دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۶۰- May, 26, 2003
گفت وگو با كريستين راگه بوار استاد ترجمه دانشگاه سوربن -۱
فرانسوي ها سبك را مي پسندند
بدي فرانسه اين است كه هيچ مترجمي نمي تواند مشهور شود شايد در حيطه كار مشخص باشد كه چه كسي موفق تر است اما مردم مترجم ها و سطح كارشان را نمي شناسند
خانم «كريستين راگه بوار» اواخر فروردين وارد ايران شد، همان روزهايي كه همه دنيا اعلام مي كردند خاورميانه جاي خطرناكي است اما خانم راگه كار به اين خطر ها نداشت، كار او يك سمينار دو هفته  اي درباره ترجمه بود كه دانشگاه تهران آن را برگزار كرد و تعداد شركت كنندگانش ـ متأسفانه به انگشت هاي دو دست نمي رسيد. راگه در دانشگاه سوربن ترجمه درس مي دهد، مدير مركز تحقيقات ترجمه و روابط فرهنگي بين دو زبان فرانسه و انگليس است و در عين حال مجله تخصصي Palimpsestes را منتشر مي كند.
اين گفت وگو در آخرين روز سمينار او و به رغم فشردگي برنامه هايش انجام شد و خودش هم راضي بود. هر چند ما دلمان مي خواست موضوع مصاحبه ادبيات معاصر فرانسه باشد، اما موضوع را به خواست خانم راگه تغيير داديم.گفت وگو با اين مترجم فرانسوي كه يك كلمه فارسي نمي داند و از ادبيات ايران تنها خيام و حافظ را خوانده كار دلپذيري است. او مثل فرانسوي ها عباس كيارستمي و محسن مخملباف را هم مي شناخت ...
سهيلا قاسمي ـ محسن آزرم
012915.jpg

• آيا علاوه بر ترجمه، در زمينه ادبيات هم كار مي كنيد؟
بله در اين زمينه فعاليت هاي بسياري داشته و دارم. دوره هاي ادبيات آمريكايي را گذرانده ام و همچنين آثاري در مورد «ولاديمير ناباكوف»، ادبيات آمريكا و همچنين «آب» به عنوان استعاره اي در ادبيات اين كشور دارم. در مجموع فعاليت هاي ادبي ام به ادبيات آمريكا خلاصه مي شود.
• بيشتر از چه نويسندگاني ترجمه داريد؟
از «هنري جيمز» و «ولاديمير ناباكوف». اين آثار را براي انتشارات «گاليمار»، «گراسه» و «ريواژ» كار كرده ام. همچنين اولين جلد كتاب «ناباكوف» را براي «پليياد» در «گاليمار» ترجمه كرده ام.
• بيشترين نويسندگان آمريكايي، كه در حال حاضر آثارشان به زبان فرانسه ترجمه مي شود، چه كساني هستند؟
معمولا از ادبيات آمريكايي كتاب هاي بسياري به فرانسه ترجمه مي شود. ادبيات خارجي در فرانسه فوق العاده فروش دارد. نويسندگان كلاسيك مثل «جيمز»، «ناباكوف»، «فاكنر»، «تنسي ويليامز» و در مجموع نويسندگان بزرگ كلاسيك طرفداران بسياري دارند. از ميان نويسندگان معاصر مي توان «پل اُستر» را نام برد. اين نويسنده در فرانسه بسيار محبوبيت دارد؛ چون سال ها در آنجا زندگي كرده و به زبان فرانسه هم صحبت مي كرده است. آثار او فروش خوبي دارد. افراد ديگري هم هستند كه موفقيت هاي مقطعي داشته اند. مثل خانم «آليسون لويي» يا «پل اوئست» و يا «ريچارد رايت» كه در فرانسه زندگي كرده. يا «ريچاردسون» و «رافلسون». در حال حاضر نويسنده اي هست به نام «جانت وايدمن» كه آثارش فروش زيادي ندارد. اما محيط هاي روشنفكري او را بسيار تمجيد مي كنند. «ريموند كارور» هم هست.
• آيا آثار ترجمه شده روي ادبيات فرانسه تاثيرگذار بوده است؟
مسلماً. نويسندگان فرانسوي بسياري از «فاكنر» تاثير گرفته اند. زماني فرانسوي ها به ادبيات آمريكاي جنوبي و نوشته هايي كه از استقلال منطقه اي حرف مي زدند، علاقه بسياري داشتند. نويسندگان معاصر و علاقه مندي هاي مردم بسيار متفاوت و گوناگون اند. برخي نويسندگان هستند كه فقط يكي دو كتابشان به فرانسه ترجمه شده و به علت عدم استقبال مردم ديگر اثري از آنها كار نشده است. در مجموع، ادبيات آمريكا - به خصوص در سال هاي اخير - تاثير زيادي روي فرانسوي ها داشته است.
• اين تاثير بيشتر در چه حوزه هايي بوده است؟
من در مورد رمان حرف مي زنم. رمان پرمخاطب ترين و اصلي ترين ژانر ادبي است. داستان هاي كوتاه (نوول) در مدت زمان كوتاهي طرفداران بسياري داشتند. البته فرصتي پيش آمد تا با خوانندگان به گفت وگو بنشينيم، آنها اظهار مي كردند كه هنوز هم علاقه زيادي به داستان هاي كوتاه دارند، اما ناشران ادعا مي كنند كه اين داستان ها معمولاً فروش خوبي ندارند. در مورد شعر هم بايد بگويم كه شاعران آمريكايي زيادي در محافل روشنفكري فرانسه شناخته شده هستند و آثارشان ترجمه هم مي شود. اما اين ترجمه ها زياد منتشر نمي شود. معمولاً در مجله هاي تخصصي با مجموعه اي از آثار نويسندگان مختلف، ترجمه بخشي از اين آثار را مي بينيم. درواقع، مجموعه اشعار شاعران معاصر آمريكايي به ندرت ديده مي شود. ناشران فرانسوي معتقدند كه شعر اصلاً فروش خوبي ندارد. آنها بيشتر به دنبال منافع اقتصادي هستند. ناشران بزرگ اكثراً روي نويسندگان موفق و مشهور دست مي گذارند و با چاپ آثار نويسندگان ناشناخته، سرمايه خود را به خطر نمي اندازند. به عنوان مثال «گاليمار» سياستي بسيار منفي دارد.
معمولا ناشران كوچك، خطر انتشار آثار ناشناس را به جان مي خرند و به محض اينكه آن نويسنده در فرانسه مطرح شد گاليمار به فكر جذب اش مي افتد. مثلاً آثار «پل اوئست» توسط انتشارات «ريواژ» منتشر مي شد. «گاليمار» پس از اينكه به موفقيت آثار او پي برد فوراً جذبش كرد. معمولا نويسندگان خارجي حساسيت خاصي نسبت به اين مسئله ندارند. حتي ترجيح مي دهند كه ناشران بزرگ چاپ آثارشان را به عهده بگيرند و اين مسئله برايشان بسيار فريبنده به نظر مي رسد. بنابراين ناشران كوچك را تنها مي گذارند. البته در مورد «پل استر» مسئله فرق مي كند. هميشه انتشارات «اكت دوسود» آثار او را، كه «كريستين لوبوف» ترجمه مي كند، به چاپ مي رساند. «لوبوف» همسر «برنيسون»، باني انتشارات اكت دوسود است.
• مترجمان بيشتر آثاري را كه صرفاً براي سرگرمي هستند ترجمه مي كنند يا دنبال جذب مخاطب فرهيخته هم هستند؟
در زمينه انتخاب آثار، شيوه هاي گوناگوني وجود دارد، مترجمين بسيار كمي خودشان دست به انتخاب يك كتاب مي زنند. فقط مترجميني كه نسبت به نويسنده اي شناخت و احساس خاصي دارند اثر او را برمي گزينند و مي خواهند آن نويسنده را معرفي كنند. اين مسئله براي مترجم دشوار است و اغلب درآمد چنداني هم عايد او نمي كند. پيدا كردن ناشري كه اهل خطر باشد هم كار ساده اي نيست. معمولا ناشران كمي آن كار را انجام مي دهند و آنهايي هم كه دست به چاپ چنين مواردي مي زنند بدترين شرايط مالي ممكن را به مترجم پيشنهاد مي دهند. مجمعي به نام مجمع مترجمين ادبي در فرانسه وجود دارد و مترجمين هم عضو اين مجمع هستند. وقتي ناشرين كتاب خاصي را در نظر دارند به فهرست مترجمين خود رجوع مي كنند و با توجه به ويژگي مترجم و اثر، فرد مورد نظر خود را پيدا مي كنند. برخي از اين افراد به دليل زمينه فعاليتشان در مراكز نشر شناخته شده هستند. در مورد انتخاب متن هم معمولاً خود مراكز نشر اين انتخاب را انجام مي دهند. اين انتخاب بسيار دقيق و بر مبناي معيارهاي متفاوتي صورت مي گيرد. در فرانسه قوانيني هستند كه بر طبق آن حتماً بايد حقوق نويسنده پرداخت شود. بنابراين آنها ابتدا اثر را از ناشر خارجي اش مي خرند. كارگزاران ادبي هم هستند كه مسئوليت معرفي نويسندگان و ناشران خارجي را به عهده دارند و ناشران فرانسوي براي خريدن آثار و حق نشر آن به اين افراد مراجعه مي كنند. در مورد برخي نويسندگان مشهور، اين حق خريد بسيار گران است و برخي از آنها به محض اينكه بين مردم محبوبيت پيدا كردند، قيمت شان را بالاتر مي برند. اين هزينه ها يكي از معيارهاي اصلي انتخاب كتاب هستند، معيار بعدي علاقه خوانندگان فرانسوي است. همان طور كه قبلاً هم گفتم فرانسوي ها بيش از هر چيز رمان مي خوانند و به خصوص رمان هاي ترجمه شده را دوست دارند. يك راه عملي خوب هم براي انتخاب وجود دارد. معمولاً ناشران اروپايي نمايشگاه كتاب دارند. درواقع سالن هايي براي عرضه چنين آثاري وجود دارد. مثلاً در نمايشگاه كتاب فرانكفورت مي توانيد كتاب هاي همه ناشران اروپايي را بيابيد. غالباً كساني كه به دنبال نويسندگان جديد هستند به اين سالن ها مراجعه مي كنند و آنها با توجه به نوع آثاري كه در كشورشان با موفقيت مواجه بوده مي توانند دست به انتخاب بزنند. معمولاً هر مركز نشري ويژگي هاي متفاوتي دارد. برخي مراكز به رمان هاي عامه پسند مي پردازند، برخي به حيطه هاي روشنفكري يا رمان هاي حادثه اي بيشتر بها مي دهند. در هر نقطه از جهان گرايش هاي متفاوتي وجود دارد. برخي ناشران دوست دارند به نويسندگان آسيايي بپردازند. برخي ديگر به خاورميانه، بالكان يا مناطق انگليسي زبان اهميت مي دهند. آنهابا توجه به حيطه شخصي شان و روابطشان با شبكه مترجمان افراد متخصص زبان هاي مورد نظرشان را مي شناسند. در دنياي نشر، همه چيز بيشتر به مدير مجموعه ادبيات خارجي بستگي دارد. اين افراد به دنبال پيدا كردن نويسندگاني هستند كه در فرانسه مخاطب داشته باشند. آنها به خوبي مي توانند ويژگي نويسندگان خارجي را ارزيابي كنند. حتي اگر قادر به فهم زبان آنها نباشند، اما خوب مي دانند با چه افرادي رابطه برقرار كنند كه اطلاعات لازم را در اختيارشان قرار دهند. در نتيجه معمولاً انتخاب خوبي دارند.
012920.jpg

• گفتيد كه فرانسويان به رمان خيلي اهميت مي دهند. آنها چه رمان هايي را بيشتر دوست دارند؟
رمان هايي كه براي رفع خستگي مناسب هستند، فروش خوبي دارند. برخي رمان هاي پليسي هم فروش خوبي دارند و ناشران از طريق آنها درآمد بسياري دارند. برخي رمان هاي تاريخي هم هستند كه مخاطب عام دارند. بعضي از ناشران به ادبيات صرف مي پردازند؛ يعني آثاري كه فقط در حوزه انديشه نباشند و بيشتر به تصوير كردن جامعه اي كه معرف آن هستند پرداخته باشند، معمولاً جوامع روشنفكري علاقه زيادي به اين آثار دارند. درواقع هر نوشته اي كه در آن سبك گرايي مطرح باشد فرانسويان را جذب مي كند.
• در دهه هاي ۴۰ و ۵۰ داستان هاي پليسي آمريكايي و «سري نوار» (كتاب هاي سياه) در فرانسه ترجمه و چاپ مي شدند. آيا هنوز هم از اين داستان ها استقبال مي شود؟
بله، خيلي. ادبيات پليسي در فرانسه هميشه فروش خوبي دارد و حتي برخي ناشران كار خود را به اين ژانر منحصر كرده اند. نويسندگان بزرگ دهه ۵۰ مثل «چستر هايمز» هنوز هم فروش خوبي دارند. در حال حاضر كلكسيوني به نام «ريواژ نوار» وجود دارد كه استقبال زيادي از فروش آن مي شود. نويسندگاني مثل «رابين كوك» هم طرفداران بسياري دارند. در اين آثار صحنه هاي خشن و خونين هم ديده مي شود، اما مردم آن را دوست دارند. حتي از روي آنها فيلم سينمايي و سريال هاي تلويزيوني زيادي ساخته مي شود.
• مخاطبان اصلي بيشتر به چه آثاري از ادبيات آمريكايي علاقه مندند؟ آيا نويسنده اي مثل ريموند كارور در فرانسه مخاطب دارد؟
او موفقيت فوق العاده اي داشته است. فيلم «برش هاي كوتاه» رابرت آلتمن، كارگردان آمريكايي، در فرانسه هم بسيار موفق بود.
• چه ويژگي خاصي در آثار او وجود دارد كه فرانسويان مي پسندند؟
فكر مي كنم به نمايش گذاشتن ناگفته ها. در واقع، منظورم ويژگي ضمني آن است. او بخش كوچكي از زندگي را به تصوير مي كشد و حدس زدن بخش بزرگتر آن به عهده خواننده است. هميشه لحظه اي كليدي براي دگرگوني و واژگونه نمودن وجود دارد. ما هميشه معني اين لحظه را نمي فهميم. بنابراين، او به نوعي فضاي باز براي تخيل در اختيارمان مي گذارد. اين يكي از دلايل مهم تحسين و استقبال از آثار او است. مي توانيم اين سوال را به گونه اي ديگر طرح كنيم. يعني از خود بپرسيم آيا مخاطبان فرانسوي واقعاً او را درك كرده اند؟ تماشاي فيلم «آلتمن» واقعاً آنها را مجذوب كرده و باعث شده كه به جست وجوي مجموعه داستان هاي كوتاهش بروند.
• نوع ترجمه آثار در فرانسه به چه ترتيبي است؟ آيا دنبال ذائقه مخاطبان عام هستيد يا آثار كليدي ادبيات آمريكايي را ترجمه مي كنيد؟
به تازگي تحقيقي اينترنتي توسط مجمع فرانسوي مطالعات ادبيات آمريكا ترتيب داده شده بود و از تمامي دانشجويان ادبيات آمريكا خواسته بودند تا برخي آثاري را كه به نظرشان در ادبيات آمريكا كليدي هستند و به فرانسه ترجمه نشده اند نام ببرند. اين تحقيق در اصل توسط وزارت فرهنگ و مركز ملي ادبيات هدايت مي شد. آنها مي خواستند با شناسايي آثار، هزينه ترجمه شان را پرداخت كنند. در واقع، فرانسه مي خواست نويسندگان قديمي اي را كه هنوز آثارشان ترجمه نشده است شناسايي كند. اين كار خيلي راحت تر است و نيازي هم به پرداخت حقوق نويسنده و خريد اثر نيست. اين مسئله براي ناشرين مزيت بزرگي است. در واقع آنها فقط براي ترجمه و چاپ اثر پول مي پردازند. اين مسايل در مورد آثار كليدي بود. در مورد نويسندگان معاصر هم چنين تحقيقي صورت مي گيرد. اصالت نويسنده به عنوان يكي از معيارهاي اصلي در نظر گرفته مي شود و همچنين اين كه نويسنده از نظر موضوع يا سبك نوشتار چقدر يا بقيه متفاوت است.
• فرانسوي ها معمولاً دنبال چيزهاي متفاوت هستند.
(با خنده) بله واقعاً همين طور است. در حال حاضر اين مسئله فقط در مورد ادبيات آمريكا صدق نمي كند، در مورد ادبيات كارائيب هم همين طور است و از آثار نويسندگان انگليسي زبان كارائيب واقعاً كتاب هاي كمي ترجمه مي شود. وضعيت ترجمه چنين آثاري برنامه خاصي ندارد. گاهي از خود مي پرسيم چرا فلان اثر ترجمه شده يا فلان اثر مهم ترجمه نشده است. من شخصاً دلم مي خواهد برخي نويسنده ها به مردم معرفي شوند. مثلاً خانم «اليپ سينيز» كه نويسنده اي جامائيكايي است و نويسنده اي ترينيدادي به نام «ارل لانلس» كه اين دو نفر در نوع خود نويسندگان بسيار بزرگي هستند. شيوه نوشتار آنها بسيار متفاوت است. از نظر ساختار و استفاده از زبان هم فوق العاده غني هستند. روش آنها بسيار جالب و بديع است. البته ترجمه چنين آثاري بسيار دشوار است، اما اين كار بسيار جذاب است و براي خواننده فرانسوي هم به منزله معرفي دنياي جديد و ناشناخته اي خواهد بود.
• فرهنگ فرانسويان ضدآمريكايي است. اين مسئله در زمينه ادبيات مشكل ساز نيست؟
فكر مي كنم در حال حاضر احساس فرانسوي ها به آمريكايي ها فوق العاده مبهم باشد. از يك طرف جواناني هستند كه به محصولات آنها از مك دونالد و كوكاكولا گرفته تا جين و موسيقي و سينماي آمريكا علاقه زيادي دارند. البته مهد دنياي موسيقي انگليسي زبان انگلستان است. اما به هر حال جوانان و حتي در برخي موارد بزرگ ترها هم شيفته آمريكا هستند. اين مسئله به جنگ جهاني دوم بر مي گردد. در آن زمان آمريكايي ها به همراه انگليسي ها و كانادايي ها همراه آدامس و چيزهاي جديد وارد فرانسه شدند. بنابراين آمريكا از همان دوران، تصوير و نماد نوآوري و چيزهاي متفاوت بود. از طرفي هم، فرانسويان به اين نتيجه رسيدند كه ملتي برجسته و فرهنگي هستند و از اين نظر، آمريكايي ها آنها را تحقير مي كردند. از اين نظر هميشه مبارزه اي بين اين دو كشور وجود دارد. آمريكايي ها احساس مي كنند كه علوم به آنها تعلق دارد و فرانسوي ها نيز مدعي هستند كه به آمريكا كمك كرده اند تا از استعمار بريتانيا رها شود. در ميان سربازاني كه در انقلاب آمريكا عليه انگليس مبارزه مي كردند فرانسويان زيادي به چشم مي خوردند. در واقع فرانسه مدعي است كه از آمريكا ملتي مستقل ساخته است. فرانسوي ها خود را داراي فرهنگي غني، دانش زندگي، آشپزي، مد و ادبيات مي دانند و آمريكايي ها هم هميشه خود را برتر مي دانند. اما حقيقت اين است كه در اين زمينه ها فرانسويان به دنبال پول نيستند اما در آمريكا معيار همه چيز پول است. اين روحيه ضدآمريكايي هميشه در فرانسه وجود دارد و آنها از اين احساس تك محوري آنها ناراحت هستند. در قرن هيجدهم، فرانسه در تمامي جهان تاثير داشت و زبان فرانسه هم از جايگاه ويژه اي برخوردار بود.
• سوالي كه شايد در ذهن بسياري از ايراني ها مطرح باشد اين است كه چرا در فرانسه و ساير كشورهاي اروپايي نام مترجم روي كتاب نمي رود و داخل جلد كتاب نوشته مي شود؟
مجمع مترجمين ادبي فرانسه با اين مسئله مخالف است. در همه آثار وضع به اين منوال است. معمولاً ناشران فكر مي كنند كه مترجم اهميت زيادي ندارد و خود اثر مهم تر است. البته در ايران معمولاً ما به اعتبار مترجم آثار را خريداري مي كنيم. نه در فرانسه اين طور نيست و صرفاً اعتبار مترجم موجب فروش آثار نمي شود. البته بدي فرانسه اين است كه هيچ مترجمي نمي تواند مشهور شود. شايد در حيطه كار مشخص باشد كه چه كسي موفق تر است، اما مردم مترجم ها و سطح كارشان را نمي شناسند.
• براي ترجمه آثار ادبي آمريكا به فرانسه در حوزه زبان با چه مشكلاتي روبه رو هستيد؟
مشكل اصلي تفاوت هاي دستوري زبان است. زمان ها با هم منطبق نيستند. زمان در زبان فرانسه اهميت زيادي دارد. براي ترجمه يك فعل، گاهي هشت معادل امكان پذير است. براي پيدا كردن معادل بهتر بايد كل جريان را در نظر گرفت. اين مسئله گاهي بسيار مشكل ساز مي شود و بين مترجم و ويراستار هم اختلافاتي پيش مي آيد. مثلاً در ترجمه رمان «خنده در تاريكي» ناباكوف، من خودم براي معادل يابي بين زمان گذشته ساده و گذشته استمراري مشكل داشتم. به ويژه در مورد افعال حسي ناچار بودم گذشته استمراري به كار ببرم. برخي مترجمين مي گفتند كه بايد گذشته ساده را انتخاب كنم. اما نظر شخصي من اين بود كه فعل حسي به شخصيت فرد مربوط مي شود و در آن استمرار هست. به هر حال بايد كل حوادث داستان را در نظر گرفت. اما با توجه به امكانات دو زبان، گاهي مشكلات بسياري پيش مي آيد.
• در حوزه انديشه چطور؟ آيا به لحاظ فرهنگي تفاوت زيادي ميان آثار نويسندگان اين دو كشور وجود دارد؟
اين مسئله به نوع متن بستگي دارد و گاهي بسيار مشكل ساز مي شود. در خود آمريكا هم تفاوت هاي قومي بسياري وجود دارد و اين تفاوت ها گاهي ما را به دردسر مي اندازد. من خودم سعي مي كنم از لحاظ دستوري و شيوه نگارش به سبك متن اصلي وفادار باشم. گاهي برخي واژه ها قابل ترجمه نيستند، در واقع معادل فرانسوي ندارند. در برخي موارد مي توان آنها را به همان شكل در متن گنجاند يا براي نشان دادن تفاوت تلفظ، مشكل نوشتاري آنها را تغيير داد. گاهي هم مي توان با دو كلمه اين واژه را توضيح داد. به هر حال تفاوت هاي فرهنگي و مسائلي كه در كشورهاي ديگر وجود ندارند مشكل ساز هستند.
•  آيا مي توان برخي قسمت ها را سانسور يا حذف كرد؟
در اصل خير. در تاريخچه ترجمه فرانسه سانسور مجاز نيست. البته در گذشته برخي مسائل وجود داشتند كه به علت مخالفت با مذهب يا فرقه اي خاص در آن دوران حذف شدند. گاهي هم نفي تاريخي داريم. مثلاً نويسنده اي در نوشته هايش ادعا كرده كه اردوگاه هاي جنگي نازي وجود نداشته. در واقع بايد همه اينها ترجمه شود. برخي نوشته ها ممكن است رسوايي به بار آورند. اما تا جايي كه من مي دانم سانسور وجود ندارد. دانشجويي دارم كه روي آثار «مارك تواين» كار مي كند. در قرن نوزدهم در مدارس فرانسه تدريس داستان هاي مارك تواين اجباري شده بود اما در قسمت هايي از اين داستان ها بچه ها مدير مدرسه را مسخره مي كردند. در آن دوران برخي قسمت ها حذف شدند. چون داستان هاي كودكان بايد جنبه آموزشي مي داشتند. اما در حال حاضر همه چيز بايد در متن ترجمه شده وجود داشته باشد.

داستان ۸۱
به ده مرده خوش آمديد
نگاهي به رمان ده مرده، نوشته شهريار وقفي پور
احمد غلامي
012900.jpg

ستون داستان ۸۱ به مرور داستان هاي تأليف و ترجمه اين سال مي پردازد. اين بار كتاب «ده مرده» نوشته شهريار وقفي پور از نشر نيم نگاه بررسي مي شود. سبك و سياق «ده مرده» تكراري به نظر مي رسد؛ اما اگر بيشتر تامل كنيم متوجه مي شويم در اين نوع كارها، كمتر كتابي سراغ داريم كه به سرانجام درستي رسيده باشد. تكرار اين گونه سبك ها بيشتر تقليدهاي ناشيانه اي است كه در داستان كوتاه كارگاهي خوانده ايم يا شنيده ايم. همين مكرر شنيده ها باعث مي شود بپنداريم دوره آثاري مثل «ده مرده» گذشته است، اما اين گونه نيست. در «ده مرده» شهريار وقفي پور تصنع ديده نمي شود و فرم داستان جوشيدن از فضاي ذهن نويسنده است. البته آنان كه نويسنده را مي شناسند بيشتر به اين حس چنگ مي زنند، اما آنچه اين داستان بلند را از يك واگويه احساسي و شخصي منفك مي كند تا خوانندگان ديگر را در احساس هاي خود شريك كند، همانا دوري از تكلف و تصنع است.
آثار زيادي را خوانده ام كه اساس آنها بر نظم ساختاري استوار بوده است اما ساختار «ده مرده» برگسيختگي و بي نظمي است. گويا جهان نويسنده بر همين بي نظمي و گسيختگي استوار است. در اين بي نظمي و گسيختگي، عقلي نكته سنج همه چيز را نظم داده است. گويا عاقلي از روي عقل دست به شوخي و بازي با دنياي نظم زده و آن را به سخره گرفته است. شكستن دنياي نظم و عقل و بازي گرفتن همه انديشه هاي جدي دنيا در اين داستان به خوبي اتفاق مي افتد.
اگر جهان هر كس، جهان معاصر آن آدم باشد، جهان «ده مرده» به خوبي نسل خود را بازگو مي كند. نسل دوزخي ميان عقل و جهل و گرفتار بازي ميان عقل و جهل، راوي داستان آدمي فرهيخته است كه اطلاعات وسيعي دارد، اما كاربرد اين اطلاعات براي او جنبه شوخي دارد. شوخي با دنياي عقل و آن چيزهاي مهم كه به نظر سخت و دشوار مي آيند. ولي وقفي پور نشان مي دهد آن هم روي ديگر سكه است: «شوخي!» ده مرده همه چيز را به جهان داستان مي برد. اين جهان داستان است كه ارزش دارد، و امنيت بيرون نيز توهم است. اين توهم دلش مي خواهد جزو دنياي داستان باشد و سوار بر قطار داستان بشود. شهريار وقفي پور در «ده مرده» جهان داستان را ستايش مي كند و چنان اين جهان پررنگ است كه حتي فصل پاياني كتاب كه تقديم به دوستان نويسنده مي شود بسيار زيبا به جهان داستان راه مي يابد.
داستاني كردن جهان واقعيت و زندگي و شكستن مرزهاي آن يك تكليف براي نويسنده نيست، بلكه حسي است كه انگار با او زندگي كرده است. از اين رو است كه شخصيت هاي داستان كه اغلب واقعي هستند به جهان داستان راه مي يابند و اصلاً لنگ نمي زند: «دوست و استاد عزيز رضا براهني نامه تان ديروز به دستم رسيد. آن قدر شاد شدم كه در جا سه بار خواندمش. گفته بوديد كه در كتابخانه هاي اروپا مي گرديد و هر دم مطمئن تر مي شويد كه ايران را بيشتر دوست داريد. من هم گرچه ايراني نيستم، اما از آنجا كه نزديك پانزده سال در نوشته هاي فارسي اقامت كرده ام، خود را ايراني مي دانم. اما ايران من با ايران شما بسيار متفاوت است: ايران شما تنها محله اي در تبريز است يا زيرزميني در خيابان پاسداران تهران؛ اما ايران من ترجمه ميرعلايي از بورخس است يا بوف كور هدايت ؛ از همين رو مي توانم در چمداني جاي دهم و ببرمش با خود هر كجا، بگذريم. . .
012925.jpg

دست نوشته چند فصل اول رمان «ده مرده» را خوانده بوديد و گفته بوديد ديگر وقت اين گونه نوشتن به سر آمده است. گفته بوديد نثر و نگاه مردانه است. همه اين چيزها را نه قبول مي كنم و نه انكار، فقط حمله مريخي ها را به هر جاي اين رمان تكذيب مي كنم. » در واقع نويسنده از سطرهاي آغازين داستانش تكليف اش را با خواننده روشن مي كند. اين واقعيت است كه دلش مي خواهد وارد داستان شود و اين رويكرد در فصلي كه راوي به دنبال كتابي مي رود تا آن را بخرد و پيرمرد كتاب فروش كتاب ديگري به او مي دهد، كه در آن نويسنده (قصه گو) با گرانبهاترين چيزهاي دنيا مقايسه مي شود. شهريار وقفي پور ارجاعات متني را بسيار خوب در داستانش به كار گرفته، به گونه اي كه اصلاً در ذوق نمي زند و بوي تصنع و عوام فريبي نمي دهد. اما آنچه در «ده مرده» مهم است، اعتراف است. نويسنده دست به اعتراف مي زند. او جسورانه خودش را اعتراف مي كند. اغلب نوشته هاي ما مستور در شخصيت نويسندگي ما است و حريم خصوصي ما تابويي است كه نمي شكند. اما وقفي پور حريم خصوصي اش را جسورانه مي شكند و در نكات بسيار ظريفي حريم عمومي را كه بي دليل خصوصي شده، مورد انتقاد قرار مي دهد.
كتاب مرزهاي موضوعات داستاني و غيرداستاني را به هم مي ريزد. بخش «تهران و گربه هاي آن» و «راجر واترز» از اين جمله است. «ده مرده» در ميان آثار نسل نو و به عنوان يك كار تجربي كاري موفق و قابل تامل است.

حاشيه ادبيات
• آرزوي آقاي رئيس جمهور
012905.jpg

آرزو هم از آن چيزهايي است كه آدم نمي شناسد. فرقي نمي كند كه اهل كجا باشي يا چه كاره باشي، پير باشي، جوان باشي آرزو در هر شرايطي مي تواند يقه ات را بگيرد و حالا حالاها ولت نكند. حالا فكر كنيد كه در عالم نوشتن و نويسندگي آرزوها ديگر با چه تخيلاتي همراه است. مثلاً عشق نويسندگي و نويسنده شدن ها ته دل شان چه قدر مي خواهند مثل يكي از همين نويسنده هاي بزرگ باشند، راه دور هم نرويم، يكي از همين بزرگ ترين نويسنده ها مثل گابريل گارسيا ماركز. شايد خيلي از نويسنده ها و آدم هاي عشق نويسندگي آرزو داشته باشند كه چيزي بنويسند در شأن و مرتبه تخيل و جادوي «صد سال تنهايي». نويسنده و صاحب اين كتاب هم بودن از آن آرزوها و حسرت هاي عجيب و غريب است. اما حالا اين آقاي نويسنده بزرگ، اين رئيس جمهور نويسندگان جهان، خودش آرزوي عجيب و غريبي دارد. البته نويسنده مورد نظر ما دلش مي خواسته كه در تمام اين سال هاي زندگي دختري داشته كه به زندگي اش جلاي بيشتري مي داده. شايد براي او اين تنها چيزي بوده كه در اين روزهاي واپسين زندگي اش، كه با سرطان دست و پنجه نرم مي كند، مي توانسته برايش آرامش ظاهري بياورد. خدا مي داند.

• خالق ۱۹۸۴ صد ساله شد
012910.jpg

امسال صدمين سال تولد يك نويسنده بزرگ است. نويسنده اي كه شاهكارهايش زبانزد خاص و عام است و در اقصي نقاط جهان، مخصوصاً كشورهاي كمونيستي، طرفدار دارد. نويسنده اي كه نظام كمونيستي يكي از بزرگ ترين كشورهاي جهان را به باد انتقاد گرفت و شاهكاري خلق كرد كه هنوز كه هنوز است ورد زبان ها است. بله، امسال صدمين سال تولد جورج اورول است. خالق «۱۹۸۴» كتابي كه صدها بار الهام بخش هنرمندان ديگر شده است و همين اواخر يكي از تئاتري هاي چين آن را با توجه به شرايط روز چين كمي دستكاري كرد و روي صحنه برد كه البته با سانسور شديد دولت چين مواجه شد. امسال جهان صدمين سال تولد نويسنده اي را جشن مي گيرد كه چند روزنامه چپ و انگليسي گاردين خبر جاسوس بودن اش را به چاپ رساندند. در اين خبر كه ذهن بسياري از اورول دوستان و علاقه مندان جدي ادبيات را مشوش كرد نوشته شده بود كه اورول چند سالي را به عنوان جاسوس براي نظام كمونيستي شوروي كار مي كرده كه البته هنوز صحت و سقم دقيق آن مشخص نشده.

• جنگ به روايت كاغذ
012895.jpg

جنگ هميشه الهام بخش نويسندگان و شعرا بوده است. آثار بسياري را از جهان فخيمه ادبيات مي توان برشمرد كه با الهام از اين پديده خانمان سوز نوشته شده و بسياري از آنها بسيار تاثيرگذار از كار در آمده است. از مهم ترين و تاثيرگذارترين اين آثار مي توان به «جنگ و صلح» لئو تولستوي يا «سلاخ خانه شماره ۵» كورت ونه گات، نويسنده آمريكايي، اشاره كرد كه در نوع خود بي نظيرند. روزنامه گاردين نيز در سايت اينترنتي خود بخشي را به آثار نويسندگان و شاعراني اختصاص داده است كه اعتراض خود را در قالب شعر و داستان به جنگ عراق و آمريكا ابراز كرده اند. در اين مجموعه اشعاري از هارولد پينتر، نمايشنامه نويس و اندرو موشن، شاعر انگليسي، آمده. مقالات تند و تيز و انتقادي آروند هاتي روي، نويسنده هندي، هم در همين مجموعه قرار دارد. ظاهراً روي تمام توان خود را به كار گرفته تا هر جور شده مخالفت خود را با اين جنگ اعلام كند. اخيراً مقاله اي از اين نويسنده نيز در لوموند دپيلماتيك به چاپ رسيده بود كه به فارسي هم ترجمه شده است.

• جشنواره جنوبي شعر
نخستين جشنواره شعر جوان جنوب كشور (استان هاي فارس، بوشهر، كهكيلويه و بويراحمد، خوزستان و هرمزگان) با حضور بيش از ۲۳۰ شاعر جوان در تالار حافظ شيراز آغاز به كار كرد. به گزارش ايسنا ۲۳۴ شاعر دختر و پسر بيش از ۱۳۰۰ اثر به اين جشنواره ارسال كرده اند كه نيمي از آثار كلاسيك و باقي مدرن هستند.
در اين مراسم شاعران جوان، به قرائت اشعار خود پرداختند. عبدالعلي دستغيب، نويسنده و منتقد ادبي، در سخناني در اين جشنواره به تشريح شعر در دو دهه اخير پرداخت و گفت: «شعر دو دهه اخير رضايت بخش نيست و اشعار بسيار فردي و شخصي شده اند و برخي هم با ساختار روان فارسي هماهنگ نيستند. » وي شاعران را خادمان زبان فارسي معرفي كرد و گفت: «زبان چيزي نيست كه به دلخواه بشود آن را تغيير داد. » دستغيب با بيان اينكه زبان فارسي يك زبان تركيبي است، اضافه كرد: «هر زبان امكاناتي دارد كه نمي توان از خارج چيزي بر آن تحميل كرد. »

ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |