حسام الدين معصوميان شرقي
بسياري از كساني كه سرپرست يا عضو خانواده اي آشفته و ناسالم هستند، نظر كاملاً متفاوتي درباره خانواده شان دارند. آنها فكر مي كنند خانواده اي طبيعي، خوب و كارآمد دارند. به راستي وقتي واژه طبيعي(يا هنجار و معمولي) به كار برده مي شود و براي مثال گفته مي شود «خانواده طبيعي» منظور چيست؟ آيا طبيعي بودن به معناي سالم بودن است؟ اغلب از روي عادت «طبيعي بودن» براي توصيف وضعيت هايي كه عموميت دارند و همگاني هستند، به كار برده مي شود. براي مثال: در جامعه اي كه خانواده ها از تنبيه بدني براي كنترل رفتار اعضاي خود استفاده مي كنند، كتك زدن عملي طبيعي است چرا كه در خانواده هاي آن جامعه، تنبيه بدني عمومي و همگاني است، همچنين در جوامعي كه خانواده ها به دختران خود اجازه تحصيل نمي دهند، بي سواد نگاه داشتن دختران از نظر مردم آن جامعه عملي طبيعي است. اينها خانواده هاي خود را «خانواده هاي طبيعي » مي انگارند. ولي آيا اين نوع ازخانواده ها، «خانواده هاي سالمي» هستند؟
استفاده از واژه هاي خوب و كارآمد براي توصيف خانواده هايي كه به نظر سرپرست و اعضاي آنها وظايف خود را نيز انجام مي دهند، نمي تواند به معني سالم بودن آن خانواده باشد. وقتي مي گوييم خانواده خوب و كارايي داريم اغلب منظور اين است كه: ما هميشه جايي براي خوابيدن، سقفي روي سر و غذايي براي خوردن داشته ايم، مدرسه رفته يا مي رويم و در فرصت هاي خاصي در كنار والدين خود بوده ايم. بدون شك، وجود چنين شرايطي در خانواده ضروري است؛ اما براي يك خانواده سالم اين شرايط كافي نيست. خانواده سالم نيازهايي فراتر از مسكن، غذا، مدرسه و حتي امنيت جسمي و جنسي اعضاي خود را برآورده مي سازد. اعضاي خانواده به خصوص كودكان به نوازش، در آغوش گرفتن، شنيده شدن و مورد توجه قرار گرفتن نيز نياز دارند. ما احساس هايي داريم كه لازم است به آنها اجازه داده شود تا ابراز شده و پذيرفته شوند، چيزهايي را از دست داده و مي دهيم كه نياز داريم براي آنها سوگواري كنيم، ما به صداقت نياز داريم تا بتوانيم خود حقيقي مان را آشكار كنيم و خلاقانه زندگي معنوي داشته باشيم.
بنابر اين واژه هاي «طبيعي و خوب» كه از روي عادت استفاده مي شوند، نمي توانند بيانگر سلامت خانواده باشند. از اين رو، مناسب تر است براي توصيف خانواده از واژه هاي «سالم يا ناسالم» استفاده كنيم.
خانواده ناسالم
خانواده ناسالم آن خانواده اي نيست كه آشكارا غيرطبيعي، بد و ناكارآمد باشد، بلكه برعكس خانواده هاي ناسالم اغلب طبيعي و خوب به نظر مي رسند. اين خانواده ها در ظاهر خود را خوب جلوه مي دهند. آنها براي تظاهر، دروغ و فريب كاري كه از آن با عنوان «زرنگي» ياد مي كنند بيشتر از صداقت، ارزش قايل مي شوند. بددهني، پرخاشگري، تنبيه و سرزنش در اين خانواده ها عادي است. آنها به داشتن و به دست آوردن و به طور كلي به جذب و تصاحب بي قيد و شرط هر آنچه در دنياي بيرون از خود فرد است بيشتر از بودن و هماني كه در واقع هستند اهميت مي دهند. فرزندان و اعضاي چنين خانواده هايي به لحاظ جسمي به شكل بزرگسالاني درمي آيند كه فقط، نقش آدم بزرگ را بازي مي كنند. بدون اين كه از درون رشد كرده و بزرگ شده باشند. بنابر اين آنها «كودكان بزرگسالان» و به عبارتي «هم وابسته» مي شوند. يعني كساني كه از درون احساس خلأ و پوچي مي كنند و به سختي در تلاشند اين خلأ را به طريقي ناسالم پر كنند.
معمولاً در خانواده هاي ناسالم كه والدين و سرپرست خانواده، خود كودكان بزرگسال خانواده هاي ناسالم هستند، قوانين تقريباً پنهان و ناگفته اي به اجرا درمي آيند كه بيشتر در خدمت برآورده ساختن نيازهاي ارضا نشده والدين است تا فرزندان آنها.
برخي از شايع ترين قوانين فوق عبارتند از:
* احساسات خود را نبايد ابراز كنيد. بروز احساساتي از قبيل شادي، و شعف، آرامش، رنج، نشاط و لذت، حسادت، غرور، ترس، شهامت، عشق و تنفر در اين خانواده ها ممنوع است. تنها احساساتي كه در خانواده ناسالم اجازه بروز دارند غم و عصبانيت يا پرخاشگري است.
* مطابقه گفته هاي ما(والدين يا سرپرست خانواده) رفتار كنيد نه مطابق رفتار ما. به عبارتي با اين قانون چنين پيامي به اعضاي خانواده داده مي شود: اگر ما دروغ مي گوييم شما نگوييد. دروغ خوب نيست!
* بايد كامل و بي عيب و نقص بود. در خانواده ناسالم كمال، دست يافتني است و اشتباه نابخشودني. بنابر اين كودكان براي جلب حمايت، دريافت توجه و تأييد، در حد كمال تلاش مي كنند. تلاشي كه براي آنها جز رنج، نااميدي و شكست چيزي به همراه ندارند. در نتيجه با هر اشتباه و شكستي، سراسر وجود آنها را احساس گناه و بي ارزشي فرامي گيرد.
* خود خواه نباشيد. يعني خودت نباش، خودي باش كه ما و ديگران مي خواهيم. آن وقت ما شما را به عشق مشروط و تأييد خود، پاداش مي دهيم. به عبارت ديگر، خانواده ناسالم با قانون خودخواه نباش، به اعضاي خانواده ياد مي دهد كه نيازهايشان را به طور مستقيم و با درخواست صادقانه مطرح نكنند؛ بلكه به طور غيرمستقيم و با مراقبت كردن از ديگران و برآوردن نيازهاي آنها، به نيازهاي خود پاسخ دهند. عجيب اين كه چنين افرادي در بزرگسالي قادر به بخشيدن نيستند و واقعاً خودخواه خواهند شد.
* بايد به قوانين خانواده وفادار بود و درباره مشكلات خانواده هرگز با كسي گفت وگو نكرد. اين نوعي انكار است كه خانواده ناسالم آن را به كار مي برد تا اعضا با حقايق مربوط به فقدان صميمت و شادي در خانواده مواجه نشوند و خانواده ناسالم بتواند به اصطلاح به طور «طبيعي» به بقاي خود ادامه دهد.
قوانين ديگري هم وجود دارد از قبيل: «هميشه خودت را خوب جلوه بده، حق با ماست و ديگران هميشه اشتباه مي كنند، زيادي سؤال نكن و...
نتيجه: رشد كردن و بزرگ شدن در خانواده ناسالم تقريباً سه نوع احساس را در ما پايدار مي سازد: ترس، خجالت و ناامني. حتي پس از ترك خانواده اوليه خود و تشكيل خانواده جديد، ما اين احساس ها را با خود خواهيم داشت. چرا كه تنها احساس هايي هستند كه ما ياد گرفته ايم. چنين وضعيتي بستر پيدايش انواع مشكلات و اختلالات رفتاري، رواني و معنوي را فراهم خواهد ساخت.
خانواده سالم
خانواده سالم خانواده اي است كه به طور بنيادين از سلامت و آرامش رواني و معنوي هر يك از اعضاي خانواده حمايت مي كند.
* در خانواده سالم فضاي مقتدرانه اي وجود دارد اما اين اقتدار انعطاف پذير نيز هست. بدين معني كه قبل از اين كه تصميمي گرفته شود كه بر تمامي اعضاي خانواده تأثيرگذار باشد نظر ديگران شنيده مي شود و هر عضو احساس خود را كه بر تصميم گيري تأثيرگذار است، بيان مي كند.
* در خانواده سالم براي هر عضو خانواده فرصت مناسبي وجود دارد كه بتواند با ديگران دور هم جمع شوند و زماني را با يكديگر سپري كنند. اعضاي خانواده با مشاركت در اين لحظه ها، احساس مي كنند عضو خاص و پذيرفته شده خانواده هستند. البته فقط با هم بودن، آن هم به مدت طولاني به معني ارزشمند بودن آن زمان نيست بلكه والدين و فرزندان در آن لحظه به تبادل فكرها، احساس ها و عقايد خود مي پردازند.
* در چنين خانواده هايي به فعاليت هاي تفريحي شادي بخش، بازي و سرگرمي، به اندازه فعاليت هاي مسئولانه اي از قبيل امور روزمره خانه داري، وظايف خانوادگي، كارهاي مدرسه و مشاغل خارج از خانه، اهميت و ارزش داده مي شود.
* خانواده سالم احساس هاي يكديگر را مي پذيرند و نه تنها اجازه مي دهند كه اين احساس ها ابراز شوند بلكه يكديگر را تشويق مي كنند تا افزون بر بروز احساس هاي غم و خشم، دامنه وسيعي از احساس ها، نشان داده شوند. بروز اين احساس ها فقط محدود به كلام و صحبت كردن درباره آنها نيست، بلكه خانواده، پذيراي احساس هايي مانند گريه كردن، در آغوش گرفتن يا حتي فرياد اعتراض سر دادن نيز هست.
* در خانواده سالم احساسات رنج آور از قبيل ترس، خجالت، خشم، غم، تنفر و... براي مدت طولاني دوام نمي يابند. اگرچه اعضاي خانواده تشويق مي شوند كه احساسات خود را بروز دهند ولي اين ابراز احساسات در جهت كار كردن بر روي احساس هاي مزبور و رهايي از آنهاست. اين بدين معني است كه آنها براي مثال ضمن اين كه مي آموزند خشم خود را به شكل مناسب ابراز نمايند، بخشيدن را هم ياد مي گيرند.
* در خانواده هاي سالم براي برآوردن نيازهايي از قبيل مورد تأييد واقع شدن، جلب توجه و محبت، صميميت و... از امكانات مادي استفاده نمي شود، از طرفي كمبود امكانات مادي مانع جدي براي برآوردن نيازهاي معنوي نيز محسوب نمي شود.
* افراد در خانواده سالم به شكل آشكار و صادقانه اي با يكديگر در ارتباط هستند، دروغ و پنهان كاري در روابط آنها جايي ندارند، فرزندان يا اعضاي خانواده ياد مي گيرند كه حقيقت را بگويند، بدون توجه به اين كه راستگويي تا چه اندازه ممكن است براي آنها دردناك و دردسرآفرين باشد.
* معمولاً در خانواده ها موارد حساسيت برانگيزي وجود دارد كه حرف زدن درباره آنها بسيار مهم است. در خانواده هاي سالم با اعضا، به روشني در اين خصوص صحبت مي شود حتي اگر مطرح كردن آنها برايشان دشوار باشد. مواردي از قبيل: وضعيت مالي خانواده، بيكاري و از دست دادن شغل، سوابق جزايي، خاطرات لطيف و شيرين، مسائل جنسي، وجود بيماري مزمن، مرگ يا نقص عضو اطرافيان و...
* خانواده سالم خود را مانند گروهي از افراد مي بيند كه لازم است اعضاي آن براي زندگي و رشدي مؤثر و مفيد همانند مجموعه اي واحد با يكديگر همكاري كنند.
* در خانواده سالم به هر يك از اعضا امكان رشد و بالندگي داده مي شود. بنابر اين تا حد امكان، شرايط مادي و وسايل رفاهي هر عضو خانواده در فضايي از تشويق، حمايت، عشق و محبت كه لازمه رشد و موفقيت هستند فراهم مي شود و جالب اين كه اعضاي خانواده اين «تا حد امكان» را درك مي كنند و بيش از توان مالي خانواده انتظاري ندارند.
نتيجه: اگر بعد از مطالعه اين مطالب در به كارگيري واژه هاي طبيعي، خوب و كارآمد براي توصيف خانواده تان دچار ترديد شده ايد نگران نباشيد. به سرزنش و انتقاد از خانواده ناسالم نيازي نيست. خانواده همانند جامعه اي است كه فقط با تغيير هر يك از اعضاي آن به تغيير بنيادي دست خواهد يافت. اگر تمايل داريد خانواده خود را به منظور كمك به آنها تغيير دهيد، لازم است بدانيد فقط و فقط با ايجاد تغيير در خود، مي تواند امكان اين تغيير را فراهم آوريد.