سه شنبه ۲۷ دي ۱۳۸۴ - - ۳۹۰۱
قديمي ترها،جوان ترها
نهمين دوره كتاب سال كودك و نوجوان ، برگزيده هاي متفاوتي داشت؛نوقلمان و پيشكسوتان
000306.jpg
عكس:گلناز بهشتي
ماهور نبوي نژاد
در نيمه دوم هر سال، هياهويي از جوايز ادبي برپاست. اين روزها هر نهاد وهر شخصي به زعم خود به تقدير از اهالي ادبيات پرداخته و مي پردازد.
به بهانه اين جوايز از سويي اهالي ادبيات بي خبر از حال هم نبوده اند و در آمفي تئاترها و سالن هاي اجتماعات ديدارها را تازه كرده اند و از طرف ديگر از شعر و داستان و دغدغه هاي اين حوزه حرف زدند.
در اين ميان شايد جاي جشنواره كتاب كودك و نوجوان خالي بود كه صحبت ادبيات بي ذوق كودك و نوجوان را بر سر زبان ها بيندازد و وعده هاي برگزاري آن در آذرماه وفا نشد و دست اندركاران ادبيات كودك و نوجوان چه مسئول و چه مولف، مترجم و تصويرگر، هنوز چشم انتظارند. گروه دوم منتظران يعني قلم به دستان اين حوزه ديروز در حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي دور هم جمع شدند تا نهمين دوره انتخاب كتاب سال كودك و نوجوان را جشن بگيرند.
كتاب سال كودك و نوجوان يك دهه پيش به همت مجلات سلام بچه ها و پوپك كه پير نشريات اين حوزه هستند، جان گرفت و همچنان همين مجلات تا امروز اين جريان با همان شكل و شمايل سال هاي اول را ادامه داده اند.
امسال براي انتخاب كتاب سال كودك و نوجوان 270 اثر در مقطع سني خردسال، كودك و نوجوان بررسي شدند. اين آثار، شعر، داستان و تحقيق و پژوهش درزمينه داستان بودند. دست اندركاران برپايي اين جايزه در مجلات سلام بچه ها و پوپك براي شناسايي آثاري كه در سال 83 در حوزه خردسال، كودك و نوجوان منتشر شدند فراخوان خود را در قالب نامه براي ناشران به ويژه ناشران هم حرفه اي اين حوزه ارسال كردند.
برخي نويسندگان هم خودشان همت كردند و آثارشان را فرستادند و گشت و گذاري هم خود مسئولان در بازار كتاب كردند و حاصل اين تلاش ها 270 اثري شد كه براي قضاوت به كارشناسان سپرده شدند.
15 كتاب شعر و 50 كتاب داستان، اولين مرحله داوري را با موفقيت پشت سرگذاشتند و وارد گردونه داوري هاي مجدد شدند.
از آنجايي كه متوليان اين جايزه بودجه گسترده اي براي بريز و بپاش ندارند، طي اين سال ها نتوانسته اند از صاحبنظران و شخصيت هاي برجسته ادبيات كودك و نوجوان بهره بگيرند و داوران در هر دو بخش شعر و داستان همكاران اين مجلات بوده اند.
طبق نظر اين داوران، مولفان 7 اثر در بخش شعر و 15 اثر در بخش داستان تقدير شدند. از ميان برگزيدگان بخش شعر، 2 نفر كساني بودند كه اولين اثر خود را در سال 83 منتشر كردند و هدف مسئولان از اهداي جايزه به آنها، تشويق و حمايت بوده است. از 15 اثر برگزيده بخش داستان نيز 4 اثر، پژوهش هاي مربوط به داستان بودند.
در مجموع، امسال، كتاب سال كودك و نوجوان، در نهمين دوره برپايي خود برگزيدگان بيشتري را نسبت به دوره هاي قبل معرفي و تقدير مي كند و داوران در بيانيه خود درباره بخش شعر اعلام كردند: وضعيت شعر نسبت به سال هاي قبل از لحاظ كمي و كيفي بهبود يافته است .
از سوي ديگر داوران از وضعيت داستان به خصوص داستان نوجوان ابراز نارضايتي كردند.
اما برگزيدگان؛ نام هاي برگزيدگان نه فقط به گوش اهالي اين حوزه ها، حتي براي پدر و مادرهايي كه هرازچندگاهي سري به كتابفروشي مي زنند و كتاب نقاشي براي بچه هايشان مي خرند، آشناست.
بيشتر برگزيدگاني كه ديروز تقدير شدند همان هايي هستند كه موي خود را در آسياب ادبيات كودك و نوجوان سفيد كردند، حرص اين آشفتگي هاي اين حوزه را خورده اند و باني و باعث بسياري از موفقيت هاي اين حوزه بوده اند.
محمدرضا سرشار، افشين علاء، افسانه شعبان نژاد، مصطفي رحماندوست، ليلا خيامي، علي بابا جاني، حديث نظرغلامي، پروين علي پور، شهرام رجب زاده، نسرين وكيلي، مصطفي سالاري، غلامرضا آب روي، محمدرضايوسفي، محمدرضا شمس، دكتر مرتضي خسرو نژاد، فرزانه كريمي، عرفان نظرآهاري،مرجان كشاورزي آزاد، محمد شهشهاني، سرور كتبي، ناصر كشاورز و محمود پور وهاب در مراسم روز گذشته تقدير شدند.
حضور اين همه نام آشنا را مي شود به پاي عدم ظهور استعدادهاي جوان در اين حوزه، ضعف كارهاي جوانان، خست پيشكسوتان در انتقال تجربه ها و دانش خود و... نوشت ولي به هر حال يك ضعف و كاستي در حوزه ادبيات كودك و نوجوان تلقي مي شود كه طي سال هاي آتي مي تواند موجب رخوت و كسادي بيش از اين ادبيات كودك و نوجوان شود.
البته از سوي ديگر اين جايزه شايد چندان در حوزه نام كتاب سال براي ادبيات كودك و نوجوان نباشد زيرا باتوجه به محدوديت مالي و نيروي انساني نمي تواند به بررسي همه جانبه و دقيق آثار اين حوزه بپردازد.
دست اندركاران اين جايزه كه بر محدوديت  خود واقف هستند هدف خود را از برپايي اين جايزه
خسته نباشيد گفتن به خالقان آثار و ارزش گذاشتن روي آثار منتشر شده برمي شمرند.

پرسوناژ
ادگار آلن پو
چشمان خاكستري آرام
000318.jpg
ادگار آلن پو در دنيا به عنوان شاعر و نويسنده شناخته شده است، ولي در آمريكايي كه به دنيا آمد و زندگي كرد به عنوان يك ويراستار شايسته و برجسته نيز از او ياد مي شود.
مينو زنده رود ادگار آلن پو در 19 ژانويه 1809 در بوستون به دنيا آمد. در زمان تولد ادگار، مادرش اليزابت آرنولدپو در پيشه هنرپيشگي مشغول به كار بود، ولي تنها دو سال بعد از تولد ادگار در سال 1811 درگذشت. بعد از آن ادگار به خانواده جان آلن سپرده شد.
بعد از پايان دوران مدرسه در انگلند و ريچموند، ادگار جوان وارد دانشگاه ويرجينيا شد و اندكي پس از حضورش در آن دانشگاه به يكي از اعضاي فعال انجمن ادبي جفرسون در دانشگاه تبديل شد.
در كنار اين فعاليت هاي جنبي، ادگار شاگرد زرنگ دانشگاه بود و واحدهاي درسي اش را با بهترين نمره ها پشت سر گذاشت، ولي اين موفقيت هاي ادگار با حمايت و تشويق پدرخوانده او روبه رو نشد و حتي از پرداخت هزينه هاي تحصيلي ادگار و مقرري ماهيانه او خودداري كرد. ادگار هم در فشار بي خانماني و بي پولي به
بوستون - محل تولدش - بازگشت و در آنجا اولين مجموعه اشعارش را منتشر كرد؛ كتابي كه 200 ميليون دلار فروش كرد.در سال 1827 ادگار وارد ارتش آمريكا شد و در دو سالي هم كه در ارتش خدمت مي كرد (جايي بسيار متفاوت از دانشگاه) به خوبي خودش را نشان داد و پيشرفت كرد.پس از دو سال، آقاي آلن بار ديگر پرداخت مقرري ماهانه ادگار را از سر گرفت و ادگار به خاطر فراغتي كه از دغدغه هاي مالي پيدا كرد، ارتش را ترك كرد.ادگار از آن تاريخ تا زماني كه در آكادمي ارتش آمريكا سمتي كسب كرد با پولي اندك كه از پدرخوانده اش مي گرفت در بالتيمور با عمه اش زندگي كرد. در آن دوران، دومين مجموعه اشعارش را منتشر كرد (1829).
سومين مجموعه شعر ادگار زماني منتشر شد كه او همه پيوندهاي قبلي اش را قطع كرده بود، در آكادمي ارتش كار نمي كرد و ديگر از پدرخوانده اش هم پولي نمي گرفت.
در سال 1835 ادگار به عنوان ويراستار در نشريه پيغام ادبي جنوب مشغول به كار شد و اين كار را تا سال 1837 ادامه داد و در همين مدت هم با دخترعموي خودش ازدواج كرد.
بازبيني و بازنويسي افسانه ها باعث شد ادگار در كنار شهرتش به شاعري، به عنوان نويسنده هم شناخته شود. اين شناخت و شهرت، بيشتر در ميان همكاران و ادبيات دوستان بود و ادگار نمي توانست براي انتشار مجموعه قصه هايش ناشر پيدا كند.ادگار بعد از رها كردن مجله پيام، در سال 1838 به فيلادلفيا رفت و مدت شش سالي كه در آنجا مقيم بود، به عنوان ويراستار در مجله برتون كار مي كرد. بعد در مجله گراهام مشغول به كار شد. در نهايت مجله آينه عصر نيويورك از ادگار دعوت به همكاري كرد. در سال هاي اقامت در فيلادلفيا، ادگار به صورت رسمي به كار ويراستاري مي پرداخت، ولي از كار تاليف هم دور نبود و بالاخره در سال 1840 توانست مجموعه قصه هايش را در دو جلد منتشر كند.در سال 1845 به خاطر موفقيت شعرهايش، ادگار به شهرت گسترده اي دست يافت؛ شهرتي كه نشريات و نهادهاي مختلف ادبي را به سمت ادگار جلب كرد و هر ناشري آرزوي انتشار آثار ادگار آلن پو را در سر داشت.شادكامي هاي سال 1845 ادگار در سال 1846 به تلخكامي رسيد؛ در آن سال همسرش فوت كرد و بعد از مرگ همسرش، ادگار روز به روز مريض تر شد.
ديگر با كمترين مصرف الكل هوشياري اش را از دست مي داد. سه سال آخر عمرش را در يك كابين كوچك كرايه اي در فوردهام زندگي مي كرد.چگونگي مرگ ادگار هميشه در ابهام ماند. او فرداي روزي كه براي سخنراني به ريچموند رفته بود، در بالتيمور بيهوش پيدا و بلافاصله به بيمارستان منتقل شد و در هفت اكتبر 1849 در آن بيمارستان درگذشت.
ادگار در ظاهر آرام، خجالتي و خوش پوش بود و رنگ خاكستري چشمانش اين آرامش و متانت را دوچندان مي كرد.

نماي نزديك
وقتي اجرا بر پيام غلبه مي كند
000297.jpg
كاغذ بي خط ماجراي زندگي يك زن و شوهر است. ماجرا از وقتي شروع مي شود كه زن تصميم مي گيرد فيلمنامه نويس شود. او وقايع زندگي خودش را دستمايه قرار مي دهد و سر همين مسئله با شوهرش اختلاف پيدا مي كند. البته ماجرا فقط اينها نيست، چون ناصر تقوايي پشت دوربين ايستاده و از تمام نماهايي كه گرفته منظوري داشته است. اينكه خودش در مصاحبه ها چنين نكته اي را تكذيب مي كرد، فرقي در اصل ماجرا ندارد.
شهاب مهدوي- يك آپارتمان 60 متري، دو ستاره سينما، دو بچه و تقريبا فقط همين. مناقشات زن و شوهر از دستمايه هاي ازلي- ابدي سينما بوده؛ حتي اگر مثل كاغذ بي خط اين مناقشات بهانه اي براي زدن حرف هاي مهم تر بوده باشد.
اگر كاغذ بي خط فيلم جذابي است، دليل اصلي اش اين است كه تقوايي دعواها و تنش هاي ميان هديه تهراني و خسرو شكيبايي را خوب از كار درآورده. اتفاقا قسمت هاي پيام دار كاغذ بي خط پاشنه آشيل فيلم محسوب مي شوند و سطح فيلم را تا حد تيترهاي روزنامه هاي سياسي پايين مي آورند. با همه تاكيدهاي كارگردان، مي شود حرف ها را جدي نگرفت و جذب اجرا شد. كاغذ بي خط يكي از اجراهاي دشوار سينماست كه تقوايي با هنرمندي آن را به انجام رسانده است.
درباره وسواس هاي تقوايي افسانه ها سروده شده، ولي اگر كاغذ بي خط را ببينيد متوجه مي شويد كه اين وسواس ها به دستاورد قابل توجهي انجاميده است.
بيش از 80 درصد فيلم در داخل يك آپارتمان كوچك مي گذرد، ولي نمي توانيد يك پلان تكراري در سراسر فيلم پيدا كنيد. دكوپاژ آهنين تقوايي و تسلطش بر ابزار، باعث شده تا فيلم ساختار تكنيكي فوق العاده اي داشته باشد. در اين زمينه نبايد سهم فرهاد صبا را هم فراموش كرد كه به خوبي توانسته خواسته هاي تقوايي را اجرا كند.
فيلم چند پلان- سكانس طولاني دارد كه اتفاقا به خاطر ميزانسن هاي درست تقوايي اصلا به چشم نمي آيند، ولي اهل فن مي توانند حدس بزنند چه ميزان انرژي براي درست درآمدن آنها خرج شده. كاغذ بي خط به تمامي، متعلق به ناصر تقوايي است. همه آنچه از موسيقي، فيلمبرداري و بازي ها مي بينيد با تمام جزئيات و ظرايف، منطبق با نظر تقوايي است. به همين خاطر است كه خسرو شكيبايي خوب و بد بازي خودش در كاغذ بي خط را به حساب تقوايي مي گذاشت نه خودش. اين ميزان كنترل شدگي در سينماي ايران نمونه مشابهي ندارد يا كمتر دارد.
كار هيچ كدام از عوامل كاغذ بي خط شباهتي به كارهاي قبلي شان ندارد؛ از شكيبايي گرفته تا تهراني و جشميد مشايخي. هديه تهراني زماني در كاغذ بي خط بازي كرد كه همه كارگردان ها از او يك تيپ خاص و امتحان پس داده مي خواستند و او در كاغذ بي خط هيچ شباهتي به آنچه قبلا از او ديده شده بود، نداشت.
در مورد بقيه هم اين مسئله صدق مي كند. مثل كارن همايونفر آهنگساز فيلم- كه به استفاده از موسيقي زياد در سراسر فيلم علاقه مند است، ولي در كاغذ بي خط موسيقي، حضوري كوتاه اما موثر دارد.
كاغذ بي خط از آن فيلم هايي نيست كه موقع تماشايش بتوانيد به آشپزخانه برويد و يك چاي هم براي خودتان بريزيد و بعد دوباره به تماشايش بنشينيد. در اين فاصله قطعا چيزهايي را از دست مي دهيد، چون كاغذ بي خط خوشبختانه نمايشنامه راديويي نيست، سينمايي است. از آن فيلم هايي كه موقع تماشايش پلك هم نبايد زد. پيام هاي مورد نظر كارگردان هم كه كمي آزاردهنده است به خاطر اجراي هنرمندانه فيلم خيلي به چشم نمي آيد.

نگاه
كودكانه هاي نيمه كاره
ليلي نيكونظر- شايد بهترين دوران كودكي اين سال ها، كودكي هاي دهه 60 باشد؛كودكي سال هاي اوج كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و كودكي سينما كانون. براي آنها كه كودكي شان در دهه 60 گذشته (مخصوصا دهه 60 تهران) به ياد آوردن بهترين فيلم هاي سينمايي در سينما كانون و بهترين قصه ها و داستان هاي كودكانه كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، كار سختي نيست. حيف كه مدت هاست از فصل آن سينما گذشته. سينما كانون تهران هم شبيه باقي سينماهاي اين شهر به سينماي بزرگسالان تعلق دارد و از دغدغه هاي كودكانه سال هاست كه فاصله گرفته. حتي آن سال ها شهر پر بود از خبر نمايش هاي كودكانه و تئاتر كودكان و نوجوانان. همين تالار وحدت تهران، براي مدت ها نمايش هاي عروسكي داشت و صحنه هايي با امضاي نمايش كودكان و نوجوانان. آن سال ها حداقل براي كودكان تهراني - كودكان و نوجوانان دهه 60 و البته خردسالان متعلق به طبقه متوسط تهران - بهترين سال هاي بچگي بود. اين سال ها اما نمي دانيم به جز فرآورده هايي چون سگا و ديسك هاي بازي كامپيوتري و كارتن هاي فضايي و عجيب و غريب ژاپني بخوانيد سال هاي ديجيمون ها - چه چيز ديگري كودكي را رنگين و خيال انگيز مي كند. نه از نمايش كودكانه خبري هست و نه از فيلم هاي سينمايي كودكانه. نه خبري از پاتال و آرزوهاي كوچك ، مدرسه پيرمردها ، شهر موش ها ، گلناز ، گربه آوازه خوان هست، نه خبري از خانواده دكتر ارنست ، مهاجران ، جيمبو ، بامزي و نه نشانه اي از بنر ، مورچه سياه و رامكال . ديگر نه خبري از آن قصه هاي ناب هست و نه از آن داستان هاي خيال انگيز.
از فصل همه اينها گذشته. حالا فصل بازي هاي كامپيوتري است و خيال هاي مصنوعي و ديجيتالي هدايت شده. كودكان اين سال ها و بچه هاي دهه 80 بزرگ مي شوند؛ بدون استماع قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب ، بدون خاطره نمايش هاي شيرين عروسكي، بدون تجربه صندلي ها و سانديس هاي سينما كانون و قهقهه هاي شاد، بدون خيالپردازي هاي غريب، حس هاي بكر و شگفت انگيز و بدون سؤال. دغدغه كودكان اين نسل ديگر تا مدت ها اين نيست كه آخر عمو جغد شاخ دار، چه قصه اي براي بنر داشت كه نيمه كاره ماند ... حيف از تمام كودكي هايي كه نيمه كاره خواهد ماند.

يادداشت
كارگران مشغول كارند
سعيد مروتي
همين چند روز پيش بود كه يكي از مسئولان جشنواره به صورت جدي اولتيماتوم داد فيلم هايي كه آخر هفته نرسند از جدول فيلم هاي جشنواره حذف مي شوند، يعني هر فيلمي كه همه مراحل فني اش تا سه روز ديگر به اتمام نرسد، نمي تواند در جشنواره به نمايش درآيد.
حتما مي دانيد كه تعدادي از فيلم هايي كه هنوز درگير مراحل فني هستند، جزو آثار مهم و به اصطلاح پرستيژي جشنواره محسوب مي شوند. در مورد يكي از اين فيلم ها بايد گفت كه همين چند روز پيش سكانس هاي باقيمانده اش فيلمبرداري شد.اگر اهل سينما و جشنواره فيلم فجر باشيد حتما اين نكته را هم مي دانيد كه الان در استوديوهاي فني چه قيامتي است و چه كساني با كمترين ميزان استراحت، شبانه روز در حال كار كردن هستند تا فيلم ها به جشنواره برسند؛ آن هم با وسايل و امكاناتي كه گرچه نسبت به سال هاي پيش كمي بهتر و به روزتر شده، ولي هنوز از استانداردهاي جهاني فاصله زيادي دارد.
با اين توضيحات در نظر بگيريد كه تهديد آن مسئول جشنواره جدي باشد و همه فيلم هايي كه تا پايان وقت اداري روز جمعه 30 دي ماه به دفتر جشنواره نرسند، از جدول كنار گذاشته شوند. فكرش را بكنيد جشنواره اي كه كيميايي، مهرجويي، ملاقلي پور، تقوايي، تبريزي، افخمي و... را ندارد، چند فيلم را هم به خاطر دير رسيدن از جدول خود حذف كند.البته ماجرا تا اين اندازه هم جدي نيست؛ به هر حال جشنواره دبير دارد و دبير جشنواره هم اختيارات؛ اختياراتي كه بعضي جاها هم به نفع فيملسازان تمام مي شود. وقتي جشنواره اي مثل كن مقرراتش را براي رسيدن طعم گيلاس كيارستمي كنار گذاشت، چرا نبايد از فجر چنين انتظاري داشته باشيم؟
جاي نگراني نيست. احتمالا همه فيلم ها به جشنواره مي رسند؛ به خصوص فيلم هاي بخش مسابقه، مگر اينكه اتفاق غيرمترقبه اي بيفتد.مي توانيد آسوده باشيد؛ استوديوهاي فني شبانه روزي شده اند و كارگران مشغول كارند.

جهان
روايت ماركوپولو از افسانه ايراني
سپيده جديري - انتشارات لينكلن فرانسيس ليميتد در انگلستان به عنوان هديه كريسمس سراغ يك افسانه باستاني و ايراني با نام سنگ رفت. ماركوپولو سال ها پيش اين افسانه را در خاطرات خود از ايران نقل كرده بود.افسانه سنگ ظاهرا از جمله افسانه هايي است كه در ايران سينه به سينه نقل مي شده و ماركوپولو در سفرنامه خود درباره سفر به ايران آن را نقل كرده است.نشريه ادبيات كودك در معرفي اين كتاب نوشته است: اين افسانه درباره مجوسان (زرتشتيان) ايراني است و بازگو كننده اتفاقي است كه براي سه عاقله مرد ساوه اي در دوران باستان روي مي دهد؛ سه مرد يك شب ستاره اي زيبا را در آسمان مي بينند كه با تمام ستارگان ديگر فرق دارد و وقتي در طومارهاي قديمي خود مشخصات اين ستاره را جست و جو مي كنند، درمي يابند كه ستاره نشان از تولد پسري عجيب دارد كه در سرنوشت او رقم خورده است كه صلح را براي جهانيان به ارمغان مي آورد. سه مرد رهسپار مي شوند تا كودك مورد نظر را پيدا كنند. جاسپر طلا را به نشانه پادشاهي برمي دارد، ملچيور صمغ را به نشانه شفا و بالتازار پير، بخوري خوشبو را به نشانه قداست برمي دارند تا به عنوان هدايايي براي اين كودك عجيب ببرند. آنها بعد از يك سفر طولاني بالاخره موفق مي شوند هداياي خود را به كودك پيشكش كنند. جاسپر مي خواهد اولين كسي باشد كه هديه خود را به كودكي كه عدالت، شفا و صلح را براي جهانيان به ارمغان مي آورد، تقديم كند. او از اينكه مي بيند كودك، مرد جواني بسيار شبيه به خود او است، تعجب مي كند. زماني كه هر يك از دو عاقله مرد ديگر نيز وارد اتاق كودك مي شوند، مرداني شبيه به خودشان را به جاي كودك مي يابند. بالاخره هر سه مرد با هم وارد اتاق مي شوند و درمي يابند كه اشتباه كرده اند؛ آنجا فقط يك كودك نشسته است. كودك در ازاي هداياي آنها به آنها هديه اي مي دهد كه بعدها جهانيان نيز در آن سهيم مي شوند؛ يك جعبه مهر و موم شده. در جعبه فقط يك سنگ وجود دارد و سه عاقله مرد گيج مي شوند و تا زماني كه قدرت افسانه اي سنگ آشكار مي شود، معناي آن را نمي فهمند .
اين افسانه كه در گزارش ماركوپولو در قرن سيزدهم ميلادي منتشر شده بود، توسط ديان هوفمير نويسنده انگليسي ادبيات كودك بازنويسي شده و جود دالي آن را با نقاشي هاي آبرنگ زيباي خود مصور كرده است.

خبرسازان
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |