پنجشنبه ۱۱ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۶۹
نيم قرن جنگ براي فتح بهشت
كشمير؛ بهشتي كه بود
جواهر لعل نهرو، نخست وزير سكولار هند، مي خواست نشان دهد كه جمعيت مسلمانان مي توانند با اكثريت هندو به طور مسالمت آميز بسر برند. محمدعلي جناح -ناسيوناليست  مسلمان- اصرار داشت كه پاكستان بدون وجود جمعيت پيراموني مسلمان، ناكامل خواهد بود
اين سرزمين شگفت و زيبا، سرشار از مناظر و جاذبه هاي گوناگون نيز هست. ميليون ها هندي و پاكستاني كه در دشت ها و اقليم هاي داغ و بد آب و هوا ساكن اند، در روياي كوهستان هاي سبز، رودخانه ها و درياچه هاي آبي، كشتزارهاي حاصلخيز و پربركت و آب و هواي خنك كشمير هستند
000532.jpg
نمايي باشكوه و تماشايي از درياچه دال. در آنسوي درياچه پرهيب، استحكامات و قلعه اي متعلق به قرن نوزدهم در نور بامدادي ديده مي شود. هندوستان كنترل اين ناحيه پرجمعيت- اكثرا مسلمان- را به عهده دارد.

چندي پيش يك روزنامه كشميري تيتري زد كه هنوز بر سر زبان هاست و موضوع آن چه بسا سرمقاله و تحليل و گزارش شد. و اين بود آن تيتر: «خانه آنجاست كه دل شكستگي آنجاست.»
نيم قرن است كشمير بين دو خط آتش به تله افتاده است، خط آتش دو دشمن- هند و پاكستان. مسلمانان كشمير سالهاست عليه حاكميت هند جنگيده اند و در اين كشاكش، ماجراها پديد آمده، رنج ها و شوربختي ها نسل بعد از نسل را به ناكامي كشانده و زندگي در كشمير در ميانه دو قدرت سامان عادي خود را از كف داده است.
گزارش لوييس م. سيمونز، گزارشگر نشنال جئوگرافيك از كشمير و زندگي روزمره مردم در آن، گوشه هايي از اين تعليق را با قلمي شيوا و نگاهي ژرف كاوانه باز مي نمايد.

شمير فرا مي خواند، با كششي نيرومندتر از هميشه، پريان سحرانگيزش را در گوش ها نجوا مي كند و يادش ذهن را مي آزارد.
جواهر لعل نهرو، اولين نخست وزير هند در سال۱۹۴۰ جايي كه جهان پايان مي يابد و بهشت آغاز مي شود - تابلويي در كنار جاده كه در سال ۱۹۹۸ در خط آتش بس، سمت هند نصب شده. اين خط كشمير هند را از كشمير پاكستان جدا مي كند.
جملات زيبايي است، اما كشمير ديگر مكاني سحرآميز نيست. روزي مثل ديگر روزهاي خدا، در برابر پس زمينه كوهستاني سبز كه با جريان پرتلاءلو و تابان رودخانه جيلام در كشمير آزاد، به دو قسمت تقسيم مي شود، دسته اي كوچك و ژنده به چشم مي خورد. مردان و زنان و كودكان، به آرامي در جاده كوهستاني پيش مي روند و با چوب هاي باريك، گاه به اين ماده گاو و گاه به آن بز ضربه اي مي زنند تا از مسير خارج نشوند و صندل هايشان در گام برداشتن تنبلانه و آرام، خاك نرم و سرخ را به غباري كوچك در پشت پاها تبديل مي كند. بعضي دسته اي علف پيچيده در پتو بر پشت دارند، بعضي باندهايي خونين دورسر، دست ها و پاها پيچيده اند.
000534.jpg
اينجا بازار شناور سبزي و تره بار است. قايق هاي پارويي معروف به شيكارا، پراز ميوه و سبزي، روي درياچه دال به دنبال جاي توقف مي گردند تا بار خود را به فروش رسانند.

مظفرشاه، ۳۰ ساله, مردي درشت اندام، مي گويد اصلا نمي داند به كجا مي رود، فقط از ديروز، از جايي كه بوده به راه افتاده و مي رود. او، از روستايش، تفرآباد، نزديك آخرين پست هاي ديده باني پاكستان پس از سه روز آتشبار مداوم توپخانه ارتش هند جدا شده و به راه زده است. روستاي او در خط آتش بس قرار دارد يا چنانكه از ۱۹۷۲ شناخته مي شود: خط كنترل- (LOC) اين خط كشمير را به دو قسمت تقسيم مي كند. مظفرشاه نمي داند به درستي چندتن از نزديكان و همسايگانش توسط هندي ها كشته يا زخمي شده اند، اما حدس مي زند حدود هشت نفر.
در جاده پر دست انداز مجاور، كاميون ها، اتوبوس ها، تاكسي ها و گاري هاي اسبي پاكستاني به تصادف در حال گذرند و با اين پناهندگان گريخته از روستاهاي خود در نزديك خط كنترل همراه مي شوند. مادران در جامه هاي گشاد و بلند و روسريهايي كه تا روي شانه هايشان را مي گيرد، حجاب و وقاري دروني را باز مي تابانند و اطفال خود را كه به طرزي شگفت ساكت و بي صدايند، حمل مي كنند. مردان با ريش هاي انبوه و پيراهن  و شلوارهاي گشاد، رختخواب، قاليچه هاي لوله شده و ظروف غذاخوري را به پشت بسته اند و خسته مي روند.
همين چندروز پيش در بخش هندي بوده ام، ناحيه «بريگاد» پياده نظام دوازدهم ارتش هند و دقيقا مناظري مشابه آنچه را كه اكنون در پيش چشم دارم، ديده ام. آتشبارهاي پاكستاني مي غريدند، مي كشتند و روستاييان را درمانده و آواره مي كردند.
مرگ در همه جا پرسه مي زند و در اين ميان اين روستاييان- مردم كشمير- هستند كه هدف هر دو سوي مخاصمه هستند.
يك سرباز جوان ايتاليايي كه او را سوار كرده بودم تا به مقصدش برسانم با نيشخندي و مغرور و از خود راضي به من گفته بود: «در خط كنترل، آتش بازي، يك امر عادي روزانه است. تا چند آتش متقابل به طرف هم نداشته باشيم، صبحانه مان هضم نمي شود.»
در واقع، خط آتش بس كه در سال ۱۹۴۹ توسط سازمان ملل متحد كشيده شد و به طور نامنظم حدود پانصد مايل درون بعضي از سخت ترين و صعب العبورترين مناطق پيش مي رود، تاكنون بارها و بارها توسط طرفين، نقض شده است. هند و پاكستان، هر دو، پست هاي نظامي متعددي در طول خط كنترل دارند. آتشبازي دوجانبه بين سلاح هاي دوطرف كه اغلب بيش از هشت يا نه مايل از يكديگر فاصله ندارند، حالت روزانه دارد و هرباركه اين سلاح ها به سوي هم مي غرند، صحنه هايي نظير آنچه كه بيان كردم، نتيجه محتوم آن است- بازي تلخ و هولناكي كه پيامدهاي شومي براي مردم نگون بخت و بي دفاع كشمير به همراه دارد. از آنجا كه قطع خط آتش بس غيرقانوني است، يك روزنامه نگار بايد صدها مايل را از طريق زمين و هوا طي كند تا از يك ارتش به ارتش ديگر برسد.
000536.jpg
فروشنده گل از مسير درياچه دال گلهايش را براي خريداران مخصوص خود مي برد.

در هر دو طرف، اعتراضات مشابهي راجع به خونريزي ها شنيدم. افسران مستقيما به من مي گفتند كه دشمن اهداف غيرنظامي را مي زند، خون قربانيان بي گناه را مي ريزد، حال آنكه «آنان» فقط اهداف نظامي را هدف مي گيرند. هرگز نتوانستم بفهمم چه كسي ابتدا آتش را آغاز كرد، اما وقتي به «اوري» رسيدم، بر اساس نوشته روزنامه ها، ۱۶ نفر نزديك خط در سمت هند كشته شده بودند. مبارزان مسلمان گزارش دادند كه آنها از خانه هايشان بيرون كشيده شده و به ضرب گلوله به قتل رسيده اند. اين سومين عمليات مشابه ظرف يك ماه بود.
جنگ همسايگي در كشمير از سال ۱۹۴۷، وقتي پاكستان به عنوان سرزمين مسلمانان جنوب آسيا از هند جدا شد، آغاز شد و تاكنون همچنان ادامه داشته است. جامو و كشمير، سرزميني با ساكنان اصلي مسلمان، به حكمراني مهاراجه هندي - هاري سينگ - به تلاش افتاد تا موقعيت خود را حفظ كند. مهاراجه مي خواست اين ايالت را مستقل سازد، اما نمي دانست آن را چگونه به دست  آورد. او پس از ۱۱ساعت، قرارداد الحاق به هند را امضا كرد ولي در آن موقع جنگجويان قبيله اي به پشتيباني پاكستان به كشمير هجوم برده بودند.
رهبران هند و پاكستان نتوانستند در كشمير، مناسبات همسايگي دوستانه را برقرار سازند. جواهر لعل نهرو، نخست وزير سكولار هند، مي خواست نشان دهد كه جمعيت مسلمانان مي توانند با اكثريت هندو به طور مسالمت آميز بسر برند. محمدعلي جناح -ناسيوناليست  مسلمان- اصرار داشت كه پاكستان بدون وجود جمعيت پيراموني مسلمان، ناكامل خواهد بود. تقريبا بلافاصله دو كشور وارد جنگ شدند و كشمير دوپاره شد و تاكنون اين جنگ با جزرومدها و فرازوفرودهاي فراوان، هرگز پايان نيافته است. امروز حدود ۴۰۰ هزار سربازهندي و تقريبا نصف همين تعداد پاكستاني، در كشمير حضور دارند.
كشميري ها، نه اين، نه آن 
زير اين لايه هاي بيروني در عمق اين پوسته سراسر درگيري و تناقض، در اين ناحيه ژئوپليتيك جنوب آسيا، مردمي زندگي مي كنند كه خود را نه هندي مي دانند و نه پاكستاني؛ آنها خود را كشميري مي شناسند و در آرزوي همزيستي و زندگي آرام در كنار يكديگر هستند، اما مرزهاي ساختگي آنها را از يكديگر جدا ساخته  است. به ندرت روزي به شب مي رسد، بدون آنكه روزنامه هاي محلي هر دو كشور، اخباري از خشونت هاي تازه چاپ كنند - اخباري از آتش توپخانه ها در خط كنترل، از حمله چريك هاي مسلمان كه از ۱۹۸۹ براي استقلال، مبارزه مي كنند و مرتبا با نيروهاي امنيتي هند درگيرند.
اكنون اينكه هر دو كشور هند و پاكستان، قدرت هاي هسته اي هستند و كشمير همواره به عنوان عاملي خطرناك مي تواند جرقه نبرد هسته اي را توليد كند، مورد توجه است.
اما مگر كشمير چيست كه اين دو كشور بزرگ براي از دست ندادن آن تا حد جنگ هسته اي پيش رفته اند؟ در يك كلام، كشمير مثل جواهري بزرگ بر تاج يك راجا، بر تارك شبه قاره هند مي درخشد. كشمير يك دروازه - يا مرز- بين اين دو كشور و نيز بين  آنها و چين و افغانستان است. كشمير همچنين بزرگترين رودخانه هاي پاكستان را در خود دارد: اينداس، جيلام و چناب.
اين سرزمين شگفت و زيبا، سرشار از مناظر و جاذبه هاي گوناگون نيز هست. ميليون ها هندي و پاكستاني كه در دشت ها و اقليم هاي داغ و بد آب و هوا ساكن اند، در روياي كوهستان هاي سبز، رودخانه ها و درياچه هاي آبي، كشتزارهاي حاصلخيز و پربركت و آب و هواي خنك كشمير هستند. كشمير تحقق همه روياهاي آنان است؛ بهشتي بر روي زمين. فيلم هاي سينمايي مومبايي (بمبئي) يا «باليوود» كه در بسياري از نقاط جهان طرفداران فراوان دارد و بعد از هاليوود، بزرگترين صنعت سينما در جهان به شمار مي رود، سرشار از صحنه هاي رقص و آواز و موسيقي در چمنزارهاي پوشيده از گل، درختستان هاي بي بديل و دامنه هاي برف پوش كشمير است. به گفته يك دست اندركار سينماي باليوود، اگر صحنه هاي طبيعت زيباي كشمير و خراميدن و آواز خواني ياران را در اين مناظر شگفت از فيلم هاي هندي بگيرند، چه چيز باقي مي ماند؟!
000538.jpg
دست هاي شكيبا و كارورز، با احتياط و آرام  گل هاي زعفران را مي چينند، از هر گل سه پرچم قرمزرنگ را جدا مي كنند، كه زعفران خالص است.

موهبتي بر روي زمين 
كشميري ها وقتي از كشمير سخن مي گويند، اغلب به دره كشمير(Vale of Kashmir) چنان نظر مي كنند كه روشن است فراموش كرده اند كاملا تحت كنترل هندي ها است. فقط جزئي از آنچه تحت عنوان ايالت جامو و كشمير، زير سلطه هند است، دره سراسر پوشيده از قلل رفيع هيمالايا و رشته كوه هاي پير پنجال است. اين سرزمين به طرز شگفتي سبز و پوشيده از جنگل هاي انبوه كاج و صنوبر است. در همين ناحيه سرشار از طبيعت تماشايي و بكر، مزرعه هاي بزرگ پر از بوته هاي كمياب زعفران، شاليزارهاي برنج، رديف هاي درختان توت و باغ هاي گسترده و انبوه از درختان سيب، گلابي، آلو، گردو و امثال آن هم قرار دارد. مركز اين دره، شهر زيباي سريناگار است كه خود موهبتي است بر روي زمين.
كشمير بيش از يك بهشت بود
در سالهاي دهه ۱۹۷۰، وقتي به عنوان وابسته خارجي در هند كار مي كردم، تابستان ها براي فرار از كوره داغ دهلي نو، خانواده ام را به كشمير مي بردم. آن زمان، همچون اكنون، در درياچه دال در سريناگار-(srinagar) پايتخت تابستاني كشمير- خانه اي قايقي با چوب ظريف و براق كنده كاري شده شبيه گل هاي قالي هاي شرقي، اجاره مي كردم. من و همسرم در هوايي بي نظير، در خانه قايقي مان مي نشستيم و از آن همه خوشبختي كه در آن غرق بوديم لذت مي برديم، در حالي كه دو دخترمان با قايق هاي پارويي زيبايي كه كشميري ها آن را شيكارا مي نامند و در حقيقت نوعي كرجي پارويي ونيزي است، به همراه قايقراني كه سبزي حمل مي كرد به آب مي زدند و شور و نشاط شان غيرقابل وصف مي نمود. مي انديشيدم وقتي ما كه خارجي هستيم، مي توانيم از تعطيلات خود در اين سرزمين بهشتي چنين غرق در سرور و شادماني شويم و احساس بودن و زندگي كردن در ما به كمال برسد، مردم ساكن در اين خطه، صاحبان اين سرزمين و اين همه زيبايي، چگونه روزگار مي گذرانند.
در خيابان هاي پرپيچ و خم قرون وسطايي، در ميان ساختمان هاي نيمه چوبي - نيمه ساروجي كه بيشتر شبيه اروپاي كهن است تا هند كهن، قدم مي زديم و در گردش هاي طولاني خود هربار به دنيايي از راز و افسانه سفر مي كرديم. هربار كه به بازار مي رفتيم با انبوهي از سوغاتي هاي كم نظير از كارهاي چوبي، فانتزي، قاليچه هاي پشمي و ابريشمي دستباف و شال هاي نفيس و سبك با بافت عالي از پشم بز كشمير بازمي گشتيم. كشمير، بيش از يك بهشت بود.
متاسفانه امروز اوضاع فرق كرده است. در تابستان ۱۹۹۵، گروهي از مبارزان قسمت هندي، شش جهانگرد غربي را گروگان گرفتند. يكي از آنان- يك آمريكايي- موفق شد فرار كند. يك نروژي بعدا كشته و با سر بريده پيدا شد و چهار تن ديگر مرده قلمداد شدند. تابستان سال بعد يك گروه محلي شش توريست هندي را روي درياچه دال كشتند.
بازگشت به سريناگار
در بازگشت به سريناگار پس از بيست سال، يكي از اولين نقاط توقفم خانه هاي قايقي كلرمونت در «نسيم باغ» واقع در ساحل درياچه دال بود. پيش از آن هم اين رودخانه مختصر آلودگي هايي داشت، اما اين بار آلودگي هاي آن بيش از حد بود و بوي فاضلاب از آن به مشام مي رسيد. گروه زيادي به طور غيرقانوني به زمين هاي باتلاقي مجاور رودخانه نفوذ كرده و در آنجا به سبزي كاري پرداخته اند. آنها صبح هاي زود قايق هاي خود را از محصولات كشتزارهاي غيرقانوني پر مي كنند و به بازار شناور مي رسانند. قايق هاي مملو ازسبزيجات، شلغم، كدوهاي سبز، كلم و كلم پيچ هاي چاق و چله، و... در بازار بزرگ شناور گرد مي آيند و مشتريان از هرسو براي خريد جمع مي شوند. هرگوشه و كنار درياچه، دولت تابلوهايي با خطوط سبز و سفيد نصب كرده كه روي آن نوشته شده: «درياچه دال را حفظ كنيم.»
طبق معمول گذشته براي سكونت به «خانه هاي قايقي بات» رفتم. آقاي بات، كه به گمان من يكي از خوش مشرب ترين ميهمانداراني است كه ديده ام، با آن كلاه قلابدوزي سفيد و ريش بلند و همرنگ كلاهش كه هميشه در باد تكان مي خورد و سيمايي روحاني به او مي داد، چند سال پيش مرده بود. پسرش، غلام بات، با خوشرويي و گرمي مرا پذيرفت و با «سلام عليكم» در آغوشم كشيد. در دفتر كارش عكس هايي از بعضي ميهمانان مشهور اين مركز پذيرايي، همچون نلسون راكفلر، جان فونتين، جرج هريسون و چندتن ديگر به چشم مي خورد. وقتي به داخل يك خانه قايقي ساده و صميمي هدايتم كرد، به سرعت چاي و بيسكويت فراهم شد.
ما با هم به صحبت نشستيم. از ايام قديم و دوستان قديمي حرف زديم، آنگاه از او پرسيدم كه كار و كسبش چطوراست. ناگهان خنده از سيمايش محو شد و خواست دفاتر را برايش بياورند. بيش از نيم ميليون گردشگر، هندي و خارجي، در دهه ۱۹۸۰، سالانه از كشمير ديدار مي كردند و ليست تعداد كساني كه در ميهمانسراي قايقي او اقامت كرده بودند سه دفتر كل بزرگ و پربرگ را تشكيل مي داد. اما در دهه گذشته، با اوج گيري خشونت ها و درگيري هاي فرقه اي داخلي، كل اسامي و امضاها از يك صفحه تجاوز نمي كرد(!) كه تقريبا همه شان روزنامه نگار بودند.
به راستي تعجب آور بود. او هيچ مشتري نداشت. از جايي كه نشسته بوديم مي توانستم سربازان هندي را ببينم كه دونفر دونفر در خيابان قدم مي زدند و نگهباني مي دادند؛ روي لباس نظامي استتار، جليقه ضدگلوله پوشيده و تنفنگ هاي اتوماتيك خود را براي ايمني بيشتر به فانسقه ها متصل كرده بودند. در بيشتر تقاطع ها، سنگربندي خياباني به چشم مي خورد كه ورودي آن براي دفع نارنجك با تور پوشيده شده بود.
سربازان با خشم و عصبانيت برخورنده اي جلوي اتومبيل ها (اغلب تاكسي) را مي گرفتند، راننده را بيرون مي كشيدند و گوشه اي هل مي دادند و بعد زير صندلي ها، صندوق عقب و داشبورد را به دنبال بمب زيرورو مي كردند. نگاه هاي سوزان و خشمگين عابران به خوبي نشان مي داد كه كشميري ها به اين سربازان به چشم نيروهاي نظامي اشغالگر نگاه مي كنند - بيشتر شبيه ارتش انگلستان در ايرلند شمالي- نه به چشم نيروهايي كه براي حفاظت از آنها آمده اند.
علي رغم اينهمه زشتي، بيشتر زيبايي افسانه اي كشمير همچنان دست نخورده باقي مانده است. هنوز مي توان در ميان انبوه ساختارهاي ناراحت كننده و بدنماي نظامي، جابه جا يادگاري هاي زندگي، زندگي زيباي كشميري را ديد.اكنون به نظر مي رسد كشميري ها، بدون آنكه به آنان توجه شود و به عنوان آحاد انساني صاحب احساس، حق و بالاتر از همه صاحبان اصلي اين سرزمين از داشته هاي طبيعي و خداداد خود بهره مند شوند، وجه المصالحه دو قدرت بزرگ قرار گرفته اند و به تنها چيزي كه كسي نمي انديشد، سرنوشت آنهاست. به گفته يكي از بزرگان اهل سياست، وقتي قدرت هاي بزرگتر سرنوشت كوچكترها را به دست مي گيرند، زمين بيش از مردم ارزش پيدا مي كند. كشمير نيز چنين وضعي را دارد و تا هيچ كشوري در دنيا علاقه اي به مداخله و تلاش در جهت اعاده حق حاكميت اين مردم را ندارد، به نظر نمي رسد وضع از آنچه هست بهتر شود.
نشنال جئوگرافيك 
ترجمه: حميد ذاكري

كشمير شفابخش
000540.jpg
از قديم الايام، كشمير را منطقه اي شفابخش خوانده اند. آب و هواي منحصر به فرد آن به گونه اي است كه از ديرباز، بسياري از حكما و طبيبان، بيماران خود را به آنجا مي فرستادند، تا تحت تاثير آب و هواي فوق العاده آن بهبود يابند.
اين سنت صدها سال است كه همچنان پابرجاست. هنگامي كه ماركوپولو در طول سفر طولاني اش با بيماري لاعلاجي روبرو شد، طبيبي چيني تجويز كرد تا او براي مدت يك ماه به اين منطقه برود. ماركو به آنجا رفت و بيماري لاعلاجش بهبود يافت.
هم اينك نيز اين باور عمومي وجود دارد كه آب و هواي كشمير معجزه مي كند و مي تواند شفابخش بسياري از بيماري هاي حاد باشد.

اقتصاد كشمير
000542.jpg
كشمير كشور ثروتمندي نيست. كشاورزي و دامداراي به همراه پارچه آن شايد مهم ترين منبع اقتصادي آن باشد. به اين اقلام مي توان بحث صنعت گردشگري را نيز افزود. بسياري از مردم جهان بي صبرانه مايلند تا اين بهشت روي زمين را از نزديك ببينند.
همين مناظر زيبا باعث شده است، تا فيلمسازان از اين منطقه به عنوان محل فيلمبرداري استفاده كنند. بسياري از فيلم هاي هاليوودي در اين منطقه و به خاطر طبيعت بكر و بي مثالش فيلمبرداري شده اند. از سوي ديگر لوكيشن بسياري از فيلم  هاي هندي همين منطقه است. آنها از طبيعت خوش و خرم كشمير به عنوان زمينه اي براي صحنه هاي رقص و آواز استفاده مي كنند.

بهشتي كه دوزخ شده
000544.jpg
تناقض جالبي است. بهشت جهان، تبديل به دوزخي شده است كه سياستمداران به راه انداخته اند. بهشتي كه در ذات خود، تمثيلي از امنيت، آرامش و خرسندي است، به واسطه جنگ سياسي دو كشور هند و پاكستان به مكاني نه چندان امن تبديل شده است.شايد هم ريشه اين اختلاف در دستيابي به همين مفهوم «بهشت» باشد. دعواها آنچنان بالا گرفته است كه گويي هر كدام از طرفين جنگ مي خواهند تنها صاحب كشمير باشند.
كشمير موهبتي الهي است، كه متاسفانه اهالي پيرامون آن قدرش را نمي دانند و اين بهشت را در كشاكش دعواها و جاه طلبي هاي ساده لوحانه به مكاني غير امن تبديل كرده اند. اما كشمير هميشه بهشت است.

جهانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |