دوشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۷۸
از بار تا مسافر
شهر در تسخير موتورسواران
007416.jpg
عكس: علي اكبر شير ژيان
محمد مطلق
كلاه كاسكت، ابروهاي پرپشت خاكستري و چشم هاي درشت بي حالش را پوشانده، اما دوده گلوبندك، هفت چين امتداد پلك ها را به طرز غلوآميزي گريم كرده است. هيكل درشتش طوري روي موتور پخش شده كه تصويري از سربازان كميك فيلم هاي جنگ جهاني را تداعي مي كند؛ درست مثل هاردي كه نمي دانست نبرد به انتها رسيده و ديگر وقت برگشتن است. مي گويد محمد صدايش بزنيم، محمدميرزاخاني. او پاي فلجش را از كودكي به دنبال مي كشد و روي زين موتور مي گذارد. يك پسر دارد اهل كار و دو دختر درس خوانده پشت كنكوري. وديعه منزلش را خيرين داده اند. هر از گاه تصادف مي كند و مجبور است چند روزي را در منزل به استراحت بگذراند.
اشك در چشم هايش حلقه مي زند. دوست داري از زندگي اش بيشتر بفهمي كه ديگر رفته است. چند قدم دنبالش مي دوي. كجا برود؟ تازه پيدايش كرده اي؟ به سختي برمي گردد و درست مثل سربازان كميك فيلم هاي جنگ جهاني مي گويد: گريه ام مي گيرد، نمي توانم حرف بزنم، من رفتم! و هر چه التماس مي كني... ديگر دور شده است.
دهان تمام عابران مي جنبد، اما آنها نمي دانند قيقاجي پاها و نبض تند شقيقه ها از دل ضعفه نيست كه با پيراشكي برطرف شود؛ در اين خيابان شلوغ و پياده رويي كه نمي تواني قدمي بلند برداري، تنها دود است كه حكومت مي كند. دود امان عابران را بريده و تو خنده ات مي گيرد از جنبيدن مدام اين همه دهان. يكي آن وسط فرياد مي زند ماكس، ماكس و دسته ماسك را مي رقصاند در هوا.
برمي گردي سمت خيابان؛ آنجا كه موتورسواران در كمينت نشسته اند تا به چشم هايت زل بزنند و بگويند: موتور؟ موتور؟ . موتور شناسنامه تهران است؛ از گلوبندك به سمت پانزده خرداد كه بروي، پيش از آنكه به مسجد ارك رسيده باشي، يك باره صحنه عجيبي از تجمع موتورها را خواهي ديد؛ موتورهايي كه به شكلي منظم و در دو رديف، شاخ به شاخ پارك شده اند. قول مي دهم هيچ گاه چنين تجمع معناداري از موتورها را نديده باشي؛ حتي در كارخانه موتورسازي. بعضي از آنها اخم كرده اند، بعضي ها گردنشان را به سمتي كج كرده و در حال چرت زدن هستند، بعضي ها شيك و تميزند و بعضي ها بدقواره و كثيف! موتورها دنيايي از قصه هاي ناگفته دارند؛ بايد بايستي و خوب نگاهشان كني تا برايت تعريف كنند.
خيلي دوست داري براي يك لحظه هم كه شده، وزوز دسته جمعي آنها را بشنوي؛ وقتي گيج و منگ در هم مي لولند، مثل زنبورهايي كه دود به كندويشان گرفته باشي. پاركبان، جواني خرم آبادي است كه از معرفي خودش امتناع مي كند. مي گويد: يك نفر پيش از من با يكي از شماها حرف زده بود كه اخراج شد . مي گويد: اسم سرپرستمان را بنويس؛ علي ! با اين همه نمي تواند از حقوق ماهانه اش حرفي نزند كه 130 هزار تومان است. براي روزي 12 ساعت كار از 8 صبح تا 8 شب و اينكه براي هر موتور قبض 200 توماني مي نويسد و به طور مدام لااقل 500 موتور آنجا پارك شده اند. او به همراه 4 نفر ديگر در شركتي كار مي كند كه به قول خودش از كلانتري 113 يعني همان روبه رو- مجوز دارد.
كنار مسجد ارك و آنجا كه صندوق صدقات و خيرات و تيرهاي چراغ برق همه در ميان اجتماع موتورها گم شده اند، جواني خرم آبادي خواهي ديد كه لباسي شبيه سربازان يگان ويژه به تن دارد؛ با همان باتوم بلند و علامت هايي بر يونيفورمش. او پاركبان موتورهايي است كه صاحبانشان اهل بازارند. گاهي از دور برايش هو مي كشند و گاه بي آنكه قبضش را داده باشند دستي تكان مي دهند و مي پيچند سمت خيابان. با خودت مي گويي مردم عجب شغل هايي اختراع كرده اند؛ كافي است اجازه  بگيري، بسته اي قبض و يك عدد باتوم بدهي به جواني جوياي كار تا كنار خياباني كه مال تو نيست چنان درآمدي بي دردسر حضور، برايت رقم بخورد كه دقيقه شمار ساعت هم عقب بيفتد از شمارش مدام اسكناس هاي 200توماني و بعد تازه مي فهمي چرا چهارنفر بايد ايستاده باشند از 8صبح تا 8شب با شكل و شمايل شبيه سربازان يگان ويژه.
همچنان كه به طرف خيابان باب همايون مي روي موتورسواران به سويت يورش مي برند. اعصابت به هم مي ريزد از اينكه نمي تواني قيافه هاي بسياري از آنها را كه در مجموعه اي از كلاه كاسكت و عينك دودي و ماسك و شال پوشيده شده، ببيني. فقط مي داني دو چشم در پس آن همه ناموزوني احتمالا به تو خيره شده اند و بي آنكه جنبش دهاني را ديده باشي، مي شنوي كه موتور؟ موتور؟
نمي داني اصلا ميان اين همه موتور و موتورسوار بايد دنبال چه چيزي بگردي؟ اينكه هيچ مركزي مسئوليت سامان دادنشان را برعهده نمي گيرد؟ اينكه ويراژهاي مدامشان براي شهروندان دلهره مي آورد؟ اينكه براي برخي كه هميشه عجله دارند، آنها نقش فرشته مهربان را بازي مي كنند؟ اما نه، داستان زندگي آدم هايي كه موتور را براي گذران زندگي و تامين معيشت انتخاب كرده اند جالب تر از اينهاست، موتور وجه مشترك زندگاني همه كساني است كه هيچ چيزي از شغل به اصطلاح آبرومند خود نديده اند، آنها مجموعه اي از تصادف هاي پي درپي، دود، ترافيك، هيجان، سرعت و نماندن را مي پسندند. موتور براي موتورسواران تهران، انتهاي ماجرا است و شايد فرصتي براي شروع دوباره، همچنان كه مهدي مظفري -جوان اتابكي- در گيجي ميان پايان و شروع دست و پا مي زند. او ديپلم دارد و پيش از اين مغازه فنرسازي داشته، جواني لاغر و كوتاه قد كه مدام چشم هايش را ريز مي كند و خيره مي شود. مي گويد: سروكارم با چك بود، نتوانستم مغازه را نگه دارم . مي گويد: اين موتور را با 450هزارتومان خريده ام و حالا 6ماه است كار مي كنم، مي دانم اشتباه كرده ام، سخت است؛ ترافيك، دود، سر و صدا، جر و بحث كردن با همه تيپ آدمي. آدم حسابي هم كم پيدا مي شود، يا شايد آدم حسابي ها موتوسوار نمي شوند!
همسر مهدي هم ديپلمه و شاغل است. او لواشك بسته بندي مي كند و راضي نيست مهدي براي روزي 7-6 هزارتومان، يكسره دست و پايش بشكند اگرچه تمام ماجرا شكستن مدام استخوان هاي دست و پا نيست، آنها به تازگي ازدواج كرده اند و دوست دارند مثل تمامي زوج هاي خوشبخت روي زمين، خوشبختي شان را در هيات كاري آبرومند به اطرافيان نشان دهند اما اگر يكي از همان اطرافيان مهدي را در چهارراه گلوبندك هنگام سوار كردن مسافر ببيند چه؟
او در ابتداي زندگي مشترك است و قسم مي خورد كه هيچگاه زنان مسافر را به ترك خود ننشانده و نمي نشاند، اما مي گويد برادر كوچك ترش اين كار را مي كند و وقتي مي پرسي اغلب چه زناني سوار ترك برادرت مي شوند، مي گويد: جلف ملف با اين همه حسن كه در ضلع جنوبي ميدان هفت تير روبه روي بانكي در آن حوالي مي ايستد، بي هيچ مكثي اعتراف مي كند: من سوار نكنم، بغلي ام سوار مي كند .
او اصالتا قوچاني است و در تهران بزرگ شده، قبلا خياط بوده و حالا 4سال است كه با موتور كار مي كند: صاحب كارم مي بايست هفته اي 30 هزارتومان حقوق مي داد كه نمي داد، 10هزارتومان مي داد بقيه را مي گفت بماند، ندارم .
حسن هنوز تنش مي لرزد از ماجراي مسافري كه مدتي پيش او را به بيابان هاي اطراف تهران كشانده بود، مي گويد: درشت اندام بود و من جرات نفس كشيدن نداشتم، مرا از كوچه- پس كوچه هايي به سمت بيابان برد كه در تمام عمرم نديده بودم، همه اش احساس مي كردم مي خواهد لحظه اي ديگر چاقو را به پهلويم فرو كند و موتور را بردارد وبرود. تنم خيس عرق شده بود، نبضم تند مي زد اما جرات ايستادن نداشتم.
وقتي پياده شد و ديدم كه اتفاقي نيفتاده است شك كردم، چنان ترسيده بودم كه نمي خواستم پول بگيرم .
مي پرسي اگر او يك قاتل بود چه؟ اگر ردش را مي گرفتند و يك جاي ماجرا به تو ختم مي شد چه؟
اما حسن جوابي ندارد. شانه ها را بالا مي اندازد و مي گويد: ترسيده بودم! حسن هم اهل تصادف است و هرازگاهي او هم در خانه بستري مي شود. دستي به ساق پاهايش مي كشد و خاطره ده ها تصادف پي درپي را در ذهنش مزمزه مي كند، درست مثل يك كشتي گير كه در رفتن مفصل ها و شكستن گوش ها برايش جزئي از امور روزانه شده باشد، مي گويد: بدترين تصادفي كه كرده ام چهارراه سميه- طالقاني بوده، با يك پيرمرد 70ساله. هر وقت از آنجا رد مي شوم اعصابم به هم مي ريزد و كنترلم را از دست مي دهم .
بانكي ها به حسن اعتماد دارند و همين طور به محمدتقي، چون آنها فقط موتورسوار نيستند و دنبال كردن كيف قاپ ها و گيرانداختنشان هم يكي ديگر از شغل هايشان به حساب مي آيد؛ كيف قاپ هايي كه در كمين مشتريان بانك نشسته اند. محمدتقي 20 سال است كه موتورسوار است، اما از 5 سال پيش موتورسواري را به عنوان شغل براي خود انتخاب كرده. قبلا صاحب مغازه بود؛ مغازه تودوزي ماشين. مي گويد: مغازه را فروختم، پولش را هم خوردم؛ يعني برايم خوردند . همچنان كه حرف مي زند، ليوان يك بار مصرف چاي را روي ميله هاي تركش مي گذارد و از موتور پايين مي آيد تا به همكارش كمك كرده باشد. آنها بسته هاي بزرگي را كه در نايلون پيچيده اند، جا به جا مي كنند و خوب به ترك موتور مي بندند.
محمدتقي 3 دختر دارد و دختر بزرگش 12 ساله است. مي گويد: دخترم بزرگ شده و حالا خوب و بد را تشخيص مي دهد، گاهي كه مي روم مدرسه دنبالش، مي گويد: بابا با اين سر و وضع نيا جلوي مدرسه . او بزرگ شده خيابان بهار است و تا اول راهنمايي درس خوانده. دوست دارد شغلي آبرومندانه داشته باشد تا لااقل اين همه سركارش نگذارند. هفته پيش يكي را بردم جلو يك پاساژ. گفت همين جا بمان برگردم.
۳ ساعت تمام ايستادم، اما نيامد .
حسن و همين طور محمد تقي شاه كرمي تقريبا درآمدي شبيه به هم دارند؛ يعني روزي 8 هزار تومان به طور ميانگين، البته اگر تصادف اجازه دهد. محمد تقي مي گويد: چند وقت پيش تصادف كردم.  6 ميليون تومان خرج پايم شد. تصادف جزئي كه هيچ، لااقل روزي 3 2 بار از اين جور تصادف ها داريم! .
در ميان موتورسواران، همه جور آدمي پيدا مي شود؛ يكي موتورسوار كارتن خواب است، يكي اهل حمام روزانه، يكي حشيش مي كشد و مسافرش را پياده مي كند توي جوي و يكي مثل صادق، موتورش خط هم برنداشته است.
صادق ديپلم دارد؛ نانوا بوده، مدتي در مخابرات كار كرده و حالا با تميزترين موتور خيابان، مسافر جابه جا مي كند.
طرف هاي علي آباد خزانه مستاجريم. چند ماهي است خداوند يك دختر به ما داده كه براي خريدن شيرخشكش درمانده ام. پنج شنبه بايد 70 هزار تومان اجاره بدهم كه تا حالا 20 هزار تومانش را جور كرده ام. از سال 66 تهران هستم، نانوايي كرده ام، مدتي مخابرات بودم كه طرف پسرخاله اش را آورد كنار دستم نشاند تا كامپيوتر يادش بدهم. وقتي ياد گرفت، به من گفتند: خداحافظ، خوش  آمدي . حالا بايد توي خيابان دود بخورم. قيافه ام تابلو شده. باز هم خدا را شكر .
صادق موتوري هاي كارتن خواب و حشيشي را خوب مي شناسد و از اين وضع نگران است؛ همين طور از موتورسواراني كه با چشم ديگري به زنان مسافر مي نگرند!
من وقتي نانوا بودم، به خودم مي گفتم  صادق! هر زني كه وارد مغازه شد، خواهر توست. حالا هم فرقي نمي كند. نمي خواهم بگويم خانم ها را سوار نمي كنم، اما فقط خانم هايي را سوار مي كنم كه بچه داشته باشند. اول بچه را به ترك مي گيرم بعد او را. حتي چند روز پيش خانمي گفت بگذار پسرم روي باك بنشيند، اما من قبول نكردم. آدم بايد حلال و حرام سرش بشود؛ من با چشم باز اين چاي را مي خورم و مي دانم كه حلال است، اما اگر حرام باشد، دست و پايم مي لرزد . او از اينكه همسرش بداند زنان هم مسافر شوهرش هستند، نمي ترسد: من و زنم روز اول قسم خورديم كه به هم خيانت نكنيم؛ ديگر هيچ وقت از هم نمي پرسيم كه چكار مي كني و به هم شك نمي كنيم. خانمم تا اول نظري خوانده و مسائل را خوب درك مي كند. هميشه به من مي گويد: صادق مواظب باش ناني كه به خانه مي آوري، حلال باشد .
صادق اهل نظافت است؛ نه دست ها و نه آستين  و يقه كاپشن اش نشانه اي از موتورسواران مسافر كش ندارد. سري به لاله زار بزنيد تا موتورسواران كارتن خواب را ببينيد. آدم بايد در هر شغلي نظافت را رعايت كند. من هر شب به حمام مي روم و لباس هايم را مي شويم تا بوي بدنم مسافر را اذيت نكند .
زناني كه فقط به خاطر هيجان سرعت سراغ موتورسواران مي روند، زمستان را به تابستان ها ترجيح مي دهند، چون تحمل بوي ملغمه اي كه از دوده و عرق بدن بر پيراهن ها مي نشيند، در گرماي كشنده تابستان سخت است.

پديده موتورسواران
رشد ناهمگون تهران باعث شده تا ترافيك شهر آنچنان گره بخورد كه رفت وآمد در آن تقريبا غيرممكن شود. از همين جا بود كه موتورسواران به خصوص در مناطق شلوغ و محدوده طرح ترافيك يكه تاز حمل ونقل درون شهري شدند. آدم، بار، گوسفند، مرسوله پستي و... همه سوار موتور شدند تا زودتر به مقصد برسند.
و مشكل، تازه آغاز شد؛ تصادفات مرگ آفرين درون شهري، آلودگي هوا و صوتي، ناامني در خيابان و كوچه و حتي پياده رو و هزار و يك مشكل ديگر.
پديده موتورسواران نه تنها يك موضوع و معضل شهري بلكه اجتماعي است. از هنگامي كه قيمت موتورسيكلت ارزان شد، هزاران هزار نفر آن را تهيه كرده و مشغول كار شدند، در حالي كه حتي سرپناهي براي خواب نداشتند.
آدم هايي با انواع و اقسام مشكلات روحي و جسمي راكب موتورهايي هستند كه ما را مي برند؛ يا به مقصد يا به قبرستان.

نگاه حقوق دان
قوانين ياتا را اجرا كنيد
چاپ چند ويژه نامه در دو هفته اخير باعث شده است صفحه قانونشهر از انتشار باز بماند و به همين دليل دو ستون صفحه جامعه امروز به مطالب صفحه قانونشهر اختصاص يافته است.
***
شيما سلطانيان - جبران خسارت وارد شده به افراد صدمه  ديده از حوادث در كشورهاي پيشرفته به گونه  اي قابل اهميت است كه گاهي اوقات به دغدغه براي دولت  هاي آنها تبديل مي  شود.
شركت  هاي بيمه يا مراجع مربوطه در اين كشورها براي پرداخت اينگونه خسارت  ها بار مالي فراواني را متحمل شده و گاهي دچار زيان فراوان هم مي  شوند.
اما در برخي از كشورها از جمله ايران، افراد آسيب  ديده حقوق خود را به كمال دريافت نكرده و گاهي رسيدگي به حقوق آنها هم فراموش مي  شود.
در برخي تحقيقات علوم انساني به جاي ديه از ارزش آماري انسان استفاده مي شود. البته قيمت گذاري درباره انسان امري محال است و آنچه اتفاق مي افتد تنها به نوعي تبديل كميت به كيفيت و جبران بخشي از خسارت هاي وارده است.
ارزش آماري انسان با ديه متفاوت است. زيرا ديه در واقع ارزش جان انسان نيست، بلكه مبلغي است براي كاهش اثرات جسمي و رواني ضرب و جرح و قتل غيرعمد.
جالب است بدانيم كه ارزش آماري انسان در سال 2002 براساس معيارهاي متفاوتي از جمله درآمد سرانه كشورها، معيارهاي فرهنگي و... در جهان بين 25 هزار دلار تا 25 ميليون دلار آمريكا بوده است.
در يكي از تحقيقات انجام شده در تهران نيز ميزان ارزش آماري يك انسان ايراني براساس درآمد سرانه، شرايط اقتصادي و اجتماعي، 200 ميليون و 745 هزار و 600 تومان در سال 1381 برآورد شده است.
در اين راستا براي آگاهي از جزئيات حقوق و نحوه دريافت آنها به سراغ بهمن كشاورز رفته  ايم تا با گفت  وگوي خود با اين موارد آشنايي پيدا كنيم.
007401.jpg
به نظر شما چه نوع خساراتي به آسيب  ديدگان اينگونه حوادث تعلق گرفته و نحوه پرداخت آن براساس موارد قانوني به چه صورت است؟
تا آنجا كه به ياد دارم خسارت ناشي از سقوط هواپيما و فوت مسافر بر مبناي مقابله  نامه  هاي بين  المللي راجع به حمل و نقل مسافران غيرنظامي مي  بايد بر مبناي غيرنظامي محاسبه و پرداخت شود كه رقم آن نيز به نحوي مشخص شده كه با تورم سازگار بوده و باعث زيان بازماندگان چنين حوادثي نشود. بديهي است كه اين خسارت طبعا چيزي غير از ديه است و پرداخت ديه باعث محروميت صاحبان حق از دريافت آن نمي  شود.
مرجع اصلي رسيدگي به حقوق اين افراد براساس قوانين داخلي است يا بين  المللي و كدام مرجع بايد در مورد آنها پاسخگو باشد؟
به نظر من در اين خصوص نمي  توان به قوانين ملي استناد كرد، بلكه بحث حمل ونقل مسافر از طريق هوا، مقوله  اي  است كه جنبه بين  المللي داشته و هيچ دليلي وجود ندارد كه ما اتباع مملكت خود را از حقوقي كه برايشان به موجب اسناد بين  المللي مقرر است، محروم كنيم، به ويژه كه مقاوله  نامه  هاي مربوط به حمل و نقل مسافر و هواپيما از نوع معاهداتي  است كه ايران به آنها ملحق شده و بنابراين به استناد ماده 9 قانون مدني به عنوان قانون داخلي لازم  الاتباع است.
باتوجه به اينكه حادثه موردنظر نظامي بوده، چه نوع قانوني اعم از داخلي و بين  المللي يا نظامي در مورد آنان اعمال مي  شود؟
به نظر مي  رسد كه باتوجه به غيرنظامي بودن اكثر جانباختگان و اينكه از هواپيماي نظامي به عنوان وسيله حمل و نقل در كشور استفاده مي  شود و با عنايت به اينكه ظاهرا اين افراد نقشي در تعيين وسيله نقليه نداشته  اند، گمان مي  رود در مورد جانباختگان غيرنظامي حادثه بايد ضوابط مربوط به حمل و نقل مسافران غيرنظامي را بر مبناي ضوابط و قوانين ياتا و مقاوله  نامه  هاي مربوطه اجرا كرد.
در رابطه با ساير افراد آسيب  ديده در اين حادثه شامل ساكنان آپارتمان تخريب  شده و افراد آسيب  ديده خارج از هواپيما قوانين به چه نحو است و چگونه به خسارت رواني و جسمي و مالي آنان رسيدگي مي  شود؟
خسارت وارده بر افراد روي زمين تابع عمومات است و به ياد دارم كه قوانين و ضوابط مربوط به حمل و نقل هوايي در اين خصوص ضابطه مشخصي مقرر داشته باشد. بديهي  است پاسخگوي دعاوي و ادعاهاي افراد و اشخاصي كه روي زمين دچار خسارت شده  اند، دولت است و در نهايت در اين مورد بايد به عمومات و قوانين و قواعد محلي و ملي مراجعه كرد.
آيا براي جبران خسارت اين افراد ارزش آماري آنان موردنظر قرار مي  گيرد و آيا در ايران چنين قاعده  اي رعايت مي  شود؟
بنده با اين مقوله آشنايي ندارم، اما به خاطر دارم كه در برخي حوادث بحث  هايي در اين باره مطرح شده، اما به طور كلي با ارزشگذاري مالي براي افراد بشر بر مبناي برخي ضوابط عادي موافق نيستم و آنچه كه در مورد قوانين ياتا و مقابله  نامه  هاي بين  المللي عرض كردم، الزامي بوده و براي همه افراد و مليت  هاي مختلف قابل اجرا است.
در صورت عدم پرداخت چنين خساراتي، مقام قضائي پاسخگو كيست؟
اين خسارات مي  تواند از دولت و طي درخواستي با طرح دعوا مطالبه شود و مرجع رسيدگي آن نيز در ايران قوه قضائيه و دادگاه ايران خواهد بود.

قانونشهر
لقب شهيد كافي نيست
نيكو حسيني- وقوع سوانحي چون سقوط هواپيما با دليل ضعف مديريت و نبود برنامه ريزي اثرات نامطلوبي را بر جامعه باقي مي گذارد .
دكتر سيد حسن حسيني- جامعه شناس- در گفت وگو با خبرنگار ما ضمن بيان اين مطلب گفت: وقتي مردم جامعه قبل و بعد از وقوع يك حادثه تلاشي از سوي مسئولان براي رسيدگي به آن نمي بينند آرامش خود را از دست داده و دچار حس ناامني مي شوند.
وي افزود: در زمان وقوع يك حادثه براي عده اي از افراد يك جامعه، ساير مردم با تصور رخداد آن براي خود دچار تشويش شده و زندگي خود را نيز در مخاطره مي بينند.
به گفته وي ساير كشورها در چنين مواقعي با قبول مسئوليت، تمام تلاش خود را براي جبران خسارت به كار گرفته و گاهي هم با پذيرفتن ضعف مديريتي خود استعفا داده و از كار كنار مي روند كه اين خود نوعي آرامش فكري را در جامعه حكمفرما مي كند.
حسيني با بيان اينكه متاسفانه در كشور ما اينگونه ماجراها در قالب احساسات و عواطف، فرورفته و از روال اصلي خود خارج مي شود، اظهار داشت: وقتي حادثه مرگ تعداد زيادي انسان با گرفتن مراسم باشكوه و دادن لقب شهيد تحت الشعاع قرار گرفته و پس از مدتي نيز به دست فراموشي سپرده مي شود، مسلما پيامد آن، قانع نشدن افكارعمومي و شكل گيري يك حس ناامني عمومي در جامعه خواهد بود.
به گفته اين جامعه شناس، تمام بازماندگان اينگونه حوادث به گونه اي پدر، برادر، شوهر يا پسر خود را از دست داده اند و در پي اين خلأ ، شرايط اقتصادي و اجتماعي متفاوتي براي آنان به وجود آمده است كه در صورت عدم جبران، مشكلات اين افراد در طول زمان برتمام جامعه اثر گذارده و ديگر افراد نيز كه مصونيت و تامين زندگي خود را در معرض خطر مي بينند با اضطراب مواجه مي شوند و در نتيجه سلامت رواني جامعه به خطر مي افتد.
اين جامعه شناس خاطر نشان كرد: خداوند انسان را براي زندگي كردن آفريده و گرفتن جشن براي مردگان و دادن عناوين معنوي به آنان براي از بين بردن حقوق مادي بازماندگان انگيزه حيات را كه بهترين موهبت الهي است از آنان سلب مي كند.

نگاه
جاي خالي كميته حقيقت ياب
007431.jpg
سعيده امين- همه نفس راحتي كشيدند وقتي شنيدند كه خبر سقوط هلي كوپتر حامل چهارخبرنگار صداوسيما در منطقه چابهار فقط يك شايعه است.
بعد از سقوط هواپيماي C-130 طبيعي بود كه بسترها براي پراكنده شدن چنين شايعاتي فراهم شود. هميشه اين روزها هر خبر ريز و درشتي، راست يا دروغ، دهان به دهان به يك شايعه بدل مي شود و چون اين قبيل اخبار به طور صحيح از مبادي رسمي منتشر نمي شود فضا را براي بزرگنمايي و شايد بالعكس آماده مي كند.
جامعه رسانه اي كشور به عنوان يك ابزار اطلاع رساني كه بعضا كار نظارتي را نيز انجام مي دهد در اينگونه وقايع معمولا چندان فعال برخورد نمي كند، حتي اگر قربانيان از اصحاب خود آنان باشند.
هرازگاهي واژگوني يك قطار، زمين خوردن هواپيما يا تصادف خونين خودرو هم رسانه را جز يك لرزش خفيف، تكان چنداني نمي دهد.
اما سكوت مجلس به عنوان قوه قانونگذاري با ابزارهاي متعدد نظارتي در مورد سقوط هواپيماي C-130 چندان محلي از اعراب ندارد. گاهي اين سوال در ذهن متبادر مي شود كه آيا ابعاد سقوط هواپيماي حامل خبرنگاران، آنقدر براي مسئولان قوه مقننه كشور روشن بود كه زحمت تشكيل يك كميته حقيقت ياب را به خود ندهند؟ جاي كميته حقيقت ياب خالي...
يكي از مهمترين وظايف اين كميته اين است كه به قربانيان و افراد خانواده آنها اين فرصت را بدهد تا شواهد و مدارك به دست آمده در خصوص نوع عملكرد مسئولان ذي ربط را به محاكم قضائي ارائه دهند.
اين كميته ها طراحي شده اند تا در سايه عدالت، حقوق طرفين چه مسئولان حادثه وچه خانواده هاي قربانيان نقض نشود.
اين كميته ها كه در ايران به نام كميته تحقيق و تفحص نام گرفته است عموما متشكل از برخي نمايندگان مجلس هستند. اعضاي اين كميته موظف هستند كه در مدت زمان تعيين شده تمام شواهد و مدارك موجود در زمينه حوادث غيرطبيعي را جمع آوري و پس از تنظيم گزارش آن را در جلسات علني مجلس قرائت كنند. چنانچه نمايندگان به نتيجه گزارش راي دادند، گزارش از طرف رياست مجلس به محاكم صالحه قضائي ارجاع مي شود. در اين چند سال اخير در ايران سوانح هوايي بسياري رخ داده است. تقريبا ما سالي يك  سقوط را در كارنامه ناوگان هوايي داريم و به ويژه بعد از سقوط هواپيماي حامل رحمان دادمان وزير راه و 6 نماينده مجلس در ارتفاعات گرگان، مجلس تشكيل كميته تحقيق و تفحص را به طور جدي تري در دستور كار خود قرار داد.
به هر حال بعد از گذشت 10 روز از حادثه سقوط، هنوز مجلس دستور تشكيل اين كميته را صادر نكرده است؛ كميته اي كه مي تواند بازوي نظارتي قدرتمندي براي آشكار كردن زواياي حادثه ، خارج از حاشيه امنيتي باشد.

در شهر
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |