چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۴ - - ۳۸۱۷
راهنمايي و رانندگي شهر روي دوش افسران وظيفه
ذهن خسته مردان سپيدپوش
002763.jpg
عكس:محمدرضا شاهرخي نژاد
محمد طالقاني
پليس راهنمايي و رانندگي تهران و بويژه افسران وظيفه، بخشي از نيرويي ست كه در زندگي روزمره شهروندان، بيشترين ارتباط را با آنها دارند؛ افسراني كه خود روزي خارج از اين لباس، پشت فرمان نشسته اند؛ با ذهنيت هاي متفاوت از رانندگي، تخلف، جريمه و حتي زندگي شهروندي.
ساكنان ساختمان 7 طبقه مركز فرماندهي راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ از پشت ميزهايشان براي بهبود وضعيت ترافيكي شهر برنامه ريزي مي كنند. مهم اين است كه بحران ترافيكي كلانشهر تهران تبديل به يك نارضايتي عمومي نشود. شما مي توانيد در طول روز، سرنشينان افسرده و پريشان اتومبيل ها را زماني كه دست هايشان را بي جهت روي بوق خودرو مي گذارند، مشاهده كنيد. حتي اگر كمي دقت كنيد مي توانيد رانندگان متخلفي را مشاهده كنيد كه بدون توجه به هشدارهاي ماموران راهنمايي و رانندگي با ماموري كه مقابل خودرويشان مي ايستد تا بار ترافيك را روان كند، برخورد كرده و فرار مي كنند. به نظر مي رسد با وجود تلاش معاونت هاي مختلف در پليس راهنمايي و رانندگي به منظور بهبود وضعيت ترافيك سطح شهر، ميان سازمان ها و ارگان هاي مختلف كه براي حل بحران ترافيك تهران فعاليت مي كنند، انسجام و هماهنگي كافي وجود ندارد و در برخي موارد آنها حتي طرح هاي يكديگر را خنثي مي كنند.
نمي دانيم نظر افسران وظيفه راهنمايي و رانندگي چقدر در تعيين سياست هاي فرهنگي راهنمايي و رانندگي نقش دارد، اما همين قدر مي دانيم كه اين افسران وظيفه در اجراي برنامه هاي پليس راهنمايي و رانندگي و همچنين در پست هاي خياباني، پررنگ ترين نقش را دارند.
كاش مي دانستي
كافي است با يكي از آنها صحبت كني و از او بخواهي تا مي تواند درددل كند؛ اگر اين كار را مي كني،افسران خيابان ها و تقاطع هاي شلوغ را انتخاب كن تا تراژدي كامل شود؛ جايي مثل ميدان توحيد، خيابان آزادي يا انقلاب. آن وقت به تو مي گويند كه به جاي حرف زدن، يك ساعت در اين محل بايست و ببين مي تواني تحمل كني؟ داستان آنها را بايد از زبان خودشان بشنوي؛ داستان تمام آنهايي كه مجبورند بايستند تا رگ هاي پاهايشان كبود و برجسته شود؛ انسان هايي با كفش هاي سياه، يونيفورم سبز، علائم متنوع، كاپشن چرم سياه رنگ و باراني سپيدي كه آب و سرما را مي بلعد. قصه آنهايي كه خوراك روزانه شان علاوه بر سفره پر و پيمان دود و سرب و غبار، تنها يك عدد كيك ارزانقيمت و يك آبميوه است، نه بيشتر. اين داستان كلاه سفيد هاي جوان است؛ كلاه سفيد هاي جواني كه گاه حتي از افراد مشكل دار و نامتعادل كتك مي خورند وحالا چه فرقي مي كند با چه وسيله اي؛ زنجير، چماق، چاقو يا پنجه بوكس؛ كلاه سفيدهايي كه طعمه تصادف مي شوند و جان مي بازند يا اگر خيلي خوش شانس باشند، چندماهي با دست و پاي شكسته بستري مي شوند. كلاه سفيدهاي جوان، ماهانه تنها كمي بيشتر از 20 هزار تومان حقوق مي گيرند. آنها متخلفان را جريمه مي كنند و در عوض، گاهي به ناحق لعنت مي شنوند.
خدمت وظيفه اين افسران بالاخره روزي تمام مي شود و آنها به خانه هايشان بازمي گردند. بالاخره روزي از اين كسوت خارج مي شوند و خود پشت فرمان مي نشينند؛ آن هم با ذهنيت هايي متفاوت از رانندگي، تخلف، جريمه و حتي زندگي شهروندي.
