يكشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۸۴ - - ۳۸۰۳
دخل و خرج
Front Page

جهاني شدن در فهرست خريد
عضويت در سازمان تجارت جهاني(WTO) منجر به تغيير الگوي مصرف مي شود
001638.jpg
مهديا گل محمدي
تا پيش از دو قرن پيش، انسان شاهد تغييرات و دگرگوني هاي كمتري بود و افراد بشر طي قرون گذشته داراي تشابه بيشتري در فرهنگ و شيوه مصرف بودند. اما پس از دگرگوني هاي اقتصادي و به دنبال آن انقلاب فرانسه كه تغييرات فزاينده اي را به دنبال داشت، ساختار ارتباطات، ساختار طبقاتي اجتماع، الگوي مصرف خانواده و خلاصه  تمامي جنبه هاي زندگي بشر دچار تحولات اساسي شد.
به دنبال تغيير سيستم هاي سياسي و جايگزيني مردمسالاري به جاي حكومت هاي خودكامه، زيست اجتماعي افراد به خارج مرزها نيز گسترش يافت كه شايد اقتصاد جهانشمول در اين بين تاثير خاصي داشت.
در مجموع برآيند چنين تحولاتي با پديده جهاني شدن توام بود. در اواخر جنگ جهاني دوم با رشد تجارت جهاني، افزايش تحرك سرمايه، مهاجرت  نيروي كار، كاهش محدوديت قراردادهاي بين المللي، فروپاشي ابرقدرت شرق و پايان دوران جنگ سرد، سياستمداران و اقتصادانان براي تعميم شيوه   هاي اقتصادي و تامين بازارهاي متعدد، تئوري نويني در سطح جهان مطرح كردند.اين تئوري با نام جهاني شدن معروف و مصطلح شد.
اين پديده كه عضويت كشورها در سازمان تجارت جهاني (WTO) را در پي داشت دو واكنش مختلف را در ميان اقتصاددانان و جامعه شناسان برانگيخت؛ گروه نخست جهاني شدن را به واقعيتي غيرقابل انكار ترجمه مي كنند كه اگرچه در كوتاه مدت، باري مضاعت بر اقتصاد كشورهاي در حال توسعه خواهد داشت، اما در دراز مدت پيشرفت تكنولوژي و هماهنگي با صنعت پيشرفته را براي كشورهاي مذكور به ارمغان خواهد آورد.
استناد اين گروه بر مواردي همچون؛ افزايش بار رقابت و كيفيت محصولات  و  شكسته شدن محاصره  هاي اقتصادي در راستاي التزام به قوانين بين الملل است. گروه مقابل، جهاني سازي را در مقابل جهاني شدن قرارداده و معتقدند جهاني سازي طرحي است كه توسط نظام سرمايه داري و در راس آنها آمريكا تدوين شده و منظور از آن ادامه سلطه اقتصادي، سياسي و نظامي بر ديگر كشورهاي سلطه طلب است كه از مدت ها پيش از فروپاشي شوروي، سوداي رهبري و دستيابي بيشتر به منابع كشورهاي جهان سوم را در سرداشته اند. جداي از تمامي محاسن و معايب پديده جهاني شدن، آنچه اهميت دارد واقعيات فرهنگي و اقتصادي آن است. بي شك با عضويت ايران در سازمان تجارت جهاني، سيل كالاهاي خارجي كه هم اينك پشت مرزهاي كشور است به داخل مرزها سرازير مي شود. در اين زمان اهميت شيوه و الگوي مصرف تا پيش از جهاني شدن و پس از آن روشن مي شود.
واقعيت اين است كه نظام اقتصادي غالب، نظام سرمايه داري است كه گسترش طلبي آن تمامي شيوه هاي توليد پيش از خود را نابود ساخته است. اين نگرش گوياي تحولات بنيادي 30 سال گذشته است كه به موازات آن شيوه زندگي مطابق اين نظام تغيير يافته و شهروندان جوامع به گرداب مخوف مصارف لوكس و غيرضروري گرفتار مي شوند. صحنه رقابت توليدكنندگان منجر به كاهش سود دريافتي آنان شده و تنها گزينه قابل انتخاب افزايش توليد با سود كمتراست و چنين رويكردي بدون گسترش مصرف كنندگان ناممكن مي نمايد، بنابراين عرصه براي تبليغ محصولات باز مي شود. تلويزيون، مهمترين رسانه به منظور تبليغ محصولات مصرفي محسوب مي شود. اين رسانه با تمامي محدوديت هاي گذشته باز هم وامدار مدرنيسم است و ابزارهاي خاص خود را براي جلب مخاطب و تاثير روي مصرف گرايي او به كار مي گيرد. تمامي تهيه كنندگان و تامين كنندگان برنامه ها، ميل ناخودآگاهي به جديدترين، مجلل ترين و پيشرفته ترين ابزار و وسايل زندگي به منظور جلب مخاطب دارند. چنين رويكردي در سريال هاي تلويزيوني نيز به چشم مي خورد؛ به طوري كه مثلث تلويزيون ، مخاطب و اقتصاد تنها با تعاملي سياه و سفيد روبه رو مي شود. پرسوناژ هاي اين سريال ها متشكل از دو جبهه بسيار غني يا بسيار فقير است و تهيه كنندگان به اين موضوع توجه ندارند كه قشر متوسط جامعه كه بخش اعظم مخاطبان را تشكيل مي دهد، الگوي مصرف مناسبي پيش روي خود نمي بيند. هنگامي كه مبلمان آنچناني و وسايل لوكس در تلويزيون نماد زندگي غيرفقيرانه باشد،  تلاش براي رسيدن به چنين وضعيتي، رسيدن به حد اعتدال محسوب مي شود. امروز اما چنين پارادوكس هايي ميان ميزان درآمد و نوع مصرف خانوار ها به كرات مشاهده مي شود. تهيه ماكروويو، يخچال هاي سايد باي سايد، ماشين هاي ظرفشويي ، ادكلن ها و عطرهاي گرانقيمت، تهيه لباس هايي با مارك هاي جهاني و مبل و صندلي هايي با دستگاه ماساژ، از چنين اعتدال هايي محسوب مي شود، به طوري كه چنانچه در فهرست جهيزيه دختري قرار نگيرد، آن جهيزيه ناكافي و ناقص شمرده مي شود.
اين چالش ها بايد در راستاي ارزش  ها و ناهنجاري هاي جامعه ايراني مورد بررسي قرار گيرد. تطبيق با تحولات جهاني شدن بدون مهندسي اجتماعي صحيح امكانپذير نيست. بديهي است چنين مهندسي بايستي ادبيات متناسب با خود را در اختيار داشته باشد.
در فرآيند جهاني سازي نكته اي قابل توجه وجود دارد و آن عبارت است از جهت صادرات و واردات كه مسلما صادرات كشورهاي پيشرفته به سوي كشورهاي در حال توسعه است. براي نمونه آنتوني پارسونز- آخرين سفير انگليس در رژيم شاه- در كتاب خود تحت عنوان غرور و سقوط متن اظهاراتش را در سال 1974 ميلادي (1352 شمسي) خطاب به بازرگانان انگليسي و كساني كه
دست  اندركار تجارت و معامله با ايران بودند، چنين به رشته تحرير در آورده است: نخستين كاري كه اينجا مي كنيم اين است كه تا مي توانيد كالاهايتان را بفروشيد و فقط در صورتي سرمايه گذاري كنيد كه براي فروش كالاهايتان چاره اي جز اين نداشته باشيد، اما اگر مجبور باشيد در اينجا سرمايه گذاري كنيد به ميزان حداقل ممكن سرمايه گذاري كنيد و صنايعي را انتخاب كنيد كه قطعات و لوازم آن از انگلستان وارد شود، مانند صنايع مونتاژ كه در واقع سوار كردن قطعات صادراتي انگليسي در ايران است. در اين محدوده و با توجه به اين نكات، من معتقدم كه ايران، يكي از بهترين بازارهايي است كه شما مي توانيد براي مصرف كالاهاي خود در جهان سوم پيدا كنيد .
چنين رويكردهايي در زمينه هاي فرهنگي و الگوسازي نيز به مراتب وجود دارد و اين در حالي است كه امپرياليسم جهاني در آن روزگار روابط خود را با ايران گسترش داده بود و اين امر در زمان خصومت ظاهري يا باطني آنان به مراتب بيشتر است.
اگرچه جهاني شدن داراي مزيت هايي است كه تقيد توليدكنندگان به مرغوبيت بيشتر كالاها يكي از آنهاست، تاثير  گريز ناپذير اين فرآيند بر نوع و چگونگي مصرف از دغدغه هاي اذهان آينده نگر است.
خانواده به عنوان كوچكترين واحد اجتماع، سلولي است كه نوع مصرف بدنه جامعه را تشكيل مي دهد. نگاهي به روند رو به افزايش دگرديسي هاي مصرفي، بويژه ميان جوانان در كنار محدوديت هاي اعمال شده، پتانسيل بالايي براي جهش به سوي مصرف كالاهاي لوكس و تجملاتي خارجي و داخلي -كه در اين رويكرد، كالاهاي غيراخلاقي و قانوني نيز موجود است به همراه دارد. بنابراين لزوم فرهنگسازي در خصوص الگوي مصرف روشن مي شود. چنانچه در اين باره خانواده ها نيز هماهنگي لازم را نداشته باشند، اقتصاد خانواده و جامعه با مخاطرات بي شماري مواجه مي شود. جامعه ايران تا به امروز دچار بحران هاي متعدد و محدوديت كالاهاي مصرفي بوده و مصرف زدگي از نوع غربي به طور كامل متداول نشده است، اما نگاهي به مسير رو به رشد كالاهاي مصرفي و آغاز رواج نوعي فرهنگ مصرف زدگي، كاملا مشهود است. كشورهاي پيشرفته، ترفندهاي تزريق نيرو به چرخه هاي اقتصاد خود را بخوبي مي دانند و در اين بين تبليغات و گسترش صادرات محصولات مصرفي به كشورهاي در حال توسعه و نوع برنامه هاي تبليغاتي، ماهواره اي و اينترنتي آنان امكان مصرف زدگي در اين جوامع را افزايش مي دهد. براي درك اهميت اين موضوع بايستي به تاريخ تولد پديده مصرف زدگي و پديده جهاني شدن توجه داشت، چرا كه هر دو تقارن زماني معناداري با يكديگر دارند و ريشه هر دو را بايد در انقلاب صنعتي جست وجو كرد. گسترش صنعت اگرچه داراي طيف هاي وسيع درآمدزايي است و از سوي اقتصاد دانان مثبت ارزيابي مي شود، اما اين مهم در خصوص كشورهاي مولد صادق است و بازارهاي هدف بيشتر در كشورهاي در حال توسعه انتخاب مي شوند،  بنابراين جهاني شدن را مي توان اخلاق اقتصاد نوين ارزيابي كرد. چنانچه آگاهي لازم پيرامون اتخاذ مواضع صحيح در ميان نباشد، بازار ايران نيز به قول آنتوني پارسونز به يكي از مهمترين بازارهاي مصرف جهان بدل مي شود.
اين چالش را بايد در كنار تلاش ايران براي عضويت در سازمان تجارت جهاني WTO در نظر گرفت. چنين فرآيندي در كنار مزاياي بلندمدت خود، ايران را هر چه بيشتر به سوي كالاهاي خارجي سوق مي دهد. بنابراين در آينده بايد منتظر افزايش كالاهاي فرهنگي و اقتصاد پديده جهاني شدن در سبد خانوار بود.

جهش بلند به سوي مصرف
خانواده به عنوان كوچكترين واحد اجتماع، سلولي است كه نوع مصرف بدنه جامعه را تشكيل مي دهد. نگاهي به روند رو به افزايش دگرديسي هاي مصرفي، بويژه ميان جوانان در كنار محدوديت هاي اعمال شده، پتانسيل بالايي براي جهش به سوي مصرف كالاهاي لوكس و تجملاتي خارجي و داخلي -كه در اين رويكرد كالاهاي غيراخلاقي و قانوني نيز موجود است به همراه دارد.

دريچه
اراده معطوف به جهاني سازي
در ميان موجودات زنده اعم از حيوانات و نباتات، انسان داراي متنوع ترين و متعددترين دامنه مصرفي است. ژان پل سارتر- فيلسوف فرانسوي معاصر- معتقد است بسياري از سرگرداني ها و گمگشتگي هاي انسان ناشي از نبود انطباق ميان وجود و ماهيت است. ساير موجودات ماهيتي تعريف شده دارند كه رفتارها و فعاليت هاي يكسان و مشخصي را براي آنها به همراه دارد، بنابراين براي نمونه هيچ گوسفندي از خود نمي پرسد چرا علف ؟
نوع انسان تمامي قابليت ها و امتيازهاي خود را مرهون ماهيتي انعطاف پذير و قابل پيشرفت است كه در تمامي زوايا به افق  هاي نو مي نگرد. اين موجود دو پا هيچ گاه در چارچوب خاصي ساكن و راكد نمي شود.
با اين وجود گروه هاي مرجع انساني شامل ارباب رسانه ها و فرهنگ هاي گوناگون مصرفي و فكري، الگوهايي را عرضه مي كنند كه ساير افراد بشر نقش مصرف كنندگان آنها را بازي مي كنند.
اگرچه دقت در فرآيند الگوسازي و الگوپذيري نشان دهنده صرفه الگوبرداري هاي صحيح است، در مقابل الگوهاي نامناسب  منجر به عقب ماندگي و مشكلات بي شماري مي شوند؛ مشكلاتي كه تعريف سنتي انسان را تغيير داد و تعريف نويني از انسان مدرن نظام سرمايه داري ارائه كرد.
در حقيقت فرهنگ توده اي، حاصل فرهنگ منفعل و اسير كننده است. بنابراين بنيانگذاران اين نظريه معتقد بودند كه ظهور فرهنگ توده، ناشي از توليد انبوه صنايع فرهنگي توسط سرمايه داري انحصارگرا بود و در نتيجه سرمايه داري با توسعه مصرف زدگي، لذات كوتاه مدت و افسانه بي طبقه بودن جامعه، موفق شد فرهنگ خود را بفروشد. به طور كلي از ديدگاه اين انديشمندان، كالا مهمترين ابزار ايدئولوژيك در اين فرآيند محسوب مي شود. از نظر آدرنو و هورك هايمر، دنياي امروز و دنياي آينده يك دنياي كاملا كنترل شده است و آزادي حقيقي انسان در پرتو اين جهان و در اثر توسعه عقلانيت، لطمه ديده است. در جهان امروز خرسندي و خوشبختي فرد تحقق نمي يابد، مگر در روندي تاريخي كه با زوال فرديت همراه است. اين زوال باعث يكسان سازي آگاهي و شعورانساني از طريق ارتباطات هدايت شده، ناديده گرفتن خصلت و كيفيت فرد در جريان تحول شكل هاي توليد و دگرگوني در ساخت رواني انسان به دليل اجتماعي شدن يكسان انسان ها مي شود. بنابراين صنعت فرهنگ، يكي از مهمترين ويژگي هاي عصر سلطه  عقلانيت ابزاري است كه در عصر سرمايه داري متاخر و تلفيق فرهنگ با سرگرمي و بازي، فرهنگ توده اي منحطي را به وجود آورده است. مصرف كنندگان صنعت فرهنگي چاره اي ندارند زيرا در وراي افق واقعيت محسوس، چيزي نمي بينند، كاركرد اصلي صنعت فرهنگي، در عصر سرمايه داري پيشرفته، از ميان برداشتن هرگونه امكان مخالفت اساسي با ساخت سلطه موجود است . جامعه اي كه در چنبره صنعت فرهنگي غلتيده باشد، هرگونه نيروي رهايي بخش را از دست مي دهد.

|  ايرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |   زيبـاشـهر  |   سفر و طبيعت  |
|  شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |