دو بازتاب
بهمن ماه سال گذشته، در آستانه عاشوراي حسيني، چهارده بند منتشر نشده اي از عليرضا قزوه در اين صفحه به خوانندگان گرامي تقديم شد. هدف ما از انعكاس اين شعر، اين بوده است كه آن را يك گام رو به جلو در كارنامه عليرضا قزوه به شمار آورده ايم، ضمن آن كه تهور ديگر شاعران متعهد مذهبي را براي خلق اثري بزرگ و دورانديشي آنان در پرهيز از كارهاي متوسط و فراوان در اين حوزه خاص يعني شعر عاشورايي را در اين برهه از زمان كه اين جنس از شعر رفته رفته خصوصيات يك گونه فرعي شعري را پيدا مي كند، لازم مي دانيم (همان طور كه قزوه چنين تهوري كرده است).
آنچه در زير مي آيد، دو نظر متفاوت درباره اين تركيب بند است.
|
|
تك بيت هاي درخشان ساختار سرگردان
مرتضي كاردر
وقتي يكي از شاعران امروز قالب كلاسيك و مهجوري (متفاوتي) را براي سرودن برمي گزيند، احتمالاً در پي ايجاد اتفاقاتي در شعرش است كه آن قالب را مناسب ترين ظرف براي آن اتفاق يافته است. علاوه بر اين، شايد در آن قالب به دنبال كشف ظرفيت هاي تازه اي است كه در نمونه هاي كلاسيك اين قالب وجود نداشته است. براي همين او با تمام ويژگي هاي يك شاعر امروز (با نگاه متفاوت شاعر امروز به جهان بيرون و نيز نگاه متفاوتش به خود شعر) به سراغ آن قالب رفته تا روايتگر اتفاقات متفاوتي در آن باشد. مثلاً وقتي شاعري به سراغ «تركيب بند» مي رود و مي خواهد كه اتفاقي را در اين قالب روايت كند انتظار طبيعي اين است كه بخش هاي مختلف آن اتفاق در بندهاي مختلف روايت شود و هر بند موضوع محوري واحدي داشته باشد؛ يا اينكه اگر اتفاقي در يكي از بندها بيش از يك بار تكرار شده باشد، از منظري متفاوت به آن نگريسته شود و اين تفاوت منظرها سبب شكل گيري آن بند شده باشد.علاوه بر اين بندهاي مختلف بايد در تركيب و نظمي منطقي با يكديگر برش هاي مختلف يك اتفاق (خانه هاي مختلف يك پازل) را تكميل كنند.با اين مقدمات به سراغ تركيب بند «كاروان نيزه» عليرضا قزوه مي رويم.اول از همه بايد گفت كه شاعر قالب مناسبي را براي روايت واقعه عاشورا برگزيده است. قالبي كه در آن مي تواند روايتي جامع از بخش هاي مختلف واقعه عاشورا و از منظرهاي گوناگون به دست دهد. وقتي كه نتيجه تلاش شاعر را در بندهاي مختلف بررسي مي كنيم درمي يابيم كه شاعر در بعضي بندها صرفاً به روايت بخش هاي مختلف و اتفاقات مختلف عاشورا مي پردازد. اين بندها موضوع محوري دارد و تمام ابيات آن حول همان موضوع محوري شكل گرفته اند. مثلاً بندهاي سوم و نهم به موضوع تشنگي و رشادت حضرت ابوالفضل(ع) مي پردازد يا بند چهارم به موضوع محوري زاهدان احمق و كوفيان پيمان شكن شكل گرفته است.در بعضي بندهاي ديگر هم شاعر از منظري متفاوت به ماجرا پرداخته است. مثلاً در بندهاي ششم و دهم با نگاهي عرفاني به سراغ واقعه عاشورا رفته است. بيت هاي مختلف اين بندها گرچه وحدت روايي ندارند اما وحدت منظر و نگاه سبب در كنار هم قرار گرفتن آنها شده است.اما در بعضي بندهاي ديگر شاعر در ميان اين دو نوع نگاه سرگردان است و گاه در چند بيت به موضوعي واحد مي پردازد و گاه در بيت هاي ديگر همان بند نگاه متفاوتي ارائه مي كند. بين ابيات اين بندها گاه رابطه طولي وجود دارد و گاه ميان آنها هيچ رابطه اي برقرار نمي شود و تك بيت هاي محكم و قوي آنها به خاطر فقدان ساختار طولي و عدم موضوع محوري بند نتوانسته اند در ساختار كلي اثر موفق از آب درآيند.به عنوان نمونه اوج اين سرگرداني و آشفتگي را مي توان در بند دوازدهم ديد بيت درخشان آغاز اين بند:
گودال قتلگاه پر از بوي سيب بود
تنهاتر از مسيح كسي بر صليب بود
اين احتمال راه به ذهن مخاطب مي رساند كه قرار است بندي با موضوع محوري گودال قتلگاه و اتفاقات تلخ آن شكل بگيرد، اما شاعر در مصرع دوم بيت بعد ظاهراً به دليل ضرورت به قافيه «حبيب» مي سد و از آن پس «حبيب» موضوع محوري بيت قرار مي گيرد و جالب اينكه شاعر با همين موضوع بند را به پايان مي برد.
علاوه بر اين، وقتي جايگاه بندهاي مختلف را در ساختار كلي تركيب بند بررسي مي كنيم، باز در مي يابيم كه غير از بند اول و بند سيزدهم و چهاردهم كه به درستي در جاي خود قرار گرفته اند (و بندهاي دوم، سوم و يازدهم كه در صورت ايجاد ساختاري كلي براي كل تركيب بند مي توانند با كمي تسامح و اندكي جابجايي در تركيب بند حضور داشته باشند) بقيه بندها در ساختار كلي اثر چندان جايي ندارند و حذف آنها ضرري به ساختار كلي اثر وارد نمي سازد.
و آخر اينكه تركيب بند با كاروان نيزه به رغم سطرهاي خوب و قابل قبول و گاه درخشان به خاطر فقدان ارتباط ساختاري بندها با يكديگر و نيز نبود اين ارتباط در بيت هاي دروني هر بند هنوز تا اثري قابل قبول در ادبيات عاشورايي كمي فاصله دارد. يقيناً عليرضا قزوه مي تواند اين فقدان ساختار را در ويرايش هاي بعدي اين اثر جبران كند.
حديث بي قراري
مرتضي اميري اسفندقه
چهارده بند مويه، حديث بي قراري با كاروان نيزه، سروده ي طبع دكتر عليرضا قزوه است. مويه هاي جانسوزي كه با همه شور، مرا به مويه وا مي دارد.با كاروان نيزه - نمازي است شاعرانه - در محراب دردهاي كربلا.نماز مويه اي، و مويه نمازي كه بندبند ابيات آن به آب ديده و خون جگر طهارت كرده است:
جوشيد خونم از دل و شد ديده - بازتر
نشنيد كس مصيبت از اين جانگدازتر
با كاروان نيزه، زخم به ناگهان سرگشوده طبع دردمند شاعر است و صداي گريه هاي آن طبع از فواصل ابيات به گوش مي رسد. شعري كه سروده آمده است در فصل خويش و سخت پي جوي روزگار وصل خويش.
و با كاروان نيزه، حماسه روضه است.حماسه روضه اي پرخروش - كه شهادت را ديگرگونه تفسيري زلال آورده است و اعتراض و بيزاري از نامردمان و ناكسان را نيز هم:
پيشاني تمامي شان داغ سجده داشت
آنان كه خيمه گاه مرا - تير مي زدند
و پرده برداري از چهره هاي نقابدار - اشرار شوم شرور، از ويژگي با كاروان نيزه است:
ماندند در بطالت اعمال حج شان
محرم نگشته تيغ به تقصير مي زدند
و حماسه از آن دست حماسه كه در تمناي مرگ سرخ است. تمناي شهادت با همه شعف:
عشقت نشاند باز به درياي خون مرا
وقت است، تيغت آورد از خود، برون مرا
آغازبندي با كاروان نيزه، با حركت است، با آمدن:
مي آيم از رهي كه خطرها - در او گم است
از هفت منزلي كه سفرها - در او گم است
و فرجام بندي آن نيز با حركت است، با رفتن:
با كاروان نيزه به دنبال، مي روم
در منزل نخست تو از حال، مي روم
و در اين آمد و رفت سرخ و دردناك، آنچه اشك است تمام مي شود اما صداي گريه ها - هنوز بلند است.تركيب بند با كاروان نيزه را مي بايد و مي شايد كه از جمله نخستين تركيب بندهاي آييني و عاشورايي نوين معاصر دانست.پيش از اينها - و در اين سالهاي پشت سر - سرودن تركيب بند آنهم به اين شور و شيوه سابقه نداشته است.
و اين نمونه، البته اعلام يك طبع آزمايي شعورمند و پرشور است در ميدان دردهاي كربلا و ناگفته خود پيداست كه - سرودن تركيب بند آييني كوششي و جوششي در همه ايام دشوار بوده است و در اين روزگاران - البته محال مي نمايد.اما مي بايد به طبع دكتر عليرضا قزوه - تبريك گفت كه چنين تركيب بند جوششي با جان جنم و جگرداري از او سر زده است.
انسجام ابيات، رعايت موازين فواصل بندها - تفسير و تعبير ماجرا - اعتراض - حماسه، ارادت و اعتقاد - و سرانجام گريه، دعوت به گريه، از اتفاق هاي راست و درستي است كه در بندبند با كاروان نيزه موج مي زند.
با كاروان نيزه را مي توان يك تابلوي شكوهمند هنري ديد.
يك تابلو - كه در آن، آنچه را كه در آن توفان سرخ - رخ داده است.به رخ مي كشد و چه بشكوه و سربلند.
و از اين دست تابلوها - در ادبيات آييني معاصر، هنوز نيست.
اين تابلوي واژگاني - خيلي سريع و بسيار به ناگهان - از يك گريه تا گريه ديگر دست فراهم داده است.
يك جوشش سريع. با اين همه اما - هماهنگي رنگ آميزي ها «كنتراست» به هم نريخته است نمونه را - گوشنوازي واژگان و حروف يا واج آرايي اين بيت كه بي قصد و غرض خود را به رخ مي كشد:
با تشنگان، چشمه احلي من العسل
نوشم ز شربتي كه شكرها در او گم است
و اين جابه جايي غيرمنتظره ي درخور:
گيرم فرات بگذرد از خاك كربلا
باور مكن كه بگذرد از كربلا فرات
ثبت وقايع عاشوراي حسيني به شعر و شور در تركيب بندي چنين بي ادعا - بي ترديد جز با الهام هنري ميسر نيست و مي بايد گفت كه خود شاعر هم بي شك از حضور چنين هديه اي تا پيش از سرايش و هم در اثناي سرايش و نيز - هم اينك، شايد كه مطلع نباشد كه اين ويژگي آثار اصيل با اصل و نسب است - به تخصيص كه اثر - هم از نخست معنوي نيز باشد.
***
در با كاروان نيزه - حسن مطلع هاي درخشان خيره كننده است حسن مطلع هايي كه به بندتركيب - بشكوه و بليغ گره مي خوردو حضور حسن مطلع هاي درخشان، جاودانگي اثر را تضمين مي كند. از ميان چهارده بند تركيب هيچ حسن مطلعي را نمي توان برگزيد كه همه ي مطلع ها بي شبهه و شائبه - درست و به آيينند و اين توفيق كمي نيست!با اين وصف به اين دو حسن مطلع دقت كنيد:
در مشك تشنه - جرعه ي آبي هنوز هست
اما به خيمه ها - برسد با كدام دست؟
***
اي زلف خونفشان توام ليلة البرات
وقت نماز شب شده - حي علي الصلات
يادآوري اين دو حسن مطلع - از اين حيث قابل اهميت بود كه در ميان چهارده بند تركيب چهار بند - بي رديف است، و اين دو مطلع. دو بند از آن چهار بند است كه با وجود بهره نداشتن از رديف شعري - سخت درخور و بي نظير مي نمايد.
***
اتفاق هاي هنري نيز در اين تابلوي شكوهمند آييني بسيار است:
مشك تشنه كه هنوز - جرعه آبي در آن است، ديدن تلاوت خورشيد بر نيزه ها[كه شنيدني است]حجاج محرم نگشته اي كه تيغ به تقصير مي زدند،خضر شهادتي كه بين دو نهر به جست وجوي شهادت از لب امام است: از چشمه ي حيات و قس علي هذا
***
تركيب بند با كاروان نيزه در كنار «گنجشك و جبرئيل» دكتر حسيني - يك اثر كاملا تازه است آن يكي در اندازه هاي شعر سپيد و اين ديگري در اندازه هاي يكي از قالب هاي كهن!و يادي از دكتر حسيني در اين تركيب بند كه به تضمين آمده است، شايد تأكيدي بر تازگي اين دو مجموعه در حوزه ي ادبيات آييني باشد:
برخاست با تلاوت خون - بانگ يا اخا
وقتي كنار درك تو - كوه از كمر شكست
|