پليس راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ براي آنهايي كه خودروهايشان در ارتباط با اين پليس مشكل پيدا كرده، نام آشناتري ست. نيروهاي جوان و تحصيلكرده از نقاط مختلف كشور و پس از طي دوران آموزشي، با لباس  هاي سبز و كلاهي كه آرم نيروي انتظامي روي آن نقش بسته است، كوله  بار سبزرنگ خود را روي دوش گرفته  اند و وارد محوطه مي  شوند. حالا وقتي ست كه شهرستاني  ها بايد شب  ها را در خوابگاه  يا نمازخانه ساختمان بمانند؛ نزديك به يك هفته آموزش فشرده و پس از آن زندگي خياباني. آنهايي كه روابطي دارند يا توانسته  اند به شيوه  هاي مختلف نظر مسئولان ساختمان را جلب كنند، در همان ساختمان مي  مانند و مابقي، راهي مناطق مختلف در تهران بزرگ مي  شوند، لباس  هاي راحت  تري به آنها داده مي  شود و هر كدامشان با تنها سرمايه ارزشمندشان كه يك سوت سياه است و موجب مي  شود بدون فرياد، مقررات را به رانندگان يادآوري كنند، راهي تقاطع  ها مي  شوند. از اين پس آنها بايد روزانه هشت ساعت روي پاهايشان بايستند. يك روز صبح از ساعت شش صبح و روز بعد از ساعت يك بعدازظهر. زمستان يا تابستان فرقي ندارد. ايستادگان با قبض  هاي جريمه بايد علاوه بر هوشياري نسبت به ثبت تخلفات راهنمايي و رانندگي، سروصداي ناشي از صداي بوق اتومبيل  ها و رانندگان كم  حوصله  اي كه لحظه  اي تحمل بار ترافيك يا چند ثانيه طولاني  شدن چراغ  هاي راهنمايي را ندارند را هم تحمل كنند؛ آلودگي هوا و دود اتومبيل  ها براي تشديد و ايجاد بيماري  هاي تنفسي، سوزش و اشك چشم جاي خود. جوان تحصيلكرده كه از بابت خدمت در كلانشهري به نام تهران خوشحال شده است، وارد آسايشگاه سربازان و افسران وظيفه شده و تازه متوجه مشكلاتي كه در آينده گريبانگيرش خواهد شد، مي  شود؛ او در ميان صدها مامور راهنمايي با ستاره  هاي حلبي كوچك روي دوششان است و يك حركت نابجا كافي است تا تنش  هاي عصبي روزانه  شان تخليه شود. آنجا حتي خواب آرام شبانه هم بي  معناست. آنها در خواب هم درگير شده  اند. بعضي  ها با صداي بلند به رانندگان متخلف فحاشي مي  كنند، از بعضي ديگر مي  خواهند كه پشت خطوط توقف كنند، برخي را تهديد مي  كنند و اتومبيل عده  اي را در رويا به پاركينگ منتقل مي  كنند.
روز ديگري شروع مي  شود. اين بار سرماي زمستان توان انسان را مي  گيرد. لباس زمستاني افسرها اما با شهروندان معمولي متفاوت است؛ يك كاپشن چرم و يك بادگير سفيدرنگ از همان  هايي كه آب و سرما را مي  بلعد. جوان از شدت سرما عصبي شده است؛ صورت سرخ و دست  هاي سردي كه از شدت سرما جمع شده  اند با آن پاهاي لرزان و پنجه  هاي منجمدشده  اي كه فشار عصبي را چند برابر كرده ، تنها سرگرمي اش عابران هستند تا چشم بر لباس  هاي او ببندند و لحظه  اي را به گفتن يك خسته نباشيد سپري كنند و از كنارش بگذرند.
در آسايشگاه يا بازداشتگاه؛ جايي كه هم  خدمتي  ها جمع هستند، ماجراها و خبرهايي را مي  شنود كه فكرش را هم نمي  كرده است. همان  جاست كه پسر جوان مي  شنود كه يكي از دوستانش كه در آستانه تشكيل خانواده بود، در گرگ و ميش يك صبح سرد، هنگام نوشتن قبض جريمه در يكي از بزرگراه  هاي تهران تصادف كرد و طعمه مرگ شد. همان  جاست كه او از زبان جواني مي  شنود كه در يكي از بزرگراه  ها در گرگ و ميش يك عصر، چند موتورسوار كمي پايين  تر توقف مي  كنند، بندهاي كفش  ها را محكم مي  بندند، آستين  ها را بالا مي  زنند، چوب  ها و زنجيرها را بيرون مي  كشند و با استفاده از تاريكي هوا، افسر وظيفه  اي را كه تنها گناهش آمدن به خدمت سربازي بوده است، به اشتباه به باد كتك مي  گيرند و بدين ترتيب نزديك به يك ماه طول درمان برايش به ارمغان مي  آورند، چراكه ظاهرا افسر ديگري با تخلف آنها برخورد كرده بود.
در اين بين، امتيازگيري به شيوه  هاي مختلف براي كلاه  سفيدها تبديل به يك بازي روزمره شده است.
آنها ديگرمي  دانند كه صبح تا شام با دو گروه راننده طرف مي  شوند؛ آنهايي كه براي امتيازگيري از موضع ضعف مطلق وارد مي  شوند و آنها كه از موضع قدرت وارد بازي شده  اند. تنها عامل موفقيت كلاه  سفيدها در اين مواقع، تركيب فلسفه و سياست است و كلاه  سفيدها به دليل تمرين هرروزه اين بازي، بخوبي قادر به تشخيص اين دو مقوله هستند. جوان، ديگر بخوبي كارآزموده شده است. رانندگان مسافركش، مقامات كشوري و نظامي و اقشار عادي جامعه همگي به كلاه  سفيد جوان، شيوه  هاي رفتار را آموخته  اند. اگر شما در پليس راهنمايي و رانندگي خدمت مي  كرديد، بخوبي خصوصيات مقطعي شهروندان را هنگام برخورد با پليس درك مي  كرديد. شاهد آن هستيد كه دختر جوان به دليل آنكه خياباني را ورود ممنوع آمده است و شما از او مي  خواهيد كه مجددا بازگردد، دست و پايش را گم مي  كند و نزديك به 20 دقيقه مي  گريد كه چرا به او گفته  ايد بازگردد. او مشكلات خانوادگي و برخورد بد خانواده را بهانه  اي براي ورود ممنوع آمدن مي  داند. گاهي هم مي  بينيد مردي كه اشتباه همان خانم جوان را مرتكب شده، چگونه از اتومبيل پايين مي  پرد. مدام، شما و ستاره  هاي حلبي  تان را مي  بوسد و به خودش فحاشي مي  كند تا مبادا شما جريمه  اش كنيد. اگر آن لباس را به تن كنيد، راننده  اي را مي  بينيد كه از كنارتان عبور مي  كند، شيشه خودرو را پايين مي  كشد، غيرمستقيم فحش ركيكي به شما مي  دهد و از كنارتان مي  گذرد. موتورسوار جواني را مي  بينيد كه به دليل شيطنت  هاي جواني يا تربيت  هاي نادرست يا شدت تنفر، كلاهتان را از سرتان برمي  دارد يا لگدي به شما مي  زند و فرار مي  كند.
اگرچه تحليلگران اجتماعي و روان شناسان بر پيچيدگي رفتار ايرانيان تاكيد دارند، ليكن اين پيچيدگي در شرايطي درك مي  شود كه شما در ارتباط مستمر با مردم باشيد. بسياري از آنها بهترين راه فرار از اعمال قانون را هنگام ارتكاب يك تخلف رانندگي در اين مي  دانند كه به شما بگويند: ببخشيد، ما از شهرستان آمده  ايم و خيابان  ها را بلد نيستيم. وقتي به آنها به شوخي مي  گوييد كه تابلوهاي راهنمايي و رانندگي در تمام نقاط دنيا حتي در شاخ آفريقا هم به يك شكل است، لبخند شيطنت  آميزي مي  زنند، چشمكي مي  زنند، دستي به صورتشان مي  كشند و گردنشان را به يك سمت مي  گيرند كه يعني: ببخشيد . عذاب  آورترين رفتار براي يك افسر راهنمايي و رانندگي زماني است كه يك راننده متخلف درصدد است تا با اصرار، شما را فريب دهد و به همين دليل مدام دروغ مي  گويد. بعضي از آنها كه از وضعيت مالي خوبي برخوردارند، سعي مي  كنند مشكل خود را با اسكناس حل كنند. آن وقت است كه دوست داريد راننده متخلف را بشدت تنبيه كنيد. خب اين هم نوعي ديگر از شيوه هاي امتيازگيري ست. بهتر است اگر به هريك از اين دسته هاي مختلف رانندگان متخلف برخورد كرديد، به او بگوييد: آقاي عزيز! اين يك قانون جهاني ست كه شما آن را نقض كرده ايد. دبيركل سازمان ملل هم گفته است كه فرهنگ اجتماعي يك كشور را مي توان از شيوه رانندگي مردم آن كشور شناخت. بدين ترتيب خواهيد ديد كه راننده متخلف حتي اگر يك شخصيت سياسي باشد، شرمنده خواهد شد، ولي آيا اين شرمندگي، كوتاه مدت نيست؟ خب اين هم يك شيوه امتيازگيري براي افسران راهنمايي و رانندگي ست؛ تركيبي از فلسفه و سياست.
نياز به تغيير رويه راهنمايي و رانندگي
اداره و نظم بخشيدن تردد خودروها در شهري چون تهران نه تنها حرفه اي تخصصي ست، بلكه نياز به فرهنگسازي و حتي آموزش برخورد صحيح با شهروندان دارد؛ امري كه با به كارگيري نيروهاي وظيفه كه حداكثر 20ماه را در اين لباس هستند، ميسر نخواهد بود. اين امر نياز به تربيت نيروهاي كادر حرفه اي دارد تا در تداوم تماس با مردم، شيوه هاي درست برخورد با متخلفان يا آموزش هاي راهنمايي و رانندگي محقق شود. علاوه بر اينها مديران ترافيك وابسته به شهرداري تهران معتقدند اصولا با وجود امكانات هوشمند نياز چنداني به حضور اين تعداد افسر وظيفه پليس براي كنترل تقاطع ها نيست. دكتر كامران رحيم اف، مديرعامل شركت كنترل ترافيك شهرداري تهران از جمله اين مديران است.
هزاران افسر وظيفه فوق ديپلم با درجه ستوان سومي و ليسانس با درجه ستوان دومي در پليس راهنمايي و رانندگي تهران هر روز به خيابان ها مي روند تا مديريت تقاطع هاي پرترافيك شهر را در دست بگيرند و گره هاي ترافيك را كه با آمدن خودروهاي جديد كورتر از گذشته مي شود، باز كنند. آنها چراغ هاي راهنمايي و رانندگي را با فشار دكمه اي تغيير مي دهند و اجازه عبور از تقاطع ها را به رانندگان مي دهند. اين اقدام در حالي صورت مي گيرد كه شركت كنترل ترافيك تهران با نصب سيستم هوشمند در تقاطع ها از طريق مركز كنترل خود، مي تواند زمان تعويض چراغ ها را معين كند.
دكتر كامران رحيم اف، كارشناس شركت كنترل ترافيك تهران مي گويد: با وجود سيستم هوشمند، ديگر نيازي به دستكاري چراغ ها از سوي ماموران پليس راهنمايي و رانندگي وجود ندارد، چون چراغ هاي راهنمايي و رانندگي با اتصال به مركز كنترل به طور خودكار، زمان بندي بهينه را انجام مي دهند .
رحيم اف به اين امر كه افسران راهنمايي و رانندگي با حضور در كنار دستگاه هاي كنترل هوشمند، اقدام به دستي كردن كنترل چراغ هاي راهنمايي و رانندگي كنند، بشدت معترض است و نسبت به پيشنهاداتي كه درخصوص ريموت دار كردن چراغ هاي راهنمايي و رانندگي صورت گرفته است، بصراحت مي گويد: اين پيشنهاد را هرگز نخواهيم پذيرفت .
دكتر رحيم اف مي گويد: به عنوان يك كارشناس ترافيك معتقدم كه با وجود سيستم هوشمند، هيچ نيازي به حضور عوامل راهنمايي و رانندگي كه كارشان بازي كردن با چراغ هاست، وجود ندارد. تنظيم فرمان چراغ هاي راهنمايي برعهده ماست و اين كار با آمارگيري و بررسي كارشناسي صورت مي گيرد و پليس راهنمايي و رانندگي در صورت نياز به تغيير چراغ ها، بايد اين مسئله را با شركت كنترل ترافيك در ميان گذارد تا درصورت مفيد بودن تغيير زمان، اين كار صورت گيرد .
او معتقد است كه عامل پليس راهنمايي تنها بايد به تخلفات رانندگان رسيدگي كند و نيازي نيست كه عوامل پليس راهنمايي و رانندگي چراغ هاي راهنمايي را دستكاري كنند.
رحيم اف مي گويد: با نصب سيستم هاي هوشمند پيشرفته كه همان سيستم روز دنيا در شهرهاي پيشرفته جهان مانند سيدني  استراليا و لس آنجلس آمريكاست مي خواهيم به راهنمايي و رانندگي ثابت كنيم كه مي تواند استفاده بهتري از نيروهاي خود تنها براي نظارت بر تخلفات استفاده كند . اگرچه اختلاف نظرها ميان شركت كنترل ترافيك وابسته به شهرداري و پليس راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ با تشكيل كميته اي مركب از فرماندهان پليس تهران بزرگ، معاون امور مناطق شهردار تهران، رئيس كميسيون عمران شوراي شهر تهران و زيرمجموعه آنها درخصوص بسياري از طرح هاي مورداختلاف مرتفع شده است، ولي با اين وجود رحيم اف چالش اصلي در بحث ترافيك را در بحث فرهنگي آموزش خلاصه مي كند و مي گويد: در حال حاضر مهمترين مشكل در حل ترافيك، بحث آموزش است و متاسفانه هنوز مردم لزومي براي احترام به قوانين و اجراي مقررات احساس نمي كنند .
او معتقد است كه مشكل سازمان هاي متولي حل ترافيك تهران، در بحث آموزش و عملكرد جزيره اي سازمان ها و دستگاه هاي مختلف است.
رحيم اف مي گويد:  كارهاي پراكنده زيادي در بخش آموزش صورت گرفته است. به عنوان مثال وزارت كشور مطالعاتي انجام مي دهد و وزارت راه يا شهرداري اقدامات ديگري در بخش آموزش صورت مي دهند، در حالي كه بايد اقدامات پراكنده به صورت متمركز صورت بگيرد و يك نفر و متولي مسئول بخش آموزش باشد كه حرف آخر را براي تمام نهادهاي متولي حل مشكل ترافيك بزند .
اين كارشناس ترافيك بر لزوم يكپارچگي دستگاه ها در بخش آموزش تاكيد دارد و معتقد است: بايد به توافق رسيد كه اگر در يك مورد به نتيجه اي در حل مشكل ترافيك مي رسيم، راديو و تلويزيون بابت پخش مسائل آموزشي درخواست وجه نكنند يا دستگاه هاي متولي تبليغات، هركدام سهمي در آموزش داشته باشند .
به هر حال آنطور كه رحيم اف مي گويد، به نظر مي رسد كه چالش اصلي در حل مشكل سرسام آور ترافيك كلانشهري به نام تهران، نبود مديريت واحد در حل مشكل است؛ فردي كه حرف آخر را بزند.

روزي هشت ساعت پايداري
پليس راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي تهران بزرگ براي مهار ترافيك و نظم بخشيدن به تردد خودورها، روزانه حدود 2 هزار افسر وظيفه تهراني و شهرستاني را راهي خيابان ها مي كند و اين افسران مجبورند روزانه نزديك به 8 ساعت را در تقاطع ها و خيابان هايي سر كنند كه شما حتي يك ساعت، آن را تحمل نمي كنيد. متوجه هستيد؟ 8 ساعت، نه كمتر؛ آن هم درتقاطع هايي كه شهروندان حتي براي لحظه اي در آنجا مكث هم نمي كنند. مگر آدم مجبور است سر و صدا و شلوغي و آلودگي را بدون هيچ دليلي تحمل كند؟ اما آنها تحمل مي كنند، چون شهر بالاخره بايد نظم بگيرد. بالاخره يك نفر بايد باشد كه جلو رانندگان متخلف را بگيرد و تلاش كند تا ترافيك روزانه ختم به خير شود و چه كسي بهتر از نيروي تحصيل كرده وظيفه؟

راپورت خبرنگار
بر بنياد ويراني
پويا مهرآئين - روكش پلاستيكي را كنار زده اند و افتاده اند به جان آجرهايي كه به ارتفاع 4-3 متر روي هم چيده شده و بالا رفته و نيمي از پياده رو را هم اشغال كرده است. يك نفر آجرها را پايين مي ريزد و يك نفر ديگر تند تند آنها را بار مي كند و به داخل ساختمان مي برد؛ ساختماني كه زيرزمين آن به عمق نسبتا زيادي حفر شده و در حال پي ريزي است.
اما آجرهايي كه از آنها گفتم، رنگ و روي غريبي دارند و اندازه هر كدام هم براي خودش سازي مي زند. يكي از طول شكسته شده و ديگري از عرض و خلاصه... اينها آجرهايي هستند كه از لابه لاي آوار ساختمان قبلي بيرون كشيده شده و روي هم تلنبار شده اند تا زماني كه بناي ساختمان تجديد مي شود، بازهم از آنها استفاده كنند؛ آجرهايي كه اكثرا در اثر مرور زمان دچار فرسودگي هاي گوناگون شده اند و حالا بايد بار چندين طبقه از ساختماني بلندمرتبه را به دوش بكشند. اكثر اين آجرها به دليل تشكيل تركيبات رسوبي در آنها، درحال فروپاشي هستند و حالا هم قرار است به ضرب و زور ملات به هم بچسبند؛ ملاتي كه در ساخته شدن آن هم هزار و يك حرف هست. وقتي كارفرماي محترم در خريد آجر صرفه جويي مي كند تا به جيب مباركش فشار وارد نشود، چه دليلي دارد كه در توليد ملات هم از سيمان كم نگذارد؟ حالا تصور كنيد كه توده هاي پوسيده آهكي در كنار انبوهي شن و ماسه قرار است زيربناي يك ساختمان را تشكيل بدهند؛ ساختماني كه در كنار يكي از خيابان هاي اصلي شهر واقع شده و احتمالا تا چند ماه ديگر توسط كارفرماي صرفه جو! به يكي از شركت ها، ارگان ها يا موسساتي فروخته خواهد شد كه بايد روزانه ميزبان تعداد زيادي از شهروندان باشد؛ شهرونداني كه هيچ تضميني براي تامين سلامتي آنها وجود ندارد.
كافي است فراموش نكنيم كه تهران ويژگي هاي زمين شناختي خاصي هم دارد؛ از يك سو خاك هاي سست، زير بارمحكم ترين فونداسيون ها هم دچار نشست مي شود و از سوي ديگر خطر زلزله زيرگوش اين كلانشهر تذكرات فراواني را زمزمه مي كند، اين خطرات بالقوه كم نيستند كه قرار باشد سهل انگاري ها و سودجويي ها و كم فروشي ها هم به آن اضافه شود.
آيا اساسا در نظام شهرسازي ما هيچ گونه نظارتي بر كيفيت مصالح مورد استفاده اعمال مي شود يا خير؟ شايد آ جر و ملات به عنوان ابتدايي ترين مصالح مورد نياز يك ساختمان، ساده بنمايند، ولي آيا مي توان لزوم برخورداري اين مصالح از كيفيتي مقبول را از ياد برد؟ اين اتفاق هر روزه در گوشه و كنار شهرها و روستاهاي ما شكل مي گيرد ولي آنچه اين فاجعه را در تهران پررنگ تر مي كند، بلند مرتبه سازي است. شايد در فلان روستا يا فلان شهرستان كل طبقات و نفرات يك ساختمان به اندازه يك دهم يكي از برج هايي كه هر روز در حال سبز شدن در تهران هستند هم نباشد، اما از سويي ديگر متاسفانه در بسياري از موارد، نسبت دقت لازمه معكوس است؛ يعني اينكه در تهران نظارت، يك دهم آن روستا يا شهرستان است و دليل همه اين كاستي ها هم سودجويي كارفرمايان و بي مسئوليتي برخي از عوامل نظارتي است.
متاسفانه در بسياري از موارد تنها به رئوس برنامه هايي كه در دستورالعمل هاي مختلف ساختمان پيش بيني شده اند به صورت فرماليته توجه مي شود و هيچ دقت موشكافانه اي صورت نمي گيرد.
آيا مثلا هيچ وقت بتن مصرف شده در ساختمان هايي كه خراب شدن آنها مي تواند جان صدها انسان را بگيرد، مورد آزمايش قرار گرفته است؟ مشاهدات هر روزه، خبر از اين مي دهند كه بسياري از مهندسان ناظر ساختمان فرم ها و برگه هاي لازمه را در دفاتر و منازل خودشان مهر مي كنند و اصلا شايد يك بار هم ساختماني كه بابت آن حق الزحمه مي گيرند را نمي بينند. در اين حالت چه كسي بايد ضمانت هاي موجود را به شهروندان بدهد؟
آيا استفاده مجدد از مصالحي كه سالهاي سال شرايط گوناگون فيزيكي و شيميايي را تحمل كرده و فرسوده شد ه اند، هيچ وقت منجر به جريمه، پيشگيري از ادامه ساخت يا واكنش هاي نظارتي ديگر شده است؟
سودجويي كارفرمايان مي تواند با اين پاسخ كه آنها قرار نيست زير سقف هايي كه بالا برده اند، زندگي كنند، توجيه مي شود ( كه البته توجيه انساني و پاكي نيست)، اما بي توجهي هاي پياپي برخي مسئولان چگونه بايد توجيه شود؟ شايد اين ساختمان موقعي فرو بريزد كه ما در حال عبور از كنار آن هستيم....

كلانشهر
حلقه سوم ترافيكي اصفهان
اصفهاني ها خوب مي دانند كه اتصال بزرگراه شهيد خرازي (خرم و خيام) به بزرگراه شهيد حبيب اللهي يعني چه. براي آنها آغاز عمليات عمراني تكميل حلقه سوم ترافيك شهر اصفهان از آن اتفاق هاي مسرت بخشي است كه هر چند سال يك بار رخ مي دهد.
شهردار منطقه 5 اصفهان با بيان اينكه يكي ازبزرگترين طرح هاي منطقه 5 اصفهان، طرح اتصال بزرگراه شهيد خرازي (خرم و خيام ) به بزرگراه شهيد  حبيب اللهي است، گفت: پس از انجام كارشناسي هاي فني و اجرايي در اين خصوص، طرح هاي پيشنهادي نحوه اين اتصال مورد بررسي قرار گرفته و اتصال اين دو بزرگراه درحلقه سوم ترافيك مورد تائيد و تصويب قرارگرفت .
مهندس منصورنجفي با اشاره به قرارگيري اين مسير در حاشيه زاينده رود و وجود فضاي سبز و تاسيسات عظيم شهري در اين منطقه گفت: تلاش شده است كه در طراحي اين طرح عظيم شهري، كمترين تخريب فضاي سبز صورت گرفته و با وجود تاسيسات عظيم شهري، خللي در سرعت بخشي به عمليات اتصال اين دو بزرگراه به وجود نيايد.
شهردار منطقه 5 با اشاره به فعاليت هاي انجام شده به منظور تكميل حلقه سوم ترافيكي شهر اصفهان افزود: درسال گذشته با اعتباري بالغ بر 400 ميليارد ريال عمليات اجرايي بزرگراه هاي شهيد حبيب اللهي، شهيد ميثمي، شهيد اقارب پرست وشهداي صفه به اتمام رسيده و 6هزار و 500 متر از طول حلقه سوم ترافيكي تكميل شده است .

زاويه ديد
آسيب هاي رواني افسران راهنمايي و رانندگي
002766.jpg
شايد براي برخي آدم هايي كه مهارت هاي زندگي در يك كلانشهر را فرانگرفته اند و خود را ملزم به رعايت برخي قوانين جهاني مانند قوانين مربوط به مسائل راهنمايي و رانندگي نمي دانند، برخورد تحقيرآميز با افسران وظيفه اي كه در تهران مجبور به انجام مسئوليت هايي هستند كه هر كدامشان تنها به انگيزه خدمت به كشورشان در خيابان ها مي ايستند، تفريح زودگذري باشد، ولي يك روان شناس ايراني به شهروندان پيشنهاد مي دهد كه در برخورد با افسران راهنمايي و رانندگي از هر اقدامي كه منجر به تحقير يا تشديد استرس هاي آنها مي شود، بپرهيزند.
دكتر معبوديان - روان شناس - مي گويد: بي توجهي مردم نسبت به رعايت قوانين راهنمايي و رانندگي وگاه برخوردهاي نسنجيده توام با واكنش هاي منفي همچون توهين به افسران راهنمايي و رانندگي، پاره كردن برگه هاي جريمه و ... حداقل مواردي ست كه بوضوح در جامعه مشاهده مي شود، در حالي كه برخي مردم عامل استرس زاي افسران راهنمايي و رانندگي هستند .
او معتقد است كه هنوز آموزش مهارت هاي ارتباطي و اجتماعي به شهروندان به صورت جدي مورد توجه قرار نگرفته است؛ برخي از آنها به دليل عدم آگاهي از اين امر كه رفتارشان مي تواند تاثيرات رواني منفي روي افراد ديگر جامعه داشته باشد، بي توجه به اين مسائل، اقداماتي انجام مي دهند كه جز ايجاد تنش هاي رواني، حاصل ديگري ندارد.
بي مهري مقامات مافوق و عدم اجازه مشاركت به افسران در تصميم گيري ها، عامل ديگري ست كه دكتر معبوديان به عنوان عوامل استرس زاي ديگر براي افسران راهنمايي و رانندگي مطرح مي كند.
او معتقد است كه مشكلات روحي و رواني كه از سوي جامعه و مافوق ها به افسران راهنمايي و رانندگي تحميل مي شود، منجر به بيماري هاي جسمي نيز مي شود؛ بيماري هايي چون تنگي نفس، ناراحتي هاي قلبي عروقي، برانگيختگي رواني، سردردهاي مزمن، سرگيجه، تهوع، اختلال در ادراك و تمركز فكري، مشكلات شنوايي و... .
اين روان شناس البته آلودگي هاي صوتي و هوايي را كه به دليل ايجاد سروصداهاي ممتد از سوي رانندگان وسايل نقليه و خودروهاي فرسوده در خيابان هاي شهر ادامه دارد را نيز در تشديد بيماري هاي جسمي و رواني افسران راهنمايي و رانندگي موثر مي داند و معتقد است كه جا انداختن فرهنگ احترام به حقوق ديگران و بالا بردن آگاهي هاي عمومي در اين خصوص، راهكار موثري در كاهش استرس ها و ناراحتي هاي جسماني براي افسران و در كل، براي تمامي شهروندان است.

از شهر
جشنواره كانون هاي مردمي
002754.jpg
مديريت شهري، آن هنگام موفق تر است كه كارها را به مردم بسپارد.
اوليــــن جشنواره كانــــون هاي مردمي و سياست هاي سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران براي توسعه كانون ها در حالي در فرهنگسراي دختران پايان يافت كه شركت كنندگان در آن تاكيد كردند كه اهميت و جايگاه كانون هاي مردمي در ايران، آنچنان كه بايد و شايد شناخته شده نيست.
در اين جشنواره محمد خطيبيان، مديركل تشكل هاي اجتماعي سازمان فرهنگي - هنري شهرداري تهران، هنگامي شهرداري ها را مردمي ترين ارگان در ارتباط با مقولات شهري و مردم خواند كه پيش از او، عليرضا موحد، مديركل هماهنگي مراكز فرهنگي منطقه غرب تصريح كرده بود: همواره به دليل محدوديت هاي سياسي و اقتصادي ميان مردم و سازمان هاي دولتي، شكاف عميقي وجود دارد كه پر كردن اين فاصله به وسيله تشكيل كانون هاي مردمي تكميل مي شود.
موحد با اعلام اينكه ايجاد كانون هاي مردمي در دستور كار سازمان فرهنگي هنري شهرداري قرار گرفته، افزود: اين طرح در راستاي ايجاد كانون هاي مردمي در سطح محلات و بهره گيري از امكانات، ظرفيت ها و افراد با قابليت و كارايي بسيار كه در محلات شهر تهران وجود دارد، شكل گرفته است. ساماندهي اين امكانات و استفاده از اين ظرفيت ها و تعريف درست از كانون هاي داوطلبانه مردمي، يكي از اهداف موردنظر سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران است.
ساماندهي، استانداردسازي و ايجاد كانون هاي جديد نيز كه به عنوان اهداف جشنواره اعلام شده بودند، در نشست مسئولان سازمان، خبرنگاران و اعضاي تشكل هاي مردمي به بحث گذاشته شدند.
موحدي در اين باره گفت: در ايران سازمان ها و نهادهاي دولتي براي نيل به توسعه همه جانبه نياز مبرم به فعاليت كانون ها را احساس كرده اند و يكي از راهكارهاي تحقق اين توسعه، تشكيل سازمان هاي غيررسمي در سطح محله هاست.
خطيبيان هم تاكيد كرد: سازمان ما به عنوان يكي از بزرگترين بخش هاي فرهنگي هنري و با برخورداري از 300 مركز بايد بيشترين تعامل را با كانون هاي مردمي داشته باشد.
او گفت: تعامل و بخش هاي غيردولتي خارج از سازمان و كانون هاي درون مراكز وابسته به سازمان درحال اجراست و منطقه غرب در اين زمينه پيشرو بوده است.
در اين مراسم از برگزيدگان اين جشنواره و كانون هاي برتر منطقه غرب تقدير شد.

شهر آرا
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
علمي
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |