پياده روي در شرايط سخت
كفش كوه و عصا يادتان نرود
اكثر پياده روها در شهر ما، حالت طبيعي ندارد و اين وضعيت نه تنها در روزهاي باراني و برفي كه در ايام آفتابي هم گريبان گير پياده روندگان است
|
|
عكس: گلناز بهشتي
احسان ناظم بكايي
برف چند ساعتي مي شد كه قطع شده بود، دايره نوراني خورشيد از پشت ابري كم پشت، زور مي زد تا با گرمايش، برف ها را آب كند. توده اي برف از شاخه درخت كاج سريد و كف خيابان پخش شد، شاخه تلو تلويي خورد و متوقف شد، برفابه ها همه جا را فرا گرفته بود و صداي چلپ چلپ گل آلود قدم هاي عابران و لاستيك ماشين ها، به گوش مي رسيد.
مردي با لباس تر و تميز، سرش را پايين انداخته بود و با احتياط و با قدم هاي كوتاه در پياده رو باريك راه مي رفت؛ انگار خاطره تلخي از اين لغزنده بودن در ذهن داشت.
ناگهان احساس يخ زدگي شديدي در گردنش كرد و مورمورش شد، قطرات آب يخ از گردنش به پايين مي سريدند، ناخودآگاه پريد عقب و به بالاي سرش نگاه كرد. از لوله ناودان خانه قديمي، باريكه آب لاغري مي ريخت درست وسط پياده رو. مرد وارد خيابان شد تا اين آبشار كوچك را دور بزند، اتومبيلي با سرعت از كنارش رد شد و آب از زير چرخش پاشيد به او، آب گل آلود همراه با آشغال و شاخ و برگ درخت ها روي سر و صورت از عصبانيت سرخ شده مرد نشست.
مرد با سرعت وارد پياده رو شد، ديگر قدم هايش تند شده بود، پايش را بي هوا روي يك موزاييك گذاشت، موزاييك فرورفت و آب از زير آن پاشيد روي كفش واكس زده اش. سرعتش را زيادتر كرد تا از اين مخمصه فرار كند، حالا جلو يك آپارتمان نوساز رسيده بود، موزاييك سفيد و سياه محدوده پياده روي جلو آن، بين بقيه پوشش پياده رو كوچه، خيلي تو چشم مي زد. واردش كه شد آنقدر سرد بود كه هنوز پاي ديگرش را روي آن نگذاشته بود، احساس كرد زير پايش خالي شد و با شتاب به زمين خورد. درد كوبيده شدن، از بدنش بالا رفت. نگاهي به اطرافش كرد، كسي نبود تا به اين صحنه بخندد، شانس آورده بود جايي اش نشكسته بود، اين را از درد معمولي كه داشت فهميد؛ يك درد كوفتگي ساده. با احتياط بلند شد، ديگر يك جاي تميز در لباسش نمانده بود، از ترس زمين خوردن دوباره وارد خيابان شد، ديگر لنگ لنگان و بي خيال راه مي رفت، نگاهش رفت سمت مغازه اي كه تا وسط پياده رو وسايلش را بساط كرده بود، ناگهان احساس كرد زير پايش خالي شد، تا كمر در چاله آب فرو رفت، او درست افتاد وسط چاله اي كه چند روز پيش كنده شده بود، كپه اي برف از شاخه درخت كاج سريد روي سرش و ...
اين تصوير، آخر فلاكتي است كه ممكن است سر يك پياده در اين شهر بيايد، حادثه اي كه اتفاقاً زياد هم دور از دسترس نيست.
متأسفانه اكثر پياده روها در شهر ما، حالت طبيعي ندارد و اين وضعيت نه تنها در روزهاي باراني و برفي كه در ايام آفتابي هم گريبان گير پياده روندگان است.
اولين مشكل پياده روها، تنگي آنهاست، طوري كه معمولاً دو نفر در كنار هم نمي توانند از آن عبور كنند و بايد يك نفر در آن طرف جوي آب در خيابان راه برود، تازه فكرش را بكنيد دو نفر از روبه رو به هم برخورد كنند، آن وقت بايد يكي كنار بكشد تا ديگري رد بشود، در كنار اينها كافي است ديواري رنگ شده باشد و هيچ علامت هشداري هم نباشد و لباس ها به آن ماليده شود. كارگاه هاي ساختماني و احتمال سقوط مصالح هم هست كه البته كم پيش مي آيد.
در اكثر پياده روهاي باريك، فاصله بين خيابان و پياده رو، يك جوي كوچك است. اين حالت به خصوص در خيابان هايي كه سرعت اتومبيل ها زياد است، خطرناك به نظر مي رسد، چون كافي است يك لحظه كنترل از دست راننده در برود، آن وقت اتومبيل وسط پياده رو و روي پياده هاي بخت برگشته مي رود.
همين جوي كوچك به غير از مشكل در انتقال آب اضافه، باعث مي شود تا خيلي راننده ها فكر كنند پياده رو هم قسمتي از پاركينگ است و لااقل نصف اتومبيلشان را داخل پياده رو بياورند.
مشكل فقط از سمت اتومبيل ها نيست، بعضي مغازه دارها به خصوص بقالي ها هم با گذاشتن انواع جعبه و وسايل وارد حريم پياده رو مي شوند. البته اين در كنار ساختمان سازي هايي كه پياده روها را به محل دپوي خاك و سيمان و آجر تبديل مي كنند، چيز قابل ذكري نيست.
حالا كه به بحث ساختمان سازي رسيديم، بد نيست به اين نكته هم اشاره كنيم، با توجه به اينكه در ساخت و سازها معمولاً خانه ها عقب نشيني مي كنند، لوله و كابل ها درست وسط پياده رو قرار مي گيرند كه شب ها خطرناك مي شوند چون در تاريكي، رهگذران به آنها برخورد مي كنند.
اينها تازه در شرايط عادي است، كافي است نم برف و باراني بزند تا معضلاتي كه هميشه هنگام بارندگي، شهر را مي گيرد، سراغ پياده روها هم برود.
موزاييك هاي صاف، تبديل به محلي براي ليز و زمين خوردن مي شوند، طوري كه اهالي مجبورند روي سطح آنها سنگ بريزند؛ درست شبيه جاده هاي شمال، البته همين ترفند باعث مي شود تا سنگ و گل و شل همراه با كفش وارد خانه ها بشود كه مصيبت گرد و خاك گيري براي خانم هاي خانه دار را به ارمغان مي آورد.
در جايي ديگر موزاييك هاي لق شده، مسأله ساز مي شوند، آب زير آنها جمع مي شود و كافي است پا روي آنها قرار بگيرد تا هم تعادل به هم بخورد و هم آب از زير آن به بيرون بپاشد.
ولي چيزي كه خيلي نمود پيدا مي كند، چاله هاي پر از آب گل آلودي است كه هيچ وقت نمي شود عمق شان را درست تشخيص داد و هديه شركت هايي است كه معلوم نيست در زير خاك هاي پياده رو دنبال چه چيزي مي گردند. حالا اين مسأله بماند كه وقتي كندوكاو تمام مي شود و بعد از ماه ها، روي محدوده هاي خاكي، آسفالت ريخته مي شود، كل پياده رو و زيبايي آن از ريخت مي افتد.
نكته ديگر كه اوج اين مشكلات است، نشست ناگهاني و فرو رفتن زمين به خصوص هنگام سر باز كردن چاهي قديمي يا آشكار شدن كم كاري پيمانكاران در ريختن خاك دستي است كه البته زياد عموميت ندارد. تازه به غير از زمين بايد مراقب بالا هم بود، چون آب خيلي از ناودان ها درست وسط پياده رو تخليه مي شود.
به هر حال با اينكه داشتن حواس جمع و تمركز به دليل فشار زندگي در تهران، خيلي ناياب است، ولي بايد براي عبور از پياده روهاي مشكوك و لغزنده، خيلي مراقب بود وگرنه ليز خوردن و دست و پا شكستگي همانا و خالي شدن جيب ها و از كار و زندگي افتادن اطرافيان همان. درست است كه بهسازي و بازسازي معابر از وظايف سازمان هاي ذي ربط است، ولي شرط عقل هم، احتياط از جانب ماست.
پياده روهاي ذهني
تقريبا اكثر شهروندان اين موضوع را تجربه كردند كه در تهران اصولا پياده روي براي مسافتي طولاني امكان پذير نيست. اين موضوع به نظر نه چندان مهم، براي شما هم اتفاق افتاده است. وقتي كه در يك هواي دلچسب بهاري يا بعد از يك جدال كاري تصميم گرفته ايد چند قدمي راه برويد چاله چوله هاي پياده رو آنچنان راه رفتن را سخت كرده است كه پشيمان از اين كار به آپارتمان 50 متري تان پناه برده ايد؛ از پنجره به هواي خوب فكر كرده ايد و ديگر هرگز تصميم نگرفته ايد به پياده رو برويد. زماني هم كه هواي زمستان برفي يا باراني مي شود باز هم اين چاله هاي پياده رو هستند كه راه را صعب العبور مي كنند. دليل آن هم بسيار واضح است؛ قطرات باران ذره ذره درون چاله را پر مي كنند و يك بي احتياطي كافيست تا سر تا پايتان با افتادن در آن چاله خيس آب شود. در اين صورت است كه نه از سر اجبار و نه از سر ذوق به فكر پياده روي نمي افتيد.
|