مترجم: وحيدرضا نعيمي
منبع: مجله نيويورك تايمز ۵دسامبر ۲۰۰۴
انتخاباتي كه ۱۱ بهمن در عراق برگزار خواهد شد، به خصوص از اين بابت حائز اهميت است كه پيش بيني مي شود شيعيان در آن به پيروزي برسند. به اين ترتيب شكل و كاركرد دولتي كه تشكيل خواهد شد، محل گمانه زني بسياري افراد و محافل است. در مطلبي كه از پي مي آيد، استدلال شده است دموكراسي از نوع سكولار اصولاً زاده شرايط خاص اروپا پس از دوره روشنگري است. نويسنده معتقد است چنانچه دين بتواند اصل اساسي دموكراسي را كه همانا مشاركت حداكثر مردم است، محقق كند، مي توان گفت دموكراسي ديني نيز وجود دارد و عراق مي تواند جايگاه ديگري براي نمايش آن باشد.
نويسنده مقاله ايان بوروما يكي از دو نويسنده كتاب «غرب شناسي» است كه به بررسي علل مخالفت با غرب در كشورهاي ديگر مي پردازد.
آيا «دموكراسي اسلامي» امكان پذير است؟ يا اين امر چيزي بي معنا مانند «علم يهودي» يا متناقض مانند دموكراسي مردم تحت لواي كمونيسم است؟ اين پرسشي است كه آينده عراق را رقم خواهد زد، چون مردي كه از بيشترين اعتبار در اين كشور درهم شكسته برخوردار است، آيت الله سيستاني است، روحاني شيعه كه از نامزد شدن در انتخابات مي پرهيزد اما مي گويد از فكر دموكراسي اسلامي پشتيباني مي كند.
آيت الله سيستاني اصرار مي كند كه مجلس مؤسسان عراق بايد از طريق انتخابات مستقيم برگزيده شود و «هر قانون اساسي كه در اين مجلس تدوين شود، بايد در همه پرسي سراسري تأييد شود.»
همچنين با هر گونه تلاش براي به تعويق انداختن انتخابات پارلماني به علل امنيتي به خصوص در مناطق سني نشين به شدت مخالفت شده است. در اواسط ماه اكتبر وي در فتوايي كه صادر كرد، همه مردان و زنان را ملزم به رأي دادن كرد و رأي دادن را برابر با برخي تكاليف ديني اصلي مانند روزه در ماه رمضان دانست. به گفته آيت الله سيستاني، وظيفه شيعيان است كه از منافع سني ها و مسيحي ها نيز محافظت كنند. با وجودي كه وي با طرح اعطاي حق وتوي قانون اساسي به كردها مخالفت كرد كه ۱۵ تا ۲۰ درصد جمعيت عراق را تشكيل مي دهند، اميد كردها را براي حفظ قدري خودمختاري در دولت جديد از بين نبرده است. تمام اينها سخنان شيريني است، اما بايد در واقعيت آزموده شود. اين سخنان براي يك روحاني شيعي كه در ايران به دنيا آمده است، قابل توجه است و بايد آن را جدي گرفت.
به رغم خيزش اخير فعاليت مسيحيان محافظه كار در آمريكا، عقيده مورد پذيرش در جهان غرب اين است كه در دموكراسي ها دين با سياست نمي آميزد. اغلب در غرب مي گويند اسلام به خصوص با دموكراسي ناسازگار است چون در كشورهاي اسلامي، دولت هرگز از نظام روحانيت جدا نبوده است. اما قرار بود عراق موردي ويژه باشد، چون تا حد زيادي سكولار بود. در واقع هر دوي اين اظهارات بيش از حد تعميم كننده است. مسلمانان به ندرت تحت حكومت روحانيون بوده اند.
اقتدار دنيوي و معنوي معمولاً در خاورميانه از هم جدا بوده است و تا همين اواخر با اقليت هاي مذهبي مانند يهوديان در جهان اسلام با مداراي بيشتري رفتار مي شد تا در جهان مسيحيت. آن گاه كه اقتدار دنيوي به طور تحمل ناپذيري سركوبگر مي شود، دين اغلب تنها پايگاه مقاومت است. چنين وضعي در لهستان تحت حكومت كمونيسم پيش آمد كه كليساي كاتوليك منبع ابراز مخالفت شد. در زمان حكومت صدام حسين، مسجد چنين نقشي را بر عهده گرفته بود. اسلام سياسي راهي براي مقابله با بحث سكولار و علي سيستاني، سخنگوي شيعي اصلي آن بود. پاپ در زمان كمونيسم نقشي نسبتاً مشابه ايفا كرد.
با اين حال، نومحافظه كاران پيرامون جورج بوش بيشتر از مسيري سكولار براي تحقق دموكراسي در عراق طرفداري مي كردند. در روزهاي اول جنگ، پل ولفوويتز قائم مقام وزير دفاع آمريكا بارها از تركيه «به عنوان الگويي سودمند براي سايرين در جهان اسلام» ياد كرد و دولت آمريكا به افراد سكولار تبعيدي مانند احمد چلبي اميد بسته بود، نه روحانيون شيعي تبعيدي در لندن و تهران. اين آبشخور فكري به راحتي با افكار يكي ديگر از كارشناسان مورد علاقه دولت آمريكا يعني برنارد لوئيس سازگاري پيدا كرد. اين استاد دانشگاه پرينستون مي گويد كمال آتاتورك در تركيه كار درست را كرد، يعني اشاعه مدرنيسم و بيرون راندن اجباري اقتدار ديني از سياست. آتاتورك در سال ۱۹۱۷ گفت، با يك ضربه حيات اجتماعي تركيه را تغيير خواهد داد و در سال ۱۹۲۳ دست به كار شد. زنان از حجاب منع شدند، مدارس اسلامي تعطيل شدند و جمعيت هاي اخوان درويش ممنوع شدند. حتي پوشيدن كلاه تركي در جامعه جديد كه ظاهراً مبتني بر علم، دانش و تمدن بود، قدغن شد.
انقلاب هاي مشابه در نقاط ديگر اتفاق افتاد يا آزموده شد. پس از دوران نوزايي مسيحي در ژاپن در دهه ،۱۸۶۰ معابد بودايي به نام تمدن و روشنگري با خاك يكسان شد. شورش دانشجويان در ۴ مه ۱۹۱۹ در چين، تلاشي براي جايگزيني سنت كنفوسيوسي و به اصطلاح خرافه ديني با «آقاي علم و آقاي دموكراسي» بود. در ايران دهه ،۱۹۲۰ رضاشاه پهلوي كوشيد با از بين بردن مساجد، كشتن يا بازداشت روحانيون و ممنوعيت چادر، كشورش را مدرنيزه كند و تفكر پان عرب بعثي هاي اوليه كه برخي از آنان در سوريه مسيحي بودند، جنبشي سكولار ملهم از ملي گرايي پان آلماني بود.
متأسفانه آنچه از درون اين تعصب عرفي كننده درآمد، نه دموكراسي بلكه نظامي گري سلطنت مطلقه، فاشيسم و انواع استالينيسم بود. انقلاب ديني كه اكنون جهان اسلام را دربرگرفته است، تا حدي واكنش به ناكامي سياسي سكولار مدرن است.
البته اين تفكر كه اصول دموكراسي مدرن بايد سكولار باشد، ريشه در تاريخ اروپا دارد. روشنگري تا حدي تهاجم به اقتدار كليسا به خصوص در فرانسه بود.
البته همه خردگرايان اين قدر افراطي نبودند. بسياري از متفكران معمولي دوره روشنگري مانند جان لاك متقاعد شده بودند كه نظام سياسي مبتني بر نفع شخصي نمي تواند بدون مبنايي استوار در اخلاق ديني دوام آورد. آن نوع تفكر ضد روحانيت كه الهام بخش استالينيستها و ساير اقتدارگرايان شد، بيشتر محصول انقلاب فرانسه بود تا پيگيري صرف دموكراسي.
در واقع تفكر ضد روحانيت بسيار بيش از تاريخچه تعصب مذهبي مبناي بسياري از خونين ترين ناكامي هاي سياسي خاورميانه را تشكيل مي دهد، مانند ناصريسم در مصر، بعث در سوريه و عراق و شاه در ايران. اين كه حكومتها را نخبگان سكولاري اداره مي كردند كه دين را عامل عقب ماندگي كشورشان يا وابستگي استعماري آن مي دانستند. اين حقيقت كه شماري از اصلاح گران اقتدارگرا مانند خود ناصر دائماً هدف سوءقصد توسط متعصبان مذهبي بودند، نشان دهنده شكاف بين نخبگان به اصطلاح مترقي سكولار و مردمي بود كه بر آنان حكم مي راندند. آنگاه كه دين سازمان يافته نابود مي شود، اغلب چيزي بدتر جاي آن را مي گيرد كه معمولاً يك شبه دين يا كيش شخصيت است كه دستاويز ديكتاتوران قرار مي گيرد. وقتي دين به حاشيه رانده مي شود، مانند آنچه در مصر و ساير نقاط خاورميانه رخ داد، شورش مذهبي برانگيخته مي شود.
اين بدان معنا نيست كه روحانيون مسلمان به طور طبيعي به دموكراسي متمايل هستند. اما همان گونه كه مايكل هرش اخيراً در مقاله اي در ماهنامه واشنگتن خاطرنشان كرد، شماري از كارشناسان خاورميانه- مانند ريچارد بوليت نويسنده كتاب تمدن اسلامي- مسيحي- استدلال كرده اند كه دين در واقع قرنها به عنوان محدودكننده استبداد در جهان اسلام عمل كرده است. نابودي نهادهاي سنتي اسلامي مانند مدارس ديني و مساجد به نام مدرنيزاسيون خلأيي پديد آورد كه در آن نهايتاً اسلام تندروي سياسي رشد كرد.
اسامه بن لادن يك روحاني آماتور است كه اطلاعات وي از نقل و انتقال مالي در بانكهاي سوئيس و استفاده از رسانه ها بيشتر از ظرايف اسلام است. به سختي بتوان يك روحاني يا عالم جدي مسلمان را يافت كه به وي احترام بگذارد.
شايد مناسب باشد لحظه اي بر اين نكته درنگ كنيم كه غرب خود چگونه با دين مقابله كرده است. جدايي دين از سياست در واقع شرطي لازم براي رشد دموكراسي در اروپا و آمريكا بود، اما اين جدايي هيچ گاه مطلق نبوده است. ترتيبات سلطنت مشروطه در انگليس شامل دين سازمان يافته است: پادشاه [يا ملكه] حافظ كيش انگليكان است. شايد اين اصل اكنون چيزي بيش از تشريفات نباشد اما در عرصه سياست در قاره اروپا احزاب دموكرات مسيحي همچنان روند غالب هستند. نخستين حزب از اين دست به نام حزب ضد انقلابي در سال ۱۸۷۹ توسط يك كالونيست به نام ابراهام كويپر در هلند تأسيس شد. هدف وي اعاده خدا (نه كليسا) به عنوان حاكم مطلق بر امور انسان بود. تنها اگر دولت سكولار ريشه هاي استواري در آيين مسيحيت داشت، نهادهاي دموكراتيك آن دوام مي آوردند. اين اعتقاد وي بود كه دموكراتهاي مسيحي هنوز به آن باور دارند.
|
|
من استدلال نمي كنم كه افراد بيشتري بايد مذهبي باشند يا اين كه دموكراسي نمي تواند بدون خدا دوام آورد، اما مي گويم حرف افراد ديندار را بايد شنيد. مهمترين شرط براي دموكراسي كارآمد، مشاركت مردم است. اگر وابستگي هاي مذهبي اتفاق نظر لازم را جهت تبعيت از قواعد مشترك فراهم آورد، پس بايد آن را به رسميت شناخت. تنها در جايي كه بر سر حقوق و منافع گروههاي قومي و ديني مذاكره شود و سازش صورت بگيرد، مي توان از وجود دموكراسي كارآمد صحبت كرد. با توجه به سابقه نامناسب سياست سكولار در خاورميانه و فراتر از آن، معقول است كه چندين كارشناس برجسته اسلام با راه حل آتاتوركي براي عراق مخالفت كرده اند. رول مارك گرچ محقق مؤسسه آمريكن انتر پرايز و تحليلگر سابق سيا استدلال كرده است پيروان معتقد سيستاني نه فقط بهترين اميد دموكراسي بلكه تنها اميد آن هستند.
نوح فلدمن استاد حقوق در دانشگاه نيويورك نيز با شدت و حدت استدلال كرده است كه دموكراسي اسلامي در عراق امكان پذير است، دموكراسي اي كه تضمين مي كند مردم نه فقط مي توانند رأي دهند بلكه مي توانند به قوانيني رأي دهند كه با آرمانها، باورها و ارزش هاي اسلامي در هم آميخته است و دولت مي تواند اسلام را تأييد كند و هزينه آموزش و مؤسسات ديني را تأمين كند.
آراي شيعيان معتقد را در مورد حقوق زنان و ساير مسائل اجتماعي شايد بيشترين رأي دهندگان آمريكايي نداشته باشند اما شيعيان معتقد مدعي هستند خواهان حاكميت مردم بر اساس انتخابات هستند. پرسش اين است كه آيا سيستاني و پيروانش از اين رو چنين موضعي دارند كه در عراق در اكثريت هستند و انتخابات به نفع آنان است و نه سني ها يا اين كه اساساً خواهان نظام انتخاباتي هستند. تا اين امر آزموده نشود، جواب را نخواهيم دانست، يعني تا زماني كه يك جناح يا جناح ديگر در انتخابات شكست بخورد و ناچار شود به حكمراني حزب ديگر رضايت دهد. سيستاني براي ايجاد ائتلاف متحد شيعيان تلاش زيادي كرده است.
در ماه ژانويه ۲۰۰۰ حزب سياسي براي دستيابي به كرسي در مجلس ملي كه ۲۷۵ كرسي دارد، رقابت خواهند كرد. مانند اروپا، انتظار مي رود اين احزاب طيفي از ائتلاف ها را تشكيل دهند (كه بي ترديد بسياري از آنها بر اساس معيارهاي ديني خواهد بود) و سپس براي تعيين نخست وزير و تهيه پيش نويس قانون اساسي تلاش كنند. قرار است انتخابات براي تعيين دولت كامل در پايان سال ۲۰۰۵ برگزار شود و به غير از انتخابات محلي مقامات استان ها، كردهاي شمال عراق در پايان ماه ژانويه براي تعيين مجلس جداگانه خود به پاي صندوق هاي رأي خواهند رفت.
اين وضع پيچيده به نظر مي رسد، اما پيچيده تر از وضعيت اندونزي نيست كه بزرگترين جمعيت مسلمان جهان را دارد. چند ماه پيش، گروهي از نمايندگان سياسي عراق از اندونزي ديدار كردند تا شاهد سازوكار انتخابات دموكراتيك باشند. عاكف خليق ابراهيم از حزب دموكراتهاي مستقل عراق كه يك حزب عمدتاً سني است، گفت مهمترين درس اينجا اين است كه پيچيدگي و دشواري كار، نبايد بازدارنده شود، چون كار قابل انجام است. مهدي جابر مهدي نماينده حزب كمونيست عراق، يك حزب عمدتاً سكولار، احساسي مشابه را بيان كرد و گفت عراق مانند اندونزي انواع گروههاي مذهبي و قومي دارد و نكته مهم مديريت اين تنوع است. وي گفت هر چه دموكراتيك تر اين گروهها را مديريت كنيد، مطمئن تر خواهيد شد كه كشور دچار تفرقه نمي شود.
گذار به دموكراسي در اندونزي آسان نبوده و سالها ديكتاتوري سكولار پشت سر گذاشته شده است كه در آن اسلام سياسي سركوب شد، به مانند عراق. اما نتيجه آن حكومت اسلامي بنيادگرا نبوده بلكه يك نظام دموكراتيك هرچند ناقص بوده است كه در آن احزاب اسلام گرا بايد به مانند حزبهاي ديگري براي كسب رأي بكوشند.
مسلماً مسلمانان اندونزيايي با اعراب فرق دارند. عادات ديني آنان كمتر پاك آئيني است. تندروي در سنت آنان نيست. زنان از جايگاه بالاتري برخوردارند. اما سياست آنان مي تواند به همان اندازه بي رحم باشد، حتي اگر در لفافه رواداري و اجماع باشد.
سوهارتو كه در سال ۱۹۶۷ پس از كودتايي خونين، قدرت را به دست گرفت، اسلام سياسي را سركوب كرد و احزاب اسلامي را مجبور كرد زير لواي يك نهاد فعاليت كنند كه ملزم به پذيرش غيرمسلمانان نيز بود. اسم آن حزب توسعه متحد يا پي پي پي بود. ايدئولوژي رسمي نه اسلام كه پانكاسيلا بود. اين آيين را سوكارنو سلف سوهارتو به عنوان نوعي دين رسمي براي تشكيل مبناي اخلاقي مشترك براي اتحاد ملي تدوين كرده بود.
پانكاسيلا عبارتي به زبان سانسكريت است كه پنج اصل را دربرمي گيرد: باور به وجود برترين، انسانيت عادل، و متمدن، اتحاد اندونزي و دموكراسي و عدالت اجتماعي براي تمام اندونزيايي ها.شايد بگوييد اين امر اندكي غيرصادقانه است چون در زمان سوهارتو دموكراسي نبود. اما مسلمانان كه مجبور شدند ايدئولوژي رسمي را بر اسلام مقدم بدارند، احساس كردند هويت ديني آنان سلب شده است. شورش هايي در جاكارتا رخ داد، چيني ها و مسيحيان مورد حمله قرار گرفتند و معبد قديمي بودايي بوروبودور با بمب منفجر شد. سوهارتو كه كسي نبود كه حتي مخالفت مسالمت آميز را دست كم بگيرد، به شدت آنان را سركوب كرد. سازمان هاي رسمي مسلمانان تصميم گرفتند پانكاسيلا را بپذيرند.
تدريجاً اسلام سياسي كه وهابي هاي عربستان سعودي آن را ترويج و تأمين مالي مي كردند، شمار فزاينده اي از اندونزيايي ها را دقيقاً به همان علتي جذب كرد كه عراقي ها در زمان صدام حسين جذب آن شدند. آنگاه كه هر گونه مخالفت سياسي را خودكامگان درهم مي شكنند، مسجد به تنها پناهگاه سياسي بدل مي شود. پس از آنكه بحران اقتصادي به سقوط ديكتاتوري سوهارتو انجاميد، آغاز پر آشوب دموكراسي جديد فضايي را براي فعاليت آزادتر افراد راديكال فراهم آورد كه خواهان حكومت اسلامي بودند.
سياستمداران عرفي از انتقاد از اسلام گرايان سرباز زدند چون از آن بيم داشتند به ضديت با اسلام متهم شوند و مسلمانان ميانه رو كوشيدند آنان را ناديده بگيرند. پس از آنكه گروهي به نام جماعت اسلاميه كه ارتباطي با القاعده داشت، ۲۰۰ نفر را در كافه اي در بالي كشت، اين تظاهر ديگر امكان پذير نبود. اندونزيايي ها ناچار شدند به داشتن مشكل تروريسم اسلام گرا اعتراف كنند.
شايد برخي نتيجه بگيرند كه سوهارتو كار درستي كرد. حكومت وي شايد خشن و فاسد بود، اما دست كم اسلام گرايان را در حصار نگاه داشت. دموكراسي به وحشت مي انجامد. اما اين نتيجه نادرست است. روش هاي اقتدارگرايانه سوهارتو تا حد زيادي مسئول تولد افراط گرايي ديني بود. دموكراسي بهترين راه علاج از آب درآمده است، چون كه مسلمانان ميانه رو كه هنوز اكثريت مسلمانان اندونزي را تشكيل مي دهد، به قدري از اين فاجعه خونين متأثر شده اند كه به هيچ حزب وابسته به تروريست ها رأي نخواهند داد. اين امر سبب شده است تا احزاب اسلام گرا علناً افراطيون را نفي كنند.
مشابهت دو كشور
آيا عراق مانند اندونزي خواهد شد؟ آيا دموكراسي اجازه خواهد داد اختلافات بين اعراب و كردها، شيعيان و سني ها، دينداران و سكولارها بدون خشونت حل و فصل شود؟ به طور اصولي، مي توان گفت چنين خواهد شد. اما عراقي ها مشكلاتي دارند كه اندونزيايي ها مجبور نبودند با آن روبرو شوند. آنان بايد نهادهاي دموكراتيك را زير لواي حكومت اشغالگري بسازند كه از آن نفرت دارند.
بسيار دشوار است بتوان در مقام دانش آموزان معلمان خارجي كه سوار بر بمب افكن و تانك آمده اند، دموكراسي تأسيس كرد. با وجودي كه اشغالگران خارجي مي گويند آنان هم دموكراسي به سبك عراقي مي خواهند، هر كس يا هر حزبي كه به نظر بيايد، طرفدار خارجيان است، از همان ابتدا بي اعتبار مي شود. هر چقدر كه خارجي ها بيشتر بر سكولاريسم اصرار كنند، امكان آنكه مردم محلي به اسلام گرايي راديكال روي آورند، بيشتر است و هر چقدر كه اسلام گرايان بيشتر دست به خشونت بزنند، احتمال آنكه عراقي ها بتوانند با امنيت رأي دهند، كمتر است. اين امر به خصوص در به اصطلاح مثلث سني در شمال و غرب بغداد صادق است. عيبي ندارد كه دونالد رامسفلد وزير دفاع و برخي افراد شيعه و كرد برجسته بگويند به هر حال بهتر است انتخابات برگزار شود، حتي اگر بسياري نتوانند شركت كنند، اما اين كافي نيست. سعد جواد قنديل از مقامات ارشد مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در مصاحبه با روزنامه بوستن گلوب گفت: هيچ انتخابات كاملي در دنيا وجود ندارد. اگر اقليت هايي وجود دارند كه نمي توانند به خاطر نبود امنيت رأي دهند، اين دليلي براي لغو تصميم اكثريت نمي شود.
بله، درست است. چون اگر سني ها نتوانند رأي دهند، دموكراسي در عراق پا نخواهد گرفت چون بدون رضايت اين اقليت، اكثريت نمي تواند هرگز در صلح حكومت كند.
دموكراسي اي كه در آن طيفي از باورها و گرايش ها وجود دارد، ايرادات ديگري نيز دارد. نظام دو حزبي واقعاً عملي نيست. اما در نظام چند حزبي، ممكن است احزاب كوچك بيش از حد نفوذ داشته باشند، مانند اسرائيل. بيشتر اسرائيلي ها افراد سكولار هستند، اما احزاب كوچك راست كيش گاه مي توانند باعث تشكيل دولت يا فروپاشي آن شوند. شايد صهيونيست هاي اوليه كه همه سكولار و كيبوتزنشين هاي سوسياليست بودند، بيش از حد به افراد مذهبي ميدان دادند. آنان اجازه دادند مذهبي ها قوانين مربوط به ازدواج و غيره را تعيين كنند. بيم آن مي رفت بدون چنين توافقي، راست كيشان تندرو اسرائيل را به رسميت نشناسند. اما بنيانگذاران اسرائيل نمي توانستند پيش بيني كنند كه خودمختاري در امور معنوي به كسب قدرت فراوان در سياست سكولار خواهد انجاميد.
همچنين اين امر نيز صادق است كه در اروپا، آمريكا يا جاهاي ديگر، دينداران همان كاري را مي كنند كه كشيش ها يا روحانيون مي گويند. تا همين اواخر، بسياري از افراد در كشورهاي داراي احزاب كاتوليك يا پروتستان همين كار را مي كردند. اما دست كم رأي مي دادند و با رضايت دادن به قوانين دموكراتيك، توانستند بدون دست فشردن برگلوي هم، در كنار هم زندگي كنند.