنابراين) تا چه اندازه بايد پذيراي «ديگري» باشيم؟ از اين رو، به منظور تفكر درباره سياست جديد دگرنوازي و (يا) برقراري پيوندي جديد با شهروندي، بايد در همه مسائلي كه پيشتر ذكر كردم، بازانديشي كنيم...
ملاحظه مي كنيد كه چقدر عجيب است حتي (ارائه) جزييات لازم اين مفهوم جديد از دموكراسي مبتني بر- به فرض داشتن مبنايي و من مطمئن نيستم- اين تجربه بي پايه از رفاقت كه نبايد به شيوه اي كه معمول بوده، محدود شود، و (نيز) مفهومي از دموكراسي كه نه تنها امر سياسي را در وراي (مفهوم) ملت- دولت، بلكه فراتر از مفهوم جهان وطني باز تعريف مي كند. البته اين به نظر يك آرمانشهر يا چشم انداز دور مي رسد. من اين گونه نمي انديشم. اگر فكر كنيم كه مي توان به اين امور دست يافت يا مشخصاً مي توانند مجسم شوند، البته كه فاصله زيادي هست. اما امروزه به محض اينكه روزنامه اي را باز مي كنيم، مي بينيم كه اين مسائل در زندگاني روزمره به امري ضروري و شايع بدل شده اند. در زندگاني روزمره مي بينيم كه مفهوم كلاسيك دموكراسي، كه به نحوي در سخنان سياستمداران و نمايندگان پارلمان وجود دارد، متزلزل شده است و ما به چيز ديگري نياز داريم. (امروزه) مي بينيم كه مفاهيم شهروندي مرز، مهاجرت و... دستخوش تغيير عظيم زلزله  آسايي شده اند. ما تنها اين (مسئله) را احساس نمي كنيم، بلكه مي توان هر روزه آن را تحليل كرد. بنابراين آنچه كه به نظر مي رسد باشد يا وجود دارد، پيشاروي ماست و نيز هر روز بسيار نزديك به ما . اين وظيفه اي لازم جهت بسط، بازانديشي و التزام دوباره و به گونه اي متفاوت متعهد شدن به اين موضوعات است.
توضيح:
- بخش پرسش و پاسخ اين سخنراني را به دليل طولاني شدن مطلب نياورده ايم.(م)

گزارش انديشه
فلسفه و هنر مدرن

دكتر مرتضي قاسم پور، استاد فلسفه دانشگاه كلن آلمان، در اولين سخنراني خود پيرامون موضوع «نظريه  هاي فلسفي هنر و زيباشناسي» ضمن بيان وجود ارتباط بين فلسفه هنر و زيبايي شناسي گفت: زيبا شناسي وسيع  تر از فلسفه هنر است؛ زيرا فلسفه هنر فقط به مقولات زيبايي شناسي مي  پردازد.
وي به نگرش فلاسفه براساس چارچوب  هاي فلسفي خودشان به مقوله هنر و زيبايي اشاره و تصريح كرد: بدون مسئله شناسي و معضل  يابي، بحث درباره نظريه  هاي شناختي هنر براي ما ناشناخته است. اين  كه زيبايي چيست؟ معيار تعيين زيبايي چه چيزي مي  تواند باشد و آيا يك معيار عام و فرا زماني و فرامكاني فارغ از فرهنگ و اجتماع مي  توان براي تعريف زيبايي قائل شد؟ سؤالاتي اساسي هستند كه منوط به معضل  يابي است.
وي ادامه داد:آيا چيزي مي  تواند در يك دوره زيبا باشد و در دوره ديگر نه؟ اگر معيار ما براي تعيين زيبايي غايي و نهايي باشد، چه مشكلاتي پديد مي  آيد؟ در اين ميان تفاوت ذوق  ها را چگونه مي  توان تشريح كرد؟ اين  ها مشكلاتي است كه در صورت عام دانستن اين معيار پديد مي  آيد.
قاسم پور سپس در پاسخ به فرض اين  كه معيار اثر هنري، امري نسبي تلقي شود،گفت: حافظ شاعري قديمي است. حال چگونه مردمان عصر حاضر از ايراني و غير ايراني از او لذت مي  برند؟
وي سپس به هنر مدرن و ويژگي  هايش اشاره و تصريح كرد: آدورنو به عنوان فيلسوف هنر معاصر مي  گويد، هنر ديگر نمي  تواند زيبا باشد؛ زيرا در عصر مدرن هنرمندان بيش از دوره  هاي ديگر لذت را منوط به شناخت اثر مي  كنند. به بيان ديگر لذت بردن به حل يك مساله رياضي تبديل مي  شود. پس فعاليت شهودي ما مهم است، نه تنها فعاليت حسي ما. هنر جديد به كاري مغزي تبديل شده است، نه فقط قلبي.
وي تاكيد كرد: در هنر مدرن، مطبوع بودن اثر هنري با فهميدن ارتباط دارد. تا جايي  كه پيكاسو مي  گويد، من مي  خواهم واقعيت را ويران كنم، تا زاويه دريافتي حسي بيننده دچار بحران شود. با اين توضيحات پرواضح است كه امروز بدون فلسفه، هنر را نمي  توان درك كرد. قاسم پور تصريح كرد: تجربه هنري ما از جهان در ارتباط با اثر هنري، ارتباطي زيبايي شناختي است نه ارتباط سياسي، حقوقي و... در تجربه اثر هنري، دو بعد اثر هنري و دريافت كننده اثر هنري ديده مي  شوند. اين دو عامل بايد از شرايطي برخوردار شوند تا بتوان وارد تجربه زيبايي شناختي شد.
قاسم پور به نامه  هاي رد و بدل شده بين «واگنر» و «نيچه»با «بتهوون» و «شيلر» و بسياري ديگر از هنرمندان اشاره كرد. او همچنين درك نظريات و آثار هنري و زيبايي شناختي «واگنر» را بدون فهم آثار «شوپنهاور» قابل بررسي ندانست.
دكتر قاسم پور با بيان تعاريف مختلف از واژه خلاقيت و اكتسابي بودن آن براي خلق اثر هنري، در پايان سخنانش درباره رسالت فلسفه در دنياي امروز گفت: آشفتگي در فلسفه يك فضيلت است؛ زيرا بسياري از موزون  ها بي بار هستند. البته بايد بين آشفتگي سازنده و تاريكسازي كه از آن ناتواني حاصل مي  شود، تفاوت گذاشت. وظيفه فلسفه، سؤال كردن است، زيرا سوال است كه فضاي باز ايجاد كرده و جواب گفتن، بار ايدئولوژيك دارد . هنر نيز در اين ميان بار اصلي  اش از بين بردن جواب  هاست.

