سعيده امين
وقتي دستهاي پدر براي اولين بار ويداي نوزاد را در آغوش گرفته بود، فكر نمي كرد كه 33 سال بعد، خود با همين دستها نازنين دخترش را به آغوش خاك بسپارد. پدر هرگز چشمهاي سياه دخترش را از ميان مگان نيمه بازش در اولين ساعت زندگي فراموش نمي كند. او چشمهاي سياه دخترك را كه حالا به سفيدي مي زد، در آخرين نگاه بي جانش در گور و درست در لحظه وداع هم خوب به خاطر مي سپارد.پدر دست روي سينه خالي دخترش مي گذارد؛ سينه اي كه ديگر قلبي در آن نمي تپد. او دنبال قلبي مي گردد كه حالا در سينه ديگري مي تپد. قلبي كه جان را به يك انسان ديگر هديه كرده. در خلال گريستن مي خندد. شادي غريبي به عمق جانش مي دود. باز هم دستانش روي پهلوي شكافته دخترش مي خزد. يادش مي آيد كه كليه ها را نيز بخشيده است. هركدام در يك بدن و باز هم لبخند.
روزهاي سخت
درست 5 روز از حادثه مي گذشت، اما ويدا فيروزيار هنوز در اغما به سر مي برد. پزشكان بيمارستان قائم كرج به خاطر شكستگي جمجمه ويدا در جريان تصادف، اجازه حركت به مصدوم نمي دادند. بيمارستان فاقد تجهيزات سيتي اسكن بود و پزشكان معالج قادر به تشخيص محل شكستگي جمجمه نبودند. بدن ويدا از 9 نقطه شكستگي داشت كه چندبار عمل جراحي روي آن انجام شد.آقاي فيروزيار، پدر ويدا چند بار تلاش كرد تا فرزندش را از بيمارستان كرج به تهران منتقل كند، اما پزشكان هرگونه حركت زائد را مساوي با مرگ ويدا اعلام كردند. پدرش مي گويد: دخترم 6 روز استقامت كرد، اما روز ششم پزشكان اعلام كردند كه ويدا دچار مرگ مغزي شده است و بايد دستگاه هاي اكسين را از او جدا كنيم.پزشكان قطع اميد كرده بودند. پدر ويدا نزديك همسرش رفت و همه چيز را به او گفت، اما فكر نمي كرد كه از مادر دخترش چنين حرفي را بشنود: حالا كه دخترم را از دست داده ام، چرا اعضاي بدنش را هديه نكنيم؟ اين حرف مادر درست هماني بود كه از ذهن پزشك معالج ويدا مي گذشت: خدا را شكر كه خودشان هم رضايت دارند.
يك روز ويدا هنگامي كه يك برنامه تلويزيوني در مورد اهداي اعضا را تماشا مي كرد، گفته بود: چرا قلب آدمها در خاك بپوسد، چرا اگر مي توانيم، آن را هديه ندهيم. مادر اين را گفت و در حالي كه گريه مي كرد، به سمت خانه رفت. در عرض چند دقيقه پزشكان جراح بيمارستان لقمان از موضوع خبردار شدند. براي تمامي اعضاي بدن ويدا متقاضي وجود داشت. آنها يك ساعت مهلت خواستند تا تجهيزات لازم را آماده كرده و يك آمبولانس كاملا مجهز به بيمارستان قائم كرج بفرستند.
آزمايش هاي اوليه صورت گرفت. خانواده ويدا از جمله همسرش، رضايتنامه اوليه را پر كردند و منتظر شدند تا آمبولانس براي حمل پيكر ويدا از راه برسد. آقاي فيروزيار مي گويد: 8 ساعت تمام طول كشيد تا آمبولانس از راه برسد. ما خسته بوديم و اعصابمان تحليل رفته بود. 6 روز تمام خواب و خوراك نداشتيم و انتظار داشتيم كه ويدا را با وسيله مجهزي به تهران ببرند، اما بعد از 8 ساعت يك آمبولانس درب و داغان كه تنها امكاناتش يك دستگاه اكسين با مامومتر خراب بود، از راه رسيد. دستگاه مامومتر خراب بود و پس از تلاش زياد و تق و توق و چند بار سروته كردن، به كار افتاد. پدر و شوهر ويدا از اين وضعيت گله مند بودند. بدني كه پزشكان اجازه جابه جايي اش را به بيمارستاني مجهز براي سيتي اسكن نمي دادند، حالا داشت با يك آمبولانس قديمي جابه جا مي شد، آنهم براي اهداي اعضايي كه حتما بايد سالم به بيمارستان مسيح دانشوري منتقل مي شد تا چندين جفت چشم منتظر را خوشحال كند.
حتي اين كوتاهي ها لحظه اي ما را از تصميمي كه گرفته بوديم، منصرف نكرد. اين را پدر ويدا مي گويد و ادامه مي دهد: با هر مشقتي بود، دخترم را به بيمارستان مسيح دانشوري برديم. اعضا در يك عمل جراحي از بدن خارج شد و بعد از خروج قلب، علائم حياتي هم قطع شد. هركدام از اعضا در جعبه مخصوص به يك بيمارستان منتقل شد. در هركدام از اين مراكز درماني، چشم به راهي نشسته بود تا براي هميشه از درد و رنج بيماري خلاصي پيدا كند. قلب به بيمارستان شهيد رجايي، كليه ها به بيمارستان سينا و كبد به بيمارستان امام خميني برده شد، اما به گفته پدر ويدا، ريه ها به دليل تكان هاي شديد آمبولانس و نيز گذشت زمان طولاني از قطع تنفس از بين رفته بود.
قلب ويدا هرگز نايستاد و كليه هايش نيز، اما نفسي ديگر از او برنيامد.
در صحن امامزاده جعفر (ع)
سرانجام پيكر ويدا به خانواده اش سپرده شد. پدر اهل گرمسار بود و ميل داشت دخترش را در زادگاهش به خاك بسپارد، اما مادر و دو خواهر ويدا كه ساكن تهران بودند، دوست داشتند مزار ويدا نزديك آنها باشد. آقاي فيروزيار مي گويد: فقدان ويدا از يك طرف و بلاتكليفي در تدفين ويدا از طرف ديگر، اعصاب ما را خرد كرده بود. اما خدا براي ويدا و خانواده اش چيز ديگري مي خواست. آنها از طريق يكي از آشنايان آقاي فيروزيار به هيات امناي امامزاده جعفر واقع در باغ فيض معرفي شدند. هيات امنا در وهله اول براي واگذاري يك قبر مبلغ 22 ميليون تومان قيمت تعيين كرد. آقاي فيروزيار مي گويد: ما حتي نصف اين پول را نداشتيم كه بدهيم، به همين خاطر از دفن دخترم در امامزاده جعفر عليه السلام منصرف شديم، اما يك اتفاق عجيب افتاد.از جانب هيات امنا با پدر ويدا تماس گرفته شد و آنها پذيرفتند كه ويدا را بدون دريافت حتي يك ريال پول در صحن امامزاده دفن كنند. فيروزيار مي گويد: آنقدر اين اتفاق عجيب و غيرمنتظره بود و آنقدر اين مسئله كه ويدا را در صحن يك امامزاده دفن كنيم، مادرش را خوشحال كرد كه همگي ما مرگ ويدا را فراموش كرده بوديم. مقدمات مراسم تدفين به سرعت آماده شد و ويدا فيروزيار در يك مراسم باشكوه در صحن امامزاده جعفر عليه السلام به خاك سپرده شد.