تأثيرات اجتماعي برجسته ترين حماسه تاريخ اسلام يعني قيام عاشوراي حسيني، موضوع گفت و شنود ما با دكتر حسين اسكندري است. دكتر اسكندري روانشناس و عضو هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبايي است. از ايشان تاكنون علاوه بر مقالات متعدد كتاب هاي «خدا به تصور كودكان» و «تربيت پنهان» منتشر شده است.
فاطمه مشهدي رستم
*در ايام محرم شاهد بوجود آمدن فضاي معنوي خاصي هستيم. بفرماييد اين فضا از نظر روحي و اجتماعي، چه تأثير و نقشي مي تواند داشته باشد؟
- معمولاً هر اتفاقي كه مي افتد با يك ابعادي درگير است. يعني هر حادثه براي آن كه اثرگذار و اثرآفرين باشد، نخست بايد بتواند با بعد انگيزشي و هيجاني انسان ارتباط برقرار كند. در روانشناسي هم اين مسأله بدين ترتيب طرح شده است كه اگر مقوله يا مسأله اي با هوش هيجاني انسانها درگير شود، مي تواند تحريك كننده و اثرگذار باشد و ارتباط بهتر و مستقيم تري را به وجود آورد. پس از اين بعد عاطفي و هيجاني است كه افراد مي توانند با آن مسأله ارتباط شناختي برقرار كرده و سعي كنند تا مسأله يا مورد اتفاق افتاده را درك نمايند. اجازه دهيد در اينجا براي آگاهي بيشتر، اشاره اي به مقوله هوش هيجاني داشته باشم.سابق بر اين، تصور بر اين بود كه انسانها بر اساس ميزان استعداد و توان عقلي شان است كه مي توانند بفهمند. در حالي كه امروزه مشخص شده است كه افراد با هر چيزي مي توانند ارتباط انساني و به عبارتي درگيري عاطفي داشته باشند و درگيري عاطفي و ميزان آن است كه كمك مي كند نسبت به مساله اي، اطلاعاتي كسب كرده و به زباني ساده تر، آن مسأله را دريافته و بفهمند. موضوع واقعه عاشورا و محرم هم به همين ترتيب است. يعني يكي از دلايلي كه توانسته محرم و عاشورا را بين آحاد مردم با عقايد مختلف درگير كند و نگه دارد، اين است كه به گونه اي اين توان را يافته است كه با آنها ارتباط رودررو، و زنده و پويا برقرار نمايد. تأثيري كه بتواند همدلي را بيشتر كند و نسبت شخصي افراد را با آن معين كند.
اينها همه مي توانند جزو اولين عناصري باشند كه به صورت يك استعداد جدي بوجود مي آيند تا به تعالي و تكامل كمك كنند. در واقع بستر آن تكامل و تعامل اينها ست. مسأله ديگري كه بايد به آن اشاره كنم، آن است كه محرم و عاشورا، خود يك پديده اجتماعي و جمعي است. به همين علت هم مسائل مرتبط با آن، قبل از آن كه فردي باشد، يك مورد جمعي محسوب مي گردد. ما حتي در روانشناسي هم داريم كه مشخص مي سازد، افراد در گروه، هم بهتر ارتباط برقرار مي كنند و هم بهتر فرامي گيرند. حتي كيفيت يادگيري شان، نسبت به زماني كه تنها هستند كاملاً متفاوت است. اينها همه، پديده هايي است كه در محرم وجود دارد. يعني افرادي كه كنار يكديگر مي نشينند و حركت جمعي دارند.
* آيا اين بدان معني است كه شكل گيري حركت جمعي در محرم تبعات و آثار بسيار بر جامعه دارد اين آثار را چگونه تحليل مي كنيد؟
- بله. اصولاً ما هنگامي مي توانيم از تأثير اجتماعي صحبت كنيم كه از گروه سخن بگوييم. يعني تا گروهي شكل نگيرد، تأثير و تأثر اجتماعي هم نمي تواند بوجود آيد. ما يك تأثير فرد بر فرد داريم؛ يك تأثير گروه بر گروه. البته گروه بر فرد و بالعكس را هم داريم كه فعلاً با آنها كاري نداريم. بلكه آنچه بايد مطرح كنيم آن است كه بگويم اگر ما بخواهيم وارد تأثيرات اجتماعي بشويم، بايد اول، اين تأثيرات فردي تبديل به تأثيرات اجتماعي بشود تا اين كه گروه بر گروه، تأثير بگذارد تا اين تأثير را به صورت يك جنبش اجتماعي يا يك نهضت برقرار كند. ما در پديده عاشورا، با يك پديده اجتماعي روبه رو هستيم. گروهي از افراد كنار هم مي نشينند و جمعي را در قالب هيأت و يا ساير عناوين تشكيل مي دهند كه اين، همان بعد اجتماعي قضيه به حساب مي آيد. ما از طريق تشكيل همين گروه هاي اجتماعي است كه مي توانيم آثار اجتماعي كه در جامعه وجود دارد را دنبال كنيم. شايد يكي از مكانيزم هاي خوبي كه محرم پيدا كرده و شايد يكي از كشف هاي مفيد انسانها، اين نكته است كه مثلاً بايد هيأت تشكيل دهند و اين پديده را به صورت دسته جمعي دنبال كنند. اگر ما مي بينيم كه محرم ادامه پيدا كرده است، به دليل حضور اجتماعي افراد است. يعني افراد در قالب گروه ها شكل گرفتند تا بر جامعه اثر بگذارند. اگر دقت كنيم، ملاحظه خواهيم كرد كه ما بسياري از تأثيرات اجتماعي را مي توانيم از حركت اجتماعي خود مردم بگيريم و اين را مبنا قرار دهيم. بد نيست بدانيم حركت و سخني كه از بطن گروهي محدود، مشاهده و شنيده مي شود، چنان اثري دارد كه يك سخنراني وسيع نمي تواند داشته باشد؛ يا يك هيأت، آنچنان اثر پايداري را در زندگي انسانها مي گذارد كه يك سخنراني در رسانه وسيعي مانند صدا و سيما، نمي تواند داشته باشد. ما اگر دنبال اثرات اجتماعي و نقش فضاي معنوي ناشي از محرم بر جامعه هستيم، بد نيست گروه ها و هيأت هايي را كه در جهت رسالت محرم، شكل گرفته و يا مي گيرند را مورد بررسي قرار داده تا به آنچه كه مورد نظر است، بيشتر برسيم. چرا كه محرم، در قالب همين گروه هاي اجتماعي سازماندهي شده است.
* در چنين مناسبت خاصي، شكل گيري گروه ها، دسته جات و هيأت ها، خود نوعي نمادسازي از جرياني استثنايي است. آيا براي اين صورت نمادين، مي توان تحليلي از نظر روانشناختي داشت؟
- بله. همانطور كه قبلاً اشاره شد، براي اثرگذاري اجتماعي، نيازمند گروههاي اجتماعي هستيم. اين گروهها وقتي جنبه سمبليك و نمادين مي يابند، آثار خودشان را از يك لحظه، به يك نسل منتقل مي نمايند. يعني نهادها اين قدرت را دارند كه به زبان رمز، به يك پديده، تداوم ببخشند. يعني مردم مي آموزند براي اينكه بخواهند حركت اجتماعي داشته باشند بايد به صورت دسته راه بيفتند. اين حركت دسته اي، در اينجا مي شود يك نهاد اجتماعي. انسانها براي آن كه حركت كنند نيازمند پيام هستند يعني پيام اينجا مي شود يك نماد. در هر صورت نمادها زبان بي بديلي هستند كه مي توانند يك پيام را از يك لحظه تاريخي يا يك لحظه مهم تكرار نشدني به زمان ديگري به جز آن زمان، موجود انتقال دهند.
* بسياري از افراد خطاكار، در ايام سوگواري محرم و خاصه تاسوعا و عاشورا، تحول مي يابند. اين تحول را چگونه تحليل مي كنيد؟!
- منشأ اين تحول بسيار است. اما شايد قوي ترين آنها، اين باشد كه افراد، خودشان را با پديده هايي روبه رو و درگير مي بينند كه براساس همانها، مي توانند خلاف خيلي از جريانها، حركت كنند. يعني در واقع به طرف نوعي پالايش روحي و رفتاري و عملي مي روند كه مسبب اش همان پديده عظيم عاشوراست. نظير اين مسائل حتي در زمان امام حسين(ع)، هم وجود داشته است. بدين ترتيب كه امام حسين(ع) به عنوان الگوي اين حركت، لزوماً با آدمهايي كه بدون خطا بودند، روبه رو نبود. منتها نوع حركت اصلاحي و راهي كه حضرت با آنها داشتند، بسيار آموزنده بوده است. اگر ما از جنبه عاطفي قضيه خارج شويم و مسأله را به صورت منطقي بررسي كنيم، مشاهده خواهيم كرد كه حضرت، به دنبال يكي از كساني مي رود كه گام به گام و منزل به منزل از ايشان فرار مي كرده است! آدمي نظير زهير. زهير، فردي است كه دنبال دنيا است و دنبال منافع و آرامش خويش. اما حضرت به هر حال او را در حلقه ارتباطي خويش وارد مي كند. حال تمام بحث اينجاست كه چنانچه، اين الگوها، انسانهاي خطاكاري را بيابند رفتارشان به گونه اي است كه آن انسان خطاكار را جذب خويش مي نمايند. اين در حالي است كه افراد خارج از آن الگو، ديگران را تا زماني دوست مي دارند كه خطايي از آنها نديده باشند و اما، به محض ديدن كوچكترين خطا، فاصله شان را با فرد خطاكار، فوراً طولاني كرده و دور از وي حركت مي نمايند. همانطور كه عنوان كرديد، در اين ايام، با افرادي روبه رو مي شويم كه با مردانگي تمام، دست از خطاكاري برمي دارند حال آنچه اينجا مهم به نظر مي رسد، اين نكته است كه ورود اين افراد به يك حلقه سالم كافي نيست، بلكه مهمتر آن است كه ببينيم اين گونه افراد در اين حلقه نگهداري مي شوند يا خير؟! به عبارتي ببينيم طرف مقابل فرد خطاكار، آيا از الگويي حسيني بهره برمي گيرد يا خير؟! متأسفانه ما از ظرفيت هاي محرم و عاشورا خوب استفاده نمي كنيم، چرا كه فقط بار هيجاني عاطفي خودمان را از اين پديده داريم و مسأله اصلي را به عنوان يك حركت اجتماعي مستمر ادامه نمي دهيم.
|
|
* آيا منظورتان نقش هدايتي قضيه است؟
- بله، دقيقاً . چون اگر اين اتفاق مي افتاد، قطعاً بعد از پايان محرم بساط پهن شده، برچيده نمي شد و البته منظور نه فقط قالب عزاداري مسأله باشد. چرا كه افراد در تكيه ها و حسينيه ها و مساجد، تنها عزاداري نمي كنند بلكه به خيلي از نكات رسيده و آنها را مي آموزند. از جمله، نيازهاي اجتماعي شان. مسائل ارتباطي شان، دوستي ها و تجربه ورود به گروهها و پشتيباني اجتماعي را و حتي مسأله اطعام افراد و كمك به مستمندان. به عبارتي يك چرخه كامل از فعاليت هاي اجتماعي در اين گروهها به طور خودجوش شكل مي گيرد. اما آيا اين حركت خودجوش كه شامل بخشي از فعاليت ها و خدمات اجتماعي هست در بعد از محرم هم ادامه مي يابد تا موجبي براي هدايت و تكامل بيشتر افراد باشد و دليلي براي استمرار اصلاحي كه به صورت موقت، بوده است؟
* محرم، بيش از هر ماه ديگري، ماه معرفي و اتصال به اسوه هاي تقوا و ايثار و صداقت و يگانه اسطوره هاي مذهبي است. چگونه مي توان اثرات اين معرفي و اتصال را استمرار بخشيد و براي بهره گيري بيشتر، آن را از صورت مناسبتي خارج نمود؟
- بايد عرض كنم محرم و پديده هاي موجود در آن را نمي توان اسطوره ناميد. چرا كه كاملاً زميني هستند. به نظر بنده، ما وقتي مي خواهيم تأثير را از افراد بگيريم، آن را اسطوره اي مي كنيم. اباعبدالله امام است. با وحي هم مرتبط و فرزند پيامبر(ص) است. اما كاملاً زميني است. انساني است اجتماعي كه با تهديدهاي بشري هم روبه رو مي شود. همين طور با امكانات و محدوديت ها. يعني يك واقعيت است و ما بايد اين جنبه نزديكي با واقعيت ها را تقويت كنيم تا تأثيرشان را بيشتر كرده باشيم. يعني الگويي را كه داريم به درستي تعريف كنيم و آن را در زندگيمان وارد كنيم تا به عنوان مثال مطلع باشيم اگر در موقعيت نابرابري قرار گرفتيم، چگونه بايد تصميم بگيريم و عمل نماييم. كه اين ورود مي تواند به منزله خروج مناسبتي مسأله و استمرار آن براي هميشه انسانها باشد.
* شاخص ترين ملاحظات اين ايام، حركت خودجوش بسياري از اقشار جامعه، براساس حسي دروني و گره خورده با اعتقادات است. آيا هدايت اين حس از خودجوشي، به موارد القايي و يا دستوري، مي تواند به منزله آسيب رساني به اين شاخص ترين ملاحظات را فراهم آورد؟
- ببينيد، تمام حس و حال و اثر اين حركت، به خاطر خودجوشي مسأله است. هر نوع ملاحظه رسمي كردن و نظم بخشيدن مصنوعي به آن، مي تواند نتيجه اي معكوس در برداشته باشد. نظم دولتي و يا دستوري شدن قضيه و حتي برنامه ريزي قبلي
و به عنوان مثال تشكيل كلاس و مسائل اين چنيني نه تنها نتيجه مثبتي نخواهد داشت بلكه همانطور كه در ابتدا يادآور شدم، مي تواند واكنشي منفي را در ادامه داشته باشد. اين يك امر ثابت شده است كه مردم نسبت به آن چيزي كه خود انتخاب مي كنند، وفادار باقي مي مانند. يعني اينجا نوعي رسيدن مطرح مي شود. البته كمك و مساعدت بد نيست به عنوان نمونه، تهيه و ارائه نوحه هاي خوب و متناسب با زمان، يا در هنگام لزوم جنبه هاي مربوط به پذيرايي از قبيل آبرساني و شربت دادن و اينطور موارد مشابه.
* حركت مردم در محرم، نشاندهنده نوعي همبستگي و تجديد بيعت با اهداف ، خواسته ها و توصيه هاي متعالي قيام حسيني است. چگونه مي توان به اين تعالي، صورت عيني تري بخشيد؟
- بايد مردم را با فلسفه وجودي امام حسين (ع) آنهم به صورتي واقعي و مشخص، آشنا كرد. بايد بجاي سخنراني در اين باره، براي آن فلسفه و صورتي صحيح قائل شد. حتي مي توان در اين باره ايده داد. ما در اكثر موارد، در ارتباط با عزاداري اين ايام، در بعد عاطفي و هيجاني باقي مي مانيم در حاليكه بايد با اصل موضوع ارتباط برقرار كنيم. اينكه مثلاً چرا امام حسين (ع) به اين حد و موقعيت رسيد. يا اينكه اگر حضرت، امروزه حضور داشتند، چه مي كردند؟ امروزي كه با قرن ۲۱ سرو كار دارد. از سويي مي توان گفت به هر حال ما به شكلي، خود را با گذشته مان نسبت داده ايم و آن را فراموش نكرده ايم و حتي درباره آن تعلقي هم احساس مي كنيم. خوب، اين از گذشته، اما براي امروزمان از اين نهضت، چه برداشتي مي توانيم داشته باشيم؟ يا اينكه چه توشه اي بايد براي فرداي خودمان برداشت نماييم؟ ببينيد ما به هر حال براي آن همبستگي و تجديد بيعتي كه عنوان كرديد بايد به واقعياتي اشراف داشته باشيم تا به آن تعالي مورد نظر بتوانيم برسيم. مثلاً درباره عاشورا، هنگامي كه اباعبدالله، چراغ را خاموش مي كنند و خطاب به جمع مي فرمايند از اين لحظه به بعد، مسأله، مسأله حكومت و فتح كردن و اينگونه موارد نيست بلكه مسأله، مسأله از جان گذشتن و فداشدن است. اگر ندانيم كه اين كار چه فلسفه اي را در برداشته است، چگونه به تعالي خواهيم رسيد؟ حال اگر ما اين مسائل را به درستي تحليل كرده باشيم، ملاحظه خواهيم كرد كه اين كار حركت اجتماعي، عاطفي، تربيتي و ... را در بردارد. به هر صورت اگر ما مي خواهيم تحول و تغيير اجتماعي، آن هم در مسيري متعالي، ايجاد كنيم بايد از اباعبدالله درس بگيريم و ضوابط و زواياي آشكار و پنهاني را كه ايشان در حركتشان داشته اند را الگو قرار دهيم.
* تا به حال هر چه درباره امام حسين(ع) شنيده شد، حكايت از شجاعت، گذشت و رشادت هاي ايشان داشته است. اما در كنار اين صفات، صفتي را هم تحت عنوان «مظلوم» شنيده ايم. در اين باره چه مي توان گفت؟
- حسين(ع) تنها شخصيتي است كه با تن دادن به شكست، براي بيان اينكه انسان ها مي توانند در اوج شكست، قهرمان شوند را واقعيت بخشيد و اينكه انسان مي تواند شكست بخورد و عزيز باشد، و مي تواند پيروز باشد و با ذلت زندگي كند.
فكر مي كنم ادبيات مظلوم بودن اباعبدالله هم متعلق به يكي دو قرن اخير ما است و شايد از دوره اي كه آن ترجيع بندهاي «محتشم» كه گفته «باز اين چه شورش است» بوجود آمده باشد.به نظر من همين مسائل هم باعث شده تا قضيه به سمت و سوي اينگونه سوگواري كردن ها پيش برود. چرا كه در بررسي دوره هاي قبل، مشاهده مي شود كه دوره ها به گونه اي حماسي بوده است. در اين ميان يك پارادوكسي وجود دارد كه درك آن ضروري است. اينكه بدانيم راه اباعبدالله، از ميان دو مسأله مي گذرد. يكي عاطفه هاي درگير و يكي فهم هاي برجسته، وقتي ما از لحاظ عاطفي به عاشورا نگاه مي كنيم كاملاً جريحه دار شده و دچار نوعي آشفتگي و طغيان دروني مي شويم. اما به عمق حادثه كه مي رويم، مي بينيم كه مملو از سربلندي، افتخار ، جسارت و شهامت است. ما بايد بين اين دو فكر و ربطي قائل شويم. چون انسان زماني مي تواند عميقاً فكر كند كه با مسأله اي عميقاً درگيري عاطفي داشته باشد. عاشورا نه تنها در حد يك مسأله عاطفي و سوگوارانه است، نه تنها يك بحث عقلاني كه بخواهيم مثلاً به صورت آكادميك مطرحش كنيم. بلكه اين دو بايد در كنار هم نگه داشته شوند. آن مسأله هوش هيجاني را هم كه در ابتداي گفت و گويمان، يادآور شدم، در همين جا صدق مي يابد.
ما براي درك و فهميدن اباعبدالله ، راهي به جز نزديكي با او نداريم. اينكه عميقاً خودمان را درگير او كنيم تا بتوانيم با كالبد شكافي ماجرا، دريابيم چه چيز بزرگ و عظيمي مي تواند براي اباعبدالله وجود داشته باشد كه ايشان را وادار نمايد تا براي رسيدن به آن، از همسر و بچه و دنيا بگذرد؟! در واقع ما بايد بهانه اي براي نزديك شدن به ايشان بيابيم تا شايد به واسطه آن موفق به كشف بسياري از مجهولاتي كه داريم، شويم! و اين، همان فلسفه عاشورا است. عاشورايي كه تضمين سلامت فردي را در گرو سلامت اجتماعي مي بيند. عاشورايي كه به منزله امانتي است كه ما وظيفه داريم آن را تا ظهور مهدي موعود (عج) نسل به نسل انتقال دهيم. چرا كه حضرت صاحب (عج) هم وارث خون اباعبدالله است و هم به دنبال ايجاد عدالت جهاني. و اين نشان مي دهد انسان ها، زماني مي توانند عبدصالح خداوند باشند كه تحت سيطره آن عدل جهاني زندگي كنند.
* از منظر آسيب شناسي طرح مسائل خرافي چگونه مي تواند ما را از اهداف نهضت عاشورا دور كند؟
- بله. همانطور كه ما مي توانيم فكر كنيم كه مثلاً امام حسين(ع) در كنار ماست و يا امروز مي تواند حضور پيدا كند و آن وقت با اين فكر و حس، نسبت برقرار مي كنيم كه اگر حضرت امروز بيايند با ما حرف مي زنند و يا با ما تماس مي گيرند و مشابه اينها، تا بدان حد كه ايشان را نزديك به خودمان احساس مي كنيم، به همين ترتيب هم وقتي ما اينها را از دسترس دور مي كنيم و آن را فقط تبديل به موضوعي براي تقديس يا عزاداري مي كنيم، موجب دوري مسأله مي شويم. با اين دور شدن از واقعيت آن وقت ذهن ما شروع مي كند به خيال پردازي كردن. تا آنجا كه از اين شخصيت واقعي يك اسطوره بسازد و يا برداشت هاي خرافي نمايد. چيزي هم كه تبديل به اسطوره و خرافه شد، فقط در آسمان خيال افراد باقي مي ماند. به عنوان مثال درس عملي كه ما از رستم يا آرش كمانگير مي توانيم بگيريم بسيار كم است چون يك اسطوره اند. يا مي توانيم از اين چهره هاي خيالي، قوت هاي خيالي هم بتراشيم. با خرافه عجين اش كنيم و خلاصه آنكه هر خيال پردازي نادرستي را هم در ارتباط با آن داشته باشيم و اين همان جنبه آسيب شناسي اجتماعي كه گفتيد، مي تواند باشد. كمبود و دوري از واقعياتي كه تبديل به خيال و خرافه مي شود و باعث روند توقف افكار و تكامل ما مي گردد و در صورت عميق بودن مسأله، موجبات انحطاط فردي و اجتماعي ما را نيز فراهم مي آورد.
* ايام محرم به گونه اي تداعي كننده فريضه اي چون حج است. چرا كه تمامي طبقات را در يك واكنش و احساس مشترك قرار مي دهد. آيا از بعد روان شناختي جامعه، مي توان تحليلي را در اين باره داشت؟
- شايد يكي از بحث هاي خيلي جدي كه در رابطه با ماندگاري انقلاب اسلامي مطرح است، آن است كه با سنت هاي اجتماعي گره خورده است. حج هم يك سنت اجتماعي است. خانه كعبه، در عين حال كه خانه خداست، اما خانه مردم است. در واقع در آنجا يك بعد انساني توجه مي شود. اينكه انسان ها در گروه، خاصيتي را از خود نشان مي دهند كه در زمان دور بودن از جمع نمي توان نظير آن را مشاهده كرد. تجمع و به وحدت رسيدن افراد در خانه خدا را مي توان دليل همين موضوع قرار داد. در فريضه اي مانند حج، وجه اجتماعي افراد بارز مي شود و وحدت اتفاق اجتماعي رخ مي دهد كه نظير آن را در هيچ كجاي دنيا نمي توان ملاحظه كرد. و اين همان نكته مهمي است كه در كارهاي گروهي صورت گرفته در محرم، به چشم مي خورد.