|
|
|
|
|
|
|
|
درس دموكراسي پتروس براي ريزعلي!
|
|
بايد اذعان كرد كه در خود اروپا نيز، جاي خالي رويكردي تكاملي و همه جانبه كه بتواند هويت شهري را در ديدي وسيع و جهاني مورد بررسي قرار داده، الگويي بدون اشكال (يا با اشكالات اندك) را معرفي كند، به شدت به چشم مي خورد
بهرام هوشيار يوسفي
اسفند ماه جاري، ماهي پربار براي گروه شهرشناسي دفتر پژوهش هاي فرهنگي است. ميزباني دو پرفسور مرتضي قاسم پور استاد فلسفه و زيبايي شناسي دانشگاه كلن آلمان و …يوپ ون دنبرگ”، استاد علوم سياسي و تاريخ سياسي و حقوق دانشگاه لايدن، مدير موسسه پژوهشي حزب كارگر و رئيس هيات مديره سازمان شهرداري هاي هلند به همراه …سوالت” مدير اجرايي سازمان شهرداري هاي هلند، آن هم به فاصله 3 روز طي هفته گذشته، مسلما مهندس …محمدرضا حائري”، مدير بخش شهرشناسي دفتر پژوهش هاي فرهنگي و …محمدحسن خوشنويس” مدير دفتر پژوهش هاي فرهنگي را بسيار خرسند كرده است.... توضيح اينكه دفتر پژوهش هاي فرهنگي ظاهرا موسسه اي خصوصي است و آنچنان كه از نامش بر مي آيد با پايه قرار دادن پژوهش، سالهاست به صورتي وسيع و با به كارگيري محققان و استادان حوزه هاي مختلف به حيات اقتصادي خود ادامه مي دهد؛ اين موسسه پاي ثابت و طرف قرارداد سنتي بسياري از فعاليت هاي پژوهشي ارگان هاي دولتي است.
سياست و مديريت شهري
اما جلسه روز يكشنبه با حضور يكي از مديران حزب كارگر هلند …يوپ ون دنبرگ”...؛ آنچه از ظواهر بر مي آمد دعوت از وي در راستاي برگزاري كارگاه آموزشي براي 11 شهردار ايراني است كه قرار است ماه آينده به هلند سفر كنند و در اصل همولايتي …پتروس فداكار” شايد به نسق …سمبل فداكاري” هاي دوران كودكيمان (البته نبايد ريز علي را فراموش كرد!) آمده بود تا فداكارانه دموكراسي را به ما بياموزد! …ون دنبرگ” سعي داشت به سرعت (ايشان وقت هم اضافه آوردند) آنچه را كه لازم است يك شهردار خوب يا يك شهرساز خوب و يا حتي يك شهروند خوب درباره …حكومت هاي محلي در هلند” و …حكمراني چند سطحي و سياست هاي اجتماعي محلي در هلند” و اروپاي معاصر بداند بگويد!
ون دنبرگ كه به گفته دكتر تاجبخش (مجري جلسه) متخصص تاريخ سياسي شهرها و شهرداري ها است، سعي داشت اين نكته را اثبات كند كه مولفه اصلي در يك سيستم دموكراتيك، …تمركز زدايي” است؛ وي با اشاره به اينكه چيزي به نام …دولت محلي” بايد توانايي تصميم گرفتن براي خود و تامين حق براي خود را داشته باشد، اين …حكومت محلي” در كشورش هلند را حائز دو روش تصميم گيري دانست. از يك سو حكمرانان محلي مي توانند درباره موضوعات نظم عمومي به طور مستقل تصميم گيري كنند و البته در قلمروي خود قدرت قانونگذاري دارند و علاوه بر اين با پرداخت يارانه، رشد و شكوفايي مستقل فرهنگي و شهروندي را تضمين مي كنند و از ديگر سو با بهره گيري از سيستم تصميم گيري مشترك با حكومت مركزي به اداره قلمرو خود مي پردازند.
بر پايه آنچه از سخنان فعال سياسي هلندي مستفاد مي شود، در سال 1929 صندوقي از طريق پارلمان آنها تاسيس شده است كه هدف آن ايجاد يك سيستم عادلانه براي توزيع درآمدها بوده است و سطح فقر هر منطقه را پايه تعيين بودجه براي آن شهر قرار داده است؛ اين مساله سبب مي شود كه تفاوت هاي مالي زيادي بين حكومت هاي مختلف محلي وجود نداشته باشد. در اين روش حكمراني، حكومت مركزي قانون و معيارهاي عمومي و قوانين مشترك را تعيين مي كند و دولت هاي محلي نيز موظف به رعايت آن هستند، اين روش فدرال مآبانه (البته فدراليسم تفاوت هايي با اين نوع كشور داري دارد) هرچند حكومت محلي را از جنبه هاي بسيار به حكومت مركزي وابسته مي سازد، ولي آنچنان كه صاحب سخن جلسه نيز مدعي آن شد، نوعي تعامل را نيز بين دو رده كنترلي (محلي و ملي) به همراه خواهد داشت.
در اين روش اروپايي (يا هلندي) حكومت محلي وظيفه دارد طرحي منطقه اي با وابستگي كامل به مديريت محلي را ارايه كرده، قاعدتا در اين طرح، توجه به طراحي شهري، آينده فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي شهر، همكاري هاي اجتماعي، هماهنگي شهرداري هاي محلي و تدوين قوانين مشترك محلي و ملي و ... را لحاظ كند.
چيزي شبيه ايلخانان مغول
نبايد فراموش كرد، ساختار سياسي كشور ها از لحاظ قانونگذاري و تقسيم بندي حوزه هاي سياسي اجتماعي در سطح جوامع، امري مطلقا فرهنگي بوده، نقش بسزايي را در شكل گيري و آينده شهر و حومه آن ايفا مي كند. زماني كه شهرهاي اروپايي رشد كمي جمعيت را تجربه مي كردند، تغيرات ناگهاني و پيش بيني نشده سياسي، اجتماعي و اقتصادي ديدگاه هايي جديد را از لحاظ اداره و توسعه شهر شكل دادند. واقعيت اين است كه كشور كوچك هلند به عنوان نمونه اي از جوامع اروپاي غربي در قالب حكومت مركزي و محلي تعريف شده است و هر يك از اين مراجع قدرت در چارچوبي مشخص داراي اركان و اصول اجرايي خاص خود هستند. در اين چارچوب، حكمرانان محلي با توجه به قدرت قانونگذاري در حوزه فعاليتي خويش، تصميم گيري هاي راجع به موضوعات عمومي را به صورت مستقل انجام مي دهند. در اين نوع نگاه حكومتي (كه بايد اعتراف كنم مرا ياد حكومت هاي ايلخاني مغول يا دولت شهرهاي سامورايي مي اندازد)، مساله ديگر مشاركت در تصميم گيري مسايل مهمتر و فرا منطقه اي با حكومت مركزي است، حكومت مركزي به تدوين قوانين مي پردازد و حكومت محلي با آزادي نسبي، اين قوانين را به اجرا مي گذارد.
خطر تضعيف يكپارچگي جامعه
در كشور هلند با جمعيتي معادل 17 ميليون نفر و 483 شهرداري و بافتي بسيار متراكم، وجه اقتصادي حكومت هاي محلي به صورتي فرامنطقه اي توسط حكومت هاي مركزي تعيين مي شود و نهايتا خودآگاهي فرهنگي و ترغيب افراد جامعه به مشاركت در ساخت فضاي زندگي خويش ضمانتي بر تداوم كار حكومت مركزي است؛ ذهنيتي كه در يك كنش فرهنگي دامنه دار و نسبتا طولاني در كشور هلند از قرن نوزدهم شكل گرفته و تا كنون نيز ادامه يافته است.
واقعيت اين است كه اكنون با رويكردي نو در قرن بيست و يكم مواجه هستيم. با دخالت هايي كه توسط حكومت فرا ملي اروپايي در سياست هاي 25 كشور عضو اتحاديه اروپا انجام مي شود، اعضاي اين اتحاديه به تدريج اقتدار سياسي خويش را از دست خواهند داد و پيش بيني مي شود، لايه هاي مختلف حكومتي نيز قادر به هماهنگي سيستم هاي اقتصادي و اجتماعي نبوده، حكومت هاي مركزي و محلي نقشي منفي و محدودكننده را نسبت به يكديگر ايفا كنند. بايد گفت نظراتي كه سعي دارند الگوي اروپايي حكومت را در ايران ترويج كنند، از اين نكته غافلند كه اعضاي يك مجموعه بزرگ كه با استقلال كامل با مجموعه بالا دست در ارتباط هستند، يعني كليتي كه در قالب به اصطلاح دموكراسي و با مختصاتي منشعب از مجموعه اي از تصميمات و قوانين، اعضاي خويش را به عنوان اركان اصلي خويش معرفي مي كنند، بدون شك مراتب تضعيف وحدت و يكپارچگي جامعه را تامين خواهند كرد.
هر آينه، با نگاهي بي طرف، ساختار جوامع شهري (به خصوص در فضاي سياسي اروپا) پذيراي تاثيرات مختلفي از يكديگر هستند؛ انسان امروز نه در محدوده شهري كه در يك مختصات شهري مورد بحث قرار مي گيرد، در شهري چون رتردام با 150 مليت مختلف نمي توان انتظار الگو هاي فرهنگي واحدي را داشت كه به صورت هماهنگ عمل كند؛ وابستگي بين جوامع انكار ناپذير است، نياز هايي كه در قالب هاي مختلف مطرح مي شوند، در بعدي فرا منطقه اي مورد بحث قرار مي گيرند.
با تمام مسايل مطروحه بايد اذعان كرد كه در خود اروپا نيز، جاي خالي رويكردي تكاملي و همه جانبه كه بتواند هويت شهري را در ديدي وسيع و جهاني مورد بررسي قرار داده، الگويي بدون اشكال (يا با اشكالات اندك) را معرفي كند به شدت به چشم مي خورد. در انتها چه بسا بتوان انتظار داشت نظريه پردازان مديريت شهري در ايران، به جاي سعي وافر (كه كاملا مشهود است) در گرته برداري از تئوري هاي منتج از آنچه نمونه هاي موفق جهاني مي خوانند، با در نظر گرفتن شاخصه هاي ملي، فرهنگي و هويتي شهروند ايراني، راه حل هايي ايراني را ارايه كنند. شايد روزي كارگاهي آموزشي براي 11 شهردار هلندي توسط نظريه پردازان ايراني منعقد شود.
|
|
|
برج ها از نگاهي ديگر
|
|
برج ها يا همان ساختمان هاي بلند تر از حد متعارف، به تعبيري محمل تجلي مجموعه اي از ايده هاي هنري و فن آورانه هستند كه به جرات مي توان گفت در مقام تخصصي امكان ظهور در بناهاي متعارف را ندارند. برج ها معمولا در بيشتر شهرهاي بزرگ و معتبر در مواردي نقش نمادي ملي را مي گيرند و عاملي براي به رخ كشيدن آبروي بين المللي و توان هاي علمي و مهندسي و هنري جوامع هستند. برج در هنگام ساخته شدن، عصاره كامل بروز حوزه مديريت و تشكيلات صنعت ساختمان است. مي توان ساعت ها و روزها بدون احساس خستگي، ساخته شدن اين مظهر تلفيق علم و صنعت و مديريت و هنر معماري را نگاه كرد و البته لذت برد.
اختلاط منفي مباحث فرهنگ، شهرسازي، معماري و فن آوري (به ترتيب اين 4حوزه دقت كنيد) را شايد بتوان يكي از دلايل بي توجهي به اين مقوله از ساخت و ساز در جايگاه فرهنگي دانست. شكي نيست كه در يك فرهنگ صحيح درك و توليد معماري كه با مديريت و طراحي شهري صحيح همراه بوده و از فن آوري و علم روز برخوردار باشد، نه تنها برج بد نيست، بلكه مي تواند (آنچنان كه در كشورهاي مشابه سمبل فرهنگ ملي است) جولانگاه انديشه هاي والاي يك ملت باشد.
|
|
|
هنر چيدمان چيني
از زمان هاي گذشته فنگ شويي بسياري از معماري ها و طراحي هاي داخلي را رمز آلود كرده است؛ بسياري از ساختمان هاي تجاري و مسكوني تحت تاثير اصول فنگ شويي طراحي شده اند.در زبان چيني، لغت فنگ به معناي باد يا هوا ولغت شويي به معناي آب است. Feng Shui را چينيان باستان براي به سلطه در آوردن و مهار كردن افلاك و زمين جهت به دست آوردن سلامتي و مال وثروت و بخت واقبال خوب از نوسانات طبيعت و جزر و مدها و تغييرات فصلي براي هم آوايي با محيط استفاده مي كرد. فيزيك كوانتوم جديد فونگ شويي را راهي قرن بيست و يكمي براي هارموني فضايي تلقي مي كند!
اگر چه فنگ شويي با رمل واسطرلاب شناخته شد، اما امروزه هنر يافتن مكان اشيا و در دسترس قرار دادن راهنمايي براي مبلمان فضاهاي داخلي جهت تاثير بر جريان چي chi (جريان نافذ انرژي كيهاني روي زمين) است!
چيني ها اعتقاد دارند كه زندگي كردن با تمركز بر چي chi آغازي آشكار براي سلامتي وثروت فراوان وشادي است؛ اصول فنگ شويي براي طراحي و مكان يابي عناصر و اجزاي دكوراسيون داخلي در جهت كشف و به كار بردن چي ، جهت ايجاد هارموني و هماهنگي كيهاني و بصري استفاده مي شود.
|
|
|
سنگ قبر مدرنيسم!
|
|
كمال يوسف پور ساختمان مركزي ATT در نيويورك كه يكي از مشهورترين كارهاي مكتب پست مدرن است، با نماي سنگي و مشخصه عمده اش، سقف سنتوري شكسته، بواقع گفتمان معماري معاصر را، با همان ميزان تاثيرگذاري كه سبك بين المللي 50 سال قبل داشت، تغيير داد. در اين طرح، كاربرد خشن و خودنمايانه مصالحي كه واقعيت هاي كاركردي يا ساختاري ساختمان را منعكس نمي كرد و نيز تركيب عناصر طراحي صرفا به خاطر ارزش زيبايي شناسي شان، عملي بر خلاف انگاره ها و اصول سبك بين المللي بود.
ساختمان ATT كه در حال حاضر متعلق به شركت سوني است، نقطه عطفي در معماري معاصر محسوب مي شود، چرا كه نخستين ساختمان مهم ساخته شده بود كه كاربرد سبك هاي تاريخي را، گرايش طراحي رايج در طول تاريخ كه در دوران اقتدار سبك بين المللي به شدت مهجور مانده بود و توسط اهالي حرفه به سخره گرفته مي شد، احيا كرد. اين ساختمان اگرچه مباحث بسياري را برانگيخت، اما موجبات رهايي معماران از سختگيري هاي مدرنيسم را فراهم آورد و ساير معماران نيز جرات پيدا كردند تا سبك هاي جديدي را مورد تجربه و آزمايش قرار دهند. اين اثر در كارنامه معمار فقيد (فيليپ جانسون) هرگز فراموش نخواهد شد....
|
|
|
كتاب
معماري و مردمسالاري
|
|
نينا شاهرخي
نينا شاهرخي ديان ساجيك (Deyan Sudjic) در رشته معماري تحصيل كرد اما هرگز وارد كار طراحي معماري نشد و به عنوان يك منتقد و ژورناليست فعاليت دارد؛ ديان ساجيك به همراه هلن جونز كتابي با عنوان معماري و مردمسالاري (Architecture and Democracy) را به رشته تحرير در آورده اند كه به بيان تاريخ سحر آميز معماري ساختمان هاي پارلماني از ابتدايي ترين مدل هاي كلاسيك جهان باستان تا جديدترين پارلمان هايي كه امروزه ساخته مي شوند پرداخته است.
كتاب به دو بخش تقسيم شده است: بخش اول نگاهي به سنت هاي تاريخي معماري پارلماني از دوره كلاسيك يونان دارد و طي يك روند سعي در نشان دادن چگونگي و تاثيرات اين نوع از معماري در سبك رايج براي معماري ساختمان هاي دموكراتيك قرن نوزدهم دارد. در طول قرن نوزدهم، ايالت هاي مختلف و كشورها به فكر يافتن سبكي كه نشان دهنده نشانه هاي خاص فرهنگي و هويت ملي آنها باشد پرداختند كه نمونه هايي از اين تلاش ها در كتاب آورده شده است، مانند: پارلمان بوداپست، لندن و اوتاوا. اين بخش با نگاهي به تعهدات و فعاليت هاي معماران نو گرا به اين موج جديد معماري به پايان مي رسد و طرح هاي اسكار نيماير براي پارلمان برزيليا، لوكوربوزيه براي شانديگار، لويي كان براي داكا و طرح بازسازي رايش تاگ نورمن فوستر در برلين كه در بين آنها از همه جديدتر است معرفي شده اند.
بخش دوم كتاب روي ساختمان هاي پارلماني امروزي كه در بريتانيا ساخته مي شوند، متمركز شده است، طرح مجلس ولش (Welsh) كه ريچارد راجرز طراحي كرده است و به طور خاص پارلمان خارق العاده اسكاتلند، عكس ها و جزئيات آن در كتاب موجود است. كتاب حاوي 275 عكس است كه 200 عكس از آنها رنگي است.
|
|
|
نگاه منتقد
تصوير شكسته زوال
|
|
هستي خدابخش به اين عكس خوب نگاه كنيد، چه مي بينيد؟ ممكن است فكر كنيد با تصوير ساختمان شكسته و درهم ريخته اي مواجهيد كه در ثانيه هاي اول زلزله در حال فرو ريختن است، ولي اشتباه كرده ايد. اين تصويرساختمان نوسازي در تهران است كه نماي آن بدين شكل آشفته تحت تاثيرتقليدي سطحي از يكي از مدهاي زودگذر، طراحي و با صرف هزينه هاي اضافي اجرا شده است...!
يكي از اولين مفاهيمي كه در دانشكده هاي معماري مورد بحث قرار مي گيرد، اهميت وجود تعادل و هماهنگي شكلي در يك اثر معمارانه است. اصولا هيچ محصول هنري را نمي توان سراغ گرفت، بدون اينكه كل اثر تحت نظم يك شكل هنري سنجيده، انتظام نيافته باشد. در حوزه هنرهاي تجسمي به طور عام و معماري به طور خاص، شكل هنري توسط ايجاد تعادل بصري در يك اثر ايجاد مي شود؛ دراين حوزه مفاهيمي از قبيل هارموني ميان بخش هاي مختلف و هماهنگي ميان اجزاي تشكيل دهنده كل اثر، مطرح است....
حالا يك بارديگر به اين عكس نگاه كنيد. به نظر مي رسد نماي اين ساختمان فقط با هدف شركت در مسابقه بيشترين آشفتگي و اغتشاش بصري طراحي شده باشد! اولين چيزي كه در اين ساختمان به چشم ميآيد، ناهماهنگي شديد ميان خطوط و سطوح تشكيل دهنده نماست. دو مستطيل كج تيره رنگ يكي از جنس سنگ سياه و ديگري شيشه دودي بدون ارتباط با بقيه اجزاي نما روي آن قرار گرفته است و در ميان اين دو مستطيل كج، خطي منحني كه به نظر مي رسد راه گم كرده و از بد حادثه در اين نما گرفتار آمده ، از پائين تا بالاي نما كشيده شده و حتي از روي پنجره ها نيز رد شده است!
اجزاي ديگرنما از قبيل جان پناه ها، نرده ها و تراس ها گويي هريك از ميان خرابه هاي ساختمان هاي تخريب شده ديگري جمع آوري شده و چون هنوز سالم مانده بودند، در اين نما به كار رفته اند! ولي بدتر از اينها شكل پنجره هاست كه هر يك در كمال ناهماهنگي با پنجره هاي ديگرنما، ساز خود را مي زنند. از طرفي تعدادي پنجره مربعي مي بينيم كه در كنارشان يك پنجره به صورت قطاعي از دايره و پنجره ديگري به صورت يك دايره كامل قرارگرفته است. دركنار اينها تعدادي پنجره به صورت نوارهاي كشيده كج وجود دارند كه فقط به خاطر همين پنجره ها بايد مقام اول مسابقه پيش گفته را به اين نما اهدا كرد. بايد توجه داشت هر پنجره دو نما دارد و از دو سو ديده مي شود ؛ يكي از سمت خارج ساختمان و ديگري از سمت فضاهاي داخلي؛ حالا نماي داخلي اتاقي را كه يكي از اين پنجره هاي كج نواري روي ديوارش قرار گرفته تصور كنيد....
مشابه همين هرج و مرج در جنس مصالح نما نيز ديده مي شود؛ بخشي از نما با آجر، بخشي با ديوار شيشه اي (glass curtain wall)، بخشي با سنگ پلاك سفيد، قسمتي با سنگ ريشه دار سفيد و نهايتا قسمت ديگر با سنگ پلاك سياه پوشانده شده است. اين همه اغتشاش بصري طنزآميز در اين ساختمان به خاطر چيست؟
به نظر مي رسد نماي اين ساختمان تحت تاثير يك گرته برداري بسيار سطحي معماري از جرياني كه ديكانستراكشنdeconstruction) )يا به قولي ساختار شكني ناميده مي شود، ساخته شده! اين جريان حدود 15 سال پيش از سوي برخي معماران آمريكا و اروپا مطرح و باعث پديد آمدن چندين ساختمان به ظاهر نامتعارف و مشهور شد و سپس به مانند بسياري از مدهاي معماري ساليان اخير به سرعت از صحنه خارج شد. بايد توجه داشت نمونه هاي اصيل معماري ديكانستراكتيويستي (يا ساختار شكنانه) كه در غرب ساخته شدند، با پشتوانه بحث هاي فلسفي خاص و اصول طراحي ويژه اي كه طراحانشان ابداع كرده بودند شكل گرفتند كه اگر چه ممكن است در نگاه اول كج و كوله يا در هم ريخته حس شوند ، ولي از يك نظم دروني معمولا دقيق تبعيت مي كنند كه طراحانشان بحث هاي مفصلي را در مورد نحوه رسيدن به اين نظم دروني مطرح كرده اند، ولي ما در اينجا مانند بسياري حوزه هاي ديگر تنها به يك كپي كاري دست چندم سطحي از برخي آثار ديكانستراكتيويستي اكتفا كرديم و از اين مد معماري جديدالورود، فقط كج كردن اجزاي ظاهري نما را ياد گرفتيم تا محصول كارمان نهايتا شبيه كاريكاتور شود (نمونه هاي الگو برداري سطحي از معماري ديكانستراكتيويستي در سطح تهران فراوان ديده مي شود).
نكته مهمي كه در تقليد از مدهاي زودگذر معماري بايد توجه داشت اين واقعيت است كه عمر اين مدها بسيار كوتاهتر از عمر ساختمان ها است و اين ساختمان ها چه بسا تا ده ها سال بعد از اينكه از مد افتادندباقي مي مانند! مي توان لباسي را كه از مد افتاده ديگر نپوشيد ، ولي نمي توان يك ساختمان از مد افتاده را كه با صرف هزينه گزاف ساخته شده، به سادگي تخريب كرد، پس تنها مجبوريم آن را به سان يك آلودگي بصري تحمل كنيم....
در اينجاست كه مساله مسووليت اجتماعي معماران اهميت خود را هرچه تمامتر نشان مي دهد. معماران به عنوان سازندگان فضاهاي شهري نه فقط در مقابل كارفرما هايشان ،بلكه درقبال تك تك شهروندان داراي مسووليتي مدني هستند كه به دليل حساسيست نتيجه كارهايشان و پايداري اين نتايج بايد پيش از حركت دادن مدادشان روي كاغذ به جدي بودن اين مسووليت بيشتر بينديشند.
|
|
|
نگاه نو
معماري در عصر ديجيتال
بهاره حدادي
در دهه 1990 به دنبال نظريه هايي كه در زمينه جهاني شدن مطرح شد، الكترونيك به گونه اي پررنگتر در عرصه معماري جلوه نمايي كرد و صحنه زندگي را تسخير كرد. در اين حال عصر اطلاعات با پديده هاي مختص به خودش پا به عرصه وجود گذاشته است. غير ماديگرايي، بي واسطگي و چند رسانه اي بودن و جهاني شدن ملزوم يكديگر شده اند.
حقانيت فضا روي پرده هاي مجازي انعكاس يافته است.
درعصر جديد، تصاوير روي پرده فضا به نمايش در مي آيند. تصويرمجازي، افسارگسيخته برپهنه فضاي معماري نقش مي بندد كه عاري از هر گونه اصول آموزش هستند. هيچ اثري از تركيب بندي و سازماندهي فضايي و تعاريف برطبق اصول صوري و هندسي در خود ندارند. زبان تصوير، طيف تازه اي از بيان معماري را با خود به همراه دارد. در واقع مرز بين حقيقت و مجاز در هم آميخته شده است.هم آميزي مرزهاي هويتي فضايي و واسازي تصاوير ، ساختارهاي عقلاني و تاريخي يك محيط معمارانه را در شكسته است . بر خلاف گذشته ، ريتم و تكرار بازشوها و المان هاو عناصر معماري بر پهنه احجام ، چشم مخاطب را به حركت در نمي آورد، بلكه تصاوير مجازي بيننده را در حركت هاي مبهم غرق مي كند. ديوار همچون فيلتري است كه اطلاعات را منعكس مي كند. نما همچون پرده اي است كه تصاوير روي آن به نمايش گذاشته مي شود و احجام ساده، ابزاري براي پراكندن اطلاعات مي شوند.
يكي ديگر از ابداعات عصر اطلاعات ، تركيب واكنش ها و تعاملات و عملكرد هاست. كاركردهاي گوناگون كنار هم قرار مي گيرند و باهم مي آميزند. ارايه داده ها و اطلاعات الكترونيك بر ديوار، كف و سقف فضاي داخلي ساختمان، مرز بين ابعاد فضا را در هم فرو مي برد ، شكل هندسي پوسته داخلي ساختمان را در هم مي شكند. محدوده ديوار و كف و سقف به گونه ديگري تعريف و متمايز مي شود.وحدت فضايي در هارموني ابعاد تعريف نمي شود ، جزء جزء ابعاد فضا ، به شيوه اي يكسان در باز نمايي تصوير شركت مي كنند و تضاد تصويري، خلق مفاهيم را به عهده بيننده وا مي گذارد.يكي ديگر از دگرگوني هاي فضايي، ارتباط بين محيط درون و بيرون يك ساختمان است كه با شفاف تر شدن مرزبين اين دو، تاثيرگذاري صوري ساختمان نيز تغيير كرده است. نما هاي شيشه اي ، وسيله اي براي ارايه تصويري از فضاي داخل، در محيط بيرون مي شود و در ضمن از داخل نيز مي توان پرده اي از طبيعت و فضاي خارج راپيش رو داشت، يعني داخل و خارج به صورت يكسان ساختار ايده اطلاع رساني را در بر مي گيرند. با توسعه سيستم هاي هوشمند و عرضه فن آوري هاي دوام پذير، تصوير ذهني اجزاي ساختمان نيز در هم مي شكند و زنده بودن ساختمان را مي توان در سلول هاي خورشيدي ديد كه روي ديوارها و سقف كاذب نصب مي شوند.كف و ديواره هاي ساختمان علاوه بر انعكاس تغييرات تصاوير متحرك مي توانند همچون پوسته هاي لغزان حركت كنند. با حركت فرم هاي معمارانه، بيننده با گونه هاي جديدي از نحوه انديشيدن مواجه مي شود، چرا كه فضا ويژگي اقليدسي خود را از دست مي دهد. امّا به نظر مي رسد كه برخي از اين ويژگي ها، مي تواند گمراه كننده نيز باشد و آيا بهتر نيست كه فضا با ظرفيت نامحدود اطلاع رساني اش، مديريت شود به طوري كه محتوا و كالبد همپا و متعادل مطرح شوند و تصاوير مجازي حقيقت معمارانه را در خود تسخير نكند. هويت فضا بايد منعكس كننده انديشه فرد باشد و نه مكاني براي سيلان اطلاعات !آيا معماري مي تواند موسيقي موزون فضا، براي هويت هاي 40 تكه در عصر جديد باشد؟
|
|
|