تازه هاي انديشه

شماره جديد فصلنامه «فرهنگ و انديشه»
مهر: يازدهمين شماره فصلنامه فرهنگ و انديشه اختصاص به موضوع ساخت رانتي و فساد دارد.
عماد افروغ سردبير فرهنگ و انديشه درباره اين شماره نوشته است: اين مجموعه ناظر به مقالات و مباحثي پيرامون رانت و رانت جويي (افزونه خواهي و افزونه جويي)، ريشه ها، عوامل مرتبط و فساد ناشي از آن است.
تلاش شده است تا ضمن اشاره به تاريخچه شكل گيري دولت رانت جو در ايران معاصر و دوره هايي از رانت جويي، قبل و بعد از انقلاب اسلامي، به زمينه ها و شرايط مستعد تاريخي و ساختاري اين شكل گيري نيز توجه شود.
واقعيت اين است كه يكي از ويژگي هاي كشور ما همانند اكثر كشورهاي خاورميانه كه مي تواند به نوبه خود مانع عمده اي بر سر راه توسعه اقتصادي - اجتماعي درون زا و دير پا باشد، وجود ساخت رانتي ريشه دار از يك سو و دولت رانت جو از سويي ديگر است. در اين شماره مقالات زير منتشر شده است: دولت رانتي و بي ثباتي در ايران، حفره هاي تاريك تصميم گيري در سياستگذاري عمومي و ريشه هاي رانت جويي از ديدگاه هاي ساخت ديواني در ايران، رانت در حوزه فرهنگي - اعتقادي؛ امكان سنجي تعميم نظري، سازوكار و ويژگي هاي رانت جويي سياسي در ايران، آيا ثروت حاصل از منابع طبيعي به اقتدارگرايي مي انجامد؟، ويژگي ها و پيامد هاي ساختار رانتي در ايران (۱۳۳۲-۱۳۵۷)، تحول ساخت رانتي در دوران سازندگي، رانت و رانت جويي و توسعه اقتصادي، فساد اداري و امنيت اجتماعي.
008181.jpg
تاريخ سياسي شيعيان اثني عشري در ايران
مهر: «تاريخ سياسي شيعيان اثني عشري در ايران» از ورود مسلمانان به ايران تا تشكيل حكومت صفويه، تاليف پروين تركمني آذر در ۴۰۰ صفحه و تيراژ ۲۵۰۰ نسخه منتشر شد.
هدف از نگارش تاريخ سياسي شيعيان اثني عشري در «ايران از ورود مسلمانان به ايران» تا تشكيل حكومت صفويه يافتن عوامل متعدد پيشرفت معنوي و فيزيكي شيعيان اثني عشري در ايران و نشان دادن فعاليتهاي آنها در ابعاد مختلف فرهنگي و سياسي و چگونگي عبور از فراز و نشيبهاي سياسي و لايه هاي به هم تنيده استبداد فكري و ديكتاتوري سياسي حاكم بر جامعه ايران است. كتاب از شش فصل تشكيل شده است: ۱- دوران تقيه و حركتهاي فرهنگي شيعيان(دوره امويان و عباسيان تا تشكيل حكومت طاهريان) ۲- گذر شيعيان از فراز و نشيب هاي سياسي - مذهبي (از حكومت طاهريان تا تشكيل حكومت آل بويه) ۳- تساهل و تسامح مذهبي و رشد شيعيان در عرصه سياسي (دوره آل بويه) ۴- دوران تقيه مجدد شيعيان و گذر از فراز و نشيب هاي سياسي - مذهبي (دوره غزنويان، سلجوقيان، و خوارزمشاهيان) ۵- تساهل و تسامح مذهبي و رشد مجدد شيعيان در عرصه سياسي (دوره ايلخانان و حكومت هاي محلي) ۶- گسترش فعاليتهاي سياسي شيعيان و نزديك شدن به مقصود (دوره تيموريان و تركمانان).

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   علم  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |