پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۴ - - ۳۹۱۴
خبرسازان
Front Page

چه كسي سيمرغ را كشت؟
كمتر پيش آمده يا شايد بهتر است بگوييم اصلاً پيش نيامده كه شيوه داوري در جشنواره فجر با رضايت جمعي همراه شده باشد
001080.jpg
سعيد مروتي
بله، درست است نمي شود همه را راضي نگه داشت. نمي شود به همه مدعيان و نامزدها سيمرغ داد و بديهي است كه هميشه كساني احساس كنند نسبت به آنها كم لطفي شده است و داوران تلاششان را ناديده گرفته اند. در اين هيچ بحثي نيست؛ اما آيا با اين استدلال مي شود هر انتخابي از سوي هيأت داوران را تأييد كرد؟ آيا مي شود با اين توجيه كه نمي شود همه را راضي نگه داشت، هر انتخاب بي معياري را پذيرفت؟ مي گويند اين سليقه شخصي 7 داوري بوده كه به تماشاي فيلم ها نشسته اند و اگر تركيب هيأت داوران را عوض مي كرديم با نتايجي متفاوت مواجه مي شديم. بحث سليقه و نگاه شخصي درست و پذيرفته؛ اما آيا نبايد معياري براي انتخاب وجود داشته باشد؟
به تركيب داوران امسال بخش مسابقه نگاه كنيد: سه كارگردان برجسته، فيلمبرداري شاخص، بازيگري متين، نويسنده اي متعهد و خوش ذوق و منتقدي صاحب ديدگاه. تركيبي مناسب از افرادي موجه كه خواه ناخواه انتظارات را هم بالا مي برد. انتظار اين كه وقتي اين سينماگران شاخص بر مسند قضاوت مي نشينند، متوجه اين نكته باشند كه با شيوه داوري شان به هرحال از اعتبارشان مايه مي گذارند.
نكته اي كه مي توان آن را به داوران بخش هاي ديگر هم تعميم داد. بهتر است كمي وارد جزئيات شويم كه مشخص شود وقتي صحبت از داوري بي معيار مي كنيم از چه چيز حرف مي زنيم.
از سيمرغ بلورين بهترين فيلم بگوييم كه مهم ترين جايزه جشنواره هم به شمار مي آيد. سيمرغ درحالي به فيلم به نام پدر اهداء شد كه همه اذعان داشتند اين فيلم اثري متوسط است. اثري متوسط از كارگرداني برجسته كه فيلم هاي بسيار بهتري از به نام پدر را در كارنامه دارد. نكته اي كه چند روز پيش يكي از داوران جشنواره در يادداشتي كه براي همشهري نوشته بود هم به آن اعتراف كرد. جالب است كه داوران هم قبول دارند به نام پدر فيلم متوسطي است ولي مهم ترين جايزه جشنواره را به آن اهدا مي كنند. شايد دليل اصلي براي اهداي چنين جايزه اي موجه بودن فيلم و فيلمساز باشد. نكته اي كه با كمي تعمق در برگزيدگان سال هاي گذشته با كمي اما و اگر، قابل اثبات است. ابراهيم حاتمي كيا فيلمساز معتبر و موجهي است. سينماگري مردمي و اهل درد كه مورد تأييد مردم و مسئولان است. فيلمسازي دوست داشتني كه تعدادي از مرتفع ترين قله هاي سينماي پس از انقلاب به دست او رقم خورده است. آيا اينها دليل مي شود كه فيلمي از او را چنين برصدر بنشانيم. فيلمسازي فرايند پيچيده اي است و نمي توان هميشه در اوج باقي ماند. هيچ فيلمسازي در جهان وجود ندارد كه همه كارهايش شاهكار باشد. حتي در كارنامه برخي از نوابغ سينما هم فيلم هاي ضعيف و كم اهميت وجود دارد و اين هيچ چيزي از شأن و منزلت آنها نكاسته است. شخصاً حاتمي كيا را بهترين فيلمساز نسل انقلاب و جنگ مي دانم و با كساني هم كه اين روزها همه چيز به نام پدر را زير سؤال برده اند، هم داستان نيستم. اگر منصفانه با فيلم طرف شويم بايد اذعان كنيم كه با فيلمي متوسط مواجه هستيم. فيلمي كه هم سكانس هاي درخشان دارد و هم فصل هاي معمولي و ضعيف. بيشتر مشكلاتش هم به فيلمنامه مغشوش و ضعيفش بازمي گردد و عجيب اين كه فيلمنامه به نام پدر هم ديپلم افتخار گرفته است.
يا بازي پرويز پرستويي كه واقعاً چيزي جز تكرار نقش هاي قبلي اش در فيلم هاي حاتمي كيا نيست، در حالي مورد توجه و عنايت داوران قرار مي گيرد كه محمدرضا فروتن حتي شايسته نامزدي سيمرغ هم شناخته نمي شود. داستان وقتي با مزه تر مي شود كه فروتن سيمرغ بخش بين الملل را دريافت مي كند.
در مورد بازيگران شاخص و ستاره ها معمولاً يك نكته وجود دارد كه داوران هر جشنواره معتبري آن را لحاظ مي كنند. اين كه اين بازيگران سيماي متفاوتي از خودشان ارايه دهند. نقش متفاوت و اجرايي تازه كه با پرسوناي تثبيت شده شان متفاوت باشد.
معياري كه بعيد است داوران بخش مسابقه سينما و ايران آن را قبول نداشته باشند ولي شما در مورد برنده سيمرغ بهترين بازيگر نقش اول زن آن را لحاظ كرده اند.
از اواخر دهه 60، فقط بازي هايي از سوي داوران جشنواره مورد قضاوت قرار گرفته اند كه يا با صداي سر صحنه ساخته شده اند يا اين كه اگر هم دوبله شده اند خود بازيگر به جاي خودش صحبت كرده است. اين زماني يكي از مقررات داوري جشنواره هم بود. حالا چگونه بازي يوسف مراديان در شاهزاده ايراني شايسته نامزدي سيمرغ بلورين قرار گرفته، آن هم در حالي كه نقشش توسط بهرام زند دوبله شده است؟ چگونه مي شود بازي فروتن در به آهستگي يا حامد بهداد در كافه ستاره را نديد و به چنين نمونه هايي رضايت داد؟
اين ناديده گرفتن ها تنها يك روي سكه است روي ديگر سكه كوشش براي راضي نگه داشتن بيشتر فيلم ها و سازندگانشان است. اهداء انواع و اقسام سيمرغ و ديپلم افتخار با بهانه و حتي بدون بهانه، باعث مي شود كه از شانيت جشنواره كاسته شود. جشنواره  اي كه سعي مي كند تا حد امكان به همه جايزه بدهد، چگونه مي تواند اعتبارش را حفظ كند؟
چگونه مي شود در بعضي از رشته هاي اصلي تا اين اندازه مناقشه برانگيز قضاوت كرد و بعد از سوي ديگر، سيمرغ و ديپلم افتخارهايي را به سادگي به هر كسي اهدا كرد؟
عجيب نيست كه بعد از بيست و چهار دوره برگزاري جشنواره، هنوز روال ثابتي براي جوايز وجود ندارد؟ يك سال سيمرغ هنر و تجربه مي دهيم، سال بعد اين جايزه حذف مي شود و بعد از چند سال مجدداً به شيوه نخست باز مي گرديم.
چگونه است كه وقتي بهترين و موجه ترين اهالي سينما همه بر مسند قضاوت قرار مي گيرند، پس از اهداي سيمرغ ها؛ در مورد علت انتخاب هاي داوران به جاي صحبت هاي كارشناسانه، تنها شاهد حاشيه هاي زرد مي شويم؟ شايعاتي كه در شب برگزاري مراسم افتتاحيه در تالار وحدت مرتب به گوش مي رسيد. شايد اگر داوري هايمان دقيق اعمال مي شد، شايعات (كه ممكن است اصلاً ريشه در واقعيت نداشته باشند) نمي توانستند تا اين اندازه فضا را مسموم سازند. كافي است معياري براي قضاوت وجود داشته باشد.
براي ختم كلام به ذكر خاطره اي از سال هاي گذشته بسنده مي كنم. در جشنواره يازدهم فجر، فرامرز قريبيان براي بازي در ردپاي گرگ و بندر مه آلود نامزد دريافت سيمرغ بود. در حالي كه همه ازجمله خود قريبيان تصور مي كردند سيمرغ براي ردپاي گرگ به او اهدا خواهد شد، بازي اش در بندر مه آلود مورد توجه داوران قرارگرفت.
بلافاصله پس از مراسم اهدا جوايز و در حالي كه خود قريبيان هم رسماً اعلام كرد كه انتظار داشته سيمرغ را براي ردپاي گرگ بگيرد نه بندر مه آلود ؛ يكي از داوران معيار قضاوت در اين مورد را اعلام كرد. او گفت: چون آقاي قريبيان در رد پاي گرگ نقش فردي زندان رفته و چاقوكش را بازي كرده، ترجيح داديم سيمرغ را براي بازي در فيلمي به او بدهيم كه در آن نقش پليسي وظيفه شناس را ايفا كرده است.
با اين اظهار نظر مشخص شد كه براي داوران قضاوت اخلاقي در مورد كاراكترها بيش از كيفيت بازي، اهميت داشته است. يعني داوران با معيارهايي كاملاً اخلاقي به قضاوت هنري پرداخته اند. خوب يا بد اين معياري است كه مي توان به قضاوت هاي جشنواره يازدهم منتسب كرد. هيچ چيز بدتر از داوري بي معيار نيست.

فيلم هاي آخر هفته
كلاسيك هاي آلماني
رضا مسلمي - امروز و فردا مي توانيد از تلويزيون دو اثر كلاسيك از سينماي آلمان را تماشا كنيد؛ زيردريايي و آگويره: خشم خدايان .
زيردريايي را ولفگانگ پترسون در سال 1981 كارگرداني كرده است. شخصيت اصلي فيلم هم همان طور كه از نام فيلم برمي آيد يك زيردريايي غول پيكر است كه بستر روايت داستاني در ميانه هاي جنگ جهاني دوم مي شود.
ماجرا از اين قرار است كه فرماندهان و سرنشينان زيردريايي مامور مي شوند تا كشتي هاي جنگي انگليسي را نابود كنند. اما در ميانه هاي ماموريت شان با مشكل جدي تري روبه رو مي شوند و آن هم اين ا ست كه زيردريايي شروع به از دست دادن وزن خود مي كند.
در واقع داستان اصلي فيلمنامه هم از همين نقطه شروع مي شود؛ از جايي كه سرنشينان زيردريايي مرگ را در نزديكي خود مي بينند و سعي مي كنند با آن مبارزه كنند. مهم ترين حسن و جذاب ترين نكته فيلم هم در روايت همين احساسات و واكنش هاي شخصيت ها است.
علاوه بر اين زيردريايي كارگرداني دقيق و حساب شده اي هم دارد كه در نماهاي بسته و محدود داخلي آن ـ كه بيشترين لحظات فيلم را شامل مي شود ـ خودش را بهتر نشان مي دهد. همين نكات هم باعث شد تا نام پترسون در سال هاي اوليه دهه 80 برسر زبان ها بيفتد و پس از مدتي از سينماي آلمان به هاليوود مهاجرت كند.
فيلم ريتم مناسبي هم دارد و يكي ديگر از نقاط قوت كار پترسون در زيردريايي همين بوده كه به خوبي توانسته لحظات نفس گير را طوري روايت كند كه به ريتم داستانش لطمه نزند. فيلم مضموني ضد جنگ دارد و قرار است فرداشب در حوالي ساعت 22:30 از شبكه سوم و از طريق برنامه صد فيلم به نمايش درآيد.
آگويره: خشم خدايان محصول سال 1972 سينماي آلمان است و ورنر هرتزوگ آن را كارگرداني كرده است. فيلم براساس يك داستان واقعي در قرن شانزدهم ميلادي شكل گرفته و ماجراي گروهي از كاشفان اسپانيايي  است كه به قصد رسيدن به سرزمين افسانه اي ال دورادو راهي سفري طولاني مي شوند. اما داستان اصلي فيلم ماجراي رهبر اين گروه است كه افسري خرافاتي  است و خود را خشم خدايان مي پندارد. جنون او در طول سفر عميق تر مي شود تا اينكه موجب از بين رفتن ديگر اعضاي گروه مي شود.
مهم ترين و بارزترين نكته آگويره: خشم خدايان در تصاوير بديع آن و فيلمبرداري منحصربه فردش است. هرتزوگ در اين اثر و آثار بعدي اش نشان داده است كه علاقه زيادي به مناظر طبيعي و داستان هاي مابعد الطبيعه دارد.
در طول اين فيلم هم از تضاد ميان رنگ سبز غالب بر تصاوير و لباس هاي تيره رنگ شخصيت هاي داستان به خوبي براي روايت مضامين مورد نظرش بهره گرفته است. او بعد از اين فيلم، فيلم هاي ديگري همچون قلب آبگينه ، آتشفشان گوگرد و فيتز كارالدو را نيز كارگرداني كرد كه در آنها هم مي توان ردي از علائق هميشگي هرتزوگ را پيدا كرد. آگويره: خشم خدايان را مي توانيد امروز حدود ساعت 15:30 از برنامه سينما۴ تماشا كنيد.
علاوه بر اين دو فيلم، شبكه تهران نيز فردا در ساعت 13 فيلم تلويزيوني بلند گريه كن را نمايش خواهد داد. كارگردان اين اثر اسماعيل فلاح پور است و در آن لادن طباطبايي، نگار فروزنده و بهناز محرر نقش هاي اصلي را برعهده دارند. داستانش هم درباره زني به نام طلعت است كه در يك هتل كار مي كند و يك روز در راه رفتن به سر كار، دختربچه سه ماهه اي را پيدا مي كند و همين اتفاق زندگي او را تغيير مي دهد.

سينماي خانگي
نقطه قوت
شهاب مهدوي- سال 1362 هنوز سينماي ايران در بلاتكليفي به سر مي برد. سينماي پس از انقلاب روي ويرانه هاي سينماي فارسي بنا شده بود ولي هنوز تكليف خيلي چيزها روشن نبود. سال هايي كه خيلي ها از شرايط استفاده كردند و روي صندلي كارگرداني نشستند ولي از بين آن خيل كارگردان، كمتر فيلمسازي بيرون آمد. در چنين شرايطي محمدرضا اعلامي نقطه ضعف را ساخت و نويد حضور فيلمسازي خوش ذوق را داد. اين كه اين مطلع درخشان بعداً به چه نتايجي رسيد خود مي تواند موضوع نوشته اي ديگر باشد.
دستياري مسعود كيميايي در فيلم خط قرمز جديدترين تجربه اعلامي در سينماي حرفه اي بود. در همان ايام دستياري، اعلامي كتاب نقطه ضعف را خوانده و آن را مناسب اقتباس سينمايي ارزيابي مي كند. گويا ابتدا قرار بود فيلم با گروه سازنده خط قرمز ساخته شود ولي مشكل يافتن تهيه كننده باعث شد تا از گروه خط قرمز فقط خود اعلامي، عليرضا زرين دست و جمشيدهاشم پور به نقطه ضعف بيايند. نقطه ضعف در روزهايي مقابل دوربين رفت كه مديريت فرهنگي كشور دستخوش تحولات گسترده اي بود و زماني به نمايش درآمد كه تيم انوار- بهشتي تثبيت شده بودند. اعلامي وقتي قابليت هاي سينمايي رمان را ديد، ترجيح داد آن را با كمترين تغييرات بسازد.
با نمايش اين فيلم در دومين جشنواره فيلم فجر از اعلامي و محمدعلي سجادي(كه بازجويي يك جنايت ) را ساخته بود به عنوان استعدادهاي درخشان سينماي ايران ياد شد. نقطه ضعف يك اثر پليسي با مايه سياسي است كه بي زمان و مكان بودنش هم قابليت تعميم به آن مي دهد و هم از گزند زمان حفظش مي كند.
فيلم به عنوان يكي از خوش تكنيك ترين فيلم هاي دهه 60، كاملاً تماشاگر را با خود همراه مي كند. كارگرداني روان و بازي هاي دقيق و يكدست جمشيد هاشم پور، حسين پرورش و حتي جواد گلپايگاني، در كنار فيلمبرداري زرين دست و موسيقي بابك بيات پس از 23 سال هنوز جذابيت دارد. نقطه ضعف شايد از معدود فيلم هاي آن سال ها باشد كه همچنان در شبكه ويدئويي ديده مي شود و تماشاگر دارد. نقطه ضعف در حالي ارزش هايش را حفظ كرده كه بسياري از توليدات پرسر و صداي آن سال ها، الان جذابيتي براي تماشا ندارند. محمدرضا اعلامي بعد از نقطه ضعف فيلم هاي زيادي ساخت اما نقطه ضعف همچنان نقطه قوت كارنامه اش محسوب مي شود.

از صبح تا شب
حميدرضا پورنصيري

همان طور كه ديروز گفتم شبكه يكي ها براي انتخاب مجموعه مناسبتي  اين روزهايشان دچار مشكل شده اند و برخلاف سال هاي گذشته كه تن به پخش مجموعه ها و فيلم هاي داستاني تكراري مي دادند، اين بار در انتخاب از ميان دو اثر جديد مانده اند. يكي از آنها مجموعه پايان نمايش است البته هنوز فيلم برداري اش به اتمام نرسيده و بهمن زرين پور آن را كارگرداني مي كند. در خلاصه داستان اين مجموعه آمده: داستان اين سريال زندگي زوجي در دهه 40 را به تصوير مي كشد، كه به دليل پاره اي اتفاقات، پايشان به مبارزات سياسي باز شده و زندگي آنها دچار بحران مي شود. از اين منظر حوادث تاريخي از جمله قيام 15 خرداد نيز مرور مي شود.
اما ديگر مجموعه شبكه يكي ها هم سريالي ست با عنوان چه كسي به سرهنگ شليك كرد؟ كه داستانش درباره قتلي مشكوك است و در بستر آن ماجراهاي روزهاي انقلاب را نيز روايت مي كند. شبكه سه اي ها هم كه پيش از اين چندباري روي مجموعه غريبه اي در شام تبليغ كرده بودند و به پربيننده شدن آن در اين روزها دل  بسته بودند اعلام كردند كه آخرين مجموعه محمدحسين لطيفي براي پخش حاضر نمي شود و قرار است اين روزها مجموعه شانس زندگي به جاي آن پخش شود. همان طور كه ديروز نوشتم وجه مشخصه سريال غريبه اي در شام اين ست كه فيلم نامه آن را فريدون جيراني ـ از فيلم نامه نويسان و كارگردان پركار اين روزهاي سينما ـ نوشته است و با توجه به فيلم برداري آن در لبنان انتظار مي رود كه سطح كيفي اش بالاتر از نمونه هاي مشابه باشد.
اما از اين حرف ها كه بگذريم باز به آخر هفته رسيديم و برنامه ايران بهشتي ديگر . با اين كه احتمال مي دهم ديگر از اين پيشنهاد خسته شده باشيد و زير لب چيزي هم نثار نگارنده كنيد، اما باز هم توصيه مي كنم كه ساعت 12:30 شبكه اول را تماشا كنيد. حوالي ساعت 15 تا 15:30 هم مانند هر هفته تكرار سينما چهار پخش مي شود كه اختصاص دارد به پخش دوباره فيلم آگويره: خشم خدايان . تكرار مسافر سحر در ساعت 19 از شبكه تهران پخش مي شود و احتمالا در حوالي ساعت 20 مي توانيد مجموعه شانس زندگي را از شبكه سوم تماشا كنيد كه اين شب ها جايگزين شب هاي برره شده است. به همين خاطر احتمالا امشب خبري از فيلم سينمايي شبكه سه نخواهد بود و در عوض شبكه تهران در ساعت 21 يك فيلم سينمايي را نمايش خواهد داد كه نامش منتشر نشده است. مجموعه عكاس خانه هم به احتمال زياد در ساعت 21:50 از شبكه دوم پخش خواهد شد و در ساعت 23 مي توانيد قسمت تازه اي از مجموعه پليسي مظنونين را از شبكه تهران تماشا كنيد.
از فيلم اين هفته سينما يك هم خبري درز نكرده است هرچند كه با توجه به روند چند ماه اخير اين برنامه احتمالا يا با يك فيلم تكراري مواجه خواهيد شد. البته پيشنهاد مي كنم نيم ساعت زودتر از شروع اين برنامه مستند جذاب ايران را از دست ندهيد كه آخرين قسمت هايش در حال پخش است. فردا را هم مي توانيد با مجموعه مثل هميشه آغاز كنيد كه در حوالي ساعت 11 از شبكه اول پخش مي شود. البته اگر سحرخيزتر باشيد اين فرصت را داريد كه حدود ساعت 7:30 صبح برنامه بسكتبال نوين را تماشا كنيد كه تنها برنامه تلويزيون براي پخش مسابقات جذاب NBA است. ساعت 13 هم مي توانيد فيلم تلويزيوني بلند گريه كن را از شبكه تهران تماشا كنيد و ساعت 15 به تماشاي فيلم سينمايي كارآگاه سركرده از شبكه يك بنشينيد (اسم فيلم دقيقا همين است؛ كارآگاه سركرده !).
از فيلم هاي سينمايي فرداي شبكه دو و شبكه چهار هم اطلاعي در دست نيست و درعوض مي توانيد ساعت 19 تكرار اولين قسمت از مجموعه ژان مولن را تماشا كنيد كه دوشنبه شب در ساعت 23 از شبكه تهران به نمايش درآمده بود. ساعت 20:45 هم نوبت به پخش مجموعه گنجينه معبد از شبكه سه مي رسد و در ساعت 22:10 قسمت ديگري از افسانه عقاب هاي مبارز از شبكه سه پخش خواهد شد.

يادداشت
صد شكر كه آن رفت
ميثم قاسمي
دو روز پيش يا اگر دقيق تر بخواهيد سه شب پيش يك اتفاق خوب رخ داد. هر سال تقريباً همين روزها - با كمي عقب و جلو- اين اتفاق خجسته رخ مي دهد. جشنواره فيلم فجر تمام شد. چند سالي است كه جشنواره برايم تبديل به كابوس شده است و صبح روزي كه جشنواره شب قبلش تمام شده، وقتي از خواب بلند مي شوم انگار تمام خواب هاي بد پايان يافته اند و مي توانم تا يك سال ديگر راحت و آسوده باشم. به نظر، جشنواره فيلم تقريباً هيچ سودي ندارد و در عوض چندين و چند ايراد نيز مي توان به برگزاري آن وارد كرد.
يك:10روز جشنواره و ويژه نامه ها و ويژه بر نامه هايي كه به مناسبت آن در روزنامه ها و راديو و تلويزيون توليد مي شوند، منشأ بسياري از سوءتفاهم ها و كدورت ها هستند. جشنواره كه تمام مي شود كمتر فيلمسازي را مي توان يافت كه از منتقدان دلگير نشده باشد. همه اهالي سينما نيز از داوران جشنواره و انتخاب هاي آنها ناراضي هستند.
بدين ترتيب تا يك سال آينده كه بخواهد جشنواره جديد برگزار شود به قدر كافي كدورت و دلگيري و ناراحتي و قهر وجود دارد.
دو: اما اگر راستش را بخواهيد دليل مخالفتم با جشنواره به دعواي اهالي سينما چندان ربطي ندارد. يعني چون جزو اين دارودسته نيستم نه از كسي دلخور مي شوم و نه كسي از من مي رنجد. اصل مشكلم باز مي گردد به خالي شدن تحريريه ها.
هنگام جشنواره كه مي رسد همه دوستان مطبوعاتي به دنبال راهي هستند تا كارت ورود به سالن سينما مطبوعات را بيابند. اگر اعضاي گروه فرهنگي و هنري چنين تصميمي داشته باشند، چندان غير منطقي نيست، اما امان از وقتي كه اقتصادي نويسان و سياستمداران ساعات اداري شان را در سينما مطبوعات مي گذرانند.
امسال سينما صحرا به اهالي مطبوعات اختصاص يافت. اين سينما يكهزار و۱۰۰ صندلي دارد. يعني هر سانس يكهزار و۱۰۰ نفر از نويسندگان روزنامه ها و هفته نامه ها و... به جاي آنكه سر كار حاضر شوند، در سينما بوده اند. به اين موضوع از دو جهت مي توان پرداخت؛ اولاً با يك حساب سرانگشتي مي توان گفت ما در تهران بيش از هزار منتقد و نويسنده سينمايي داريم! اين در حالي است كه تعداد كل كارگردانان ايراني حدود 100 نفر است. بنده البته آشنايي چنداني با هاليوود و كلاً سينماي آمريكا ندارم اما فكر مي كنم در آنجا هم بيش از هزار نفر منتقد سينمايي وجود نداشته باشد. اگر صنعت سينما در يك كشور بيش از هزار منتقد و نويسنده داشته باشد، حتماً بسيار قدرتمند است. در حالي كه سينماي ايران هر سال ضعيف تر و بي رمق تر از سال گذشته مي شود. ثانياً؛ هنوز به درستي نمي دانم كسي كه در حالت عادي در سال حتي 10فيلم هم نمي بيند و ماه به ماه به سينما نمي رود، چه دليلي دارد كه به جشنواره برود؟ آن هم نه به صورت گزينشي، بلكه تمام توليدات سينمايي را ببيند.
سه: سالن هاي سينما در ايران هر روز خالي تر از روز قبل مي شوند. تمامي ترفندها براي مقابله با اين روند نيز تاكنون بي نتيجه مانده است. در اين حالت كليه فيلم هايي كه قرار است سال آينده در كشور اكران شوند، در عرض 10روز به نمايش درمي آيند و هر كس بخواهد مي تواند آنها را ببيند. در نتيجه كساني كه اهل سينما رفتن هستند نيز انگيزه خود را براي خريد بليت از دست مي دهند و به سمت يافتن كارت جشنواره مي روند. البته اين داستاني است قديمي و ريشه دار كه تاكنون بسيار به آن پرداخته شده كه اين هم يكي از جنبه هاي آن است.
***
در هر صورت جشنواره فيلم فجر كه نمي دانم چندمين دوره اش بود- بالاخره تمام شد و مي توان انتظار داشت از امروز تا يك سال ديگر همه دوستان را در تحريريه ببينيم. از اين موضوع خوشحالم و از الآن براي سال آينده نگران!

آن سوي آب ها
ويني دِ پو خرسه 80 ساله شد
ويني دِ پو، يكي از محبوب ترين شخصيت هاي داستاني و كارتوني جهان، 80 سالگي خود را جشن مي گيرد.
پو كه آلن الكساندر ميلن خالق آن است اولين بار در كريسمس سال 1925 در داستاني با عنوان زنبورهاي عوضي در روزنامه لاندن ايونينگ نيوز ظهور كرد. از آن زمان به بعد اين خرسِ عاشق عسل ماجراهاي بسياري داشته است كه به بيش از 40 زبان ترجمه شده اند. كمپاني ديزني كه حقوق اين شخصيت كارتوني را در اختيار دارد به مناسبت هشتاد سالگي پو در سال جديد ميلادي جشن ها و مراسمي برگزار خواهد كرد.
ميلن پيش از اين كه ويني د پو را خلق كند در مجله انگليسي معروف پانچ مطلب مي نوشت و در سال 1924 مجموعه اشعار كودكانه خود را با عنوان وقتي كه خيلي كوچك بوديم چاپ كرد. ميلن براي خلق اين شخصيت از پسر خود به اسم كريستوفر رابين كه نام شخصيتي در داستان هاي ويني هم هست الهام گرفت. كريستوفر رابين واقعي يك خرس عروسكي داشت كه اسمش را گذاشته بود ويني دِ پو.
ويني اسم خرسي كانادايي بود كه در دهه بيست در باغ وحش لندن نگه داري مي شد. كريستوفر عروسك هاي ديگري هم داشت، از جمله يك كانگورو، يك الاغ و يك خوك كه همگي به اساس ديگر شخصيت هاي داستان هاي ويني تبديل شدند. اين عروسك ها هم اكنون در كتابخانه عمومي نيويورك نگه داري مي شوند. در فهرست ده شخصيت داستاني كه بيشترين درآمد را در دنيا دارند و مجله فوربِس آن را منتشر كرده نام ويني د پو پس از ميكي ماوس در مقام دوم آمده است.

|  ايرانشهر  |   جهانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   درمانگاه  |   سفر و طبيعت  |
|  عكاس خانه  |   شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |