فاجعه وقتي به اوج مي رسد كه روي آوار ايستاده اند و با كنار رفتن خاك، دو نفر را در آغوش يكديگر ببينند. زلزله فداكاري را نمي فهمد.
شهرام فرهنگي
باران، نزول رحمت از آسمان نيست، وقتي صبح، صبح زلزله باشد. انگار نمي شود وقتي كه زمين مي لرزد، دل آسمان نلرزد و اشك نبارد. هميشه همين است، زير خرابه هاي زلزله، نفسي اگر باشد، با گل شدن خاك بند مي آيد.
لعنت بر ساعت 5 و دقايق باقي مانده اش تا رسيدن به ساعت 6. سال پيش، 2 ماه پيش از اين بود كه بم زير خاك رفت. صبح آن روز باران مي آمد. خانه هاي آنجا هم اغلب خشتي بود، مثل امروز زرند و روستاهاي اطرافش. ساعت هاي بيكار هم البته روي 5 و خرده اي مرده بودند، مثل صاحبانشان.
۴۲۴ روز بعد از بم
بم معيار فاجعه را بالا برد. حالا هر اتفاق تلخي را مي شود با فاجعه زلزله بم سنجيد. همه مي پرسند، زرند هم مثل بم شده؟ سخت است كه به آساني بگويي قابل مقايسه نيست. آنجا زلزله از شهر به روستاهاي اطراف سرايت كرد و اينجا زلزله مسير را معكوس پيمود. كشته ها كمتر از فاجعه 424 روز قبل هستند، اما روستاها آسان تخريب مي شوند و بيرون كشيدن زير آوار مانده ها دشوار است. جاده هاي منتهي به روستاها هرگز روي آسفالتشان بار سنگين ترافيك را تحمل نكرده اند و حالا هم نمي فهمند كه بايد تحمل كنند. نفهمي جاده را به باران رحمت اضافه كنيد تا زرند در معيار سنجش فاجعه - زلزله بم - رتبه اي بالا داشته باشد.
حالا درك اين موضوع كه امداد رساني به زلزله زدگان زرند و اطرافش چقدر دشوار بود، دشوار نيست. با اين حال زلزله بم تجربه تلخي بود كه آدم ها را مثل زمين تكان داد. اين است كه امداد رساني به زرند با تمام دشواري هايش رضايتبخش است. از كرمان كه به مقصد روستاهاي زلزله زده حركت كنيد، اهالي ريحان شهر تنها جماعت ناراضي از روند امداد رساني هستند.
شب وحشت
وقتي اعتمادي به زمين نباشد، كسي زير سقف بند نمي شود. زير باران، جماعت وحشت زده مقابل هلال احمر زرند ايستاده بودند. زرند البته ويرانه نيست، اما كسي نمي خواهد مقابل زلزله احتمالي غافلگير شود، گرچه زمين هرگز در هوشياري آدم ها نمي لرزد!
بگذريم، مردم فقط شنيده بودند كه مي توانند از هلال احمر چادر بگيرند. اين انتظار زير باران خشكيد وقتي كه صدايي از داخل يك خودرو بلند شد: ... در انبار چيزي براي تحويل به شما نداريم. لطفا به خانه هايتان برگرديد، صبح فردا وسايل مورد نياز به زلزله زده ها اهدا مي شود. ... و زمزمه هايي از ميان جمعيت بلند شد: چگونه زير سقف ترك برداشته خانه بخوابيم؟
دشواري هاي امداد رساني
گريزي از بلاياي طبيعي نيست، اما زلزله چه بي رحم است كه بهترين ساعت را براي كشتن آدم ها انتخاب مي كند. دشواري كار از عقربه هاي ساعت آغاز شد. بين ساعت 5 تا 6 بامداد، حتي جماعت شب زنده دار هم ديگر به خوابي عميق فرو رفته اند. در اين محدوده زماني كمتر كسي هم براي شروع كار روزانه پا از خانه به بيرون مي گذارد. حاصل تكان زمين در اين دقايق بالا رفتن آمار تلفات است. غير از اين ساعت 5 صبح براي امدادرساني هم مناسب نيست.
يكبار ديگر تضاد رنگ هاي شاد پتوها و كبودي مرده هاي لاي پتو پيچيده شده در چشم ها مي نشيند. كابوس مرگ بم دوباره زنده شده، حالا خاك زرند مرگ را آبستن است
تلفات بالا و نياز فوري به امدادرساني را اضافه كنيد به ريزش كوه هاي جاده - جاده هايي كه از زرند به روستاهاي اطراف مي رسند، مثل جاده چالوس كوهستاني هستند - و بسته شدن مسير، ريزش باران و البته مه غليظ كه آخرين شاهكار طبيعت براي بالاتر بردن آمار كشته ها بود!
در روستاي حتكن كه بيشترين ميزان خسارات و تلفات را داشته، مه غليظ، سرعت كار امداد رساني را بسيار پايين آورده بود. در شرايطي كه در اين مه حتي فاصله يك متري هم به زحمت ديده مي شد، كار براي نيروهاي هلا ل احمر بسيار دشوار شده بود. حتي بولدوزرها هم ناچار بودند سرعت كار را براي جلوگيري از اشتباهات احتمالي پايين بياورند. مساله بعدي خانه سازي اهالي روستاها روي كوه بود. در حتكن خانه ها روي هم ويران شده بودند. روستايي را تصور كنيد كه در آن چند خانه روي هم ريخته اند. اين فضا شما را ياد چه توصيفي مي اندازد؟
نيازي به داشتن ذهن خلاق نيست، ما جهنم را خوب مي شناسيم!
به تلخي زلزله
بالاي تپه جمع شده اند و پايين تپه منتظرند. اين سناريوي كلاسيك روز بعد از زلزله است. نيروهاي هلال احمر تلاش مي كنند افراد زير آوار مانده را بيرون بكشند. خاك به كندي كنار مي رود و به سرعت به جاي اولش باز مي گردد. اين دردسر حفاري روي تپه است. حالا باران هم تبديل به برف شده و بي رحمانه روي خاك مي بارد. خاك گل مي شود و كسي از زير گل زنده بيرون نمي آيد. از پايين تپه صداي شيون و فرياد مي آيد. مي گويند 2 نفر زير اين آوار خوابيده اند. يكروز از زلزله گذشته و يك ساعت از لحظه آغاز به كار گروه امداد روي تپه. بولدوزر هم كه خاموش مانده، مقابل تپه كوهستاني. عاقبت آوار با زحمت كنار مي رود، دو نفر در آغوش يكديگر ناگهان مرگ را فهميده اند. خبرنگار ژاپني گريه مي كند، يك نفر فرياد مي زند: پتو، پتو، ... و پايين تپه؟ صداي شيون مي آيد.
يكبار ديگر تضاد رنگ هاي شاد پتوها و كبودي مرده هاي لاي پتو پيچيده شده در چشم ها مي نشيند. كابوس مرگ بم دوباره زنده شده، حالا خاك زرند مرگ را آبستن است. خاك گل شده به زحمت كنار مي رود و كسي نمي بيند كه زنده اي معجزه آسا از زير آوار بيرون بيايد. در گوشه ديگري از زمين تكان خورده حتكن، دارقالي تا نيمه از خاك بيرون آمده بود. نيروهاي امدادرساني حدس مي زدند كه بايد دو نفر كناردار باشند. يكي اين طرف، يكي آن طرف؛ شايد قالي بايد به سرعت تبديل به پول مي شد كه نشد.
راستي در زرند مثل يكسال پيش ديگر دستگاه زنده ياب شبيه فضاپيما نيست. نيروهاي هلال احمر به دستگاه زنده ياب مجهز شده اند. آنها در روستاي حتكن مي گردند و با دستگاه هاي زنده ياب، زنده مانده ها را به زنده بيرون آمدن زيرآوارمانده ها اميدوار مي كنند، اما مشكل اينجاست كه از زيرخاك كسي صداي دستگاه زنده ياب را در نمي آورد؛ در حتكن كسي زنده از زيرخاك بيرون نمي آيد. ... روي آوار خانه اي كاملا تخريب شده، يك لا مپ سالم افتاده. حباب روي لا مپ شكسته اما لا مپ حتي سيم هم نريخته. كافيست كه لا مپ را از مرده ها جدا كنيد، به برق بزنيد تا زنده شود. يك نفر مي گويد: قدرت خدا را ببين.
دام، شريك غم!
بي زبان ها شده اند سنگ صبور اهالي حتكن. دام هاي اهالي حتكن در روستا ول شده اند. حيوانات هم انگار مصيبت را بو مي كشند. مثلا عجيب است كه گاوي بلرزد وقتي گردن شكسته گاو ديگري را مي بيند. غير از اين كساني كه ناگهان با يك تكان، طعم تلخ تنهايي را چشيده اند، حالا تنها بره ها را براي مويه بر سر اجساد نزديكان دارند. مثلا زني كه كنار دو دخترش بزي را در آغوش گرفته و براي از دست رفته هايش ناله مي كرد يا مردي كه بره اي را در قبرستان، بالاي سر جسد فرزندانش نوازش مي كرد. حالا بره ها شريك غم شده اند و اين هم دردي است.
نان زلزله
مصيبت براي بعضي ها نهايت خوشبختي است. اين اتفاق در بم رخ داد و حالا نوبت زرند و روستاهاي اطرافش است. به هر حال وقتي جايي تبديل به كانون بحران مي شود، عده اي قلاب هايشان را براي صيد آماده مي كنند. سال پيش در بم ناگهان جمعيت شهر زياد شد. خيلي ها از اطراف به شهر آمدند تا از كمك هاي اهدايي چيزي نصيبشان شود. امسال هم در زلزله زرند خيلي ها وقتي شنيدند كمك هاي مردمي و دولتي به منطقه رسيده، بي دليل براي گرفتن وسايل هجوم آوردند. غير از اين، در ويراني منطقه امكان دسترسي آسان به منفعت هاي ديگري هم وجود دارد كه نمي نويسيم، اما نانوشته، بخوانيد!
بگذريم، در اين جهنم، داستان حضور برخي از عكاسان هم حكايتي دارد. از زلزله بوي تند شهرت بلند مي شود. اين فرصتي است كه هميشه و براي همه رخ نمي دهد. بعضي از عكاس ها انگار كه پشت صحنه يك فيلم تراژدي قرار داشته باشند به نيروهاي امداد و جماعت داغدار دستور مي دادند: نه، نه، جنازه را از آن طرف بگيريد تا من عكاسي كنم، بنشين بالاي سرجنازه و ... و ... به هر حال بايد قدر فرصت را دانست، ديگر. ابعاد اين فاجعه به مجامع بين المللي كشيده مي شود. بحث، بحث جوايز بين المللي است و البته يك واژه وسوسه انگيز؛ شهرت!
آمار خسارات و تلفات
صبح زلزله كه به شب رسيد، 90 جنازه روي زمين مانده بود. روز دوم هم 52 جنازه در حتكن شمارش شد. يكي از اهالي حتكن مي گفت: حتكن يك منطقه ييلاقي است. شانس آورديم كه در تابستان زلزله نيامد. در اين صورت تعداد تلفات خيلي بالا مي رفت، اما زمستان ها معمولا حدود 500 نفر در اين منطقه زندگي مي كنند. فكر مي كنم از اين تعداد 300-200 نفر مرده باشند. در روستايي كه صد درصد تخريب شده، گريزي از تجربه تلخ شمردن اجساد پرشمار نيست، اما با اين حال امدادرساني به موقع باعث شد تا افراد آسيب ديده خيلي زود به زرند منتقل شوند. جاده هاي منتهي به روستاهاي اطراف زرند ساعت 11 صبح زلزله باز شدند و عده زيادي از مجروحان زلزله تا ساعت 13 روي تخت هاي بيمارستان سينا خوابيده بودند. اكثر مجروحان از روستاهاي حتكن، دهميران، سربنان و ريحان شهر به زرند منتقل شدند. طبق آمار رسمي طي زلزله زرند در مجموع 8 هزار واحد مسكوني تخريب شده. آمار رسمي كشته ها؟ زمين دهان باز كرده منطقه چيزي مي گويد و راديو چيز ديگر. آمار رسمي را باور كنيد. زمين كه زبان ندارد!