حقايق ناگفته اي از وضعيت تجهيزات پزشكي در ايران
لطفا چشم ها را ببنديد
محمد مطلق
|
|
هنوز معتبرترين بيمارستان هاي ما مغز استخوان بيماران را با دريل هاي صنعتي شارژي، آغشته به فرمالين نشانه مي روند. در كلينيك حيوانات هم اين اتفاق نمي افتد. غلامرضا پنجه باشي اعتراض خودش را با اين چند جمله نسبت به گزارش فروشندگان تباهي از پشت تلفن اعلام مي كند.
مي تواني ثابت كني آقاي پنجه باشي
ثابت كنم؟ هر بيمارستاني كه دوست داريد مي برمتان تا با چشم خودتان ببينيد در اتاق عمل چه اتفاقي مي افتد.
به دفتر روزنامه مي آيد تا حقايق ناگفته جراحي هاي ارتوپدي را با ما در ميان بگذارد. مي گويد يك طرفه پيش قاضي نرويد؛ مشكل شكستن پيچ ها و پلاك ها در بدن بيماران و مشكل ناكامي مدام در جراحي ارتوپدي، فقط از طرف شركت ها و فروشنده ها نيست؛ واقعيت اين است كه بيمارستان هاي ما امكانات ندارند. با اين وضعيت، خدا مريض هاي ما را نجات مي دهد.
پنجه باشي خودش را اينطور معرفي مي كند:
من در كنار همه كارخانه ها بوده ام. الان هم همه مرا مي شناسند؛ شركتي ها، جراحان و بيمارستان ها. من به آنها اطلاعات مي دهم. به عنوان مثال مي توانم به شركت ها بگويم چه جنسي در بازار پر است و چه چيزي كمياب. بر فرض، يك بار هلال احمر دستكش وارد كرده بود كه هم زمان يك شركت دولتي هم همان جنس را به شكل انبوه از خارج خريده بود اما فيلم راديولوژي در بازار پيدا نمي شد. آنها حالا به اين نتيجه رسيده اند كه از من بيشتر اطلاعات بگيرند .
زندگي پنجه باشي و شكل سردرآوردن او از اين حرفه البته از سوژه مورد مطالعه ما جذاب تر و جالب تر است. اين مرد 51 ساله ريزنقش كه چين و چروك هاي چهره اش ناگفته زندگاني پرافت وخيزش را روايت مي كند، مي گويد:
من در شرايط بسيار سخت تا ششم ابتدايي درس خواندم و همزمان فرش هم مي بافتم. بعد از دوره ابتدايي نتوانستم درسم را ادامه بدهم و مشغول بافندگي شدم اما اين حرفه را بسيار ظالمانه مي ديدم چون بچه هاي 10- 9 ساله با انگشت هاي بريده و خون آلود بايد كار مي كردند تا ديگران نفعش را ببرند. كار هم نمي كردند، كتك مي خوردند. بعد كه براي خدمت سربازي به اصفهان رفتم ديدم موقعيت خوبي است براي ادامه تحصيل. درس خواندم و مدرك سيكل گرفتم. بعد از خدمت هم با همين مدرك در بايگاني بيمارستان شفا مشغول به كار شدم. مدتي گذشت تا جا بيفتم. دنبال قسمتي مي گشتم كه هم كار كنم و هم درس بخوانم. براي همين هم رفتم آشپزخانه. بعد كمك بهيار شدم و سر آخر هم سر از انبار لباس و لباسشويي درآوردم. پنجه باشي طي اين مدت موفق به اخذ ديپلم مي شود و با مدرك ديپلم در بخش كارپردازي بيمارستان شفا مشغول به كار مي شود. كارم راحت بود؛ نخود، لوبيا.
دانشگاه شركت نكرديد؟
چرا؛ دانشگاه فردوسي مشهد، رشته روانپزشكي قبول شدم اما خورد به انقلاب فرهنگي و دانشگاه تعطيل شد. بعد هم ازدواج و خانواده و مشكلات زندگي اجازه ادامه تحصيل نداد اما شبانه، دوره فوق ديپلم تجهيزات پزشكي را گذراندم. جرقه اش از اينجا خورد كه خانم ملكوتي در بيمارستان شفا به من گفتند شما وقتي كه اجناس پزشكي را از اداره دريافت مي كنيد، نامش را هم بدانيد خوب است، به كارتان مي آيد؛ فرض كنيد 20214 پيچ كورتيكال است. اسمش را حفظ كن!
همسر پنجه باشي در همين زمان به دليل موج گرفتگي بمباران تهران، به شدت بيمار مي شود. پنجه باشي براي مداواي همسرش به درستي نمي تواند ادامه كار دهد و به همين دليل از بيمارستان اخراج مي شود؛ طوري كه پس از بهبود وضعيت همسر، بيمارستان به او اجازه بازگشت مجدد نمي دهد اما نصيحت همكارش اسم كالاها را ياد بگير زندگاني او را نجات مي دهد و او را به يكي از اسطوره هاي بازار وسائل ارتوپدي تبديل مي كند.
هيچ كدام از كارپردازها چنين رويه اي ندارند. در بازار هم اكثراً اتاق عملي هستند و تنها كسي كه تخصصي كار مي كند من هستم. همه مرا مي شناسند. مشاور و نماينده كارخانه پارس هستم و با دوستان نيك هم كار مي كنم. يا مثلاً شركت دوستان نيك چند وقت پيش مي خواستند اره بخرند. به من زنگ زدند؛ از يك دكتر برايشان گرفتم 20 ميليون .
اين آقاي دكتر اره را از كجا آورده بود؟ اصلاً اره به چه درد دكتر مي خورد؟
به هر حال قبلاً خريده بود با دلار 170 تومان. اين اجناس به مرور گران شد. مثلاً ست پيچي كه الان 43 ميليون تومان است، قبلاً هفده هزار بود.
ديگر چه كمك هايي به اين كارخانه ها مي كنيد؟
مدتي پيچ و پلاك هاي شركت پارس وحشتناك بود؛ يكسره مي شكست. همه مانده بودند چه كار كنند چون مواد اوليه و دستگاه هاي ساخت، همان چيزي بود كه ا.او سوئيس استفاده مي كند ولي پيچ ها تند و تند مي شكست. من تحقيق كردم ديدم قلاويزهاي بيمارستان اغلب ا.او است كه دنده اش با پيچ ها نمي خواند، بعد فشار به پيچ مي آورد و مي شكند. من گفتم دنده اش را عوض كنند. اين كار را كردند و مشكل برطرف شد.
پس وضع مالي تان بايد به شدت خوب شده باشد.
نه، بد نيست اما من بيشتر به اين معروفم كه هر كسي گير مي كند به من زنگ مي زند.
جراح ها هم زنگ مي زنند؟
بله، چند وقت پيش، يك كنچر در پاي مريض شكسته بود كه اگر مي خواستند بيرونش بياورند بايد استخوان را مي بريدند. به من زنگ زدند. من گفتم يك گايدرا از بالا رد كنيد و آرام آرام بزنيد كه بيرون بيايد. همين كار را كردند و موفق هم شدند. بيماري در اصفهان بود كه استخوان لگنش از وسط ترك برداشته بود و به خاطر عفونت شديد نمي توانستند عملش كنند. گفته بودند سه ماه ديگر بايد عمل شود و آن موقع بيمار از دست مي رفت. من يك گيره نجاري را محكم به كمرش بستم و سه ماه دمر خوابيد خوب شد. خب در ايران چنين ابزاري نيست، ما هم مي نشينيم ابتكار به خرج مي دهيم. بعضي وقت ها هم جواب نمي دهد. يك جنس هست به آن مي گوييم پين كه دو هزار بيشتر ارزش ندارد و يك جنس ديگر هم داريم به اسم شانزاسكرو كه 14 هزار تومان فروش دارد. پين صاف است، مثل ميخ اما شانزاسكرو رزوه دارد. من ابتكار به خرج دادم و ده عدد از پين ها را رزوه زدم و به عنوان نمونه به دانشگاه صنعتي شريف فرستادم. آنها هم گفتند هيچ تغييري در آلياژش حاصل نشده. سپاه يك انبار پر پين داشت كه خود من حدود 20 ميليون خريدم و رزوه زدم. بعد از من هم خيلي ها اين كار را كردند.
من براي اولين بار پلاك را بريدم. البته سئوال كردم؛ گفتند فقط بايد مواظب باشي كه دماي استيل بالا نرود چون در دماي بالا، استيل به آهن تبديل مي شود و زنگ مي زند. من با آب، استيل را خنك كردم و بريدم. الان ديگر همه اين كار را مي كنند. پنجه باشي نسبت به ما معترض است كه چرا در گزارش فروشندگان تباهي انگشت اتهام را به سوي فروشندگان، شركتي ها، پلاك زن ها و جنس جوركن ها گرفته ايم؛ چرا به مشكلات بيمارستان ها نمي پردازيم و واقعيت ها را به مردم نمي گوييم. شما از مارك زن ها انتقاد مي كنيد اما به نظر من آنها اصلاً بخشي را در بازار تشكيل نمي دهند؛ اولاً اينكه كشورهايي مثل چين، هند و پاكستان خودشان مي دانند اجناس تقلبي را چطور مارك بزنند و به كشور ما بفرستند كه اينجا نيازي به مارك زدن نداشته باشيم و بعد هم اينكه آدم هاي مارك زن، بخش عمده اي نيستند و اصلاً به حساب نمي آيند. فكر كنيد سر چهارراه امير اكرم يك نوار فروش را بگيريد؛ نهايتاً مي بينيد 40 نوار غيرمجاز هم دارد اما با گرفتن او كه منبع اصلي را كور نكرده ايد.
در مشهد يكي را گرفتند كه سر تاپايش يكي دو ميليون جنس نشد. اينها مثل پيك موتوري هايي هستند كه خرج روزانه خودشان را در مي آورند. فرض كنيد يك نفر مراجعه مي كند و سفارش 10تا مارك مي دهد. نهايتاً 10 تا 500 توماني هم گير آن طرف مي آيد. مشكل عمده ما جنس تقلبي و دست دوم فروش ها و مارك زن ها نيستند؛ اگر در سه راه جمهوري به جاي دريل اتاق عمل، دريل صنعتي شارژي گذاشته اند براي اين است كه بيمارستان سفارش مي دهد. بيمارستان بدبخت پول ندارد لااقل يك دريل ترك بخرد چون 5 ميليون تومان پول مي خواهد. براي همين از دريل صنعتي استفاده مي كند كه 60 هزار تومان بيشتر نمي شود. مريض هاي ما را خدا نگه داشته آقاي مطلق. مي دانيد دريل صنعتي يعني چه؟ اولاً كه اين دريل ها را به خاطر اينكه كاربري اتاق عمل ندارد نمي توان استريل كرد. پزشك مجبور مي شود دريل را با فرمالين استريل كند. فرمالين هم استريل كننده اي قوي نيست؛ مثلاً ويروس ايدز را از بين نمي برد. بعد هم نمي تواني مته را بشويي چون موتورش مي سوزد بنابراين نتيجه اين مي شود كه دريل را از مغز استخوان اين بيمار بيرون مي كشند، كمي فرمالين به آن مي مالند و با فرمالين فرو مي كنند داخل مغز استخوان بيمار بعدي و همين طور بيمار بعدي و بيمار بعدي. از اين گذشته، دور چرخش اين دريل ها اصلاً قابل كنترل نيست. بدتر باعث شرحه شرحه شدن استخوان مي شود.
شما مطمئن هستيد؟
بياييد هر بيمارستاني كه دلتان مي خواهد شما را ببرم با چشم خودتان ببينيد. بيمارستان هاي معتبر ما تنها دو تا پيچ گوشتي دارند و يك پلاك خم كن دستي؛ يعني شما كه به عنوان تكنيسين از طرف شركت به اتاق عمل مي روي، بايد همه چيز را با خودت برداري و ببري. در بيمارستان چيزي پيدا نمي شود. دكترهاي ما تخيلي و از روي حدس و گمان عمل مي كنند. من كه نمي ترسم؛ اسمم را چاپ كنيد، عكسم را هم بزنيد بغلش. جراحي ارتوپدي خيلي حساس است. پيچ كنار شكستگي با پيچي كه دورتر جاي مي گيرد فرق مي كند. ما اين چيزها را نداريم يا داريم و در اتاق عمل رعايت نمي كنند.
جنس تقلبي و دست دوم چطور؟ قابل تشخيص است؟
بله كه قابل تشخيص است. اصلاً آدمي كه با اين اجناس سر و كار نداشته هم مي فهمد. جنس خوب زيبايي خاصي دارد.
دكترها مي فهمند و باز در بدن بيماران كار مي گذارند؟
مگر مي شود دكتر جنس تقلبي را از جنس مرغوب تشخيص ندهد؟ نبايد استفاده كنند، اما اين كار را مي كنند.
چرا؟
دليلش را نمي دانم. هنوز بررسي نكرده ام؛ شايد براي اينكه پول بيشتري از مريض بگيرند. شايد براي اينكه با شركت طرف حساب هستند. عمل ارتوپدي كشنده نيست البته فرض بر اين است كه كشنده نيست؛ بنابراين براي پزشكان به صرفه است تا چند بار جنس نامرغوب در بدن بيمار كار بگذارند و باز آن را بيرون بياورند و منظور پنجه باشي هم از پول بيشتر گرفتن همين است. از او مي پرسم: نظرت راجع به فروشگاه هاي خصوصي بيمارستان ها چيست؟ . اصلاً يكي از جنايت هاي بزرگ همين است... . شما خبر نداريد مريضي كه به بيمارستان دولتي مراجعه مي كند مستأصل مانده و بدبخت است. باور كنيد همين فروشگاه ها جنس هندي و پاكستاني، حتي جنس دست دوم دست مشتري مي دهند كسي هم صدايش در نمي آيد. چرا؟ چون مثلاً به بيمارستان، سالي 30 ميليون اجاره مي دهد. خبر دارم يكي از اين فروشگاه ها شرطي كه در قرارداد گذاشته اين بوده كه من كاري به اجناس خود شما ندارم. بعد حدود 15 ميليون لوازم پزشكي و 42 ميليون وسائل ارتوپدي بيمارستان انبار شده كه آقا 30 ميليون اجاره مي خواهد به بيمارستان بدهد. اين قراردادها پر از اما ست ولي خودشان بهتر مي دانند چرا چنين چيزي امضا مي شود.
احتياج به توضيح ندارد چون اجناس بيمارستان پس از مدتي خاك خوردن در انبار، به نام اجناس خارج از رده بيرون آورده مي شوند و دوباره از طريق بازار سياه وارد پروسه مصرف مي گردند. اصول كار اين است. حتي مسئول خريد بيمارستان در شركت يك چاي هم نخورد چون اول به چاي عادت مي كند، بعد به شيريني و بعد به ... . اينكه موقع معامله مي گويند من از حق خودم گذشتم حرف مفت است؛ كسي كه براي يك فقره خريد، يك ميليون تومان از شركت پورسانت مي گيرد مريض را مي فروشد، بيمارستان را مي فروشد، مملكت را هم مي فروشد. چرا بايد شركتي ها با دكترها ارتباط داشته باشند؟ كافي است اين دو نفر همديگر را پيدا كنند؛ نتيجه اش مي شود لخت كردن بيمار. مسئله اين نيست كه بابت هر نسخه 100هزار تومان به دكتر بدهند؛ مهم اين است كه وقتي شما 100 هزار بدهيد، من مجبورم 150 هزار بدهم، همسايه من هم 200 هزار. بعد مريض ننه مرده براي خريدن يك وسيله 56 هزارتوماني، 20 هزار تومان بيشتر پول ندارد. من شنيده ام يك ميليون بابت كنچر از بيمار پول گرفته اند. قيمت واقعي خيلي گران باشد، 200 هزار تومان است. نسخه سازي يكي ديگر از راه هاي خالي كردن جيب هاي بيماران است كه پزشكان بدان مبادرت مي كنند. پنجه باشي از پودر استخوان نام مي برد و اينكه دكترها بي هيچ دليلي از بيمار مي خواهند 4 بسته پودر استخوان بگيرند.
فرض كنيد پول وسيله و تكنيسين روي هم رفته 300هزار تومان مي شود اما دكتر مي خواهد 700 هزار پول بگيرد. بنابراين به او مي گويد۴ بسته هم پودر استخوان لازم داري! گران فروشي يك جرم است، تقلب هم يك جرم. اين طورنيست؟
فروشگاه هاي جمهوري چطور؛ همان بوتيك هايي كه يكباره تغيير كاربري دادند؟
زماني كه جنس از عراق وارد مي شد اين اتفاق افتاد. اجناس قاچاقي عراق البته كيفيت خيلي خوبي داشت. از طرف ديگر هم همين جنس ها را خارج مي كردند كه من شروع كردم به جمع آوري و براي خيلي ها هم اين كار را كردم. در انبار من هم مقداري از جنس هاي آن زمان باقي مانده؛ مثلاً پلاستيك هايي كه در دماي 600 درجه هم جمع نمي شوند و به درد بعضي وسيله ها مي خورند. حالا كه ديگر از عراق جنس وارد نمي شود، جمهوري هم آرام آرام دارد تغيير كاربري مي دهد. اغلب آنهايي كه فروشنده وسايل قلب و ارتوپدي بودند الان ورزشي شده اند؛ قند خون و فشار خون و از اين جور چيزها.
شركت هاي معتبر و اسم و رسم دار چطور؟ كيفيت كالاهاي آنها چطور است؟
كيفيت خيلي ها افت كرده؛ به نظرم الان كيفيت ا.او هم پايين آمده.
مگر چنين چيزي امكان دارد؟ ا.او سوئيس معتبرترين جنس جهان است!
آنها جنس هاي اصلي شان را به ما نمي فروشند. اگر ا.او را در انگليس بخريد، تفاوتش را با اينجا احساس مي كنيد. بگذاريد يك مثال زنده برايتان بزنم. هلال احمر مقدار بسيار زيادي جنس كارخانه تورو خريده بود و خيلي بابت اين معامله خوشحال بود. من گفتم اگر به جاي تورو ي آلمان اين اجناس را از اورن تركيه مي خريدند، هم بهتر بود، هم ارزان تر. اول به من خنديدند و بعد به آنها ثابت كردم كه چيزي كه خريده اند فقط مارك تورو دارد، در حالي كه توليد اورن تركيه است. مي دانيد چطور؟
نه ، برايم جالب است. توضيح بدهيد.
وسائل ساخته هر كارخانه وزن حجمي خاصي دارد كه با وزن توليدات كارخانه هاي ديگر جور در نمي آيد. من با يك ترازوي حساس، وسيله را كشيدم و خيلي راحت ثابت شد كه وزن حجمي كالايي كه خريده اند با كارخانه اورن جور در مي آيد نه تورو.
اجازه بدهيد گزارش ما پايان بندي نداشته باشد... .
|