دوشنبه ۲۱ شهريور ۱۳۸۴ - - ۳۷۹۸
همه آنچه در روز ملي سينما اتفاق مي افتد
سينما وفا ندارد
001305.jpg
عكس: علي اكبر شيرژيان
ساناز اقتصادنيا
روز ملي سينما با روزهاي ديگر چه فرق مي كند؟ مثلا با روز دامپزشكي، صنايع دستي، پزشك يا روز خبرنگار؟ اصلا كسي مي داند امروز روز سينماست؟
يكي از طراحان صحنه مي گفت كه اگر جشن خانه سينما نبود، همه فراموش مي كردند كه روزي هم به اسم روز سينما وجود دارد. انگيزه همه سينمايي ها خصوصا آنها كه در جشنواره فجر نصيبي نبرده اند، جشن خانه سينماست. اما حرف امروز ما، نه درباره جشن و جايزه است كه حرف و حديث زياد دارد، بلكه اساسا درباره خود روز ملي سينماست. تقويم را كه ورق بزني، كنار هر تاريخ مناسبتي نوشته شده است. اعياد و عزاهاي مذهبي، روز ملي شدن صنعت نفت، روز بهزيستي، روز جهاني شير مادر، روز جهاني بيابان زدايي و...
فرق اين روزها با هم چيست؟ براي من و تو و ديگري روز صنعت چاپ با روز جهاني پست چه فرقي مي كند؟ مطمئنم كه هيچ كدام از ما تاريخ درست اين روزها را هم نمي دانيم، حتي اگر شغلمان در رابطه با آنها باشد.
كوچك، كمرنگ
روز سينما هم مثل باقي اين روزهاست. كسي تاريخ دقيقش را نمي داند و هر سال شهريورماه، با تبليغات گسترده رسانه ها و جنگ و جدل بين خود اهالي سينما، مردم تازه يادشان مي افتدكه روز سينما، نزديك است.
بيست و يكم شهريور ماه، مثل روزهاي ديگر و مناسبت هاي ديگر اتفاقاتي براي سينما مي افتد. اتفاقاتي هرچند كوچك، هرچند كمرنگ؛ مثل بازديد رايگان از موزه سينماي ايران، يا اتفاقاتي بزرگتر مثل ارائه تمبر روز ملي سينما با طرح سيمرغ بلورين، برگزاري نمايشگاه از آثار عكاسان سينماي ايران و...
اما 21 شهريورماه، فرقي با روزهاي ملي و جهاني ديگر دارد. تفاوتش اين است كه اين روز، روز چهره ها و نام هاي محبوب و شناخته شده مردم است؛ روز بازيگرها، كارگردان ها، فيلمبردارها و...
روز كساني كه مردم كوچه و خيابان، لحظه لحظه منتظر ديدنشان هستند، منتظر لبخندشان و حرف هايي كه مي گويند. منتظر روي خوش و اخلاق خوش تر آنهايند. اما سينما به هيچ كس وفا ندارد؛ نه به خودي ها، نه غير خودي ها.
منتظرتم استاد!
چند روز پيش مخاطبي آمد روزنامه، با دلي پرگلايه و زباني پرشكايت، يكي از هنرپيشه هاي تلويزيون را در خيابان ديده بود و نه براي گرفتن امضا كه فقط براي عرض ارادت و محبت نزديكش رفته بود. خانم فرياد زده بود كه ولم كنين بابا! مردم از دست شما .
گله داشت كه چرا سينمايي ها اهل دروغند؟ چرا از مردم و مردم  نوازي مي گويند، از اينكه هر چه دارند از مخاطبان است، اما وقت عمل، جور ديگري رفتار مي كنند؟
مدتي پيش هم كس ديگري گله داشت از برخورد غير اخلاقي چهره هاي سينما و تلويزيون با مردم. گويا پس از اتمام اجراي يكي از نمايش هاي معروفي كه توسط استادي (!) كارگرداني شده بود، دم در تئاتر شهر منتظر ايستاده تا او را از نزديك ببيند و درباره علاقه اش به سينما حرف بزند. استاد هم او را رانده است و مثل برق از ميان جمعيت گريخته.
دوست خبرنگاري بعد از اينكه تلفن را قطع مي كند، مي گويد: ... را مي شناسي؟ هفت، هشت سال پيش، چهره شناخته شده اي نبود. دريكي، دو تا فيلم، آن هم در نقش هاي فرعي بازي كرده بود و خلاص. همان موقع ها براي بولتن جشنواره با او تماس گرفتيم و كار كوچكي داشتيم. عزت و احترام فراوان و دست به سينه، بعد از چند سال ورق برگشت. شانسش زد و توي فيلم چند تا كارگردان آبرومند بازي كرد. ديگر خدا را بنده نبود. هميشه تلفنش روي پيغام گير بود و انگار حوصله هيچ كس را نداشت. احترام و ادب و شعور هم كه خداحافظ! حالا دوباره ببين. سينما به هيچ كس وفا ندارد. سنش بالا رفته و دوباره از دور خارج شده است. كار به جايي رسيده كه خودش زنگ مي زند تا با او گفت و گو كنيم.
نقشي كه بازي مي كنيم
در ترافيك اتوبان صدر گير كرده ايم. روي بيل بوردها، تبليغ روز ملي سينماست. عكس هنرپيشه ها را كشيده اند و كارگردان ها و آنها كه سال پيش از سينما خداحافظي كردند. پسر جواني كه مسافر تاكسي است به دوستش مي گويد: ببين! [...] را اصلا شبيه خودش نكشيده  اند. من از نزديك ديدمش. اصلا قيافه اش اين جوري نيست .
دوستش مي گويد: چه فرق مي كند؟ همه شان عين همند. مگر يادت نيست هميني كه از نزديك ديدي باهات چي كار كرد؟
مي پرسم: مگه چي كار كرد؟
توي يكي از رستوران هاي معروف ديدمش، خواستم برم ازش امضا بگيرم، مدير رستوران آنچنان بهم حمله كرد كه جلوي مردم آب شدم. انگار سپرده بودند كه گارسون ها مواظب باشند كسي به آنها نزديك نشود . دوستش مي گويد: مدير رستوران چيه؟ بادي گاردش بود .
راننده تاكسي دنده را عوض مي كند تا چند وجب ماشين را جلو ببرد. با دست به تصوير حسين پناهي اشاره مي كند و مي گويد: اون خدابيامرز خيلي خوب بود. راست يا دروغش را نمي دانم، اما آنها كه ديده بودنش مي گفتند خيلي مردم دار و مهربانه. درست عين نقش هايي كه بازي مي كرد. مثل نقشش توي دزدان مادربزرگ .
پاك فراموش كرده ام
يك طرفه به قاضي نرويم. سينمايي ها هم حرف هايي براي گفتن دارند. حرف هايي از بي احترامي مردم نسبت به آنها، مزاحمت هاي بي جا، تلفن هاي غيرضروري و...
سراغ همان هنرپيشه اي مي روم كه گويا در رستوران سپرده بود كسي به او نزديك نشود. ماجرا را كه برايش تعريف مي كنم، مي گويد: كاش شما دست كم بفهميد كه ما تحت چه فشاري هستيم. هيچ زماني براي خودمان نداريم. نه مي توانيم با دل راحت خريد برويم، نه مي توانيم ميهماني بگيريم، رستوران برويم، اصلا چند قدم پياده روي كنيم. يك بار براي ورزش به باشگاه انقلاب رفتم. تنها كاري كه نكردم ورزش بود. تمام دو ساعتي كه آنجا بودم يا داشتم امضا مي دادم يا براي اين و آن درباره نقش هايم مي گفتم. هيچ كس مراعات حال ما را نمي كند. اصلا زندگي ما از حالت عادي خارج شده است. به شخصي ترين و خصوصي ترين مسائل زندگي ما هم كار دارند. خاطر همه مردم براي ما عزيز است، اما كاش خودشان هم كمي مراعات كنند . موقع خداحافظي، روز ملي سينما را يادآوري مي كنم و تبريك مي گويم. اي واي. پاك فراموشم شده بود. راست مي گين. مرسي. البته خيلي هم با روزهاي ديگر فرقي نمي كند. نه؟
كسي چه مي داند؟
براستي چه فرق مي كند؟ روزها يكي يكي مي آيند و مي روند. هر اسمي كه داشته باشند؛ روز ملي سينما يا هر اسم ديگر. در هشت سال گذشته، 21 شهريور ماه روز عيد و سال تحويل سينما نبوده است. روزي نبوده كه همه سينمايي ها به هم تبريك بگويند روزي خيلي به ياد ماندني هم نبوده، روزي بوده مثل همه روزها. با مناسبت و بي مناسبت. 21 شهريور امسال، اما شايد دل اهالي سينما جور ديگري بزند. يك جور هماهنگ و خشنود با تغييرات مديريتي، يا نگران و دلواپس از آن. اگرچه شايد براي من و تو و مردم ديگر چندان فرقي هم نكند، اما دل آنها امسال با روز ملي سينما، جور ديگري مي زند، متفاوت از هشت سالي كه پشت سر گذاشتيم. قلبشان براي شروع دوباره، براي تحول مي زند. 21 شهريور سال ديگر هم باز همديگر را خواهيم ديد. شايد آن روز، روز ملي سينما، متفاوت با روزهاي ديگر باشد. كسي چه مي داند؟

نگاه ميهمان
به سوي سينماي ملي
مسعود فراستي- سينماي ايران، روز ملي خود را جشن مي  گيرد. رسم بر اين است كه در روز جشن، جز تعريف و تمجيد نگوييم و نشنويم. هرچند رسم ما اين است كه در روزهاي غير جشن نيز جز تاييد سياست   هاي سينمايي و تحسين فيلمسازان و فيلم  ها هيچ نگوييم، اما اجازه بدهيد كمي قاعده  شكني كنيم و جشن را بهانه كنيم و قدم در راه بازنگري و انتقاد از خود بگذاريم و نقد را به نيرو و حركت بدل كنيم تا از اين بن  بست به در آييم.
سينماي ما مدت  هاست كه از جاده اصلي  اش منحرف شده. مدت  هاست كه چشم و دلش را به بيگانه دوخته و در پي نوازش  هاي آنهاست و دلش به جايزه   هاي فرنگي خوش است و با اين نگاه، طبيعي است كه مخاطب خودي را از دست بدهد. آن دسته از فيلم  ها نيز كه ظاهرا در پي مخاطب خودي هستند، فقط به جيب مخاطب نظر دارند، نه به دل و روح او.
سينماي ما مدت  هاست كه درجا مي  زند و عقب مي  رود. آخرين جشنواره فيلم فجر، نشان  دهنده اين پس  رفت بود. همه فيلم  ها از فيلم  هاي قبلي فيلمسازانشان عقب  تر بودند. اكثرا مشكل مديوم داشتند. از نظر تفكري نيز دنباله  رو عقب  افتاده اوضاع حاكم بر روشنفكران گريزان از مخاطب بودند. فيلمسازان ما غالبا بي  ارتباط با مسائل مخاطب هستند و هيچ پيوندي با مردم خود ندارند و به جاي استخراج سوژه  هايشان از دنياي پيرامون جامعه، درها و پنجره  هاي اتاق  هايشان را محكم بسته  اند. وقتي هم از اتاق دربسته خارج مي  شوند، پاترول سوار با لبخندي متفرعن از كنار مردم كوچه و بازار ردمي  شوند. گاهي هم دستي تكان مي  دهند و مردم را متهم به نفهميدن هنرشان مي  كنند. نه مطالعه مي  كنند، نه تحقيق و نه حتي فيلم مي  بينند. اگر گاهي هم فيلمي ببينند، نه براي لذت بردن از هنر و آموختن، بلكه براي آداپته كردن سوژه است يا دقيق  تر، سوژه خارجي را ظاهر ايراني دادن.
سياست  ها و سياستگذاران سينمايي نيز به اين فضاي بي  هنري ياري مي  رسانند و جرات به هم زدن اوضاع را ندارند و سعي  شان تنها حفظ وضعيت موجود است. غافل از آنكه اين ره به تركستان است.
به باور من، مهمترين مسئله نظري سينماي ما، بحث سينماي ملي است و مخاطب ملي، چراكه ما هنوز سينماي ملي نداريم و تصوير ملي و تخيل ملي در سينماي ما غايب است. سينماي ملي، سينمايي است كه عناصر اصلي سازنده آن، مجموعه  اي را تشكيل مي  دهند كه گوياي هويت، مذهب، ايدئولوژي و درواقع به طور كلي گرايش يا بازخورد آن ملت است و آن ملت، از طريق مفاهيم و بازخوردهاي مستتر در هنر و سينمايش، قابل شناسايي است و بازخورد هر ملت به فرهنگ و سنن و آداب و رفتار آن ملت در اين مجموعه يا سيستم، قابليت نسبت دادن را داراست.
فيلم  ها بايد به ريشه  هاي سترگ و عميق درختي تناور برسند. فرهنگ ملت  ها، پشت هنرشان و سينمايشان قرار مي  گيرند. از طريق سينما مي  شود فهميد، ملت ايران به دنبال چيست؟ مشكلاتش كدام است و روان شناسي، فرهنگ و جامعه  شناسي  اش چه مختصاتي دارد؟ اصولا ايران چه نوع كشوري است؟ سينما، آينه اي تمام  نماست، جام جهان  نماست؛ خصوصيت يك ملت براحتي از وراي تصاوير روي پرده هويدا مي  شود.
هنرمند عاشق حقيقت و هويت، تاريخ و تصور ما از تاريخ را مي  تواند تغيير داده و دگرگون سازد.
سينماي ايران برخلاف سينماي بسياري ملل، سنت ندارد؛ هم از لحاظ فرهنگي و هنري و هم اقتصادي. مشكل سينماي ايران به جز ماقبل صنعتي بودن و مشكل اقتصادي و وابستگي به دولت، از منظر نظري و ساختاري در وهله اول اين است كه عناصرش پخش و پلا هستند و درون يك ظرف ريخته نمي  شوند، يعني مجموعه نمي  سازد و نظام ندارد.
سينماي ايران، تقريبا معادل است با فيلم  هاي كارگردان  هاي ما كه كاملا عناصر گوناگون و پراكنده مجموعه  اي غيربسته و غير نظام   دار هستند.
اين مسئله كه آيا اين يا آن فيلمساز ايراني جايزه  اي از جشنواره  اي جهاني مي  گيرد، به مفهوم آن است كه اساس خود او و فيلمش اين جايزه را گرفته؛ مستقل از اينكه اين جوايز چقدر اهميت دارند و با چه بينشي به ما داده مي  شوند و چقدر ما را از مسيرمان دور مي  كنند يا نزديك. حتي اگر در يك جشنواره خارجي چندين فيلم ايراني جايزه ببرند، دخلي به سينماي ملي ندارد، به اين دليل ساده كه فيلم  ها مخاطب ملي ندارند و كاملا سينماي شخصي هستند. فيلم  هاي ما معمولا به عنوان فيلم، ارتباطي با يكديگر ندارند.
فيلمسازان يك كشور، به رغم فرديت و سبك هنري خاص خود، خصوصيات مشترك ملي نيز دارند. در دوره   هاي مشخص و حساس تاريخي، اين خصوصيات بيشتر مي  شود. همين است يكي از مهمترين مختصاتي كه سينماي ملي مي  آفريند. فيلمسازان ما چنين اشتراكي را با يكديگر دارا نيستند، وحدت هم ندارند، هركدام فقط حرف خود را مي  زنند؛ بي  ارتباط با بقيه و با جامعه و واقعيت  هاي پيرامون.
سينماي ما نشان  دهنده هويت ملي ما نيست. شايد بخشي از اكنون ما را عرضه كند، اما تاريخ و جغرافيا ندارد، فرم ملي كه هيچ.
سينماي ما، بي  اعتماد به خود است. دنبال حل مسئله كه نيست هيچ، حتي به طرح مسئله هم نمي  پردازد. هيچ  كدام از قهرمانان فيلم  هاي ما اهل حل مسئله نيستند، مگر فيلم  هاي اوليه جنگي ما و چند استثناي ديگر.
تصوير جهاني ما از طريق فيلم انتلكت  هاي جشنواره  اي، تصوير يك كشور و يك ملت سربلند و سختكوش نيست، بلكه تصوير مغلوبي است از اين دست: روستاييان فقير بدوي در محيطي بدوي، عقب  افتاده، بي  سواد و تحقيرشده، شهري  هاي تنبل افيوني، الكي  خوش مدرن   زده، دلال و بيكاره، اهل هرگونه سازش و معامله و خيانت به همسر و به خانه. سينماي جشنواره زده ما، سينمايي است افسرده، حيران، خنثي و بي  خطر كه هيچ ويژگي و صنعت خاص ايراني بودن، مسلمان بودن و معاصر بودن در آن نيست. خسارت بي  هويتي، بي  هنري، مرعوب غرب و جشنواره   هاي غربي بودن، مرتب دنيا عوض كردن و تجربه  هاي خام ديرهنگامي كه ديگر مبتذل شده را همچنان مخاطب اين سينما بايد بپردازد؛ نه فيلمساز و نه مسئولان سينمايي.
بهتر نيست كه به جاي اينهمه فريب و خودباختگي، به خود و به مردم خود كه مخاطب اصلي هر اثر ملي هستند احترام بگذاريم و به ريشه  ها برگرديم، سينما بياموزيم؛ سينمايي حرفه  اي و پالوده و به فرهنگ خود بنازيم، چراكه سينما، قبل از اينكه صنعت، فن و حتي هنر باشد، فرهنگ است. بطن روابط آدم  ها در فيلم  ها نه تكنيك، نه صنعت، نه هنر كه اساسا فرهنگ است.
اين فرهنگ، حاصل تعامل روابط گذشتگان با هم و با ملل ديگر بوده و هست. در چارچوب فرهنگ ملي خود كار كردن، احترام به ريشه  ها و مماس با ايران و جهان زيستن و سرافرازي فرهنگي خود است كه به ما اجازه مي  دهد اثري ملي بيافرينيم و هر قدر كه اثر ملي باشد، جهاني مي  شود. مسير جهاني شدن، فقط از همين راه مي  گذرد، نه برعكس.

فرهنگسراها
فرهنگسراي نياوران: اين بار ويليام شكسپير، سري به فرهنگسراي نياوران خواهد زد. آثار اين نويسنده شهير انگليسي مانند آنچه دلخواه توست، ژوليوس سزار، رام كردن زن شرور، هملت، توفان، رمئووژوليت، روياي نيمه شب تابستان، اتللو، تاجر ونيزي و مكبث فيلم هايي هستند كه قرار است تا 29 شهريور ماه ساعت 18:30 به نمايش درآيند.همچنين بنياد آفرينش  هاي نياوران با آغاز ماه مبارك رمضان دومين جشنواره هنري قرآن را با حضور برجستگان هنري كشور برگزار مي كند. فدوي، رئيس دبيرخانه هنر معنوي اين بنياد اعلام كرد كه براي ايام خاص ماه مبارك رمضان مثل شب هاي قدر و شهادت حضرت علي(ع) برنامه هاي ويژه هنري پيش بيني شده است. دومين جشنواره هنري، 15 مهرماه در فضاي باز فرهنگسراي نياوران آغاز به كار خواهد كرد.
خانه فرهنگ امامزاده يحيي: برنامه هاي پاييزي اين خانه فرهنگ شروع شد. كساني كه مايل هستند در كلاس هاي علوم قرآني، هنرهاي دستي، هنرهاي تجسمي، زبان انگليسي، هنرهاي نمايشي، رايانه، رشته هاي ورزشي، فوريت هاي پزشكي، پيش دبستاني و شعر و قصه و مشاوره فردي شركت كنند .
خانه فرهنگ اميركبير:شهروندان خوش ذوق مي توانند بادبادك هاي خود را بر فراز خانه فرهنگ اميركبير به پرواز درآورند. جشنوره بادبادك ها روز سه شنبه 22 شهريور ماه برگزار مي شود و علاقه مندان مي توانند با شماره تلفن 44712200 تماس بگيرند.
خانه فرهنگ نور: مسابقات متنوع در اين خانه فرهنگ در انتظار شهروندان است. شركت در مسابقات چكيده نويسي كتاب عصر ظهور، نقاشي با عنوان صداي پاي آفتاب، براي تمام گروه سني آزاد است و علاقه مندان مي توانند تا 27 شهريور ماه، آثار خود را به نشاني بلوار آيت الله كاشاني، بعد از ميدان نور، جنب شهر كتاب ارسال كنند.

يادداشت
هنر محل تماشاست...
خسرو نقيبي
برج، باروت، خون، دشمن، ترس، پرواز، عشق، حال، شور، دل، وصل، بهشت، تو اين يه تيكه جا، چه لحظه هايي ساختيم. قدرشو بدون. اين بازي تمومي نداره. معلوم نيست تو كدوم صحنه اش بازي ات
تموم بشه... [از ديالوگ هاي برج مينو]
مي گويند سرانه مطالعه در ايران نااميد كننده است؛ چنانكه تعداد مراجعات به كتابخانه هاي عمومي يكي از پايين ترين آمارهاي جهاني را دارد. در عرصه سينما، اين روزها پايين ترين ميزان حضور مردم در سالن هاي سينما را تجربه مي كنيم. سالن هاي خالي و آمارهاي فروش چندصدميليوني هر چند براي سينمايي ها روياست، اما در مقايسه با قيمت بليت سالن هاي نمايش و تعداد مخاطبان، چندان اميدي برنمي انگيزد. در عرصه نمايش هم وضع به همين منوال است. سالن ها در بخشي از شهر متمركزند و مراجعانش چهره هايي ثابت. در موسيقي اتفاق بزرگي رخ نمي دهد و از ديگر حوزه ها هم كه اصلا نامي به ميان نمي آيد، اما اين نگاه، واقعا سياه نمايي نيست؟ آيا هنر ايران و فرهنگ و ادبياتش تا اين حد به ته خط رسيده اند؟
اگر آن آمارهايي كه درباره شان نوشتم، آمارهايي واقعي هستند، آمارهاي ديگري هم وجود دارد. با سالهاي قبل تركاري ندارم. بگذاريد همين يكي، دو سال را مرور كنيم.همين حالا سينماهاي پايتخت فيلمي را نمايش مي دهند با نام خيلي دور، خيلي نزديك كه همه گروه ها و نگاه ها را جذب خود كرده و مي گويند شكل درست يك سينماي ملي است. فيلم رضا ميركريمي تا همين جا گيشه خوبي هم داشته و به نظر مي رسد شعار مردم، فيلم خوب مي خواهند كاركرد كاملي در اين زمينه داشته. فيلم  هاي ديگري هم هستند كه اقبال توامان مردم و منتقدان را داشته اند. در تئاتر از ابتداي امسال، دو كار مهم روي صحنه رفته كه طرفداران بسياري به دليل ازدحام، موفق به تماشايشان نشدند و كارها در حضور مخاطبان فراوان، اجرايشان را به پايان رساندند. همين امروز هم كار ديگري روي صحنه است كه اجراي هر روزه اش با سالن پر برگزار مي شود. كنسرت هاي موسيقي و نمايشگاه هاي عرصه تجسمي هم اگر كار خوبي براي عرضه داشته باشند- از اين توفيق بي نصيب نيستند. درباره چاپ چندباره آثار برخي نويسندگان هم كه نياز به توضيح نيست.نمي توان توقع داشت براي كار بد، مخاطبي وجود داشته باشد. كار خوب، مخاطبش را هم دارد و اين يعني اميدواري به يك آينده دوست داشتني...
***
ضميمه ايرانشهر روزنامه همشهري از همان روزهاي نخست آغاز به كار، نگاه فرهنگي اش به مقولات مختلف را ثابت كرده است. بسياري از نويسندگان اين ضميمه خود دغدغه كار فرهنگي داشته اند و براي همين، با اينكه تعريف ايرانشهر يك ضميمه اجتماعي شهري است، اما همواره مقوله فرهنگ نيز در صفحات جاي ثابت خود را داشته و حال، تلاش بر اين است كه اين نگاه به شكل هدفمند و در قالب يك صفحه، پيگيري شود.
شهر تماشا عنواني است كه از دل قصه هاي كهن ايراني مي آيد؛ چشم ، ابزار تماشاست و هنر، محل تماشا. اينگونه است كه وقتي قرار مي شود صفحه اي به ادب، هنر و فرهنگ اختصاص دهيم، نامش را شهر تماشا مي گذاريم تا يادمان باشد خدا زيباست و زيبايي را دوست دارد . آنچه به عنوان هدف اين صفحه در نظر گرفته ايم، پوشش رويدادهايي است كه در عرصه فرهنگ رخ مي دهد؛ پوششي نه ازجنس خبر كه تلاش بر اين است تا به عمق نزديك شويم. شكل غالب، گزارش خواهد بود و همراهي با اهالي فرهنگ در حوزه هاي مختلف تا بدانيم و روايتگر آن باشيم كه در فرهنگ، ادب و هنر ايران- و البته كلانشهري چون تهران- چه مي گذرد.
اگر آن ديالوگ ابتداي مطلب را از برج مينو، يكي از كليدي ترين آثار كارنامه ابراهيم حاتمي كيا برگزيدم، دليلش اين است كه به نوعي شكل آرماني هر آن چيزي است كه دوست داريم به آن نزديك شويم.حركت از خون و باروت به سمت پرواز و وصل؛ همه آنچه نسل انقلاب در اين سالها دوست داشته در ميانه آن حركت كند و آرمانشهرش را با نگاه به آن پايه بگذارد. اين سقفي براي آرزوهاي ماست، حتي اگر رسيدن به اين سقف و آرمان، ناممكن به نظر آيد...

آدم ها
عزت الله انتظامي: اين هفته سري به بم زد تا يك نمايشگاه كاريكاتور را افتتاح كند. البته كمي تعجب آور است كه يك بازيگر سينما براي افتتاح نمايشگاه كاريكاتور دعوت مي شود، اما در هر صورت اين اتفاق افتاد و انتظامي در نمايشگاه كاريكاتوري كه به مناسبت جشنواره سراسري طنز و كاريكاتور بم در اين شهر برپاست، حاضر شد.
عزت الله انتظامي چندي پيش، 80 ساله شد. او در مراسمي كه به مناسبت سالروز تولدش ترتيب داده شد، به سال 1321 برگشت؛ زماني كه دور از چشم والدينش و از راه پشت بام به تئاتر سنگلج سر مي زده است.
سال 1326، نوشين، تئاتر نو اروپايي را راه انداخت و شاگرداني تربيت كرد كه انتظامي يكي از آنها بود. كودتاي 28 مرداد و فضاي خفقان، پس از آن عزت الله جوان را راهي آلمان كرد تا در آنجا دوره بازيگري ببيند. پس از بازگشت به تهران و در سال 47، در تئاتر گاو بازي كرد و سپس اولين بازي سينمايي اش را در فيلم گاو به كارگرداني داريوش مهرجويي انجام داد. انتظامي سالها بعد، هنگامي كه صحنه هايي از تئاتر گاو را همراه با علي نصيريان در جشنواره فيلم فجر اجرا كرد، تعجب همگان را برانگيخت. قدرت بازي او مسحوركننده بود.انتظامي در سن 78 سالگي، فيلم گاوخوني را بازي كرد و در سرماي شديد اصفهان براحتي وارد زاينده رود شد، در حالي كه بتازگي از بيمارستان مرخص شده بود. حاجي واشنگتن، اجاره نشين ها، گراندسينما، هامون، بانو، خانه خلوت،  ناصرالدين شاه آكتور سينما، روز فرشته، روسري آبي و خانه اي روي آب از جمله فيلم هايي هستند كه در كارنامه انتظامي ديده مي شوند.
انتظامي در مراسم تولد خود گفت: دوست دارم تا زماني كه نفس مي كشم مخاطب خودم را داشته باشم و كارهاي ماندگاري به يادگار بگذارم . او از علاقه اش به تئاتر گفت و اينكه دوست دارد دوباره روي صحنه بيايد و كار طنز كند؛ البته نه از آن كارهايي كه در تلويزيون پخش مي شود، كار طنزي مانند اجاره نشين ها.

ذهن زيبا
هر چه بيشتر فكر مي كنيم، بهتر مي فهميم كه هيچ نمي دانيم.
فرانسوا ماري ولتر

هيچ چيز مانند احسان، انسان را سير نمي كند.
ارسطو

تنها راه به وجود آوردن تغييرات مستمر در زندگي، داشتن يك هدف درازمدت است.
آنتوني رابينز

اگر پول را خداي خود كني، مانند اهريمن آزارت خواهد داد.
فيلدينگ

از صبح تا شب
حميدرضا پور نصيري
براي سينمايي ها امروز از آن روزهاي شيرين زندگي است. از مناسبت تاريخي و عنوان روز ملي سينما كه بگذريم، مي شود امروز دو، سه تا فيلم درست و حسابي هم در شبكه هاي مختلف پيدا كرد و به تماشايشان نشست.
اولين پيشنهاد سلام سينما ي مخملباف است كه شب گذشته از جشنواره فيلم هاي تابستاني شبكه 2 پخش شده و مجددا امروز حدود ساعت 14 از اين شبكه پخش مي شود. سلام سينما يك جورهايي در مرز سينماي مستند و داستاني قرار مي گيرد.
راستش ماجراي فيلم از اين قرار است كه يك آگهي در روزنامه اي چاپ مي شود و از علاقه مندان سينما مي خواهد تا براي بازيگر شدن در يك آزمون شركت كنند. در روز موعود، حدود 5 هزار نفر در محل فيلمبرداري حاضر مي شوند...
فيلم را محسن مخملباف ساخته و در كنار او كه خودش هم در فيلم حضور دارد، محرم زينال زاده، آزاده زنگنه و مريم كيهان نقش آفريني مي كنند.
پيشنهاد بعدي، يكي از آن فيلم هاي كلاسيك و به ياد ماندني تاريخ سينماست. در بارانداز كه براساس قصه اي از باد شوبرگ ساخته شده، ماجراي يك مشتزن بخت برگشته است كه وارد دعواهاي مديران اتحاديه با كارگران مي شود.
در واقع او در ابتدا براي ادب كردن مخالفان روساي اتحاديه استخدام مي شود، اما وقتي كشته شدن يكي از كارگرها را مشاهده مي كند، در يك دو راهي قرار مي گيرد كه حقيقت را بگويد يا در كنار روساي فاسدش بماند.
فيلم را اليا كازان، يكي از بزرگان سينماي آمريكا در سال 1954 ساخته و مارلون براندو جوان در آن بازي كرده. اوا مري سنت، كارل مالدن، لي جي كاب و رود استايگر از ديگر بازيگران فيلم هستند كه قرار است حدود ساعت 12 شب از شبكه 2 پخش شود.
طرفداران سريال هاي تلويزيوني هم مي توانند ساعت 22:10 از شبكه اول روزهاي به ياد ماندني را تماشا كنند يا به سراغ مجموعه پيدا و پنهان بروند كه ساعت 21 از شبكه 3 روي آنتن مي رود.
فوتبالي ها هم مي دانند كه از هفته پيش، سري جديد نود شروع شده و امشب حدود ساعت 23:30 مي شود عادل فردوسي پور و ميهمانان برنامه اش را تماشا كرد كه به بررسي هفته دوم ليگ برتر مي پردازند. درضمن، طرفداران سريال هاي آلماني هم ساعت 19 امروز شبكه تهران را فراموش نكنند كه هشدار براي كبرا 11 را برايشان نشان مي دهد. ساعت يك بامداد هم مي شود از شبكه يك پليس گروه امداد را ديد.
پيشنهادهاي خواندني امروز بيشتر به حال و هواي روز ملي سينما نزديك است و احتمالا براي كساني كه خيلي سينما را جدي نمي گيرند، جذاب نخواهد بود.
پيشنهاد اول دانشنامه سينماي ايران است كه يكي از معدود مراجع نسبتا كاملي ست كه مي شود در آن مشخصات و سوابق حدود 2 هزار سينماگر ايراني را پيدا كرد؛ از كارگردان و تهيه كننده و فيلمبردار و بازيگر گرفته تا سازنده دكور و سراينده تصنيف و مدير تداركات.
عباس بهارلو كه كتاب را گردآوري كرده، علت تاليف چنين اثري را فراموش نشدن آدم هايي كه روزگاري در سينماي ايران بوده اند عنوان كرده است. كتاب با اينكه عكس هايش تا حدودي قديمي است و در بعضي زمينه ها اطلاعات ناقصي را ارائه مي دهد، اما در نوع خودش كتاب قابل ستايشي ا ست و تا حدود زيادي مي تواند نيازهاي تحقيقاتي را رفع كند. از طرف ديگر، مي توان اميدوار بود كه ديگراني هم كه دستي بر آتش دارند، با انتشار اين مرجع سينمايي به كمك مولف بروند تا در چاپ هاي بعد، اين اشتباهات تصحيح شده و مجموعه كامل تري منتشر شود.
كتاب را عباس بهارلو با كمك شهناز مرادي كوچي تاليف كرده و نشر قطره آن را در 513 صفحه با قيمت 8000 تومان منتشر كرده است.
كتاب بعدي هم كه به نوعي يك مرجع سينمايي ديگر است، باز هم دستپخت عباس بهارلو است، با اين تفاوت كه اين بار به سراغ فيلم هاي سينمايي ايران رفته و سعي كرده در دو جلد، تمام محصولات سينمايي ايران را، از سال 1309 تا سال 1382 گردآوري كند. جلد اول فيلم شناخت ايران از سال 1309، يعني زماني كه آوانس اوگانيانس آبي و رابي را ساخت، شروع مي شود و تا 1357 را در بر مي گيرد.
جلد دوم هم كه قرار است بزودي وارد بازار شود، به بررسي فيلم هاي پس از انقلاب تا پايان سال 82 مي پردازد. كتاب، همان طور كه بالاتر گفتم، به معرفي فيلم هاي ايراني اختصاص دارد و در بخش مربوط به هر فيلم مي توان از مشخصات عوامل اثر تا خلاصه داستان آن اطلاع يافت.
در كنار اطلاعات هر فيلم، سعي شده عكسي هم از آن چاپ شود كه با توجه به قديمي بودن فيلم ها، تلاش مولف را براي انتشار يك مجموعه ارزشمند بيشتر نمايان مي كند. در انتهاي كتاب نيز پوسترهاي بعضي از فيلم ها به صورت رنگي به چاپ رسيده است.
اين كتاب را هم نشر قطره منتشر كرده، با اين تفاوت كه حجمش 664 صفحه است و قيمتش 14000 تومان و چاپ اول آن به اوايل امسال برمي گردد.

خبرسازان
آرمانشهر
دخل و خرج
در شهر
علمي
فرهنگ
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  فرهنگ  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |