شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۱۹- Nov. 8, 2003
گفت وگو با «پرويز شهبازي» و بازيگران فيلم «نفس عميق»
قبل از آنكه خورشيد بيرون بيايد
000892.jpg
مارگريت شاه نظريان
«نفس عميق» سومين ساخته بلند پرويز شهبازي كارگردان جوان سينما است و البته اولين اثر او كه امكان نمايش عمومي را پيدا كرده است . ارزش هاي «نفس عميق» انكارناپذيرند. فيلم چه به لحاظ فيلمنامه، چه به لحاظ ساختار و كارگرداني و چه حضور بازيگرانش اثري كاملا درخشان است. اين فيلم امسال به عنوان نماينده سينماي ايران به مراسم اسكار معرفي شده است كه البته حق آن است. اما فقط اين نيست.
«نفس عميق» از آن فرصت هاي ناب ديدن فيلم است. شايد باوركردنش سخت باشد، اما بوده اند كساني كه در همين مدت كوتاه هشت - نه بار و حتي بيش تر به ديدن فيلم رفته اند و جاي تعجب هم ندارد. فيلم با آن كه اثري به شدت تلخ است اما لزوما آن را نمي توان سياه و منفي گرا تلقي كرد. فيلم وصف حال زمان خويش است. نگاه پرويز شهبازي در مواجهه با سه قهرمان فيلمش كه البته معادل آن ها در جامعه ما كم نيستند، سرشار از عشق، عطوفت و همدلي است و همين راز زيبايي و ماندگاربودن فيلم است. فيلم برشي است از زندگي، اندوه و مرگ و اثري مدرن است كه گاه به نقاشي پهلو مي زند و گاه به شعر، خصوصا شعر هايكو. درعين حال تصويرگر خصوصي ترين و به يادماندني ترين لحظه ها از دوستي و اندوه ماندگار و غمگنانه منصور و كامران است. زماني كه منصور مي خواهد كمك كند تا كامران كفش هايش را از پايش خارج كند، يا وقتي كه كامران در لحظات آخر زندگي اش به گمان اين كه با منصور صحبت مي كند از او مي پرسد «خوش گذشت؟». تمام سكانس هاي فيلم سرشار از بغض و اندوه و درعين حال حس زندگي و شوخ طبعي است. اين درست همان روحيه و حال و هوايي است كه در يك بعدازظهر پاييزي، در دفتر پرويز شهبازي حاكم بود. گفت وگوي ما گاه لحني جدي داشت و البته بيشتر اوقات آن نيز پراز شوخ طبعي و خنده. قرار ما ساعت دو بعدازظهر بود ولي...

* قرار ما ساعت چند بود؟
- اگر اين بچه ها امروز سرموقع به مصاحبه مي آمدند، يعني رأس ساعت دو «نفس عميق» تقلب و دروغ بود. ملاحظه كرديد.
* يعني اين شخصيت هاي فيلم درواقع خود واقعي بچه ها هستند؟
- ببينيد، اصلا اهميت ندادند. برايشان مهم نبود كه اينجا نشستيم. همشهري، مصاحبه، قرار و...
* مريم پاليزبان: من كه به موقع آمدم.
- خانم پاليزبان در فيلم هم منظم و مرتب بود، مگر نديديد. حتي در فيلم هم رأس ساعت ده صبح مي رود كنار كيوسك مي ايستد، ولي باز منصور نمي آيد. درست مي گويم يا نه.
* آقاي شهبازي، فكر مي كنم «نفس عميق» فقط حديث نفس منصور يا سعيد نيست. وقتي جواني مي گويد صدبار فيلم را ديده، پس حتما مخاطب گوشه هايي از خلوت و زندگي اش را در آن مي بيند و اين به نظرم راز پنهان و جذابيت «نفس عميق» است. مثل زمزمه اي كه ميان اين همه شلوغي فراموش شده بود. واقعا در فيلمي كه هيچ اتفاق خاصي نمي افتد، بازي و حضور در آن چه جذابيت و چه معنايي داشت؟ واقعا بچه ها چرا اين كار را قبول كرديد؟
- من خب غافلگيرانه و غيرمستقيم وارد اين كار شدم. روزي براي استاد آوازم از تجربه ناراحت كننده تئاتري تعريف مي كردم كه مدت يك سال آن را تمرين كرديم، اما نهايتا اجرا نشد. من از طريق ايشان به دستيار آقاي شهبازي معرفي شدم. ولي اين كه بخواهم بازيگر فيلم شوم، اصلا در ذهنم نبود. اما وقتي فهميدم كارگردان فيلم آقاي شهبازي است و به دفتر ايشان رفتم و پوسترهاي «مسافر جنوب» و «نجوا» را ديدم، ناخودآگاه برايم خاطره اي تداعي شد. وقتي سيزده سالم بود داور فيلم هاي ويدئويي در جشنواره كودكان اصفهان بودم. يادم است كه «مسافر جنوب» وقتي به نمايش درآمد چه در اين جشنواره و چه در جشنواره فيلم فجر جايزه هايي گرفت. خيلي دلم مي خواست بدانم اين كارگردان كيست كه با همين اولين كارش اين همه موردتوجه قرار گرفته است.
* يعني درواقع فيلمنامه را نخوانده، شيفته بازي در فيلم شديد؟
- خب، بله . چون تقريبا مي دانستم وارد چه فضايي مي شوم و «مسافر جنوب» را هم دوست داشتم.
* آقاي شهبازي بارها تاكيد كرده اند كه منصور و سعيد و البته مريم همان كساني هستند كه براي فيلم دنبال آنها مي گشت، شما چطور وارد فيلم شديد؟
- منصور شهبازي: خب، آقاي شهبازي از قبل مي دانستند كه دنبال چه چيزي هستند، هم فاميل آقاي شهبازي بودم و دم دستشان. من از همان جوان هايي هستم كه در جامعه زندگي مي كنند، مثل همه منصورها و كامران ها، هيچ فرقي نمي كند.
بنابراين ايشان جاي دوري نرفتند و مرا انتخاب كردند. وقتي فهميدم قرار است در فيلم بازي كنم، ديدم نقش منصور به من مي رسد. شايد به خاطر اين كه اسم طرف هم منصور بود.
پ.ش: چون اصلا خودت منصور بودي.
* خب، آقاي شهبازي شما بگوييد چرا منصور؟
پ.ش: شايد به خاطر اين كه اصلا آن را براي منصور نوشته بودم. درواقع ثبت با سند برابر بود.خود منصور كه حالا اين قدر با اشتياق حرف مي زند، اوائل اصلا اين جوري نبود. وقتي به او گفتم كه قرار است فيلم بسازم و تو در آن بازي كني، گفت: باشد. چند وقت بعد دوباره همين را گفتم و تأكيد كردم، فهميدي! گفت: آره، صدبار گفتي. ولي الان گويا به سينما علاقه مند شده. اوايل اشتياق نشان نمي داد و موقع كار هم مرا اذيت مي كرد.
م.ش: خب. الان ديگر حرفه اي شده ام.
* اتفاقاتي كه در فيلم مي افتد، اگرچه ظاهرا چيزهاي چندان مهمي نيستند و گوشه اي از زندگي هرروزه هستند، اما نظمي كه ميان آن ها هست، اين طنز پنهان كه در فيلم وجود دارد و البته تلخي كه از آن نمي توان گريخت و خصوصا ديالوگ هايي كه بين آدم هاي فيلم برقرار مي شود به شدت قابل لمس و باورپذير و حيرت انگيزند. انگار كه همه چيز بداهه شكل گرفته و انگار نه انگار كه فيلم داراي يك فيلمنامه اساسي و حساب شده است. مي خواستم ببينم فيلم تا چه اندازه براساس خصوصيات و رفتار وگفتار سه جوان آن شكل گرفته؟
م.ش: موقعي كه آقاي شهبازي درحال بازنويسي فيلمنامه بودند، نظرم را مي پرسيدند. مثلا مي گفتند، منصور و كامران الان دارند اين كار را مي كنند، به نظر تو منصور چي بگويد بهتر است يا چه واكنشي از او مناسب تر است. اگر تو بودي چي مي گفتي. در آن زمان هنوز بازي من قطعي نشده بود. من هم مي گفتم اگر من يا دوستانم بوديم اين كار را مي كرديم.
