مولوي
ادبياتمان را تكه تكه مي كنيم، به شرق وغرب مي دهيم و روي مباركمان هم نمي آوريم. جمهوري آذربايجان و نخجوان مدعي شده اند كه نظامي شاعر آنهاست و حتي واحد پولشان را هم نظامي نامگذاري كرده اند. از آن بدتر هم زماني است كه مي بينيم تركيه مي خواهد مولوي را از آن خود كند.
حالا ديگر همه جاي دنيا، مولوي ملقب به رومي را شاعري متعلق به كشور تركيه مي دانند و ما دلمان خوش است كه هشتم مهرماه روز بزرگداشت اوست و برايش سخنراني مي كنيم. غافل از اينكه آن سوتر از مرزها، در قونيه، برايش چه جشن ها كه نمي گيرند، ما هم خودمان را به جشنشان دعوت مي كنيم . تور زميني وهوايي مي گذاريم و بر مقبره اش حاضر مي شويم. آنها حتي چشم ديدن ما را هم ندارند. دوستي كه با يكي از اين تورهاي قونيه به آنجا سفر كرده بود، از نگاه خصمانه ترك ها مي گفت؛ زماني كه ايرانيان اشعارش را به زبان فارسي مي خواندند.
جمعه( هشتم مهرماه) طبق تقويم روي ميزمان، روز بزرگداشت شاعر قرن هفتم، مولانا جلال الدين محمدبلخي بود. از او چه بنويسيم كه هرچه به ذهن مي آيد تكرار مكررات است . تكرار آنچه مي دانيم و نمي دانيم خصوصا درباره اشعار و ذهنياتش كه هرچه مي دانيم هم بايد ميان ندانسته هايمان قلمداد كنيم.
اما اگر مي خواهيد دست كم با زندگي اش و آنچه بر او گذشته است آشنا شويد، شما را به كتاب پله پله تا ملاقات خدا نوشته دكتر زرين كوب ارجاع مي دهيم. در اين كتاب درباره نصايح شمس تبريزي به مولوي آورده شده است: قيل و قال خاطر پريش طالب علمان را درون خود خاموش كند، دستاري را كه سر در زير آن دچار سودا مي گردد و استري كه سواري آن، چهارپايان زبان بسته را به دنبال وي مي كشاند، از خود دور كند. آنچه كه او را در نزد فريفتگان ، نايب خدا، ولي خدا و وسيله اجراي مشيت و حكم خدا نشان مي دهد، كنار بگذارد و مثل همه انسان هاي ديگر، خود را مخلوق خدا و تسليم حكم او فرا نمايد .
شمس به او آموخت كه تا او به پندار ناشي از قيل و قال مدرسه، خويشتن را گزيده خدا، وسيله اجراي قهر و لطف خدا و واصل مرتبه نيابت والاي او مي پندارد، اين دعوي فضولانه او را از ورود به راه خدا باز مي دارد؛ به او آموخت كه علم و حال آميخته به تظاهر و رياي اهل خانقاه، حجاب اوست... .
عبدالرحمن جامي مي نويسد: به خط مولانا بهاءالدين ولد نوشته يافته اند كه جلال الدين محمد در شهر بلخ شش ساله بوده كه روز آدينه با چند كودك ديگر بر بامهاي خانه هاي ما سير ميكردند. يكي از آن كودكان با ديگري گفته باشد كه بيا تا از اين بام بر آن بام بجهيم. جلال الدين محمد گفته است: اين نوع حركت از سگ و گربه و جانوارن ديگر مي آيد، حيف باشد كه آدمي به اينها مشغول شود، اگر در جان شما قوتي هست بيائيد تا سوي آسمان بپريم. و در آن حال ساعتي از نظر كودكان غايب شد، فرياد برآوردند، بعد از لحظه اي رنگ وي دگرگون شده و چشمش متغير شده باز آمد و گفت: آن ساعت كه با شما سخن مي گفتم ديدم كه جماعتي سبز قبايان مرا از ميان شما برگرفتند و بگرد آسمان ها گردانيدند و عجايب ملكوت را به من نمودند؛ و چون آواز فرياد و فغان شما برآمد بازم به اين جايگاه فرود آوردند. گويند كه در آن سن در هر سه چهار روز يكبار افطار مي كرد.
براستي حيف نيست كه مي خواهند مولوي را از ما بگيرند؟اما آيا مي توانند؟
فرخنده آقايي
سرمايه شخصي؟ باز هم سرمايه شخصي؟... فرخنده آقايي، رمان جديدش را با عنوان از شيطان آموخت و سوزاند با هزينه شخصي منتشر كرده است. از ميان شش كتابي كه آقايي نوشته، تنها يك كتاب با هزينه ناشر چاپ شده و خود آقايي در چاپ بقيه كتاب ها نيز مشاركت داشته است. اگرچه خودش از اين ماجرا زياد احساس نگراني نمي كند و مي گويد: شرمنده نيستم كه كتاب را با هزينه خودم چاپ كردم؛ چون بهاي آنچه را كه مي خواهي انجام دهي، بايد بپردازي .
حالا كه يك نويسنده پيدا شده است كه هم خوب مي نويسد و هم اهل ادا و اطوارهاي روشنفكرانه نيست و اعتراض هم نمي كند، بايد هر بلايي سرخودش و كتابش بياوريم؟
اين اتفاقات ناخوشايند براي اولين كتاب او راز كوچك هم رخ داده است.
راز كوچك از مهمترين كتاب هاي آقايي است كه در سال 62 منتشر شد و او را به يك نويسنده مطرح تبديل كرد. جايزه قلم زرين مجله گردون و جايزه بيست سال ادبيات داستاني از مهمترين جوايزي است كه به اين كتاب تعلق گرفته.
او پس از راز كوچك ، مجموعه داستان هاي تپه هاي سبز (كه قبل از اولين كتاب او منتشر شد)، يك زن، يك عشق و گربه هاي گچي و همين طور رمان جنسيت گمشده را روانه بازار كتاب كرد و اين بار با رمان از شيطان آموخت و سوزاند دوباره در محافل ادبي حاضر مي شود.
اين رمان به شكل خاطرات دفترچه يادداشت و روايت اول شخص نوشته شده و روايتگر زندگي زني است كه بعد از جدا شدن از همسرش در كتابخانه هاي شبانه روزي زندگي مي كند و پس از اخراج از فرهنگسرا روزگار سختي را سپري مي كند.
اميدواريم كتاب بعدي فرخنده آقايي را نه از دست مولف كه از دست ناشر كتاب بگيريم.