يكشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۵
گفت وگو با نادر طالب زاده فيلمساز
غرب و انقلاب اسلامي
009807.jpg
نادر طالب زاده تحصيلكرده دانشگاه رادلف ميكن آمريكاست. او از سال 1348 ايران را به مقصد آمريكا ترك كرده و با اوج گيري مبارزات انقلابي مردم ايران، در آن سوي مرزها، جذب حوادث ايران شده است. اين در حالي بود كه او پايان نامه فوق ليسانسش را نيمه كاره رها كرد و براي جست وجوگري وقايع انقلاب به ايران بازگشت و جذب شخصيت و انديشه هاي امام(ره) و روند انقلاب اسلامي شد.اولين فيلم او به نام واقعيت قصه واقعي مردمي انقلابي بود كه به قصد انتقال واقعيت هاي يك انقلاب در سال 58 ساخته است. طالب زاده از آن پس تا امروز به عنوان نويسنده، فيلمساز و كارگرداني شناخته مي شود كه افق هاي آينده انقلاب اسلامي را در هر سوي جهان رديابي كرده است و سعي كرده در هر دوره اي واقعيت هاي پشت پرده رسانه هاي غرب را دريابد و بازگو كند. آن چنان كه حسين بهزاد نقل مي كرد كه شهيد مرتضي آويني او را چشم تيزبين انقلاب اسلامي خوانده است. در اين گفت وگو رويارويي غرب با انقلاب اسلامي برخورد رسانه هاي غرب و انقلاب و تحولات آن دوران را بررسي  كرده ايم.

محمدرضا اسدزاده
* با وجودي كه شما سالهاي مبارزه در ايران نبوديد، چه عواملي مسائل انقلاب را براي شما جذاب مي كرد و به تعبيري انقلاب اسلامي چگونه براي شما موضوعيت پيدا مي كرد؟
- آنچه بعد از انقلاب در جامعه ايران با آن روبه روشدم نسبت به قبل از انقلاب تضادها و تناقض هاي جدي داشت. من دوران قبل از انقلاب را تا سن 16 سالگي در ايران بودم و شاهد آشفتگي هاي اين جامعه بودم. از سويي با تجربه ده سال زندگي در غرب، نگاه متفاوتي پيدا كرده بودم. مسير زندگي من در آمريكا مذهبي نبود اما سيري جست وجو گرانه به دنبال حقيقت داشتم. درونم با پرسش هايي روبه رو بود كه زندگي غربي پاسخي براي آن نداشت. به نوعي در جست وجوي سؤال از معنايي مي گشتم كه در فرهنگ غربي، نمي يافتم. در عمل هم مي  ديدم كه تمدن غرب چيزي براي آرامش عميق روح و روان آدمي ندارد. در اين مسير انواع و اقسام دكان هاي معنوي و دكه هاي مذهبي و انواع روش ها و گرايش هايي كه در آمريكا وجود داشت و اتفاقاً در دهه هفتاد ميلادي هم افزايش يافته بود، تجربه كرده بودم- مثلاً  در همان سالها خيلي جدي درباره مسيحيت و بوديزم فكر كرده بودم. قصد داشتم درباره اسلام هم تحقيق كنم اما متأسفانه در آن مقطع در آمريكا همه چيز به جز اسلام تبليغ مي شد، لذا با حالتي ايستاده و به قول غربي ها استندباي از درون در انتظار تحولي بودم كه بتواند سيرابم كند.
به دنبال پيروزي انقلاب،  در اواخر بهار سال 1358، به اتفاق تعدادي از دوستان، اولين روزنامه انگليسي زبان پس از انقلاب را با نام تهران تايمز منتشر كرديم. هدف ما اين بود كه مسائل مربوط به انقلاب و موضع گيري هاي حضرت امام را براي مخاطبان انگليسي زبان پوشش بدهيم. مسائل انقلاب پيش مي رفت تا به تسخير سفارت آمريكا در تهران رسيديم. من هم جريان رسانه هاي غربي را دنبال مي كردم.تسخير سفارت آمريكا ذهن تمام دنيا را به ايران معطوف كرد. از طرفي نحوه انعكاس اين موضوع در رسانه هاي آمريكا آن قدر خصومت آميز و مبهم بود كه نتوانستم اطلاعات مناسبي از اين قضيه به دست بياورم.كاملاً  مي ديدم كه رسانه هاي غرب و خصوصاً  آمريكا با تمام عظمتي كه جهان براي آنها قائل بود، در مقابل جريان انقلاب اسلامي درمانده و متحير شده اند. اين درماندگي و تحير بعد از اشغال سفارتخانه ابرقدرت جهان در سطوح مختلف لايه هاي اجتماعي كشور آمريكا موج مي زد.
به همين جهت تصميم گرفتم فيلم مستندي درباره لحن رسانه هاي غربي درباره انقلاب اسلامي و مسأله گروگان گيري بسازم. كاملاً  غرض ورزي رسانه هاي دنيا را عليه ملت ايران مي فهميدم و به واقع مي ديدم كه مسائل ايران تحريف مي شدند.
راستش خيلي به رگ غيرتم برخورد. بعد طرحي براي ساختن يك مستند سياسي در خاك آمريكا با مضمون ريشه يابي علل برد معترضانه رسانه هاي آمريكايي با انقلاب اسلامي و موضوع اشغال لانه جاسوسي نوشتم و آن را به مسئولان صدا و سيما دادم. خوشبختانه آنها طرح را تصويب كردند و من براي تصويربرداري اين مستند به آمريكا برگشتم. كسي را از ايران نبردم. در آمريكا تعدادي از دوستان دوران دانشجويي ام حاضر به همكاري شدند. براي اين فيلم به سراغ سردبيرها و دبيران ارشد سرويس هاي سياسي نشريات معروفي مثل نيويورك تايمز و واشنگتن  پست رفتم و با آنها مصاحبه كردم، بعد هم به سراغ مديران ارشد و دبيران سرويس خبر شبكه C.B.S و A.B.C آمريكا رفتم. جالب اين بود كه با ترفند ما و كمك خدا همه آنها به وارونه جلوه دادن و تحريف اخبار انقلاب اسلامي اعتراف داشتند. خصوصاً  توجيه اكثرشان اين بود كه امام خميني و ايراني ها غرور ملي آمريكايي ها را با گرفتن سفارت آمريكا و تسخير لانه جاسوسي زير سؤال برده اند و حالا ما پاسخ آنها را با وارونه كردن حقايق ايران مي دهيم.اين فيلم مستند گزارشي با عنوان واقعيت بود كه از شبكه اول تلويزيون ايران پخش شد. اولين كار گروه سياسي شبكه اول سيما بعد از انقلاب همين سريال بود.
* نمايش فيلم واقعيت در ايران، براي شما تبعات خاص در پي نداشت؟
- چرا، چند شب بعد از پخش اولين قسمت اين سريال در ايران، مأموران امنيتي  دفتر تحقيقات فدرال F.B.I به دانشكده فيلمسازي كلمبيا ريختند و تمام اسناد دانشگاه را زير و رو كردند. استادان دانشكده به من گفتند، كل مدارك و سوابق پرونده تحصيلي بنده را با خودشان بردند. چند شب بعد هم رفتند به خانه خواهرم كه در نيويورك سكونت داشت و از ايشان درباره بنده بازجويي كردند. همه اينها براي من خيلي جالب بود. چون سالها در كشوري بزرگ شده بودم كه مدعي آزادي و دموكراسي و تمدن بود. مدعي آزادي اطلاعات و اطلاع رساني آزاد بود. بعد وقتي مي ديدم كه رسانه هاي غرب و خصوصاً  آمريكا در انعكاس اخبار انقلاب اسلامي چگونه برخورد مي كنند، حقيقتاً  متعجب شدم. از طرفي فهميدم كه انقلاب اسلامي امام خميني، فقط يك انقلاب سياسي نبود. انقلاب اسلامي در زماني رخ داد كه اكثر ايسم   هاي جهان و مكاتب مختلف اجتماعي، سياسي و فكري محصول خود را عرضه كرده بودند و حتي در جهان تجربه شده بودند.
* آقاي طالب زاده! اگر يادتان باشد دو سال پس از وقوع انقلاب اسلامي، فيلمي با عنوان پيشگويي هاي نوسترآداموس در كشور آمريكا توليد و به نمايش درآمد. بعد شما خيلي روي تحليل اين فيلم تأكيد كرديد و مقالاتي نوشتيد و گفت وگوهايي داشتيد. يعني معتقد بوديد كه اين فيلم مستقيماً با دو سال فاصله بعد از انقلاب، با انگيزه مقابله با رشد اسلام و معرفي ايدئولوژي توحيدي به مثابه يك آلترناتيو ستيزه جو براي تمدن غرب ساخته شده است. شيوه به كار گرفته شده اين فيلم چگونه بود و آيا اين روند ادامه يافت؟
- دقيقاً غرب هميشه حرف خودش را با دستگاه هاي پروپاگاندچي خود به مثابه ارتش كارآمد جبهه تهاجم فرهنگي زده است. پيشگويي هاي نوسترآداموس يكي از اين فيلم ها بود. البته فيلمي مهم و با ظرافت هاي هنري كه پيام اصلي فيلم حول انقلاب اسلامي و تبديل آن به يك نهضت جهانگير بود. راوي فيلم اورسن ولز بود. كسي كه از معتبرترين شخصيت هاي سينماي هاليوود است. فيلم براي مان روايت مي كند كه ديري نخواهد گذشت كه رهبر اصلي يك انقلاب از آسمان به زمين خواهد آمد و زمام امور را در عربستان بزرگ! به دست خواهد گرفت. نام او را پادشاه رعب گذاشته بود. [king of terror] وي تاريخ جهان را با انتخاب بعضي فرازها و حوادث به صورت سمبليك و استعاري تا پايان نقل مي كرد ولز در اين باره مي گويد: از ميان تمام پيشگويي هاي نوسترآداموس يكي از همه حيرت انگيزتر است. اين كه او سه شخصيت را به عنوان ضد مسيح معرفي مي كند. اولي ناپلئون بناپارت است. دومي به احتمال زياد هيتلر است، ولي سومي كه از همه مهم تر است، هنوز نيامده و از عربستان خواهد آمد. سومين ضد مسيح، مسلمان است و از آسمان مي آيد، عمامه به سر دارد و او را پادشاه رعب مي خواند كه عليه غرب لشكركشي خواهد كرد. اينجا واژه ترور را استفاده مي كند. يعني مي خواهد به كلمه مرسوم تروريست در رسانه ها اشاره كند. اين فيلم دقيقاً در جهت تخريب چهره مسلمانان بعد از وقوع انقلاب اسلامي بود و به بهانه روايت آخرالزمان و پيشگويي هاي يك صليب و دانشمند يهودي الاصل فرانسوي درباره آينده جهان به وضوح جريان موعودگرايي انقلاب اسلامي را مورد تهاجم و تفسير به رأي خود قرار مي داد. حتي دقيقاً همين كتاب پيشگويي ها، در اوج گروگان گرفتن آمريكايي ها در تهران توسط خانم اريكا چانهام به انگليسي همراه با تفسير خاص او در تيراژ بالا چاپ و در سراسر جهان منتشر شد.
بعد از آن بود كه بلافاصله آمريكايي ها، نسخه سينمايي از آن را به نمايش در آوردند. اينها نمونه هايي از تهاجم رسانه اي غرب بعد از انقلاب اسلامي بود كه هميشه به اشكال مختلف و با ظرافت هاي هنري صورت گرفته است.
* جهان امروز چه نگاهي به انقلاب اسلامي دارد. اين نگاه چگونه در رسانه ها متبلور مي شود و آيا انقلاب اسلامي توانسته است پيام خود را هم محقق و هم تكثير كند؟
- اگر منظورتان از نگاه جهان امروز، سياستمداران آمريكايي و يهودي هستند كه رويكردشان هميشه روشن و مشخص بوده و از اول تا امروز با تمام خشونت و تحجر و دگماتيسم حاكم و بنيادگرايي افراطي در مقابل تفكر انقلاب اسلامي ايستاده اند. جمله امام آنها را براي تمام تاريخ معرفي مي كند. استكبار جهاني و شيطان بزرگ تعابيري هستند كه بايد در آن عميق شد. روح استكباري اصلاً اجازه نمي دهد كه تفكر انقلاب اسلامي در جهان نمود پيدا كند. اگرچه حقيقت هميشه راه خودش را پيدا كرده و پيش رفته است. پس سياستمداران آمريكايي و يهودي و مراكز و مديران آنها در سرتاسر جهان اصلاً اعتقادي به آزادي و دموكراسي حقيقي در جهان ندارند كه حالا با بينش آزاد بتوانند مفهوم مردم سالاري ديني را بفهمند. گروه دوم عامه مردم در سراسر جهان هستند كه تحت سلطه رسانه هاي جهاني در غفلتي ژرف فرو رفته اند. هر جا مردم بيدار شده اند، همان جا با هر شاكله اي كه داشته به نوعي انقلاب اسلامي بروز كرده است. گروه سوم نخبگان و انديشمندان و متفكران هستند كه اين گروه از جايگاه مهمي برخوردارند. گروهي از نخبگان به جز بخشي كه تحت سلطه و حمايت سياستمداران و دستگاه هاي امنيتي هستند و براي آنها و به دستور آنها فكر مي كنند، بخشي ديگر صادق و جست وجوگر و به دنبال حقيقت هستند. من اين توفيق را داشته ام كه با خيلي از اين چهره ها گفت وگو كنم. براي نمونه وقتي با نوام چامسكي گفت وگو مي كردم او از من در باره ولايت فقيه و جايگاه و تعريف آن در ايران پرسيد. متعجب شدم فهميدم كه آنها از خيلي مفاهيم انقلاب اسلامي تعريف درستي ندارند. در حالي كه اگر درست بفهمند. حتي بهتر از ما حمايت و تحليل مي كنند. اين رسالت متفكران و انديشمندان مسلمان ما را درعرصه هاي گوناگون سنگين مي كند. البته امروز در جهان خيلي از متفكران هم انقلاب اسلامي را با نگاه هاي مثبت و عميق تحليل مي كنند كه وظيفه ما بشارت دادن اينهاست.
نكته مهم ديگري كه اشاره كرديد به تحقق اهداف انقلاب اسلامي برمي گشت. شرايط امروز جهان وقايع مهمي را به ما اعلام مي كند كه لازمه آن بيداري ما از درون است. حالا بعد از بيست و چند سال شايد عده اي انكار كنند. اما انكار و عقب نشيني از حقايق، اسارت در نقشه تار عنكبوت شيطاني جهان را به دنبال خواهد داشت. بدون شك هدف اصلي انقلاب اسلامي تحقق عدالت بوده است و سرنوشت تفكر انقلابي به تحقق آن برمي گردد عدالت پيشاني و پشتوانه انقلاب است. غفلت هاي ما در اين سال ها بسيار بود. اگرچه تجربه هايمان هم كم نبوده است. حالا امروز اگر بتوانيم به مرور عدالت اجتماعي را در تمام اركان جامعه در هر اندازه اي محقق كنيم به تبع آن، هم به هدف انقلاب اسلامي رسيده ايم و هم اين تفكر را در جهان صادر كرده ايم. تحقق عدالت، موجب صدور انقلاب است. اگر با عدالت مردم را از درون راضي كنيم تا حقوق اوليه زندگي خود را كسب كنند، نبايد براي آينده انقلاب نگران باشيم.

نگاه
ترس از اسلام
نادر طالب زاده
چند سال پيش براي تحقيق در مورد كمك كشورهاي غربي به عراق در زمينه ساخت سلاح هاي شيميايي به غرب سفر كرده بودم. در انگلستان مشتاق شدم تا در زمينه جهاني سازي هم گفت وگوهايي با متفكران سياسي غرب داشته باشم. در همين راستا در لندن با پديده اي آشنا شدم كه دقيقاً به ردپاي انقلاب اسلامي اشاره داشت. نام اين پديده كه فضاي غرب را متأثر كرده بود، ترس از اسلام است. اصطلاحاً با نام (Islamophobia) مطرح است. ما فوبيا هاي مختلفي در غرب مي شناسيم. اين كلمه، يك كلمه با رويكردي جديد در غرب بود. در آنجا ديدم كه كتاب ها و مقالات بسياري با عنوان اسلام و فوبيا يا همان ترس از اسلام منتشر شده بود. اين پديده را دنبال كردم و با چند نفر از نويسندگان اين كتاب ها كه بعضي حتي عكس امام خميني را روي جلد كتاب خود، طراحي كرده بودند، گفت وگو كردم. همه آنها بدون مبالغه مي گفتند كه اين مسئله در غرب تحت تأثير انقلاب اسلامي شدت گرفته است. يعني انقلاب اسلامي، غرب را دچار هراس كرده است. در يكي از مصاحبه هايي كه مقابل پارلمان انگليس با لرداحمد نماينده مجلس سناي انگليس داشتم، اين فرد به مجسمه ريچارد شيردل كه در مقابل مجلس آنها نصب شده است، اشاره كرد و از من پرسيد آيا شما مي دانيد چرا اين مجسمه در مقابل پارلمان ما نصب شده است؟ براي اين كه اين ريچارد بود كه در مقابل مسلمانان ايستاد و از پيشروي آنها به غرب جلوگيري كرد. لرداحمد گفت: اين پديده اسلام و فوبيا سابقه اي قديمي در غرب دارد اما با انقلاب اسلامي رشد كرده است. غرب فهميده بود كه نگاه جديد اسلامي به وجود آمده است. شما در سال هاي 1979 به بعد مقالات و تحليل هاي فراواني در خصوص تجديد حيات اسلام در مجلات و رسانه هاي گروهي مشاهده مي كنيد. اين است كه حتي نيكسون در كتاب خود به نام فرصت را از دست ندهيد خطرات جهان اسلام را براي غرب به صريح ترين شكل بيان مي كند. نيكسون آنجا مي گويد: جهان اسلام بدون هيچ ترديدي يكي از بزرگترين چالش هاي سياست خارجي آمريكا در قرن بيست و يكم است و منافع غرب را به طور كامل به خطر مي اندازد. اين عين جمله نيكسون در كتابش است.
آنها به خوبي متوجه شدند كه انقلاب اسلامي توانايي تغيير و تحول را در سير تاريخ تمدن مدرن دارد. پس انقلاب و امام، آلترناتيو غرب و تمدن غربي شدند اين ترس و اين احساس خطر را حتي تا امروز در عكس العمل هاي رسانه اي شان در تمام عرصه ها مي توانيم مشاهده كنيم. غرب، انقلاب اسلامي را برنمي تابد و نمي تواند اين تفكر جديد را در جهان تحمل كند. تحليل و رديابي رسانه هاي غربي در تمام اين سال هاي بعد از انقلاب كاملاً مرا به اين يقين رسانده است كه همان ها كه مدعي منطق آزادي و ليبراليسم و جهان آزاد و اطلاع رساني آزاد و زندگي دموكراتيك هستند، توانايي تحمل كردن گفتمان انقلاب اسلامي را ندارند.
شما اگر ادبيات غرب را در رسانه هاي خبري، برنامه هاي تلويزيوني، فيلم هاي هاليوودي ومطبوعات بررسي كنيد، به اين نتيجه خواهد رسيد كه غرب چقدر در مقابل اين گفتمان بسته، خشن و بنيادگرا عمل كرده است. بعد همان ها گفتمان انقلاب اسلامي را به بنيادگرايي و خشونت متهم مي كنند.

سياست
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |