لاك پشت و جادوگر
وقتي ليلا زارع مي نشيند و حرف مي زند، شباهت زيادي به ناهيد فيلم ما همه خوبيم ندارد؛ همان نقشي كه برايش يك سيمرغ بلورين بازيگري به همراه داشت
|
|
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
ليلي نيكونظر
يك آتليه عكاسي كوچك در خيابان فرشته تهران. ليلا زارع مي نشيند روي يك مبل لاجوردي رنگ كه با فضاي سراسر سفيد آتليه، تركيب رنگ جذابي دارد. مي گويد: اينجا را خودم طراحي كرده ام . او همان ناهيد جدي و سخت و مغرور ما همه خوبيم است. برنده سيمرغ بهترين بازيگر نقش دوم زن جشنواره پارسال. عكاسي مي كند؛ اصلاً حرفه اش عكاسي است و بيشتر درآمدش از همين راه است. رشته عكاسي اش هم پرتره است و عكاسي تبليغاتي: از بچگي عكاسي مي كردم .
وقتي به چهره اش دقيق مي شوي، مي فهمي اين صورت، پيش از آنكه سينمايي باشد، روايتگر يك حساسيت بي شائبه است. پيش از آغاز گفت وگو شروع مي كند به تعريف كردن از روزي كه پشت سر گذاشته؛ از مشكل يكي از دوستانش در دادگاه و اينكه ليلا مجبور شده در دادگاه، كتك خوردن يك ديوانه را ببيند و اعتراض كند و همين مشاهده، چقدر عصبي اش كرده. جالب اينجاست كه در تمام صحنه هاي طلايي بازي ليلا در ما همه خوبيم كه با يك چهره بي حركت، يخ زده و سرد مي ايستد و تك جمله هايي را با حس هاي لحظه اي به شكلي كاملاً استثنايي و اغلب با تلفيق چند حس بيان مي كند، او همين ليلا زارع كمابيش حساس است كه پيش روي ما نشسته و از خودش، نقشش و آينده سينمايي اش مي گويد. با اين حال: خودم و نقشم خيلي با هم فرق داشتيم .
ناهيد درگير و گرفتار سختي هاي كوچك و بزرگ اقتصادي و مشكلات خانوادگي، اينجا تبديل به دختري پرهيجان و فعال شده است كه بزرگ ترين مشكل زندگي اش زمان است: هميشه وقت كم مي آورم؛ اي كاش بيست و چهار ساعت تبديل مي شد به چهل و هشت ساعت. حالا نمي دانم، شايد مشكل از ترافيك است، اما اغلب اوقات بايد
يكي-دو كار را از برنامه روزانه ام كم كنم .
رشته تحصيلي اش مديريت بوده و گاهي هم كار طراحي و معماري داخلي انجام مي دهد. سنش را هم اصلاً نمي گويد. دلايلش؟ بماند! پس از سيمرغي كه از جشنواره پارسال گرفت، كلي پيشنهاد سريال و فيلم سينمايي داشته. با اين حال به غير از نقشي كه در خانه روشن وحيد موساييان به عهده گرفت، چيز ديگري را نپسنديده است.
ليلا زارع درخانه روشن كه امسال در بخش ميهمان جشنواره به نمايش درآمد، در نقش يك دختر بيمار روحي ظاهر شده كه مبتلا به يك بيماري روان تني نادر است و ليلا زارع براي درآوردن اين نقش مدت ها تحقيق كرده است: مخصوصاً روي صدايم خيلي كار كردم. اين بيماري نوعي حساسيت به صدا ايجاد مي كند و به همين خاطر، دختر فيلم مي بايست آرام حرف مي زد .
براي بازيگري دوره نديده، اين نقش ها اصولاً سخت است: از آنجا كه بازيگري در زندگي ام با يك اتفاق شروع شد، وقتي يكي از دوستانم مرا به آقاي ميرباقري معرفي كرد براي ما همه خوبيم و از آنجا كه اصلاً با فكر قبلي شروع نشد، هيچ وقت دوره اي نديده ام. در شرايط فعلي هم ترجيح مي دهم به جاي آنكه دوره اي ببينم، آنقدر وقت داشته باشم كه فيلمنامه پيشنهادي را به دقت بخوانم و روي نقشم تمركز كنم . ليلا زارع از اولين تجربه بازيگري اش مي گويد و از تست دادن هاي مكرر...؛ خيلي تست گرفتند. به غير از نقش ناهيد، حتي بقيه شخصيت ها را هم از من تست گرفتند اما فكر مي كنم آن تستي كه آقاي ميرباقري را در انتخاب من مصمم كرد اين بود كه صحنه دزديده شدن كيف مرا جلوي رويم بازي كردند يعني اينكه به من گفتند كيفت طبقه بالا بوده و به همراه باقي كيف ها دزديده شده و از آنجا كه كلي مدرك توي كيفم داشتم، يك لحظه دستم را گذاشتم روي دهنم و به يك نقطه خيره شدم. آقاي ميرباقري گفتند: تست بود! واكنشت همان بود كه مي خواستم .
من كه روبه روي يك دختر خندان، پرانگيزه و پر از زندگي نشسته ام، توانايي پركردن فاصله ليلا زارع تا ناهيد ما همه خوبيم را فقط در شمار قابليت هاي يك بازيگر مي بينم. آن دختر سخت و منجمد ما همه خوبيم كجا و ليلا زارع كنجكاو رؤيابين كجا؟ خيلي به آدم ها توجه مي كنم و البته خيلي هم درگير مي شوم. خيلي وقت ها هم آرامشم را از دست مي دهم اما كلاً توجه به آدم ها برايم جذاب است؛ بيشتر هم ناخودآگاه اتفاق مي افتد. نه اينكه فكر كنم بايد مشغول اين آدم باشم و نه اينكه بخواهم فضولي كنم؛ معمولاً در خلال ارتباط هاي صميمانه، آدم ها را مي شناسم. معيارهايم هم براي توجه به آدم ها متفاوت است. به يك نفر در مورد حركات دستش توجه مي كنم، به يكي در مورد راه رفتن و ميميك صورتش يا گاهي طرز حرف زدنش... .
بازيگر نقش ناهيد، ناهيد پردغدغه پرمسئوليت، دغدغه هاي غمگينانه اي ندارد: دغدغه هايم را حل مي كنم و از پس مشكلاتم برمي آيم. چند وقت پيش هنگام مرگ يكي از دوستانم خيلي حالم بد شد، اما آن هم راه حل دارد. بايد قبولش كرد. هميشه يك راهي هست؛ هر چيزي به اين بستگي دارد كه چطور نگاهش كنيم. البته گاهي همه چيز خيلي ساده است، گاهي هم خيلي پيچيده ولي با اين حال، همه چيز به نگاه ما بستگي دارد .
خانواده زارع بيشتر او را عكاس مي شناسند تا هر چيز ديگر؛ با اين حال ليلا زارع در انتهاي گفت وگو با خنده مي گويد: خواهرم اعتقاد دارد من شبيه آن لاك پشت توي كارتون مي مانم ؛ همان كارتوني كه زمان بچگي مان نشان مي داد. يك لاك پشت مي رفت سراغ يك جادوگر، كه آقاي جادوگر! من مي خواهم كار ديگري انجام بدهم؛ يك كار تازه... .
|