يكشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۸۴
ادبيات
Front Page

به مناسبت درگذشت سال بلو، برنده جايزه نوبل ادبيات
جهاني ديگر در داستان
نوشته يان مكيوون
ترجمه: فرشيد عطايي
012114.jpg
«با همه چيز همانطور برخورد مي كنم كه به خودم آموخته ام، آزاد و رها.»
سال بلو (Saul bellow) با نام سالمان بلوز در سال ۱۹۱۵ در كبك كانادا و از پدر و مادري روس به دنيا آمد. سال بلو در ۸ سالگي بعد از خواندن رمان كلبه عموتم تصميم گرفت نويسنده شود. بلو در سال ۱۹۴۸ برنده بورس كوگنهايم شد و از اين طريق توانست به پاريس سفر كند. در پاريس رمان «ماجراهاي اوريمالت» را نوشت كه نام او را بر سر زبان ها انداخت. «ماجراهاي اوريمالت» ،  «هرتسوك» ،   «دسامبر دين» و «هديه هامبوت» از معروف ترين آثار او هستند. سال بلو در سال ۱۹۷۶ برنده جايزه نوبل و ۳ بار نيز برنده جايزه پوليتزر شد و در سال ۱۹۹۵ به علت خوردن ماهي سمي، مسموم شد و تا چند قدمي مرگ رفت. وقتي بهبود پيدا كرد به سختي توانست قدم بردارد ولي با اين حال دو رمان ديگر نيز نوشت. بلو ۵ بار ازدواج كرد. از ازدواج اول صاحب ۳ فرزند پسر شد و از ازدواج پنجم در سال ۲۰۰۰ و در ۸۴ سالگي صاحب فرزند دختري شد.

وقتي نويسنده بزرگي مي ميرد (مرگ يك نويسنده بزرگ حادثه اي غيرمعمول و استثنايي است چون اينها از تباري نادر هستند) ما با رجوع به قفسه هاي جاكتابي مان و يا كتابخانه يا كتابفروشي به او اداي احترام مي كنيم؛  سوگواري و تجليل به طرز محترمانه اي با هم تركيب مي شوند. مدتي طول مي كشد تا ما بتوانيم برآورد كاملي از دستاوردهاي سال بلو داشته باشيم، ولي در عين حال اين دليل نمي شود كه از جاهاي كوچك شروع نكنيم، از عبارت يا جمله اي كه بخشي از اسباب و اثاثيه  ذهن ما شده است و نيز بخشي از لذات زندگي. بالاخره هر چه كه باشد خواننده خوب، همانطور كه ناباكف به دانشجويانش توصيه مي كرد: «بايد جزئيات را پيدا و نوازش كنند.»
دوستداران بلو اغلب سگي را به ياد مي آورند كه در طول شب طولاني حكومت روس ها بر روماني مأيوسانه در بخارست پارس مي كرد. صداي پارس آن سگ را يك مهمان آمريكايي به نام «دين كورد» (كه از قهرمان هاي رويايي خاص بلو در رمان «دسامبر دين»  است) به طور اتفاقي مي شنود،  دين كورد تصور مي كند آن سگ با آن پارس هاي خود دارد اعتراض مي كند كه چرا سگ ها قدرت فهم شان محدود است و دارد خواهش مي كند:«تو را به خدا، دنيا را كمي بزرگ تر كن!» و ما اين ديدگاه را تأييد مي كنيم چون ما، از يك نظر  آن سگيم و سال بلو استاد ما صداي ما را شنيد و آن تقاضا را مطرح كرد.
در واقع همان آزادي اي كه هنري جيمز در مقاله خود با عنوان «هنر داستان» (تمام زندگي متعلق به داستان نويس است) از آن داستان نويس مي دانست سخاوتمندانه مورد پذيرش آقاي بلو قرار گرفت؛ او خود و هم نسلانش را از زلم زيمبوهاي مدرنيسم (كه در اواسط قرن بيستم كم كم داشت به فشاري سنگين تبديل مي شد) رهاند.او وقتي براي پرداختن به ادعاي ويرجينيا وولف مبني بر اينكه شخصيت در رمان مدرن مرده است، نداشت. جهان داستاني آقاي بلو مثل جهان داستاني ديكنز پر از آدم است، ولي شهروندان جهان او نه كاريكاتور هستند و نه گروتسك. آنها طوري در حافظه شما مي نشينند كه شما مي توانيد خودتان را متقاعد كنيد كه آنها را جايي ديده ايد.
شفاف ترين شخصيت در بين تمام شخصيت ها (دست كم براي من) «موزز هرتسوگ» است، مردي كه در آمريكاي مادي گرا كمترين عملگرايي را دارد. بلو در رمان (هرتسوگ) هنر حاشيه پردازي داستاني را به اوج تكامل رساند.
در لحظاتي از داستان هرتسوگ به ديدار معشوق خود مي رود به اين فكر مي كند كه دنيا چگونه بر او فشار مي آورد و آقاي بلو ظاهراً نوعي بيانيه صادر مي كند، فهرست پرطنيني از چالش هايي كه رمان نويس بايد با آنها روبرو شود، يا واقعيتي كه بايد در خود بگنجاند و يا توصيفش كند. من اين رمان را چندين بار خواندم تا آنجا كه آن را حفظ شدم و تصميم گرفتم آن را براي قسمت هاي آغازين يكي از رمان هايم استفاده كنم. اين كار من ريسك بود چون نبض نثر او ممكن بود باعث شود كه نثر من ريز ديده شود.
شهر آقاي بلو البته شيكاگو بود، شيكاگو براي او مثل دوبلين براي جيمز جويس بسيار حياتي بود و با جملاتي زيبا و پر و پيمان از آن ياد مي كرد. ماجراي رمان هاي او فقط در قرن بيستم نمي گذرد، رمان هاي او درباره قرن بيستم هستند، تغييرات حيرت آور آن،  وحشيگري و سبعيت هاي آن، ماشين آلات جديد آن، جنگ هاي بزرگ نظام هاي فكري، شكست پرطنين نظام هاي توتاليته و موهبت هاي متناقض شيوه آمريكايي. او در آثار خود به طور انتزاعي به اين عناصر نمي پردازد، بلكه از طريق يك شخصيت و يك فرد كه سعي دارد بفهمد در بين توده اي كه او عضوي از آن است در كجا ايستاده است، مورد بررسي قرار مي گيرد و گذشته هميشه در حال فشار آوردن است، خاطرات كودكي، خيابان ها و خانه هاي اجاره اي شلوغ، اتاق هاي شريكي، خويشاوندان و همسايگان سلطه جو و عجيب و غريب، مهاجران فقير كه به نداي هويت آمريكا پاسخ مي گويند.
«لي زيگل» منتقد آمريكايي اخيراً نوشت كه هر نويسنده بريتانيايي كه ارتباط روشنفكري و يا عاطفي با آمريكا دارد مي خواهد خودش را به آقاي بلو بچسباند. اين ادعا دور از واقعيت نيست.
او چه چيزي در خود دارد كه ما در بين خودمان نمي توانيم پيدا كنيم؟ به نظر  من آنچه مورد تحسين ما است جامعيت سخاوتمندانه آثار او است، هيچ نويسنده اي از قرن نوزدهم به اين طرف نتوانسته كل يك جامعه را بدون تبختر و مردم شناسي اجتماعي نشان دهد. آقاي بلو مي تواند در بين فقرا و خيابان هاي فقرزده شان و نخبگان صاحب قدرت دانشگاه و دولت، و رويابين محروم با «انديشه درياي عميق» حركت كند. آثار او دربرگيرنده ديدگاه آمريكايي ها در مورد تكثر است. ما بريتانيايي ها ظاهراً نمي توانيم خارج از دسته بندي هاي طبقاتي بنويسيم،  يا اينكه اين كار را با بزرگواري انجام دهيم و يا اينكه خسته نشويم يا تبديل به كاريكاتور نشويم. آقاي بلو از اين نظر بزرگ تر از هر نويسنده بريتانيايي است.
يك دليل ديگر: در فرهنگ ادبي اي كه طرح كلي يك رمان را بر جملات زيبا و ماهرانه ترجيح داده، ما براي موسيقايي بودن، طنزآميز بودن و ضربان  زيباي خطوط نوشته ارزش بسياري قائليم. براي مثال مي توان به توصيف شخصيتي به نام (برنز) گلفروش در يكي از داستان هايش اشاره كرد: «او در بين گل ها فاقد رنگ بود، چيزي مثل تاواني كه براي انسان بودن خود مي پرداخت.» مثال دوم در اين مورد كه براي من هم اهميت خاصي دارد چون من با الهام گرفتن از آن از بلو تقدير كردم: در رمان «هرتسوگ» ما درباره «گرزباخ» و پاي چوبينش مي خوانيم كه «مثل يك كشتيران خم و راست مي شد.»
پس جاي تعجب ندارد كه بعضي از بهترين تجليل ها از آقاي بلو در بريتانيا انجام شد. مقاله هاي بخصوصي شايد بر روي قفسه جاكتابي تان باشد و شايد خواندن آنها روحيه بخش باشد. يكي از اين مقاله ها مطلب بسيار عالي مارتين ايميس با عنوان «ماجراهاي اوجي مارچ» است. مثال ديگر جيمز وود است كه در نقدي كه بر مجموعه داستان هاي او نوشته آورده كه «شادي يك عضو مركزي واكنش او به كارهاي خودش است.»
نويسندگاني كه ما تحسين شان مي كنيم و آثارشان را چند بار مي خوانيم،  در خودآگاه ما جذب شده و نيز در صداي ساكت افكار ما،  ما هرگز نمي ميريم. سال بلو در سال هاي ۱۹۴۰ انتشار كتاب هايش را شروع كرد، آثار او سرتاسر قرن را دربرمي گرفت، قرني كه او در تعريف آن نقش داشت. او همچنين رمان را دوباره تكرار كرد، آن را گسترده و آزاد كرد. هنري جيمز يك بار حقيقت واضح و روشن ولي پرفايده اي را مطرح كرد: «ما با ذهني كه فاقد حس محاسبه است و دنيايي كه فاقد قدرت رقابت باشد، در حال وداع هستيم. او جهان ما را كمي گشود. ما همه چيز را به او مديونيم.»
منبع: نيويورك تايمز - ۷ آوريل ۲۰۰۵

شعرهايي كه به نام حافظ آمد

گروه ادب و هنر: اخيراً كتابي به بازار آمده است با نام ترجمه ديوان حافظ به انگليسي؛ اشكالات متعدد در ترجمه واژه ها و مفاهيم اشعار حافظ ما را بر آن داشت كه نظرات دكتر طاهره صفارزاده(شاعر و مترجم) را درباره اين كتاب جويا شويم. پاسخ اين شاعر به سؤال همشهري و تحليل او را درباره اين كتاب مي خوانيد. اميد كه صدور مجوز به آثاري از اين دست با تأمل بيشتر و لحاظ كردن نظرات كارشناسي صورت پذيرد.
بر اساس مطالعه پيشگفتار و مقدمه و بخشي از شعرهاي كتاب مي توانم بگويم، مؤلف كه خود را مترجم «ديوان حافظ» ناميده انسان با ذوق و با سخاوتي است. زيرا با بهره گيري مستقيم از مضامين و انديشه هاي عارفانه حافظ قطعاتي سروده و بر خلاف برخي اهل قلم كه ثمرجويي از آثار ديگران را بدون اشاره و ذكر خير به نام خود منتشر مي كنند، سخاوتمندانه ترجمه «فوق آزاد» خود را به نام حافظ تقديم كرده است.
مترجم در پيشگفتار درباره انگيزه ترجمه ديوان حافظ مي گويد: «بانويي شيرازي به من گفت در ايران كتاب حافظ بيش از قرآن فروش دارد» و بدون معرفي سابقه خود در شناخت ادبيات فارسي فرموده است كه اثر را مستقيماً از زبان فارسي ترجمه كرده. ايشان در چگونگي مبناي كار معادل يابي براي عناصر فرهنگي اثر، هيچ توضيحي نمي دهد تنها درباره دليل برجسته نوشتن كلماتي چون آسمان، خورشيد، ماه و عشق اشاره گري مي كند و آنها را از ديدگاه حافظ مترادف «خدا» مي داند.
او حافظ را منبع فلسفه وحدت وجود معرفي مي كند و اين خط شعر را به عنوان تأييديه به حافظ نسبت مي دهد:
صداي رود كه به اقيانوس پيوسته است
اكنون همانند خدا مي خندد و آواز مي خواند.
در مقدمه به قلم نويسنده اي ديگر در شرح حال حافظ به دو معجزه كه زندگي اين شاعر عارف را به شدت متحول ساخته مختصر بگويم اين گونه نقل شده: (حافظ در نوجواني زماني كه شاگرد نانوا بوده روزي كه نان به خانه يكي از اعيان شهر مي برد چشمش به دختر زيباي صاحبخانه مي افتد يك دل نه صد دل عاشق صنمي مي شود كه جز بي اعتنايي و تحقير پاسخي براي او ندارد و چون دلدادگي يك طرفه او را از پاي درمي آورد، چهل شب بيدار مي ماند و از خدا وصال محبوب را مي طلبد. در صبح شب چهلم حضرت جبرئيل بر او ظاهر مي شود و مي پرسد «از خدا چه مي خواهي؟» او با زيارت جمال نورافشان حضرت مي گويد اگر سفير خداوند اين جلال و جبروت را دارد پس خدا از او هم برتر است. در جواب مي گويد «خدا را مي خواهم» با گفتن اين جمله عشق ناكام از قلبش دور مي شود. حضرت جبرئيل او را به سوي مرشدي از صوفيان به نام محمد عطار هدايت مي كند. حافظ چهل سال در محضر مراد و استاد روزگار مي گذراند و چون خلايي در او به وجود مي آيد از اينكه در طي چهل سال دستاوردي از مقام استاد و مراد خود نداشته به چله نشيني ديگر در چهل شبانه روز پناه مي برد. بار ديگر حضرت جبرئيل بر او ظاهر مي شود، از درخواست او مي پرسد و به نشانه رسيدگي به شكايت، بين او و پير و مرشدش الفتي ايجاد مي فرمايد، آرامش حاصل مي گردد، حافظ دست از شكوه و شكايت برمي دارد و باقي عمر را در سلوك صوفيانه مي گذراند.)
خطر اين گونه روايات در اين است كه اگر قرار باشد حضرت جبرئيل بر غيرمعصوم ظاهر شوند و تكلم هم بفرمايند و شخصي كه از بي مهري معشوقه به خداوند داناي مطلق پناه برده عجز و لابه اش بتواند باعث نزول فرشته اعظم گردد كليه عشاق ناكام بي منطق و فاقد تناسب و تفاهم با معشوقه يا معشوق به چله نشيني پناه خواهند برد و حضرت جبرئيل را حتي با ميليونها فرشته دستيار دچار زحمتي زميني و مهمل خواهند ساخت! وانگهي بار دوم مرشد و پير حافظ چه مقام و تعليمات خداپسندانه اي داشته كه حضرت جبرئيل شخص چله نشين را به ادامه راه و پيروي از او فرمان مي دهد؟
باري براي روشن سازي تشخيص نخست كه گفتم مترجم، ضمن قطعاتي شاعرانه مضامين عارفانه حافظ را سرايندگي كرده و در فرم هاي شعر امروز يا شعر نو عرضه داشته، دونمونه از شعرهاي بخش اول كتاب ذيل همين مطلب را ترجمه كردم. البته رسيدگي به چنين واقعه اي علاوه بر داوري درباره صحت تطابق و شباهت نمونه ها با شعر حافظ توسط اهل سخن و حافظ شناسان محترم، به چاره جويي مسئولان فرهنگي كشور نيز نياز خواهد داشت. به نظر من پيشنهاد منصفانه براي حفظ اعتبار حافظ و پاداش زحمت كشي مترجم اين است كه عنوان كتاب در چاپ هاي آينده از «ديوان حافظ» به «تفسيري شاعرانه از انديشه هاي حافظ» تغيير يابد.
همزاد محمد
من
آنكس را كه تو در جستجويش هستي مي شناسم
من آن مرد را
همزاد محمد مي نامم
تو يك بار او را ديدي
چشمانت دارند از مهرباني توري بزرگ مي بافند
توري كه يك روز
خدا را به دام خواهد انداخت
من چندان از خدا آموخته ام
من چندان از خدا آموخته ام
كه ديگر نمي توانم خود را
يك مسيحي، هندو، مسلمان، بودايي يا يهودي بنامم
حقيقت چنان سهمي از خود به من بخشيده
كه من ديگر نمي توانم
خود را مرد، زن، فرشته
يا حتي روحي مجرد بنامم

كتاب
كلاغي و بياباني و برف
012117.jpg

مجموعه شعر «كلاغي و بياباني و برف» سروده كامران جمالي به تازه هاي نشر پيوست.
در اين كتاب، ۳۱ شعر در قالب هاي كلاسيك و نيمايي به چاپ رسيده است. اما جمالي كوشيده تا با زباني كه به زبان انسان معاصر نزديك است، از قالب هاي كهن و آزموده شده، براي بيان حرفي نو سود بجويد. شعرهاي او نيم نگاهي هم به مفاهيم ازلي و ابدي همچون هستي و نيستي دارند و ردپايي از تفكرات خيامي را مي توان در آنها ديد.
در مجموعه شعر «كلاغي و بياباني و برف» ، علاوه بر اشعار جمالي، ترجمه اي از شعر ۲۴ بندي «سفر زمستاني» نيز به چشم مي خورد. اين شعر، توسط ويلهلم مولر، شاعر آلماني، سروده شده است.
«سفر زمستاني» كه براي اولين بار به فارسي ترجمه مي شود، در ادبيات آلمان، جزو آثار مهم و مطرح به شمار مي آيد و «فرانتس شوبرت» موسيقي دان بلندآوازه اتريشي، مشهورترين ترانه هاي خود را بر روي اين ۲۴ بند، تصنيف كرده است. «كلاغي و بياباني و برف» ۱۰۲ صفحه است و با بهاي ۲۰۰۰ تومان در ۱۲۰۰ نسخه توسط انتشارات «كاروان» به بازار كتاب راه يافته است.
علي عبداللهي و چند عنوان كتاب جديد
از علي عبداللهي به زودي چند عنوان كتاب منتشر مي شود. نشر مشكي مجموعه اي چهار جلدي را از اين شاعر و مترجم روانه بازار كتاب خواهد كرد كه هر جلد اختصاص به گزيده آثار يك فيلسوف دارد. هايدگر، نيچه، كي يركيگور و اپيكور فيلسوفاني هستند كه بخشي از آثار آنها در اين مجموعه به چاپ مي رسد.
علاوه بر اين، يك مجموعه دو جلدي نيز از علي عبداللهي منتشر مي شود كه شامل شعر عاشقانه هند و مصر باستان است. ناشر اين مجموعه هم نشر مشكي است.
دو عنوان كتاب ديگر از عبداللهي را نشر مركز منتشر مي كند. كتاب اول كه ترجمه است گزيده اي از آثار نيچه را دربرمي گيرد. اين كتاب كه توسط روديگر زافرانسكي نوشته شده دوازده بخش دارد و هر بخش به يكي از موضوعات مورد نظر نيچه پرداخته است. نيچه در اين اثر بيشتر به عنوان يك فيلسوف مطرح است و شاعري او كمتر مورد توجه است. كتاب دوم «آواره و سايه اش» نام دارد كه به قلم نيچه بوده و براي اولين بار ترجمه شده است. اين كتاب نزديك به ۳۰۰ صفحه است و مربوط به دوره دوم فلسفه ورزي نيچه است.
افسانه هاي عاميانه جهان در مجموعه اي چهارجلدي به نام «افسانه هاي چهارفصل» منتشر خواهد شد. دو جلد آن كه توسط علي عبداللهي و سيامك گلشيري مشتركاً ترجمه شده است به زودي به خوانندگان عرضه مي شود. ناشر اين كتاب نشر قصيده سرا است كه با همكاري مركز گفت وگوي تمدن ها اقدام به انتشار «افسانه هاي چهار فصل» مي كند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   علم  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |