سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۴ - - ۳۹۲۱
وقتي پيچ و پلاك و پلاتين مي شكند
فروشندگان تباهي
001467.jpg
عكس:ساغر امير عظيمي
محمد مطلق
پرونده تجهيزات پزشكي همچنان باز است. اين را در گزارش تجارت مرگ چاپ۱‎/۱۰‎/۸۴ و پرانتز باز چاپ 12/10/84 متذكر شده بوديم اگر چه مي دانستيم پي گيري مصرانه به مذاق خيلي ها خوش نمي آيد. در همين راستا اتحاديه صنف توزيع كنندگان تجهيزات و لوازم پزشكي و آزمايشگاهي جوابيه اي به دفتر روزنامه ارسال كرده كه متن كامل آن را در زير مي خوانيد:
جريده همشهري
با سلام احتراماً  بدين وسيله اعلام مي دارد در صفحه يازده شماره 3881 آن روزنامه در چارچوب مقاله اي تحت عنوان بيماران، لابه لاي دست هاي مافياي تجهيزات پزشكي دست و پا مي زنند ، تجارت مرگ مطالبي به قلم شخصي به نام محمد مطلق منتشر كه در بعضي از قسمت هاي مقاله مطالبي غيرواقعي و دور از حقيقت را به اعضاي اين صنف كه عموماً  افرادي درستكار و زحمتكش بوده و اين اتحاديه در صدور پروانه كسب به اين موارد عنايت داشته و با بررسي و احراز صلاحيت آنان اقدام به صدور پروانه كسب نموده و بعد از صدور پروانه نيز اعمال آنان از طريق بازرسين اتحاديه كنترل مي گردد نسبت داده كه مورد رنجش اعضاء صنف گرديده؛ عليهذا با تكذيب مطالب نسبت داده شده به اعضاء صنف، مستدعي است اين تكذيبيه را در چارچوب قانون مطبوعات در همان صفحه درج فرمايند.
ومن الله التوفيق
رئيس هيأت مديره اتحاديه صنف فروشندگان تجهيزات پزشكي و آزمايشگاهي، قاسم نوده فراهاني
من هم رنجيده ام
جناب آقاي نوده فراهاني! رئيس محترم اتحاديه صنف توزيع كنندگان تجهيزات و لوازم پزشكي و آزمايشگاهي، اين تنها شما و اعضاي محترم اتحاديه كه به تأكيد جنابعالي عموماً  درستكار و زحمتكش اند نيستيد كه رنجيده ايد؛ بسياري ديگر از هموطنان من هم رنجيده اند؛ همان هايي كه به زعم ما نادانسته و ناخواسته لابه لاي مافياي تجهيزات پزشكي دست و پا مي زنند. اجازه بدهيد يكي از اين هموطنان را به شما و اعضاي محترم صنف معرفي كنم:
من مصطفي فصيحي هستم؛ متولد 1315 اصفهان. سال 81 به دليل احساس درد در ناحيه مچ پاي راست به يكي از پزشكان (بيمارستان ...) مراجعه كردم كه تشخيص ايشان آن بود كه بايد در پاي من پلاتين كار گذاشته شود. بعد از عمل هم 40 روز پايم در گچ بود اما نه تنها پس از اين مدت پايم خوب نشد بلكه ورم كرد و درد آن شديدتر هم شد. دوباره به پزشك مراجعه كردم. ايشان گفتند بايد 20 روز ديگر استراحت كني. 20 روز هم گذشت و باز هم درد و تورم پا بيشتر شد. به اصفهان رفتم و به دكتر خادمي مراجعه كردم. آقاي خادمي گفتند پلاتين در حين عمل شكسته است.
تقريباً  فلج شده بودم و مجدداً  به پزشك خودم مراجعه كردم. وي گفت 300 هزار تومان از شما مي گيرم و پلاتين را در مي آورم اما من قادر به پرداخت اين مبلغ نبودم و به همين دليل دوباره به اصفهان رفتم و با پرداخت 60 هزار تومان پلاتين شكسته را از پايم در آوردم. هنوز هم قسمتي از پلاتين در لاي استخوان  جا مانده و پزشك ها مي گويند اگر بخواهيم آن را بيرون بياوريم، استخوانت به خاطر خشكي، ترك برمي دارد. الان مانده ام با اين درد مدام چه كنم! آقا باور كنيد كمرم طي همين دو- سه سال، 45 درجه شده، شب ها از شدت درد تنها مي خوابم تا خانواده ام از ناله هاي من زجر نكشند .
رئيس محترم صنف توزيع كنندگان تجهيزات پزشكي و آزمايشگاهي! شما بهتر از شخصي به نام محمد مطلق مي دانيد كه چرا ميله ها و پيچ ها و پلاك ها مي شكنند يا در بدن بيماران زنگ مي زنند. اگر چه ايمان دارم مقصر شما نيستيد اما اجازه بدهيد پيش از آن پاي درد دل يك هموطن ديگر بنشينم،؛ هم  وطني كه هم اكنون پرونده پزشكي و شكايت نامه اش را مي توانيد در اداره كل تجهيزات پزشكي ببينيد و بررسي كنيد. با اين همه براي حصول نتيجه تقاضا دارم نام اين هموطن اروميه اي نزد من محفوظ بماند؛ همچنين نام يكي از همكاران محترم شما كه طرف شكايت اين پرونده هستند.
هموطن اروميه اي من ، بانوي 41 ساله اي است كه سه بار متوالي از ناحيه استخوان لگن مورد عمل جراحي قرار گرفته. سه بار از پروتز شركت پ استفاده كرده و هر سه بار، پروتزها در كمر او شكسته اند. اين بانوي 41 ساله در حين درگيري با بيماري و عمل هاي مداوم جراحي با افراد ديگري مواجه مي شود كه آنها هم مشكلي از جنس مشكل او داشته اند؛ با اين تفاوت كه هر يك از آن هموطنان ديگر از شركتي ديگر اقدام به خريد پروتز كرده بودند.
بانوي 41 ساله اروميه اي كه آخرين عمل جراحي او در تاريخ پنجم ارديبهشت ماه سال 84 انجام شده، پس از شكايت به اداره كل تجهيزات پزشكي و درخواست آزمايش از آلياژ فلز، چنين پاسخي را دريافت مي كند:
ميله هايي كه در استخوان شما كار گذاشته  شده اند، ناخالص بوده اند .رئيس محترم اتحاديه صنف توزيع كنندگان تجهيزات و لوازم پزشكي و آزمايشگاهي! اگر قسمت دوم گزارش شخصي به نام محمد مطلق را خوانده باشيد لابد تحقيق دانشگاهي اورجينالي كه در جريان مطالعه  ايشان به دست وي رسيده بود را ديده ايد؛ تحقيقي كه ثابت مي كند اكثر پيچ و پلاك هاي موجود در بازار، نه از جنس فلز پزشكي بلكه فلز صنعتي است؛ يعني همان پيچ و پلاك هايي كه يا عموماً  توليد هند و پاكستان هستند و يا در كارگاه هاي زيرزميني خودمان ساخته مي شوندشايد مطلع باشيد كه حرفه اي هاي تجارت مرگ چگونه مي توانند مهر آ.او يا اسكولاپ را روي اجناس هندي و پاكستاني حك كنند. آيا تاكنون نام فردي را شنيده ايد كه زماني رخت شو و نظافتچي بيمارستاني بوده كه به علت تخلف از آنجا اخراج و هم اكنون به عنوان جنس جوركن ، فعاليتي پررنگ در عرصه تهيه و توزيع پروتزهاي ارتوپدي دارد؟
رئيس محترم اتحاديه! در جريان پي گيري اين پرونده و نه سوژه، به طور اتفاقي از حضور پروفسور رحيم رحمان زاده در ايران اطلاع پيدا كردم. بلافاصله به هتل لاله رفتم و تقريباً  2 ساعت پيش از پرواز ايشان مشكلات بسياري از بيماران را با وي مطرح كردم. اگر پروفسور را نمي شناسيد اجازه مي خواهم ابتدا معرفي شان كنم؛ پروفسور رحمان زاده پدر ارتوپدي اروپا، معاون اول دانشگاه ماينز، رئيس بخش جراحي دانشگاه برلين و استاد كرسي بخش جراحي تصادفات و سوانح ارتوپدي دانشگاه برلين هستند. بيمارستان شخصي وي در آلمان به معتبرترين بيمارستان جراحي ارتوپدي جهان شهرت دارد. عضو افتخاري جامعه پزشكان بين المللي و كسي كه بارها و بارها جوايز و عناوين مختلف را كسب كرده و نشان صليب شايستگي به عنوان معتبرترين نشان، تنها يكي از افتخارات ايشان محسوب مي شود. وي در مورد بانوي اروميه اي مي گويد:
- آيا در بدن او پروتز كار گذاشته شده؟
- بله، سه بار و هر سه بار هم شكسته.
- خب، در بدن يك بيمار 40 يا 45 ساله نبايد پروتز كار گذاشته شود يعني تا جايي كه ممكن است بايد استخوان را نگه داشت اما اگر به ناچار مجبور شديم در بدن بيماري پروتز كار بگذاريم، دقيقاً  فرداي پس از عمل بايد بلند شود و بدون كمك، آرام آرام راه برود و بعد از سه هفته هيچ مشكلي در راه رفتن نداشته باشد. اگر غير از اين باشد حتم داشته باشيد مشكلي وجود دارد. يك بيمار 60 ساله هم 12 ساعت پس از عمل بايد بتواند سرپا بايستد و گرنه عمل نشود بهتر است؛ مطمئن باشيد.
پروفسور رحمان زاده در مورد حساسيت ايمپلندها مي گويد: ايمپلندها كالاهاي فوق العاده حساسي هستند و بايد تحت كنترل شديدي قرار بگيرند. در اروپا و آمريكا اين كنترل شديد وجود دارد و هر كالايي نمي تواند وارد بازار شود و الا همه كارخانه مي زنند و توليدكننده مي شوند. توجه داشته باشيد كه كيفيت ايمپلند، تنها استحكام آن نيست. اصلاً  امكان دارد افراد به برخي آلياژها آلرژي داشته باشند. شما مي دانيد كه افراد مختلف در مقابل آلياژهاي مختلف آلرژي دارند. در خانم ها راحت تر مي شود چنين چيزي را فهميد؛ مثلاً خانم ها اگر از وسايل تزئيني غيرحقيقي استفاده كنند، حس مي كنند. اين حس در مردها مخفي مي ماند اما معمول است كه خانم ها مي گويند فلان گردنبند را به گردن مي اندازم، پوستم قرمز مي شود يا جوش مي زنم. ايمپلندها هم به همين شكل ممكن است ايجاد آلرژي كند و بدن، قطعه كاشته شده را پس بزند؛ بنابراين بايد به همه موارد دقت كافي داشت .
وي در مورد پروتكل درماني توضيح مي دهد: چنين چيزي در اروپا وجود ندارد؛ پروتكلي كه شما از آن حرف مي زنيد، به اين معني است كه بيمارستان ها را مجاب كنيم تا از داروها يا تجهيزات خاصي استفاده كنند اما وقتي كنترل شديد و معاينه هاي مداوم وجود دارد ديگر احتياجي به پروتكل نيست. در آلمان چند شركت بيشتر نيستند كه در زمينه پروتزهاي درماني فعاليت مي كنند. آ.او سوئيس كه معتبرترين است و بعد هم چند شركت محدود كه يا آمريكايي هستند يا آلمان يا فرانسه يا انگليس. همه توليدات آنها هم از انواع و اقسام معاينه ها و فيلترها گذشته است. آنجا امكان ندارد بيمارستاني پيدا كنيد كه اجناس هندي يا پاكستاني را در بدن بيماران كار بگذارد .
پروفسور رحمان زاده در مورد علل مختلف شكستن پيچ و پلاك ها در بدن بيماران مي گويد:
شكستن پيچ و پلاك، علت هاي مختلفي مي تواند داشته باشد؛ يكي از آنها همين چيزي است كه شما مي گوييد، يعني نامرغوب  و غيراستاندارد بودن وسيله. البته اين مسأله در اروپا به ندرت اتفاق مي افتد يا اصلاً  نمي افتد. اما اگر از اين مورد بگذريم با دو موضوع ساده هم طرف هستيم؛ يكي اينكه پزشك خوب عمل نكرده و دوم اينكه نتوانسته بيمار را هدايت كند و يا خود بيمار به دستور پزشك در مورد مراقبت پس از عمل توجه نداشته.
بعضي از پزشك ها فكر مي كنند اگر پلاك را روي استخوان شكسته بچسبانند و پيچ كنند، استخوان جوش مي خورد، در حالي كه اصلاً  اين طور نيست؛ در عمل حتي زاويه پيچ هم اهميت دارد و از همه اينها مهمتر، هدايت بيمار پس از عمل است. من اعتقاد دارم اگر عمل، عمل چندان خوبي نباشد اما مريض خوب هدايت شود، نتيجه مي تواند برگردد و عكس اين هم درست است .
رئيس محترم اتحاديه صنف فروشندگان تجهيزات پزشكي و آزمايشگاهي! مي خواهم از شما بپرسم ميله اي كه در حين عمل مي شكند شامل كدام يك از موارد بالاست؟ آيا جراح، عمل موفقيت آميزي نداشته، مريض خوب هدايت نشده يا وسيله كاشته شده چند بار تحت فشار و استراحت بوده است؟ ساده تر بگويم؛ جنس، دست چندم بوده؟
آقاي رئيس اتحاديه! هم شما خوب مي دانيد، هم اعضاي محترم صنف شما كه عموماً  افرادي درستكار و زحمتكش هستند و هم شخصي به نام محمد مطلق كه خيمه زدن در يك بيمارستان تحت عنوان فروشگاه و نمايندگي مجاز و ... هم نمي تواند سلامت و صلاحيت افراد را تأييد كند. اين را با اطمينان مي گويم؛ چون همه آنهايي كه پيچ و پلاك هايشان شكسته اند از جنس جوركن   ها خريد نكرده اند. با اين همه از شما عاجزانه تقاضا دارم به دنبال راهكار باشيد و بر تعداد بازرسان و تعداد دفعات بازرسي خود بيفزاييد.
* * *
در پايان از تمامي هموطنان كه به نحوي با اين مشكل روبه رو بوده اند دعوت مي كنيم تا از طريق نامه، مشكل خود را با ما در ميان بگذارند و براي ما بنويسند از كدام يك از وسايل پزشكي (باطري قلب، دريچه قلب، بالن، شينت مغز، پيچ و پلاك استخوان، ميله، باند و گاز و...) استفاده كرده و دچار مشكل شده اند. لطفاً حتي الامكان به موارد زير اشاره شود؛ شماره تلفن، بيمارستاني كه مورد عمل قرار گرفته اند، نوع مشكل، نام پزشك، تاريخ عمل، سن، جنس و هرگونه اطلاعاتي كه احساس مي كنيد ما را در كشف حقيقت ياري خواهد كرد.

رسانه شيعه -10
گونه شناسي هيأت هاي مذهبي در ايران 1384-1357
در هيأت هاي پاپ به دلايل مختلف و در نسبت مستقيم با نحوه عمل انقلابيون و هيأت هاي انقلابي، اين قاعده ثابت (تقسيم كار واعظ‎/ ذاكر) مخدوش شده و جايگاه يكي از اين دو عنصر، به نفع ديگري، كم رنگ و حتي حذف شده است. در نتيجه در مجالس اين هيأت ها، علما و روحانيون، يا اصلاً حضوري ندارند؛ و يا در معدود نمونه هاي اصلي و بزرگ از حضوري منفعل و بسيار محدود برخوردارند و البته همين حضور محدود هم منحصر به آن دسته اي از آنهاست كه در بيان خود، قرائت مطلوب اعضاي اين هيأت ها را از دين ارائه دهند. علاوه بر اين در هيأت هاي پاپ، اساساً وجود مقوله اي تحت عنوان هنجار ديني و اينكه مرجعيت اين هنجار با حوزويان است، انكار مي شود.
۲ - عدم حجيت عقل
يكي از محورهاي گفتمان ديني هيأت هاي پاپ، تأكيد زياد و اصالتي است كه براي مسأله حب و عشق به اهل بيت (عليهم السلام)، خصوصاً حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و خاندان آن حضرت قائل هستند. البته حب و عشقي كه در هيأت هاي پاپ، وجهه غالب دارد، بيشتر به يك قليان احساسات بي مبنا، ناپايدار، ظاهري و سطحي شبيه است كه دارنده آن نه تنها هيچ دليل ديني و استدلال عقلي براي آن ندارد (و صرفاً آن را حس مي كند)، بلكه حتي جايگاهي هم براي دين و عقل قائل نيست كه بتوانند اظهار نظر و تاييد يا ردي داشته باشند. محدوده و نوع بيان و قوانين اين عشق را خود فرد (به اصطلاح) عاشق است كه تعيين مي كند و نيازي به مهر تأييد عقل و دين نيست. چرا كه ادعا مي شود اصلاً اين دو (عقل و دين) نمي توانند و ظرفيت آن را ندارند كه اين عشق را درك كنند. بنابر اين محبت اهل بيت، ولو اهل بيت پيامبر اسلام باشند و ائمه دين ، امري است خارج از محدوده دين و حتي در عرض، موازات و بالاتر از آن. همچنين امري است خارج از محدوده فهم و استدلال عقلي و به طور حتم بالاتر از آن.به همين دليل است كه ادبيات مغاير با اصول و قوانين ديني و عقلي در اين هيأت ها رواج مي يابد و ديوانگي به عنوان كليد واژه اصلي مطرح مي شود.در نتيجه به رغم آنكه پديده هيأت هاي پاپ را در كليت مي توان يك پديده نوين و مدرن ارزيابي كرد، اما در عين حال، نوعي عوام زدگي و گرايش به برداشت عوامانه از دين و مفاهيم ديني هم در  آنها آشكارا به چشم مي آيد. در مذهب عوامانه، عاطفه حرف اول را مي زند و حجم عمل، ملاك غلظت و رقت ايمان افراد است. در اين نوع دينداري، استدلال منطقي جايي ندارد و يك خواب يا رؤياي صادق يك نفر عادي، گاهي ارزش عملي و تأثيرش به مراتب بيشتر از يك حديث معتبر و عالمانه از اهل بيت است و مكاشفه هاي ولو نامعقول، قدرتي دارند كه هزار مباحثه عاري از آنند.دينداري عوامانه، به همين دلايل، دايماً در معرض و آميخته با خرافات و جهل دينداران است؛ دينداراني كه در مقام دفاع از دين خود، سلاحي جز تعصب نمي يابند.
۳ - اسطوره محور
در هيأت هاي پاپ، شناخت هاي ديني اعضا و مداحان، براساس مفاهيم و اصول بنا نشده است؛ بلكه به جاي مفاهيم، اين شخصيت هاي تاريخي - مذهبي هستند كه محوريت مي يابند و براي استحكام اين محوريت، لازم است كه جنبه اسطوره اي به خود گيرند. در نتيجه مثلاً علاقه به حضرت عباس (ع) مي شود: اصل دين؛ و تمام احكام، قوانين، اصول و فروع دين تحت الشعاع اين اصل قرار گرفته و يا در پرتوي آن محو مي شوند. اسلام ديگر دين اتم و اكمل و دين عقل و آزادي نيست؛ و تشيع، ديگر مذهب جهاد و ظلم ستيزي و مذهب عدالت نيست. بلكه اسلام، ديني است، و تشيع، مذهبي است كه حسين را دارد و عباس را و زينب را و رقيه را و علي را (عليهم السلام). ابراز محبت به اين بزرگان مي شود: اصول دين و سينه زني، و سوگواري بر مصايب ظاهري آنان مي شود: فروع دين. حساب و كتاب و صراط و جهنم و بهشت و ثواب و عقاب و دنيا و آخرت، همه و همه در عشق حسين (ع) خلاصه مي شود.
۴ - تصوف زده و صوفي منش
همانند برخي فرق صوفي مسلك، اعضاي هيأت هاي پاپ، اغلب افرادي گوشه گير، منزوي، بريده از جامعه، سرخورده از مردم و بيگانه با مسائل اجتماعي،
فرهنگي و سياسي كشور هستند. (هر چند علي الظاهر)اين نوع بي خيالي و لاابالي گري، خصوصاً وقتي رنگ ديني به خود مي گيرد و با ادا و اطوارهاي شبه صوفيانه (نظير ريش پرپشت و بلند؛ انگشترهاي درشت و...) و بيان (به اصطلاح) عرفاني توأم مي گردد، به بروز شكل جديد و امروزيني از صوفي گري آميخته با لاادري گري و لاابالي گري در اين هيأتها منجر مي شود كه حتي در خلقيات و منش فردي اعضاي هم تجلي مي كند.
۵ - منفك از سياست
هيأت هاي پاپ در قبال مسائل سياسي و اوضاع اجتماعي ، موضعي كاملاً منفعل دارند و اعضاي آنها غالباً در بي تفاوتي نسبت به تحولات جامعه به سر مي برند.
۶ - منفك از شريعت
با نگاهي به درونمايه تبليغي هيأت هاي پاپ، مي توان دريافت كه اين هيأت ها، خواسته يا ناخواسته، عمده تأكيدشان بر جنبه هاي فردي دين است و عملكردشان، اگر در گستره ايمان (تبلور فردي و دروني دين) بگنجد، اما در محدوده شريعت (تجلي خارجي باور و ايمان ديني) نمي گنجد.اين را مي توان به جنبه صوفي گري و تأثيرپذيري اين هيأت ها از جريان تصوف و عقايد عرفان گونه نيز مرتبط دانست.
۷ - سهل و منعطف
به تبع جدايي از حيطه شريعت و غلبه نگرش فردي و ايمان محور به دين، در هيأت هاي پاپ، دين، امري است بسيار سهل و آسان كه سخت گيري سنت گرايان در آن راهي ندارد و در قبال مخاطب، آن قدر منعطف عمل مي كند، كه هر كس، با هر فكر و هر عمل مي تواند خود را در دايره فراخ دينداران قلمداد نمايد و براي اين كار هيچ نيازي به مهر تأييد يا رد هيچ مرجعي نيست. بنابراين، دين، يك منبع منفعل و ساكت است و قانون دلت پاك باشه حاكميت دارد.
ادامه دارد...

اصولي نامه
امير مهنا
به ماشين هاي چپ و راست و جلو و عقب نگاهي كرد؛ هيچ كدام از راننده ها به او نگاه نمي  كردند. بچه اي كه روي صندلي عقب ماشين سمت راست نشسته بود صورتش را محكم به شيشه چسبانده و شكلك هاي جالبي در مي  آورد. آقاي اصولي چند دقيقه اي با تماشاي او خودش را سرگرم كرد و به جاي فكرهاي بيهوده سعي كرد ليست خريد زنش را در ذهن خود مرور كند.
حالا ديگر يك ساعتي مي  شد كه از اداره بيرون آمده و توي آن حصار آهني گيرافتاده بود. نگاهي به آسمان كرد و به پرنده هاي كوچكي كه آن بالاها در حال مانور بودند چشم دوخت؛ دلش مي  خواست يكي از همان پرنده هاي كوچك بود و به هر جايي كه دلش مي  خواست پرواز مي  كرد. سعي كرد شهر بي روح را از نگاه پرنده هاي خوشبخت آن بالا ببيند. با خودش فكر كرد كه آن پرنده ها حتماً دلشان نمي  خواهد حتي چند ثانيه به جاي آدم ها باشند و توي هم بلولند و بر سر همديگر فرياد بزنند و در دود نفس بكشند و حقوق همديگر را رعايت نكنند.
مشغول تماشاي پرنده ها و پرواز خيال هاي قشنگ بود كه صداي وحشتناك چند بوق به هوا پراندش. حلقه محاصره هر لحظه تنگ تر مي شد و آقاي اصولي هم كلافه و سردرگم هرچه بيشتر در آن ميان گم مي  شد. حالا ديگر چندين ساعت مي  گذشت كه از اداره بيرون آمده بود. صداي بوق ماشين ها لحظه اي قطع نمي  شد. حرف هاي ريز و درشتي كه گاه به گاه به گوشش مي   رسيد تا حدودي برايش غريبه بود. احساس كرد كه دررفتن از آن اوضاع غيرممكن است و بايد تا ابد در همان ازدحام نفس بكشد. راننده ماشيني كه صداي بوقش آقاي اصولي را از جا كنده بود يك بار ديگر دستش را روي شاسي بوق گذاشت؛ صداي بوق كشدار حدود يك دقيقه طول كشيد؛ يك دقيقه اي كه براي آقاي اصولي برابر با يك سال بود. هنوز سوت اين بوق از مغزش بيرون نرفته بود كه ماشين بغل دستي اش همان كار را تكرار كرد. تحمل آقاي اصولي داشت تمام مي  شد. با خودش فكر كرد كه با آن دوچرخه قراضه، هيچ كس توجهي به او نمي  كند و اگر نجنبد حالا حالاها ماندگار است. در همان لحظه فكري درخشان به مغزش خطور كرد و گمان كرد اگر اين فكر را عملي كند حتماً از آن مخمصه نجات پيدا خواهد كرد.
دور و برش را با دقت نگاه كرد و با يك حركت، دوچرخه را روي دست ها بالا برد، كمي جلو و عقب رفت و سعي كرد روزنه اي براي خروج پيدا كند؛ در دلش به خودش دلداري داد. ضرب المثل گهي زين به پشت... را براي خودش خواند و بعد از چند لحظه متوجه شد حتي براي آدم دوچرخه بر پشت هم جايي براي راه رفتن نيست. نبايد كوتاه مي  آمد و بايد به هر شكلي كه بود خود را به پياده رو مي  رساند.
بچه اي كه صورتش را به شيشه چسبانده بود حالا داشت با تعجب به او نگاه مي  كرد. سرنشينان ماشين هاي اطراف از خنده روده بر شده بودند و داشتند با انگشت او را به همديگر نشان مي  دادند.
براي آقاي اصولي اهميتي نداشت كه بعضي آدم هاي بي كار به ريشش بخندند؛ فقط و فقط به اين موضوع فكر مي  كرد كه همگي آنها به زودي متوجه مي  شوند كه چه اشتباه بزرگي مرتكب شده اند. وقتي كه همه افراد جامعه دوچرخه سوار شدند حتماً همين هايي كه الان همه چيز را به مسخره گرفته اند از كرده خود پشيمان خواهند شد و تصوير اين لحظه تاريخي در ذهنشان حك خواهد شد.
آقاي اصولي همه توانش را در بازوانش جمع كرده بود و با عزمي راسخ دوچرخه را آن بالا نگه داشته بود، بدون اين كه بخواهد، تصويرهايي از پهلوانان قديم كه نقاشي هايشان را اين ور و آن ور ديده بود جلو چشمش رژه مي  رفتند.
به زور توانست چند قدمي راه برود. سعي كرد خودش را هر چه بيشتر باريك كند تا با هيچ يك از ماشين هاي اطراف، كوچك ترين برخوردي پيدا نكند. بچه اي كه صورتش را به شيشه چسبانده بود حالا داشت با حرارت تمام براي آقاي اصولي كف مي  زد.
آقاي اصولي در ميان آن همه نگاه سرد و بي روح از حركت بچه خوشش آمد و آن را به فال نيك گرفت؛ مطمئن بود كه تأثيرش را در قلب يكي از آينده سازان گذاشته است.
دوچرخه بر دست، چند قدم ديگر راه رفت. حالا ديگر بوق ماشين ها مانند يك اركستر نابهنجار به نظر مي  رسيد؛ اركستري كه هر كدام از نوازندگانش به ميل خود مي  نواختند و اصلاً اهميت نمي  دادند كه يك نفر در آن وسط دارد قرباني هنرنمايي شان مي  شود.
ادامه داد...

ايرانشهر
خبرسازان
درمانگاه
زيبـاشـهر
عكاس خانه
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  خبرسازان   |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  عكاس خانه  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |