چشم دل - واپسين بخش
رازي پوشيده در راز
«منزلت و جايگاه دل در بدن همانند منزلت امام است در ميان انسان ها كه بايد از او اطاعت كنند» . بنابر اين، امر مشهود [= شيء ديده شده] در دل يا با دل، نور امام (مثل اعلي) و آيه الكبراي خداي تجلي يافته است
علي (ع): شناخت نورانيت من شناخت خداست، و شناخت خدا شناخت نورانيت من است و آنكه نورانيت مرا بشناسد مؤمني است كه خداوند دلش رابراي ايمان آزموده است
|
|
محمدعلي اميرمعزي
ترجمه: عليرضا رضايت
اشاره: «ديدن با دل» ثمره معنوي حقايق مربوط به «امام نوراني» است و مباني نظري آن را عناصر كيهانشناختي امام شناسي و برخي جوانب الهيات اماميه تشكيل مي دهد و نشانگر دو بعد از تعاليم اماميه است يكي بعد انسان شناختي و ديگر جنبه عملي معنويت. واپسين بخش مطلب را مي خوانيم.
آنچه با چشم دل ديده مي شود نور يا [طيفي از] انوار است. اين نور در كانون قلب واقع است و بعضاً با عقل [= بصيرت] يكي دانسته مي شود: «مثل عقل در دل همانند چراغ است در كانون خانه» . عقل، ابزار رؤيت قلبي است و در اين مورد مترادف با «ايمان» است. اما در عين حال، حقيقت عقل، خود، موضوع رؤيت است. مشهور است كه حقيقت عقل با امام يكي است: عقل، امام باطني مؤمن است، جنود عقل همان «موجودات پاكي» هستند كه امامان آنها را تعليم داده اند، اولين مخلوق خداوند، عقل يا نور پيشيني امام بود و مانند آن... به همين دليل است كه ما بعضاً با اشاراتي مواجه مي شويم كه مي كوشند تا حضور نور امام را در دل و حتي يكساني امام و دل (= قلب) را اثبات نمايند. «نور امام در دل مؤمنان بسي درخشان تر و تابناك تر از نور خورشيد نيمروز است» . «منزلت و جايگاه دل در بدن همانند منزلت امام است در ميان انسان ها كه بايد از او اطاعت كنند» . بنابر اين، امر مشهود [= شيء ديده شده] در دل يا با دل، نور امام (مثل اعلي) و آيه الكبراي خداي تجلي يافته است؛ [و در يك كلام] امام، نور خداست و از طريق اوست كه ديدن در دل ميسر مي شود. شرط لازم اين رؤيت «ايمان» است؛ خداوند تنها از راه ايمان، نور خودش يعني نور امام را- كه تنها در قلوب مؤمنين يافت مي گردد، بر دل مؤمنان [حقيقي] متجلي مي كند. مي دانيم كه «ايمان» در اصطلاح اماميه به معناي «دين» امامان، به مثابه باطن پيام نبوت به ويژه، ولايت و محبت و تسليم در برابر امام وجودي و تجليات زميني او [= امامان تاريخي] است. به همين ترتيب، مراد از مؤمنين نيز «شيعيان حقيقي » اند كه امامان آنها را تعليم داده اند.
مي توان گفت احتمال اين رؤيت، نتيجه «منطقي» كيهانشناسي اماميه و نيز دستامد نظريه رؤيت مبتني بر خداشناسي اين مكتب است. پيشتر ديديم كه قلب مؤمن با بدن امام به لحاظ ماهوي يكسان اند؛ و نيز بدن امام در عالم پيشين، همان شبح نوراني پيش از آفرينش مادي اوست. بنابر اين، قلب مؤمن راز آشنا و بدن نوراني امام ماهيتاً يكي هستند و از اين رو، عمل رؤيت آنجا كه شاهد «دل ديدارگر و مشهود» ، «جسم نوراني» امام باشد، ممكن مي گردد.
ظاهراً نور امام كه در واقع عالي ترين مظهر صفات فعل خداست، حالات گوناگوني دارد. امامان معصوم در احاديث متعددي، به چند گونگي اين نور اشاره كرده اند: علي بن ابي طالب(ع) مي فرمايند: «خداوند عرش را از چهار رنگ آفريد. سرخ، كه همه چيز را سرخ مي كند، سبز كه سبزي همه چيز از آن است، زرد كه همه چيز را زرد مي گرداند و سفيد كه همه چيز را سفيد مي كند، عرش علمي است كه خدا براي حاملان [عرش] مقرر فرمود و اين نور [ثمره] شرافت و نجابت اوست، به واسطه شرافت و نور تابناك اوست كه خداوند به قلب مؤمنانش روشنايي و بصيرت مي دهد...» امام صادق(ع) درباره اين نور مي فرمايند:
«آفتاب يك هفتادم نور كرسي است؛ كرسي يك هفتادم نور عرش، عرش يك هفتادم نور حجاب و حجاب يك هفتادم نور ستر است. پس اگر آنان كه مدعي ديدن خدا با چشم ظاهرند راست مي گويند، [بگو] هنگامي كه آسمان صاف است به خورشيد بنگرند!...» .
سرانجام به نظر مي رسد، بنابه گفته امام رضا(ع)، اين عناصر تركيبي خاص مي يابند كه در يك تجربه ديداري رخ مي نمايند؛ ايشان [= امام رضا(ع)] مي فرمايند: «زماني كه پيامبر(ص) با ديده دل رو به سوي پروردگار خويش نمود، خداوند او را در نوري همچو نور حجب قرار مي داد تا جايي كه آنچه در حجابهاست بر او نمايان مي شد. آري، به واسطه نور خداست كه هر آنچه سبز است، سبز مي نمايد، سرخ ها، سرخ مي زنند، سفيدها، سفيد مي شوند و قس علي هذا...» . بدين ترتيب، اين انوار الهي يا پرتوهاي اين نور واحد تنها از راه ديده دل قابل مشاهده اند. اين احاديث همچنان در هاله اي از ابهام و راز باقي مانده اند و كتاب هاي احاديث اماميه نيز كمك چنداني به پژوهشگر جهت فهم آنها نمي نمايد. اگر چه برخي متكلمين، خاصه معتزله، به اصل رؤيت قلبي خدا قائل اند، با وجود اين، جزئيات «فني» اي كه امامان به آنها اشاره دارند (ابعاد نورها در رنگ ها، يكسان بودن نور دل با امام و اصطلاحاتي كه به كار مي برند)، ما را بر آن مي دارد تا از راه بررسي [احوال و آثار] عرفا به جست وجوي كليد اين اسرار بپردازيم. نظر به نبود اطلاعات دقيق و كافي در اين باره در متون اسلامي اين دوره [قرن سوم و چهارم هجري]- ناگزير برآن شديم تا احاديث ائمه را با آثار و منابع متأخرتر خاصه آثار اهل عرفان، مقابله كنيم. البته كوشش ما صرفاً يك مقايسه ساده نبوده است چرا كه مسايلي كه در پس اين عقايد نهفته اند برحسب شرايط متفاوتند؛ در حقيقت هدف اصلي ما نشان دادن جنبه فني، عملي و تجربي «ديدن با دل» است؛ [اتفاقاً] در محدوده [همين] جنبه عملي است كه مي بينيم در مكاتب گوناگون تجربه شهودي، عنصر مشترك است. روشن شدن اين مسأله به ما كمك مي كند تا ساير جوانب نقش تعليمي «امام» را دريابيم.
۱) اگرچه «علم القلب» يكي از اصول عرفان نخستين اهل سنت است اما در متنهاي كهن، تنها اشاراتي گذرا به موضوع «ديدن در دل» شده است. [ظاهراً] نجم الدين كبري (م ۶۱۷ق/ ۲۱-۱۲۲۰م) و پيروان او اول بار در اين باره به طرح نكات دقيق تر و مضمون هاي پيچيده تر پرداختند. نجم الدين، پير خوارزم، در «روائح الجمال و فواتح الجلال» خود، به تفصيل در باره لطيفه (جمع آن لطائف) و خاصه لطيفه قلب- جايگاه نفس مطمئنه (مقايسه كنيد با آيه ۲۷ تا ۳۰ سوره فجر)- انوار آن (فصل هفتم) و رنگ هاي اين انوار (فصل سيزدهم) بحث مي كند. «خورشيد دل» (شمس القلب) كه شيخ غيبي خوانده مي شود (فصل شصت و ششم)؛ راهنما و ترازوي غيبي كه سالك را از مقام قلب به عرش مي برد (فصل شصت و نهم). نجم الدين رازي (م ۶۵۴ق/۱۲۵۶م) انوار رنگي قابل ر ؤيت در دل را به حسب «عمق صعودي» آنها به هفت مرتبه تقسيم نموده است: سفيد، زرد، آبي- خاكستري، سبز، آبي آسماني، قرمز و سياه. علاءالدوله سمناني (م ۷۳۶ ق/۱۳۳۶م) يكي ديگر از مشايخ كبرويه، ترتيب ديگري را براي لطايف و سلسله مراتب انوار رنگي مطرح كرده است؛ لطيفه قالبيه به رنگ سياه يا خاكستري تيره است، لطيفه نفس اماره آبي- خاكستري است؛ پنج لطيفه ديگر همگي در قلب واقع شده اند: لطيفه قلبيه يا انانيه كه سرخ رنگ است؛ لطيفه سريه كه سفيد رنگ است، لطيفه روحيه كه زردرنگ است، لطيفه خفيه كه سياه رنگ است و لطيفه حقيه كه سبز رنگ است. [بديهي است كه] سالك در هر مرحله به حقيقت نزديك تر مي شود.
عارفان مسلمان، برخلاف جوكيان هندي، چندان توجهي به مراكز لطيف نيروزا در تنه و گردن و سر ندارند و يكسره به مراكز لطيف قلب كه با انوار رنگي از يكديگر متمايز شده اند پرداخته اند.
صوفيه نقشبنديه نيز به پنج لطيفه در قلب قائل اند؛ محمد بن امين كردي شافعي نقشبندي (م ۱۳۲۴ ق/ ۱۹۱۴ م) در كتاب خود تحت عنوان «تنوير القلوب» اين پنج لطيفه را اينگونه توصيف مي كند: «قلب» ، كه در [فاصله] دو انگشتي زير سينه چپ به طرف بيرون قرار دارد و زردرنگ است؛ «روح» كه در [فاصله] دو انگشتي زير سينه راست به سمت وسط سينه قرار دارد و سرخ رنگ است؛ «سر» كه در [فاصله] دو انگشتي بالاي سينه چپ به سمت وسط قرار دارد و سپيدرنگ است؛ «خفي» كه در [فاصله] دو انگشتي بالاي سينه راست به سمت وسط قرار دارد و سياهرنگ است؛ و «اخفي» كه در مركز سينه قرار دارد و سبزرنگ است. سپس مولف به توصيف تمركزهايي كه بر هريك از اين لطايف لازم است مي پردازد و براي هريك ذكر خاصي مي آورد.
۲) چنين به نظر مي رسد كه «ديدن در دل» در اغلب مكاتب عرفاني شيعي خاصه پس از قرن ۱۶ و اعلان مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي ايران توسط دولت صفويه، متداول بوده است.
اين تجربه [= ديدن در دل] بر شيوه هاي مراقبه و ذكرهايي مبتني است كه اين مشايخ مدعي اند كه آنها را نسل به نسل و سينه به سينه از امامان معصوم(ع) دريافت كرده اند. اين مسأله يكي از نهاني ترين اسرار اين مكاتب به شمار مي رود. زيرا روش انجام اعمال، بيان ذكرهاي خاص و يا مسايلي كه به نحوه استفاده از زبان مربوط مي شود در متنها بسيار كم و اشاره وار آمده است به طوري كه تنها سالكان راز آشنا توانايي درك و دريافت آنها را دارند. اما اشاراتي هر چند مختصر در متون مختلف در اين باره وجود دارد كه براي فهم ما از آن بسنده است. مظفر علي شاه (م ۱۲۱۵ ق/۱۸۰۱م) از مشايخ طريقت نعمت اللهيه در رساله فارسي «كبريت احمر» چنين مي نويسد:
«محل ظهور نور خدا و آينه تجليات حضور مولي، حقيقت قلب است كه آن لطيفه اي است رباني و مجردي است روحاني و حقيقت قلب روحاني را صورتي است جسماني كه عبارت از مضغه صنوبريه واقعه در ايسر تجويف صدر است [يعني، صورت جسماني دل روحاني، عضو صنوبري شكل واقع در طرف چپ گودي سينه است] و هر چه تجلي معنوي كه در قلب معنوي واقع مي شود در اين قالب صنوبري [نسخه بدل: قلب صوري] كه به منزله روزنه آن لطيفه رباني و به مثابه خليفه آن مجرد رواحاي است، صورتي مطابق آن معني و مثالي موافق آن تجلي جلوه گر مي گردد و هرگاه آن تجلي از تجليات جامعه باشد لامحاله صورت متمثله [نسخه بدل: تمثيليه] صورتي جامع خواهد بود بر جمع صور... كه صورت انساني است» .
[پس والاترين تجلي نور خدا در دل به صورت انساني است و چنانكه مي دانيم در باور شيعيان، امام، مظهر اتم انسان كامل است]. در كتاب «صالحيه» اثر نورعليشاه ثاني (م ۱۳۳۷ ق/۱۹۱۸ م) يكي ديگر از مشايخ طريقت نعمت اللهيه، نيز اشاراتي در اين باره آمده است:
«ظهور نور در دل، نور امام است و نور امام در دل مؤمن انوار شمس مضيئه است در وسط نهار... بلكه طرف نسبت نباشند. نور شمس از پس هفتاد حجاب است كه نمايش نموده، نور امام نور حق است و نور شمس ظلمت و غبار است ... [ به گفته علي (ع) در متن به عربي]«شناخت نورانيت من شناخت خداست، و شناخت خدا شناخت نورانيت من است و آنكه نورانيت مرا بشناسد مؤمني است كه خداوند دلش را براي ايمان آزموده است ».
« قلب دو وجهه دارد: وجهه ظاهر كه مظهر حيات و ضامن بقاي اعضاي جسماني است. اين وجهه جايگاه نور است. وجهه باطن كه در سينه متجلي مي شود، محل اتحاد دوباره و ظهور اسماء و صفات الهي است. و از اين روست كه اين وجهه را عرش خوانده اند... و از اينجاست كه علي (ع) [امام سرنمون] عرش خوانده مي شود. او محل اجتماع اسرار الهي است. »
نويسنده در جاي ديگري اشاره وار پنج يا هفت مرتبه نوراني قلب (قلب، فؤاد، سر، خفي، اخفي يا صدر، قلب، روح، عقل، سر، خفي، اخفي) رنگ هاي آنها (سبز، آبي- خاكستري،« الوان آميخته »: قرمز، سفيد، بي رنگ يا زرد و سياه) و نهايتاً ذكر مناسب هر يك را بيان مي كند.
« ديدن در دل »از آموزه هاي اصلي مكتب اويسي نيز هست. رمز اين فرقه كه به گفته مشايخ آن شامل و خلاصه تمام طريقيت عرفاني است عبارت است از:« عليك بقلبك »اين عبارت موجز به اويس قرني عارف و زاهد مشهور زمان پيامبر منسوب است؛ با شخصيتي كه اين مكتب نام خود را وامدار اوست. عبارت مذكور را شايد بتوان اينگونه ترجمه نمود:« بر تو باد كه پاسدار دلت باشي »با اينكه در اين فرقه موارد خاص، جانب احتياط و رازداري رعايت مي شود در عين حال اخيراً يكي از سالكان اين طريقت رساله اي فراهم كرده و در آن تمامي شواهد و اشارات در خصوص« ديدن در دل »را از تورات و انجيل، قرآن، احاديث پيامبر و ائمه و نيز مطالبي به خط مشايخ فرقه اويسي، گردآوري كرده است. نور دل در اين كتاب به مثابه امام دروني سالك تلقي شده است و پيشرفت در مسير سلوك معنوي در گروي آگاهي از اين امام، رؤيت او و نيز سرسپردن به فرمان اوست. در منابع اعتقادي سلسله ذهبيه اصطلاحاتي نظير «بصيرت قلبي »يا«مشاهدات انوار قلبيه »بسيار به چشم مي خورد، اما توضيح چندان دقيقي در باب آنها ارائه نشده است. با وجود اين، در چند مورد گفته شده است كه سالك قادر است امام خويش را مشاهده كند. در ميان منابعي كه در اختيار داشتيم تنها يك مورد وجود داشت كه در آن اطلاعات نسبتاً دقيق و مفصلي داده شده بود و آن چهارمين پاسخ از پاسخ هاي دوازده گانه ميرزا ابوالقاسم راز شيرازي(م ۱۲۸۶ ق/۱۸۶۹ م) است به مريد خودش، رائض الدين زنجاني:مريد مي پرسد:« چرا امام هشتم [= امام رضا(ع) را «قبله هشتم» مي نامند؟ »شيخ پاسخ مي دهد:
« اي فرزند عزيز بدان كه اين سئوال شريف اعظمي است از اسرار قلبيه كشفيه كه دست هر بوالهوس به كشف قناع از آن وفا نكند... مگر آنكه فهمش موقوف به كشف قلبي ارباب قلوب است. و اين لقب شريف نيز مثل «انيس النفوس» است ... يا «شمس الشموس» [ دوديگر از القاب امام رضا] ... كه نور ولايت آن حضرت كه در قلب مؤمنان تابش دارد اختصاص به آن حضرت ندارد بلكه اين نور مقدس با تمامي ائمه هدي عليهم السلام است، زيرا كه اين بزرگان همگي نور منزل از حق تعالي برخلايق اند ... و اختصاصي آن حضرت از چه باب است پس مي بايد دانست كه آنچه به كشف ارباب قلوب آمده است آن است كه چون سلسله اولياء جزء از آن حضرت ناشي شده است و صورت مبارك آن حضرت در سر سويداي قلب اولياء كه به طور هفتم قلب است از براي اولياء هويدا مي شود پس اين وصف به آن حضرت اختصاص دارد دون سائر ائمه. لهذا بدان كه اطوار سبعه قلب اولياء [يعني لطائف هفتگانه دل] تجليات انوار سبعه متلونه به الوان مختلفه است و تجلي هفتم از نور سياه است كه .... طور هفتم قلب است و به صورت مبارك آن حضرت از براي اولياء تجلي مي نمايد به صورت سياه شفاف براق نيكويي كه شديدالسواد [يعني سياه تيره] است و «انيس النفوس» و قبله قلب اولياء الهي است يعني قبله گاه طور هفتم قلوب اوليا است. دون ساير القلوب. پس معلوم گرديد كه دريافت اين سر عظيم به كشف قلبي اولياء است و بس و ساير اهل عقل كه به كشف قلبي واصل نشده اند از درك اين سر و معني اين دو كلمه و وصف آن محرومند... پس [در متن عربي] فرزندم، كشف اسرار قلوب اولياء را غنيمت شمار باش كه خداوند تو را بدان سوي هدايت كند و آن را از نااهل پنهان بدار»
|