پ.ش: البته در طول كار هم دوباره ديالوگ ها را با همفكري هر سه آنها تغيير و صيقل داديم و درواقع هم اندازه دهان آنها كرديم.
* اين حس نفس گير فيلم از كجا مي آيد. اين كه اصلا ربطي به ديالوگ ندارد و چيزي كاملا دروني است؟
م.ش: شايد به خاطر اين است كه من با منصور و بچه هاي شبيه به او زندگي كرده ام. بچه هايي كه در فيلم دوست منصوراند، بعضي از آنها دوستان واقعي من هستند.
پ.ش: در فيلم صحنه اي هست كه گروهي از پسرها حرف از قطع برق مي زنند. آنها دوستان واقعي منصور هستند. همان پيسري كه رئيس گروه است و مي خواهد برق را قطع كند دوست صميمي منصور است، اسمش چيه؟
م.ش: تو محل به او لوپز مي گويند.
* آقاي شهبازي به نظرم مي آيد كه منصور درواقع همان پسر پرشور و شر «مسافر جنوب» است .در اين چند سال چه بلايي سر او آمده؟
پ.ش: بلا كه نه، ولي چندسال بزرگتر شده.
* يعني همين باعث شده تا منفعل شود؟ يادم مي آيد در «مسافر جنوب» همه آدم ها با قهرمان فيلم همدل و همراه بودند و سعي مي كردند به او كمك كنند. البته پسر فيلم هم از تك و تا نمي افتاد. ولي اينجا كامران در حالت مرگ است، اما مرد صاحب مسافرخانه اين مسأله برايش اهميت ندارد و مدام طلب اجاره اتاق را مي كند. از اين نكته هاي ظريف در فيلم زياد است. در «نفس عميق» ما كسي را همدل و همراه اين جوان ها نمي بينيم. راستي چطور شد از آن فضاي سراسر شور و اميد به اين فضاي تلخ «نفس عميق» رسيديد؟
پ.ش: فكر مي كنم شرايط باعث شد. شرايطي كه در اطرافم بود، بين جوان هايي كه آنها را مي ديدم. نمي دانم شايد به خاطر اين كه متوجه بعضي از مسايل شده بودم و بعضي از ناهنجاري ها را در روابط و زندگي آنها ديده بودم. خب من در كمد لباس زندگي نمي كنم، مواقع بيكاري توي شهر پرسه مي زنم.
*و نكته مهم ديگر اين است كه نگاه شما پر از همدلي و همراهي و دلنگراني براي اين جوان ها است. در «نفس عميق» ما با طيفي از جوانان روبرو هستيم كه برخلاف سه شخصيت اصلي فيلم اصلا هم منفعل نيستند و مشغول كسب و كار و زندگي شان هستند، مثل همان دوقلوها، مثل دوستان آيدا يا آن جواني كه در مسافرخانه كار مي كند.سئوالم اين است كه چه اتفاقي افتاد كه شما با منصور و كامران و آيدا همدل و همراه شديد. سه تا جوان به قول حامد بهداد يلخي كه اصلا بود و نبودشان براي هيچ كس اهميت ندارد؛ منظورم اين است كه اين ها اصلا براي شما چه جذابيتي داشتند و از كجا وارد زندگي شما شدند؟
پ.ش: اگر بخواهم موجز و كوتاه بگويم، همه چيز از منصور شروع شد. منصور كنار من بود و توي همين دفتر با من كار مي كرد. زماني بود كه حس كردم اين آدم براي خودش هيچ هدفي ندارد. بهش گفتم كه، دوست من تو مي خواهي چه كاره بشوي؟ براي خودت شغلي انتخاب كردي يا نه؟ ديدم گيجي - گيجي مي رود و مي خورد به ديوار و هيچ جوابي ندارد. منصور درواقع بهانه اي شد براي ساخت فيلم.
* كامران هم در فيلم شخصيت عجيبي دارد. با آن كه كم حرف مي زند و آدم منفعلي است و خيلي بي تفاوت و غمگين نيز به نظر مي رسد، ولي تماشاگر با او به  شدت احساس همدلي مي كند و بعد انگار سعيد اميني انگ همين شخصيت است؟
پ.ش: سعيد چطور در اين فيلم پيدايت شد؟
سعيد اميني: خب، من و منصور دوست بوديم. يك روز منصور گفت كه شما مي خواهيد كار فيلم را شروع كنيد، قرار گذاشتيم و كار شكل گرفت. بعد اين كه از شما خيلي خوشم آمده بود، از رفتار و حرف زدنتان و فكر مي كنم شايد به خاطر اين كه من هم مثل كامران كم حرف مي زنم.
پ.ش: ولي امروز كه خيلي خوب صحبت مي كني. اما حالا چرا من سعيد را براي اين نقش انتخاب كردم، خب اول اين كه تيپ آقاي اميني ما را كشته بود. خوش تيپ بود. موهايش بلند بود، استخوان بندي صورتش هم خوب بود، كه از بعضي زوايا براي فيلمبرداري فوق العاده بود. از نيم رخ صورتش شبيه جواني هاي مارلون براندو بود...
* شبيه تام كروز هم هست.
پ.ش: آره، شبيه او هم هست، در نقدي هم در روايتي به اين مسأله اشاره شده بود. اگر كمي بيشتر ادامه بديم شايد به پل نيومن شبيه باشد. ولي اين كه در مغزش چي مي گذرد، اين ديگر مسئوليت من بود، چيزهايي را نوشته بودم و در مغزش تزريق كردم.
*آقا اميني اتفاق جالبي كه در فيلم مي افتد، ما بي آن كه اين آدم ها را بشناسيم از مقطعي وارد زندگي آنها مي شويم و با آن ها تا آخر خط همدل و همراه هستيم شخصيت كامران را براي آن كه باورپذير شود، چطور كامل كرديد، آيا اين طور آدم ها را ديده بودي؟
س.ا. به اين صورت حس و لمس نكرده بودم و فقط از گوشه و كنار درباره آن چيزهايي شنيده بودم و تا حد خيلي كمي درباره آن ها مي دانستم.
* در فيلم ما بيشتر نگاه بي تفاوت و بعضا غمگين كامران را مي بينيم و اين كه مدام سيگار مي كشد و با موبايل حرف مي زند و شب ها هم نمي خوابد، او آدمي منفعل است. واقعا چه اتفاقي افتاده تا كامران را به اين مرحله برساند، يعني تحليل شما چه بود؟
س.ا. به نظر من شايد به اين خاطر ساكت است و منفعل، اگر در فيلم توجه كرده باشيد او جزو آدم ها و قشر پولدار جامعه است. خانواده مرفهي دارد و درواقع در يك سري از قدم ها از آدم هاي هم سن و سالش جلوتر است، اقلا در جامعه ما كه اين طور است. هركس وضع مالي خوبي داشته باشد، از يك سري امكاناتي برخوردار مي شود و مراحلي را پشت سر مي گذارد كه جوان سطح پايين تر جامعه بايد چه بسا سال ها منتظر تحقق آنها شود. حالا اين آدم با اين مشخصات وقتي وارد جامعه مي شود، براي او اتفاق هايي مهيب مي افتد، كه او را نهايتا خرد مي كند و بعد مي نشيند و نهايتا فكر مي كند و فكر مي كند و سرآخر به اين وضعيت مي رسد. پول و ثروت دارد، آدم اهل مطالعه است، پدر و مادر و خانواده دارد اما نهايتا سرنوشتش اين گونه شده. به نظرم به همين خاطر مي زند به رگ بي خيالي. وقتي كه قرار شد نقش كامران را بازي كنم، كار من فوق العاده سخت بود و درواقع با اين نقش غافلگير شدم.
* آقاي شهبازي، شما نمي خواهيد صحبت كنيد. اين بي انگيزگي كه در فيلم وجود دارد و سعيد و منصور هم به آن اشاره مي كنند به نظرم همان بحراني است كه «نفس عميق» دارد به آن اشاره مي كند و اصلا دغدغه اصلي فيلم است.
پ.ش: اين بحران به هرحال در زندگي قشر جوان وجود دارد و مخصوص ايران هم نيست. الان اكثر جوامع روبه توسعه با اين مسأله روبه رو هستند.
وقتي كه «نفس عميق» را با اروپايي ها مي بينم، متوجه مي شوم كه به طرز عجيبي با فيلم ارتباط برقرار كرده اند و آن را مي فهمند و آن ها نيز اين دلنگراني را براي نسل جوان كشورشان دارند. الان تنهايي آدم ها در همه جوامع يك بحث عمده است. و شايد هم تايمينگ «نفس عميق» است كه باعث مطرح شدن اين فيلم شده، چون تماشاگر حس مي كند جاي اين فيلم و اين حرف ها خالي بود و بالاخره گفته شد. زماني كه سينما از جامعه عقب تر باشد، زماني كه صريح ترين و فضل فروشانه ترين فيلم ها نيز براي مردم به نمايش دربيايند، البته واكنش ها مثبت خواهد بود، اما زياد آن را جدي نمي گيرند و به آن اهميت نمي دهند. بخاطر اين كه مردم از اين واقعيت ها آگاه بوده اند و اي بسا كه جلوترند، اما هنرمند ما تازه دارد آن را بيان مي كند. حال اگر كاري عرضه شود كه مردم در برخورد با آن حس كنند كه از اين زاويه به قضيه نگاه نكرده اند و اصلا حس كنند كه يك جوري حواسشان نبوده به نظر مي رسد كار ماندگار و موفقي از آب دربيايد. شايد بين «نفس عميق» و تماشاچي اين اتفاق ميمون شكل گرفته كه الان اين اندك جذابيت را پيدا كرده.
* آيدا شخصيت فوق العاده اي دارد، خصوصا با آن فلسفه عجيب پياده روي اش كه همزمان با آن موزيك هم گوش مي دهد. خانم پاليزبان نمي خواهيد درباره اين شخصيت به ظاهر پرشور و شر ولي در باطن غمگين صحبت كنيد؟
م.پ: كار با آقاي شهبازي اولين تجربه سينمايي من بود. به ما فيلمنامه اي براي خواندن ندادند، اما مثلا مي گفتند كه حالا آيدا قرار است چه كار كند و من تمام اين چراها و موقعيت ها را كنار هم قرار مي دادم تا به تصوير آيدا برسم. هر سئوالي كه از او به ذهنم مي رسيد درپي پيداكردن جواب آن بودم. اين كار باعث مي شدتا نخ انرژي تمام صحنه ها به هم متصل شود و او را تبديل به يك شخصيت منسجم كند. او در مقابل منصور يك ماسك مي زند، در مقابل آدم هاي هم دانشگاهي اش ماسكي ديگر. نمي توانم بگويم آيدا خيلي پيچيده است. چون در اطراف خودم آدم هاي خيلي پيچيده تري از آيدا مي بينم، ولي خب آيدا هم پيچيدگي هاي خودش را دارد. تقريبا در همين برش يك يا دو هفته اي كه در فيلم از آيدا مي بينم او مدام دارد ماسك عوض مي كند.
* خانم پاليزبان در فيلم قطعه شعري مي خوانيد، نوشته شما است؟
م.پ: بله
* آقاي شهبازي نظرتان را درباره معرفي نفس عميق به مراسم اسكار نمي گوييد؟
پ.ش: بامزه است. دوست و آشنا به من تبريك مي گويند و بعضي از آنها مي پرسيدند كه آيا اسموكينگ تهيه كرده ام يا نه؟ اميدوارم محبت آن ها را جبران كنم.

سايه روشن هنر
آسمان آبي است...
يادداشت مهرداد پاليزبان سازنده موسيقي متن «نفس عميق»
اشاره:مهرداد پاليزبان برادر آيدا و يا همان مريم پاليزبان است. او خواننده آواز پاياني و سازنده موسيقي متن فيلم «نفس عميق» است. قطعه اي كه با گيتار الكترونيك مي نوازد خصوصا در لحظه پاياني نفس گير است و تماشاگر را مجذوب خود مي سازد. قطعه اي كه تمام حس فيلم در آن نهفته است و بيشتر از آن شور و ادامه زندگي و آن تابلوي زيبايي كه در آن ماشين منصور و آيدا در كوه هاي پر برف گم مي شود. از او خواسته ايم از چگونگي شكل گيري اين قطعه موسيقي و از فيلم نفس عميق بگويد.

موسيقي فيلم «نفس عميق» وقتي شكل گرفت كه اصلا فيلم «نفس عميق» هنوز از نظر من وجود نداشت. ساختن آهنگ «آسمون» (موسيقي «نفس عميق») بر مي گردد به ۶ يا ۷ ماه قبل از شروع فيلمبرداري فيلم.
به خاطر شرايط روحي خاصي كه داشتم شروع به ساختن اين قطعه يا Track كردم، مي توانم بگويم كه موسيقي و شعر در اين قطعه با هم پيش رفت و در كنار هم جلو رفت، منظورم اين است كه اول موسيقي و شعر ساخته نشد بعد ديگري.
كلا نظر من اين است كه خيلي وقت ها يك آهنگ خوب و ممتاز وقتي شكل مي گيرد كه آهنگساز در شرايط روحي و رواني خاصي باشد و حداكثر استفاده را از اين حس و حال بكند، من هم همين كار را كردم و از كار خودم هم راضي هستم؛ البته كمك دو دوست خود سينا خدايي فر و حسين شاهسون كه هر كدام به نوبت باس و درامس را زدند كه واقعا موثر بود. خلاصه مدتي بعد از ساخت آهنگ آقاي شهبازي به خانه ما آمدند و پس از گوش كردن اين قطعه به من پيشنهاد دادند تا موسيقي اين فيلم را بسازم و از اين Track هم استفاده كنم. من هم شروع به ساختن قسمت هاي ديگري از موسيقي فيلم «نفس عميق» كردم كه در قسمت هاي مختلف فيلم كه شامل دو تكه است قابل شنيدن است.
البته من تنها انتقادي كه از فيلم «نفس عميق» دارم ،ميزان بلندي صدا در هنگام جريان فيلم و تيتراژ پايان فيلم است كه به نظر من صداي كم موسيقي واقعا به ارزش موسيقي و حتي به نظر من ارزش فيلم هم ضربه وارد كرده است؛ چون اگر به نظر آقاي شهبازي موسيقي با فيلم نزديكي خيلي زيادي دارد، پس بايد به اين مسأله اهميت بيشتري مي دادند.البته به هر حال اين نظر من است، چون از نظر من موسيقي در فيلم هيچگاه تمركز صحنه را نمي گيرد و حتي موسيقي فيلم خوب كمك مي كند كه حس صحنه مورد نظر چند برابر شود.
من هم اكنون مشغول فعاليت هستم و قصد دارم اگر مشكل خاصي پيش نيايد بعد از عيد و يا در تابستان كنسرتي در سبك مورد علاقه ام بدهم كه هم اكنون هم همراه با گروه مشغول تمرين هستم و خيلي هم اميدوار هستم . اگر مجلات ، روزنامه ها در مورد اين نوع خاص از موسيقي (راك، آلترناتيو Alternative متال و...) توجه بيشتري داشته باشند و تبليغات گسترده اي را در اين مورد انجام دهند خدمت بزرگي كرده اند .چون اين نوع موسيقي برخلاف نظر مسئولين كاملا مخاطب خاص خودش را دارد و در صورت توجه به شكوفايي خوبي خواهد رسيد.
من در مورد «نفس عميق» مي توانم بگويم كه نفس عميق فيلم خوبي است و توانست كه در مسير سينماي ايران فيلم خاصي باشد و من فكر مي كنم اين فيلم در كنار تمام اجزايي كه دارد، فيلم خوبي است ولي بازيگري و فيلمنامه اين فيلم را مي توان گفت از بقيه جنبه هاي ممتازتر است رويهم رفته من بيشتر دوست دارم در مورد موسيقي حرف بزنم تا فيلم. من به موسيقي و تئاتر علاقه زيادي دارم و اين راه را ادامه خواهم داد.

نگاه
يك جزيره ناشناخته
يادداشت مريم پاليزبان بازيگر نفس عميق
000894.jpg

اشاره: بازي در فيلم «نفس عميق» اولين حضور حرفه اي مريم پاليزبان در سينما است. بسياري با ديدن فيلم براين باور بودند كه اين دختر جوان هيچ كار مهمي نكرده است و در واقع خود واقعي اش را مقابل دوربين بازي كرده. اما اين گونه نيست. مريم پاليزبان برخلاف شخصيت فيلم كه دختر پرشور وشر بود، بسيار جدي و متفكر است. به تئاتر و موسيقي و شعر علاقه مند است ،از او خواسته ايم بخاطر فيلم «نفس عميق» و «آيدا» از آنها بنويسد.
خيلي سخت است. صحبت كردن درباره ۲ سال گذشته برايم خيلي سخت است. اولين روزي كه اسم «نفس عميق» به گوشم خورد، پاييز سال ۸۰ بود. من كه سال سوم رشته تئاتر بودم - البته هنوز فارغ التحصيل نشده ام و مشغول كارهاي پايان نامه ام هستم - يك تجربه سخت بازيگري تئاتر را پشت سر گذاشته بودم. مي گويم يك تجربه سخت، چون آن كار يكسال تمام زندگي من را به خود معطوف كرد و تنها سه شب اجرا رفت. مهرداد (برادرم) در آن كار كنار من بود و من به جز بازيگري عضو گروه نويسندگان آن كار هم بودم. اسم آن كار را نمي برم ،چون به علت مسائل حاشيه اي تمام زحماتي كه براي آن كار كشيده ام زير سئوال رفت. اما حاصل تمام آن تلاش ها، دريافت جديدي بود از بازيگري كه من طي تمرين ها و دريافت هاي شخصي بدست آوردم.
بعد از يكسال آن قدر خسته  بودم كه حتي نمي توانستم خستگي ام را در كنم.
ادبيات (درهمه حيطه ها) موسيقي و هنرهاي تجسمي هميشه در فضاي دروني و بيروني من بدون لحظه اي درنگ زندگي مي كردند و من در فضاي بين آنها شناور بودم. بازيگري برايم چيزي جز تصوير شخصي از آن چه مي نوشتم نبود. اما حالا خيلي كنجكاو شده بودم. بازيگري مثل يك جزيره ناشناخته در مقابل چشمانم بود.
كارهاي قبلي ام تنها عطش مرا بيشتر كرده و نفس عميق در يك چنين دوراني آغاز شد. دومين روز آشنايي من با «نفس عميق» مساوي شد با «من قوي هستم» شعري كه در سال ۷۹ نوشته بودم و در بهار ۸۰ در مجموعه دمان چاپش كرده بودم. در زمان نگارش آن تنها به تخليه خودم فكر مي كردم. اما وقتي از زبان آيداي «نفس عميق» آن را خواندم، آن هم با آن گويش تند و پرانرژي به لحظاتي فكر كردم كه شايد هرگز آيدا آن هار ا تجربه نكرده باشد. چرا شايد؟ من ادعا مي كنم كه آيدا را مي شناسم و مي د انم كه او قوي نيست. «خورشيد مي ترسد و ديگر بيرون نمي آيد.» اين دو سطر آخر شعر است. آيدا بيشتر در هواي مه آلود زندگي مي كند، باران را دوست دارد و حيطه دوست داشتن هاي او آن قدر وسيع است كه جايي براي زورآزمايي با طبيعت و سرنوشت باقي نمي گذارد.
000896.jpg

«همه چيز را آتش مي زنم» يكي از سطرهاي مياني شعر، كه عمدا آن را نمي خوانم ،يعني آيدا آن را فراموش مي كند. آيدا چيزهاي زيادي را فراموش مي كند.
يكي از شب هاي فيلمبرداري بود. صحنه هايي را كه آيدا در آنها تنهاست و در خوابگاه و دانشگاه بسر مي برد گرفته بودند و رسيده بوديم به شب اولي كه منصور و آيدا همديگر را مي بينند! شب سختي بود، اما ارزش اش را داشت. هويت جديد آيدا در مقابل منصور شكل گرفت. آيدا دختر سطحي نبود اما نمي توانست در شب اول ديدارش درباره هرمنوتيك صحبت كند! پيشنهاد كردم كه درباره موسيقي صحبت كند. پذيرفته شد.
موسيقي كلاسيك (باخ)، موسيقي Alternative اما آيدا اينها را هم فراموش مي كند. آيدا همه چيز را آتش نمي زند. آنارشي پنهان آيدا با آنارشي موسيقي معاصر فاصله بسياري دارد. موسيقي ادامه دارد.
آيدا به بالابان «حسين حميدي» گوش مي دهد. اولين بار بالابان را در يك روز ابري در حياط دانشگاه گوش كرده بودم و ساعت ها بي حركت ماندم وقتي بعد از پايان تدوين پيشنهاد كردم كه در صحنه انتظار آيدا بالابان شنيده شود، يك لحظه فكر كردم اگر آيدا واقعا در صحنه آن موسيقي را مي شنيد شايد سال ها منتظر مي ماند، اما آيدا حركت كرد. يادم رفت! اول موسيقي را قطع كرد و بعد حركت كرد.
توكيو بدون توقف پرفروش ترين فيلم سال
فيلم  سينمايي  توكيو بدون  توقف  به  كارگرداني  سعيد عالم زاده  بافروشي  بالغ  بر ۴۰۰ ميليون  تومان  ، عنوان  پرفروش ترين  فيلم  سال  ۸۲ را به خود اختصاص  داد.
به  گزارش  روابط عمومي  فارابي ، اين  فيلم  پس  از ۵۲ روز اكران  در ۲۷سينما، توانست  باپشت  سر گذاشتن  فيلمهاي  عروس  خوش قدم  و دنيا عنوان پرمخاطب ترين  فيلم  سال  را بدست  آورد.
توكيو بدون  توقف  كه  از حضور بازيگراني  مثل  مهران  مديري  و پانته آبهرام  بهره  مي برد سومين  فيلم  كمدي  است  كه  در سال  ۸۲ با توفيق  تجاري روبرو شده است .

هنر
ادبيات
ايران
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  ايران  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |