پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۸۵
نقد نظريه دولت رفاه
افتضاح رفاه اجتماعي
007044.jpg
سيدحسين امامي
اولين دولتي كه برنامه رفاه اجتماعي را در مقياسي گسترده و به شكلي كه امروزه در اغلب كشورها معمول است، عرضه كرد، دولت امپراتوري تازه بنياد آلمان به رهبري صدراعظم اتو فن بيسمارك بود. او در اوايل دهه 1880 برنامه اي موسوم به رفاه اجتماعي را عرضه كرد كه بر اساس آن كارگران در مقابل تصادفات، بيماري و پيري بيمه شدند. از همين گونه اقدامات در سالهاي 1908 و 1911 در انگلستان و در سال 1930در آمريكا به نام مقررات تأمين اجتماعي و تحت عناوين قانون بازنشستگي و قانون بيمه ملي به تصويب رسيد. اين مقاله ديدگاه فريدمن، ماركوزه، هابرماس و گالبرايت را در اين باره بررسي مي كند.
***
دولت رفاه دلالت دارد بر وجود سياست هاي سنجيده و هوشمندانه اي در زمينه تأمين حداقل استاندارد زندگي براي همه و ارتقاي برابري در فرصت هاي زندگي و تمركز كليه نهادهاي رسمي بر تأ مين خدمات همگاني. در ادبيات مدافع دولت رفاه بر روي دو اصل اساسي تأكيد شده است: اول، تأمين خدمات رفاهي براي تضمين بقا در شرايط آزاد (سرمايه داري مدرن) و دوم وجود دولت دموكراتيك. اين دو اصل را مي توان جزو اصول دولت رفاه تلقي كرد. به اين اعتبار، دولت رفاه تحت هر شرايطي و به صرف تأمين پاره اي خدمات رفاهي از سوي نهادهاي دولتي شكل نمي گيرد، بلكه شكل گيري آن مستلزم وجود ساختارهاي اقتصادي و سياسي معيني است كه اساساً فقط در شرايط كشورهاي صنعتي داراي نظام اقتصاد آزاد، به وجود مي آيند و از همين روست كه آلفرد زيمرن ، تركيب دولت رفاه را براي توصيف دولت هاي دموكراتيك در مقابل دولت هاي ديكتاتور و فاشيست  به كار مي برد.
ايده تأمين رفاه همگاني از طريق گسترش فعاليتهاي رفاه بخش از سوي دولت، همزمان با اوج گيري ركود اقتصادي دهه 1930، در كشورهاي صنعتي غرب پديد آمد. اين دوره از سويي با تشديد تبليغات احزاب كمونيستي، افزايش بيكاري و بروز اعتصابات كارگري گسترده و از سوي ديگر با تشديد تنش هاي بين المللي و بحران مناسبات اقتصادي و سياسي دولت هاي صنعتي در عرصه جهاني همراه بود. باور عمومي در دهه 1930 بر اين بود كه فقط نيروهاي چپ قادر به ارائه راه حلي براي مقابله با مصائب و بدبختي هايي هستند كه در اثر بروز بحران اقتصادي دامنگير توده هاي مردم در جوامع صنعتي شده بود.
دولت رفاه نيز مانند هر پديده ديگر داراي جنبه هاي مثبت و منفي زيادي است. مهم ترين جنبه مثبت آن حمايت از آسيب پذيران و نيازمندان، بهبود سطح زندگي عمومي و افزايش رفاه همگاني است و البته اين قبيل نتايج مثبت عمدتاً محدود و منحصر به تعداد معيني از كشورهاي صنعتي غربي است. در مقابل اين نتايج مثبت محدود، سياهه مفصل تري از جنبه هاي منفي دولت رفاه مي توان به دست داد كه برخلاف جنبه هاي مثبت ياد شده، منحصر به تعداد محدودي از كشورها نيست، بلكه در همه كشورهايي كه از نيمه دوم قرن گذشته، در آرزوي رسيدن به وضعيت حاكم بر جوامع داراي نظام سرمايه داري مدرن غربي، به الگوها و مدل هاي توسعه متوسل شده اند نيز به چشم مي خورد.
دولت رفاه به دليل نارسايي هاي آن به ويژه به خاطر پيامدهاي نامطلوبش در ابعاد سياسي و اجتماعي، در معرض نقادي هاي جدي و متنوعي قرار گرفته است. از جمله برجسته ترين اين نقادان مي توان از ميلتون فريدمن استاد دانشگاه شيكاگو، برنده جايزه نوبل اقتصاد در سال 1976، رهبر مكتب پولي شيكاگو- هربرت ماركوزه (1989-1898) فيلسوف و انديشمند انقلابي آلمان و از اعضاي برجسته مكتب فرانكفورت، يورگن هابرماس- فيلسوف و جامعه شناس آلماني آخرين بازمانده مكتب فرانكفورت- و جان كنت گالبرايت (2006-1908) اقتصاددان و سياستمدار آمريكايي و استاد دانشگاه هاروارد نام برد.
انتقاد فريدمن
فريدمن در كتاب آزادي انتخاب با تعبير افتضاح رفاه اجتماعي ديدگاه انتقادي خود را نسبت به دولت رفاه نشان مي  دهد و معتقد است همه افراد در همه جا از نقايص نظام رفاهي موجود آنها (ايالات متحده) آگاهي دارند. او مي نويسد: علي رغم رواج روزافزون فراواني در سطح جامعه، باز هم ليست كمك هاي دولتي به افراد در حال توسعه است. دستگاه هاي اداري عريض و طويل به جاي آن كه به مردم خدمت كنند همواره در اين زمينه مشغول كاغذبازي هستند. شهروندان كشور به دو گروه تقسيم شده اند: گروهي كه كمك هاي دولتي دريافت مي كنند و گروهي براي تأمين اين كمك ها ماليات مي پردازند. آناني كه كمك هاي دولتي دريافت مي كنند، انگيزه كمتري براي كار كردن دارند. پرداخت اين كمك ها از ايالتي به ايالت ديگر فرق مي كند و اين خود انگيزه اي است براي مهاجرت مردم. هرچند كه گاهي گزارش ها حاكي است آنهايي كه دريافت كنندگان كمك هاي دولتي اند هيچ احتياجي به اين كمك ها ندارند و به اصطلاح اين كمك ها به دست گروه هدف خود نرسيده است.‍‍‍
فريدمن با كمك آمار و ارقام ثابت مي كند كه اقدامات برنامه هاي رفاهي مانند كمك هزينه مسكن، مراقبت هاي پزشكي و... داراي توجيه نيست و داراي كاستي هاي فراواني است. مثلاً او مي گويد در سال 1978 خط فقر براي يك خانواده چهار نفري غيرروستايي با درآمدي نزديك به 7000 دلار بود. گفته مي شود كه حدود 25 ميليون نفر عضو خانواده هايي هستند كه زير همين خط فقر قرار دارند. طبق همين آمار هزينه برنامه هاي رفاهي بالغ است بر 3500 دلار در سال براي هر فردي كه درآمد ساليانه اش زير خط فقر قرار دارد و اين يعني ساليانه 14000 دلار براي هر خانواده چهار نفري، يعني دو برابر خط فقر. اگر همه اين پولها به دست فقرا مي رسيد ديگر فقيري باقي نمي ماند. او ادامه مي دهد و مي نويسد: طبق محاسبات و اظهارات وزارت بهداشت و آموزش و رفاه اجتماعي مقدار پولي كه وزارتخانه تنها در ظرف يك سال از راه تقلب و سوءاستفاده و ريخت و پاش از دست داده آن چنان بالا بوده كه با آن مي توانسته اند بيش از يكصد هزار خانه بسازند كه هركدام بيش از 50000 دلار ارزش داشته باشد. اين گوشه اي از مشكلات بود. دولت با توجيه وظايف و نقش هاي كليدي و مهم و كارهاي نيكوكارانه، خود دلايل وجود خود را توجيه مي كند و با افزايش اقداماتي از اين دست باعث بزرگ شدن حجم خود مي شود. اين افزايش حجم دولت باعث به وجود آمدن مشكلات ديگري در عرصه هاي مختلف اجتماعي، اقتصادي، سياسي و... مي شود. مشكلات جدي تر و عميق تر تأثيراتي است كه اين برنامه ها در بافت جامعه مي گذارد، چرا كه همين برنامه ها سرانجام نهاد خانواده را ضعيف مي كنند، انگيزه كار كردن را كاهش مي دهند،انگيزه ابداع و نوآوري را از بين مي برند، انگيزه جمع كردن سرمايه را تقليل مي دهند و بالاخره آزادي ها را محدود مي سازند.
انتقاد ماركوزه
اساس نقادي ماركوزه از دولت رفاه، مبتني بر سياست زدايي كردن و ايجاد انسان وجامعه تك ساحتي تحت لواي دولتي است كه به مثابه پديده اي مركب از نيروهاي متعددي كه به امر مديريت و كنترل اقتصاد نوين ياري مي رسانند، به استفاده قهرآميز از ايدئولوژي متوسل مي شود. به نظر ماركوزه حقوق و آزادي هاي فردي كه از عوامل بنيادين مراحل پي ريزي يك جامعه صنعتي بود، در جوامع پيشرفته امروزي به خاطر نظارت نوظهوري كه از سوي دولت رفاه اعمال مي شود، نفوذ و تاثير خود را از دست داده است. از ديد او، در جوامع تحت سلطه دولت رفاه آزادي فكر، آزادي گفتار و آزادي شناخت و آزادي انتخاب مشاغل كه در گذشته باعث ظهور نظريات انتقادي در هر جامعه مي گرديد، جاي خود را به فرهنگ مادي وحسابگرانه سپرده و به كلي از ارزش و اعتبار پيشين افتاده اند. اين فرهنگ مادي، نفوذ و تاثير قاطعي در همه شئون زندگي افراد جامعه به دست آورده است.
انتقاد هابرماس
به نظر هابرماس مرحله پيشرفت سرمايه  داري كه در آن دولت هاي رفاه ظهور كرده اند با وضعيت بي ثباتي تشديد شونده اي روبه روست كه او آن را با گرايش به بحران مشخص مي كند. از ديد او دولت رفاه كه زاده پريشاني اقتصادي است، از اتحاد رهبران سياسي با نخبگان اقتصادي به وجود آمده است. اين دولت، اقتصاد و حكومت را به هم پيوند داده و به اين ترتيب حوزه عمومي را محدود ساخته است. هابر ماس براي توصيف اين وضعيت، اصطلاح بازفئودالي شدن را به كار مي برد كه به طور نمادين معرف تحديد آشكار حوزه عمومي از طريق تقويت بي حساب اقتدار دولت و تبديل آن به يك نهاد سلطه گر نقدناپذير و شبه فئودالي است. از ديد او اين وضعيت موجب بروز بحران مشروعيتي مي شود كه تجلي آن بي ثباتي است كه به نوبه خود به بروز جنبش هاي جديد اجتماعي منجر مي شود كه با ارزش هاي نظام حاكم به مقابله و رويارويي مي پردازند. كيويستو نظر هابرماس را دراين زمينه به نحو روشن و موجزي به اين صورت خلاصه مي كند: تناقض عقلانيت ابزاري و ارتباطي بدون اينكه به نظام يكپارچه و هموار سرمايه داري بوروكراتيك بينجامد، به تهديد جدي نظام اجتماعي مي پردازد. اين تهديد همچنان كه بحران نمايان مي شود مشاهده مي شود: الف) دولت رفاه براي اصلاح انواع عوارض جانبي اقتصادي ضروري است، اما آنگاه كه شهروندان در برابر افزايش ميزان ماليات ها كه برقراري دولت رفاه را امكان پذير مي سازد مقاومت مي كنند، براي دولت بحراني مالي ايجاد مي شود. ب) سياست هاي حكومتي كه به منظور تامين سرزندگي اقتصاد به طور كلي طرح شده با منافع رقابت آميز خصوصي بخش هاي مختلف سرمايه دار درگير مي شود.
ج) مردم كه از مشاركت فعال در تصميم گيري سياسي نوميده شده اند، به گونه اي فزاينده از مشروعيت دادن به خرده نظام سياسي خودداري مي كنند. د) اين خودداري با فرسايش آمادگي رواني در ارتباط است كه براي كسب اطمينان از اين كه افراد انگيزه رفتار به شيوه هاي طرح شده براي تامين ثبات كاركردي جامعه را دارند ضروري است .
انتقاد گالبرايت
نقد گالبرايت نقدي موردي درباره دولت رفاه آمريكا است. از ديد او الگوي متداول تخصيص منابع در ايالات متحده به شكلي است كه در آن نيازهاي اساسي كاملاً ناديده گرفته شده اند. اين ناديده گرفتن از طريق چيزي كه مصرف كننده فرمانفرما خوانده مي شود نيز تعديل نشده است.
اقتصاد آمريكا بر مبناي خواسته هاي مصرفي به طور مصنوعي ترغيب شده تنظيم مي شود: خواسته هايي نظير تعويض سالانه مدل اتومبيل ها با هزينه هاي بسيار كلان. مدل پوشاك نيز سالانه از طريق گروهي از كارخانه داران يهودي كه مي توانند تقريباً يك شبه مدل قديمي را عتيقه اعلام كنند، تعويض مي شود. اسباب و اثاثيه منزل مرتباً با مدل هاي جديدي كه بهتر از مدل هاي قديمي آن نيست جايگزين مي شود؛ وسايل الكتريكي بي شماري كه با هزينه زياد، مثلاً براي بالا و پايين بردن پنجره اتومبيل ها توليد مي شود و انبوهي از انواع وسايل آرايشي و... .
منفي ترين جنبه دولت رفاه را بايد در پيامدهايي جست وجو كرد كه از سرشت توده وار دولت رفاه سرچشمه گرفته است. دولت رفاه به مثابه يك دولت حداكثري با سياست هاي توده وار، همان پيامد منفي و فاجعه باري را به ارمغان آورده كه همه جنبش هاي توده اي ديگر به بار مي آورند: دولت رفاه به تقويت ساختار دولت و بسط قدرت حكومتي منجر مي شود و پيامد مستقيم اين بسط قدرت، قبض آزادي و خلاقيت است.
از ديدگاه جامعه شناسي سه پيامد مهم براي دولت رفاه مي توان برشمرد:
۱ - دولت رفاه در اجراي كاركردهايش به طور آشكاري روزبه روز سركوبگرتر شده و كاركردهاي كنترلي و مراقبتي آن تشديد مي شود؛
۲ - كاركردهاي دولت رفاه از طريق تشبث به اصل عقلاني سازي روزبه روز متمركزتر شده و از اين طريق نهادهاي ديوانسالار (بوروكراتيك) عظيم تر و دست و پاگيرتري پديد مي آورد؛
۳ - دولت رفاه به مثابه يك سياست توده وار مي تواند به نحوي تاريخي، توده ها را در مقياسي عظيم براي خود عقيم سازي كرده و بسيج كند.

منابع:
۱ - محمدجواد زاهدي، توسعه و نابرابري، انتشارات مازيار، چاپ دوم 1385
۲ - ميلتون فريدمن، آزادي انتخاب، حسين حكيم زاده جهرمي، نشر فرزان، چاپ اول از ويراسته جديد. 1378
۳ - ميلتون فريدمن، سرمايه داري و آزادي، غلامرضا رشيدي، نشرني، چاپ اول 1380.
۴ - ايمون باتلر، انديشه هاي اقتصادي ميلتون فريدمن، فريدون تفضلي، نشرني، چاپ اول 1377.

توصيف كتاب شواهد الربوبيه ملاصدراي شيرازي
سفر پنجم
مروج فلسفه صدرايي ،استاد سيد جلال الدين آشتياني
007050.jpg
مسعود احمدي
شواهد الربوبيه في مناهج السلوكيه نماينده خلاصه افكار صدرالدين شيرازي است. ملاصدرا در اين كتاب با ايجاز و اختصار - و در مواردي به گونه تفصيل- اكثر آراء خود را با لحني روان و جذاب تقرير كرده است. اين كتاب تقريباً حاوي خلاصه كتاب الاسفار العقليه الاربعه است. مولف در اسفار پس از نقل افكار و آراء نقل شده ديگران و بيان حقيقت مباني مهم فلسفي، قول مختار خود را در ضمن تشريح مطالب بيان مي كند، ولي در شواهد آراء خود را با تلخيص، تقرير كرده است.
به عبارت ديگر اسفار كتابي است كه جميع افكار اهل معارف حكمي در آن هضم شده است؛ مثلاً در مبحث وجود، طريقه حكيمان مشايي كه معتقد به تباين حقايق وجودي اند، ذكر شده است و بعد از تحقيقات گسترده، اين قول به حكيمان فهلوي برگردانده شده است . صدرا سپس تباين وجودات را عرضي و ناشي از ماهيات گوناگون دانسته است و براساس برخي قراين و قواعدعقلي، نظير ان الحق هو المبدءو المنتهي ، (به اين دليل كه حكيمان مشايي قائل به اصالت وجودند) قول آنها را به قول فهلويون ارجاع داده است. صدرالدين پس از آن پارا فراتر گذاشته و با بيان حقيقت قول حكماي فهلوي و اثبات اين  كه فهلويون وجود را يك حقيقت مي دانند، با مهارتي مخصوص به خود، اين قول را به قول عرفاي بزرگ صوفيه برگردانده است و به روش آنان به آيات قرآن و كلمات اهل عصمت(ع) استدلال كرده است.
كساني كه از مباني ملاصدرا آگاه هستند مي دانند كه اين سبك بحث در دوره اسلامي اختصاص به صدرا دارد و اين خود حاكي از آن است كه ملاصدرا در تمام روش هاي موجود در فلسفه مهارت داشته است. اگر كسي به حواشي صدرا بر شفا با ديده بصيرت و بضاعت علمي مراجعه كند، او را يك فيلسوف مشايي مي بيند؛ هم چنان كه حواشي و تعليقات او بر حكمه الاشراق بهترين گواه قدرت فهم او در حكمت اشراق است. اگر ملاصدرا در مقام تقرير قواعد حكمت اشراق، برخي از مناقشات را بر مباني شيخ اشراق روا نمي داشت و فقط به تحكيم مباني او مي پرداخت، مراجعه كننده به حواشي حكمه الاشراق ، او را حكيمي متبحر و صاحب نظر در حكمت اشراق مي ديد؛ چنان كه در بين حكماي اسلامي هيچ كس بعد از خواجه طوسي به اصول و عقايد متكلمان به اندازه ملاصدرا وارد نسيت؛ چرا كه بوعلي و فارابي و شيخ اشراق و ساير بزرگان به چشم حقارت به كلام و اقوال متكلمان نظر مي كردند و كمتر در صدد اشكال و مراجعه به اقوال آنان بر مي آمدند.
قبل از ملاصدرا ميان اهل معرفت، اعم از عارفان، مشايخ صوفيه و فيلسوفان مشايي و اشراقي، اختلاف نظر عميق وجود داشت و هريك از اين گروه ها به اثبات طريقه خود و نفي روش ديگران مي پرداخت. ملاصدرا پس از آگاهي كامل از اين مشرب ها به تحقيق و تبيين معارف پرداخت. صدرا با همين روش بود كه بسياري از قواعد فلسفه مشايي را با برهان هاي متعدد اثبات كرد و به اشكالات مخالفان اين طريقه پاسخ داد و نيز بسياري از قواعد عقلي و – به قول خودش كشفي- را استوار نمود.
بوعلي و پيروان او به طور كلي منكر وجود برزخ و اشباح مثالي اند و تا پيش از ملاصدرا تمام فلاسفه در اين مسئله اتفاق نظر داشته اند. ملاصدرا تمام دلايل ابن سينا را مردود دانست و در مباحث عقل و معقولات و مبحث نفس، تجرد خيال را اثبات كرده است. در شواهد نيز به طور صريح اين مسئله بيان شده است.
حكمت متعاليه صدرا تا حدود زيادي از تعصب و طرفداري يك جانبه خالي است و با ريختن اين طرح، ميان فلاسفه و عرفا آشتي به وجود آورد و بعد از ملاصدرا كم كم و به تدريج، متعلمان حكمت و عرفان به تعليم هر دو رشته مي پرداخته اند. به دليل همين جامعيت و همه جانبه نگري صدرا است كه كسي مي تواند مدعي فهم و تدريس كتب ملاصدرا شود كه در فلسفه مشايي و اشراقي آثاري مانند حكمه الاشراق ، مطارحات ، فصوص ، مفتاح و تمهيد القواعد اين تركه زبردست باشد؛ چرا كه آثار ويژه صدرا فقط شرح كتب ديگران، مثل حاشيه بر شفا بوعلي و حكمه الاشراق نيست. كتاب هاي شواهد ، اسفار ، مبدا و معاد و مظاهر الهيه صدرا تركيبي است از افكار مشاييان، اشراقيان و آراء اهل كشف و عارفان مسلمان. در عين حال، ملاصدرا مطلب را با قلمي منشيانه و با فراز و فرود در تحقيق، طوري بيان كرده است كه نوآموز در فلسفه اسلامي گول عبارات سهل و ممتنع او را مي خورد و مي پندارد كه نهايت مقصود او را دريافته است.
در كتاب شواهد ملاصدرا از آن فراز و فرودها و نقل آراي ديگران چندان خبري نيست و فقط آراء خود را بيان نموده است. صدرا در اين كتاب آخرين عقايد خويش را بيان كرده است. در برخي از قسمت هاي اين كتاب، مطالبي ديده مي شود كه در اسفار و ساير كتب او ديده نمي شود. روش ملاصدرا آن است كه در تبيين مطالب دشوار كه از آراء اختصاصي او به شمار مي رود، بعد از تحقيق وسيع در آراء ديگران، قول خود را در پرده، اظهار مي كند و مي گذرد، و در مواضع ديگر به تحقيق كامل آن مي پردازد، ولي در عين حال مطالب رمزي در آثار او زياد است. صدرا بيشتر اين رموز را در تفسير خود بر قرآن كريم به گونه اي واضح تر بيان كرده است. عبارات او به دليل رواني و جذابي سبب شده است كه برخي از جاهلان مغرور گمان كنند فهم كتب علمي او احتياج به معلم ندارد. فصل بندي شواهد الربوبيه نيز چنين است كه اين كتاب مشتمل بر پنج مشهد است و هر مشهد داراي شواهد و هر شاهد مشتمل بر اشراق  هايي است ملكوتي. سبب تأليف كتاب، اشاره ملكوتي هاتف غيبي است كه صدرا را مأمور به انجام اين كار كرده است.

فوكوياما و چالش هاي نو محافظه كاري
پايان پايان تاريخ
007047.jpg
محمدرضا ارشاد
پس از لئو اشتراوس  و شايد با اندكي فاصله از   هانتينگتون  ،  نظريه پرداز نبرد تمدن ها ، محافظه كاري جديد آمريكايي ، انديشمندي به قدر و قوت فرانسيس فوكوياما  به خود نديده است. اين  فيلسوف ژاپني تبار و دانشجوي دستيار لئو اشتراوس ، يعني آلن بلوم  ، با انتشار كتاب معروف پايان تاريخ نگاه ها را در سطح جهان،  متوجه خويش كرد.  فوكوياما  در اين كتاب ،  به صراحت از ليبرال دمكراسي  ،  به عنوان آخرين نظام پيروز مند تاريخ دفاع كرد و بر اين نكته تأكيد داشت كه ارزش هاي برخاسته از ليبراليسم ،  در حكم الگويي تام جهان گير خواهند شد. اين كتاب،  درست پس از فرو كش كردن مخاصمات ناشي از جنگ سرد   و يكه ماندن ليبراليسم در سطح جهان ،  پشتوانه  هاي ايدئولوژيك براي آن فرا هم آورد.
 اگر ساموئل هانتينگتون از نبرد ميان تمدن اسلامي  و مسيحي  ـ  يهودي،  در قالب جهان اسلام و جهان مدرن در سطحي تاريخي سخن مي راند ،  فوكوياما ليبرال دمكراسي را چونان دژي تسخير ناپذير مي  پنداشت كه كسي را ياراي رقابت با آن نبود.  بدين معنا كه اگر نظريه  نبرد تمدن ها  نمي توانست  در هياهوي ستيز و كشمكش تمدن ها ،  پيشاپيش دست تمدني را به عنوان پيروز ميدان بر افرازد ،  اما اين فوكوياما بود كه ليبرال دمكراسي يا همان تمدن مسيحي  ـ  يهودي هانتينگتون را سر افراز ميدان دانست.  
بر اين اساس بود كه نظريه  پايان تاريخ  فوكوياما ،  براي محافظه كاري نوين آمريكا بويژه پس از جنگ سرد ،  پشتوانه  هاي استراتژيك فرا  آورد.  به طوري كه پس از حملات يازده سپتامبر،   چهره و سخنان وي در صدر رسانه  هاي معتبر آمريكا و اروپايي قرار گرفت.  اين گونه،  نظريه فوكوياما  ،  به ياري استراتژي جديد دولت نو محافظه كار آمريكا پس از يازده سپتامبر در آمد.  فارغ از تحليل ماهيت و عوامل اين حادثه ،  دولت نو محافظه كار آمريكا بدين وسيله، هژموني جهان گستر آمريكا  (يا همان ليبرال دمكراسي)  را در خطر مي ديد.  اين معنا در سخنان رهبران آمريكا ،  بويژه جورج بوش آشكار بود.  بوش در نخستين سخنان خود در واكنش به اين حملات ،  از استراتژي يا با ما، يا بر ما  صحبت به ميان آورد.  همين تعبير بود كه با تفسير فوكوياما از سير تاريخ همساز مي شد.
  بي ترديد در اين استراتژي و عمق نظرات فوكوياما ، گونه  هاي بينش مانوي گرايانه  (خير/  شري)  ديده مي شود. بدين معنا كه در اين قلمرو، يا بايد به اردوگاه ليبرال دمكراسي بپيونديد يا به اردوگاه مقابل (تروريسم) تعلق داريد. شق سومي وجود ندارد. از اين رو فوكوياما پس از شعار جنگ عليه تروريسم به يكي از چهره  هاي برجسته محافظه كاري جديد آمريكا بدل شد. او با چاپ مقالات بي شماري در مجله ها  و روزنامه  هاي معتبر آمريكايي از سياست  هاي جديد نومحافظه كاران در قبال تحولات خاورميانه، تروريسم، اختلاف با اروپا و. . .  دفاع كرد. او مدعي شد كه هم اكنون دوران سيادت اروپا به پايان رسيده و اينك، قرعه فال به نام آمريكا زده شده است. اين است كه ديگر اروپا بايد بر نقش جديد آمريكا در جهان پس از يازده  سپتامبر صحه بگذارد.
اما درست پس از گذشت يكي دو سال از طرح نقشه بزرگ خاورميانه توسط آمريكا، او كه همواره خود را يك اخلاق گراي محافظه كار مي ناميد، به تدريج از برخي مواضع نظري پيشين اش عقب نشست . فوكوياما، نخست با انتشار كتابي درباره پيشرفت دانش ژنتيك و شبيه سازي، اين نظر را عنوان كرد كه برخلاف آن چه كه پيش تر در كتاب پايان تاريخ آورده، علوم طبيعي و پيشرفت  هاي ناشي از آن ها مي توانند به عنوان نيروي محرك تاريخ مطرح شوند. بنابراين، نمي توان براي تاريخ انجامي متصور شد، جز آن كه بپذيريم، با تحولات پيش آمده در ژنتيك و بخصوص شبيه سازي، انسان در هيئت كنوني آن به پايان مي رسد.
فوكوياما كه از ابداع شبيه سازي به كشف اتم تعبير مي كرد، در گفت وگو با روزنامه اينترنتي نت تسايتونگ آلمان، از پساانسان يا انسان نو سخن به ميان  آورد: اكنون مي توانيم براي نخستين بار از امكان تغيير اساسي انسان حرف بزنيم. ما مي توانيم چيزي را تغيير بدهيم كه در صدهزار سال عملاً بدون تغيير مانده است؛ چيزي كه تمام نهاد هاي ما كما بيش برپايه آن ساخته شده اند. اين فكر تاز ه اي نيست. نيچه كاملاً به امكان پرورش انساني خاص مي انديشيد .
به هرحال، پرسش اصلي براي فوكويا اين بود كه اگر بشر حاضر از طريق به كارگيري شبيه سازي، به انساني ديگر، دگرديسي يابد، دراين صورت آيا با پايان اين انسان و به پيرو آن، جامعه و نهاد هاي دست  ساخته آن مواجه نمي شويم؟ و آيا با نويد دستيابي به انساني  ديگر گونه  ، تاريخي ديگر آغاز نمي شود؟ پس، با اين وجود، آيا هنوز هم مي توان بر طبل پايان تاريخ كوفت؟ به موازات اين كتاب مهم، شاهد چرخشي اساسي در انديشه  هاي فوكوياما هستيم. به همين دليل، با عقب نشيني از تز پايان تاريخ نوبت آن رسيد تا در نظراتش از بعدي سياسي باز نگرد. از اين رو، او در مقاله هايي كه دوسال پس از حمله آمريكا به عراق در نيويورك تايمز به چاپ رساند، حمله آمريكا به عراق را اشتباه خواند و معتقد بود كه دولت بوش با اين كار، عراق را به پناهگاه تروريست ها بدل خواهد كرد. او همچنين پا را از اين فراتر گذاشت و ايده صدور دمكراسي را به چالش كشيد. او از سياست آمريكا مبني بر ارتقاي دمكراسي و حقوق بشر در ساير كشورها، به عنوان ايده  هاي آرمان گرايانه انتقاد كرد و او در همين مقاله، ايده پايان تاريخ خود را نقد مي كند و آن را در فرايند تكامل اجتماعي، واجد نوعي استدلال ماركس مي داند،  با اين تفاوت كه برخلاف استدلال ماركس، كه به كمونيسم مي انجاميد، تز پايان تاريخ به ليبرال دمكراسي ختم مي شود. او در بخشي از مقاله مي آورد: نومحافظه كاري آن گونه كه توسط افرادي چون كريستول و كاگان صورت بندي شد، لنينيستي بود. آن ها باور داشتند كه تاريخ را مي توان با كاربرد صحيح قدرت و اراده به پيش راند. لنينيسم در خوانش بلشويسم، تراژدي بود و درخوانش ايالات متحده امروز، كمدي.  اكنون نومحافظه كاري چه به عنوان سمبل سياسي و چه به عنوان دستگاه فكري ، به چيزي تبديل شده كه نمي توانم از آن حمايت كنم .
اما اكنون اثر جديد(2006) فوكوياما ما را با تحول تاز ه اي در تفكر وي رويارو مي كند. اين كتاب رئوس اصلي مقاله ياد شده در بالا را گسترش مي دهد. او صريحاً در اين كتاب، گسست كامل خود را از سياست  هاي دولت بوش اعلام مي كند. اما با نومحافظه كاري ، در كل و البته به شروطي تن مي دهد. نيز او به برخي از سياست  هاي نومحافظه كاران آمريكايي از جمله جنگ عليه تروريسم انتقاد وارد مي كند.همچنين او ابهامات موجود در آمريكا بر سر مفاهيم بنيادگرايي اسلامي، اسلام گرايان، راديكال  هاي اسلامي و مسلمانان را به نقد مي كشد و مدعي مي شود كه در كوتاه مدت، دموكراسي غربي راه حلي براي مشكل تروريسم ارائه نمي دهد. به هر روي، فوكوياما معتقد است كه آمريكا بايد زمينه جهاني مساعدي براي پاسخ به نياز هاي سياسي جديد بجويد، و اين چالش بزرگي است كه آمريكاي پس از يازدهم سپتامبر، بايد آن را پشت سربگذارد.

انديشه
سخنگاه
سياست
|  انديشه  |  سخنگاه  |  سياست  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |