فيلم «دشت گريان» اولين فيلم از تريلوژي كارگردان يوناني، تئو آنجلوپولوس است. دشت گريان زندگي زني را از سال ۱۹۱۹ تا اواخر دهه چهل به تصوير مي كشد.
فرار يونانيان از ادسا، كشمكش هاي ميان دولت و اتحاديه هاي كارگري، ورود به جنگ جهاني دوم و جنگ داخلي بين فاشيستها و كمونيستها در همين دوره روي داده است. در اين فيلم كه حدودا سه ساعت به طول مي انجامد قسمت عمده اي از تاريخ معاصر يونان در پس زمينه داستان مرور مي شود.الني (الكساندر آيديني) در زمان انقلاب به عنوان پناهنده اي از ادسا در خانواده اي به فرزندي پذيرفته مي شود. اين خانواده پسري هم سن او دارد كه رفته رفته استعداد موسيقي اش آشكار مي گردد.
الني، با اين كه در اصل به عنوان خواهر او در خانواده حامي اش پرورش يافته است، اما رفته رفته شيفته او مي شود. اين در حالي است كه پس از رسيدن الني به سن قانوني، اسپيرس پدر خانواده (واسيليس كلوس) تصميم مي گيرد كه با او ازدواج كند. الني در روز عروسي اسپيرس مراسمي را كه پدر ترتيب داده ترك مي گويد و همراه پسر مي گريزد. آن دو از اسپيرس فراري مي شوند.
مشخصه آنجلوپولوس، برداشت هاي خيلي طولاني اوست كه دست كمي از برداشت هاي كشدار تاركوفسكي و آموس جيتاي ندارد؛ اما درعين حال اين برداشت ها جذاب تر و حاوي جزئيات بيشتر هستند. مثلا در يكي از اين برداشت ها او با چرخش افقي و آهسته دوربين يك دهكده يوناني را با حرفه ها و ساير فعاليت هايش به تصوير مي كشد. در صحنه اي ديگر او مي كوشد يك مراسم خاكسپاري يوناني را كه روي آب برگزار مي شود به تصوير بكشد. در اين فيلم آب همواره با درد و مرگ همراه است. باتوجه به ارتباط معمول آب با چرخه حيات، شايد او سعي دارد كه بگويد: درد و مرگ هر دو از رخدادهاي طبيعي زندگي محسوب مي شوند. الني هم مطمئنا همين عقيده را دارد.
به گفته آنجلو پولوس، او تصميم داشته كه شرايط انساني مملو از احساسات ژرف و صادقانه را با اين فيلم مورد بررسي قرار دهد. بدون شك برجسته ترين حسي كه در اين فيلم جريان دارد، درد است.فيلم يك سند تكان دهنده است و به نظر نمي رسد در ايالات متحده اكران گسترده داشته باشد، چراكه در فيلم هاي سينماي آمريكا، كشتن و كشته شدن امري رايج و پيش پاافتاده است و ردپاي درد به ندرت در آن ديده مي شود.
مطمئنم كه قسمت هاي دوم و سوم فيلم هم زندگي الني را موضوع خود قرار مي دهند. البته قبول اين واقعيت كه او باوجود تجربيات و رنج هايش هنوز دوسوم ماجرا را نگفته باشد، برايم دشوار است.
مارك آرليپر
يك تريلوژي از تاريخ يونان
فليني و آنتونيوني با خلق سينماي شخصي، مبهم و نمادين خود درواقع راه گذر از رئاليسم سنتي را پيمودند. آندره تاركوفسكي و تئو آنجلوپولوس را مي توان دو وارث اصلي اين سينما دانست. هردوي آ نها با بازيگران مكتب شرق اروپا مثل گانز، مارچلو مارستورياني و ارلند ژوزفسن كاركرده اند و هردو در نوشتن فيلمنامه هايشان با تونينو گوئرا، فيلمنامه نويس آثار فليني و آنتونيوني همكاري داشته اند. سينماي آنها بيش از آنكه جذاب باشد، قابل احترام است. سينمايي كه با برداشت هاي طولاني و استادانه، تصاوير آگاهانه و تكان دهنده، ضرباهنگ به شدت كند (كه حتي از سرعت حركت يك حلزون هم كمتر است)، سبك خاص بازيگري، خودستايي فلسفي، فقدان دردناك شوخ طبعي، بينشي تيره و بدبينانه و وسواس فكري نسبت به آب و گل مشخص مي شود.نگاه خيره اوليس، محصول سال ،۱۹۹۵ اولين فيلم آنجلوپولوس بود كه از آن لذت بردم. دشت گريان اولين فيلم از يك تريلوژي در باب تاريخ يونان قرن بيستم سند ديگري است بر اين حقيقت كه ابداع ماراتن در واقع حكم بيان همان دغدغه مهم يوناني را داشت.
فيلم، به سرگذشت گروهي از يونانيان تبعيدي مي پردازد كه در سال ۱۹۱۹ از ارتش سرخ درادسا مي گريزند و در دهانه رودخانه اي نزديك تسالي مقيم مي شوند. به نظر كارگردان، داستان فيلم بر پايه افسانه پادشاه اوديپ و هفت تاختگران شهر تيب استوار است؛ اما اساسا حول شخصيت اصلي خود كه نام سمبوليك الني برايش انتخاب شده است، مي چرخد. الني زني يتيم است كه از الكساندر موسيقيدان يك دوقلو دارد. او پس از آن با اسپايرس، پدر ميانسال الكساندر، ازدواج مي كند و در فاصله بين مراسم ازدواج و ضيافت عروسي مي گريزد.فيلم ناگهان چندين سال به جلو مي رود و به بيننده اجازه مي دهد كه از روي سروصداهاي مربوط به جريانات سياسي بر پرده تاريك، موقعيت جديد را حدس بزنند و براي اين كار از شخصيتش كمك نمي گيرد. همان گونه كه الني در پايان مي گويد (در حدود سال ۱۹۴۹)، يونيفورم ها تغيير مي كنند، اما كساني كه آنها را به تن مي كنند عوض نمي شوند .
فيليپ فرنچ