پيش درآمد نوروز
خانه تكاني و نيم روز آخر اسفند
مهرداد مشايخي
زودتر از آنكه فكرش را بكني از راه مي رسد. درست همان موقع كه باغبان هاي دوره گرد با دوچرخه چيني رنگ و رو رفته و قراضه و جعبه كوچك بنفشه هاي ترك دوچرخه از راه مي رسد، بوي نوروز را حس مي كنيم. خبري از برف نيست و آفتاب دلچسب اسفند هوس فوتبال «گل كوچيك» را به سر بچه ها مي اندازد.
اما مادرها سرگرمي ديگري دارند. اسفند كه از نيمه گذشت پدرومادرها به اين فكر مي افتند كه خانه تكاني را از زير زمين پر از خرت و پرت شروع كنند. اسباب بازي هاي از رده خارج شده، ضبط صوت قديمي و خراب، كفش ها و لباس هاي پاره و كهنه، مجلات قديمي پسر بزرگ خانه كه حالا يا دانشجوست و يا به سربازي رفته و مي شود از شرشان خلاص شد. لاستيك كهنه دوچرخه پدر، آشغال هاي دور و بر تله موش و هزار خرده ريز به درد بخور و به درد نخور ديگر كه از نيمه اسفند به بعد زمان رفتن شان فرا مي رسد.
جارو از دست مادر نمي افتد و به هر سوراخي كه فكرش را بكني سرك مي كشد. مادر شيپور خانه تكاني را زده، پدر ناچار از اطاعت است و بچه ها اما با شادي، پيش درآمد ترانه نوروز را جشن مي گيرند؛ خانه تكاني يعني چند روز ديگر مدرسه ها تعطيل مي شود، يعني ماهي قرمز توي تنگ هوس آبتني را تازه مي كند، يعني لباس نو در راه است و از همه مهمتر بعد از آن خانه تكاني است كه شيريني و آجيل از راه مي رسد.
فرش ها را روي تراس يا توي حياط پهن مي كنند و بچه ها با تخته هاي كوچك روي فرش هاي خيس و ليز از پودر رختشويي، سرسره بازي مي كنند و به خيال خودشان فرش مي شويند.
روزهاي خانه تكاني روز تعمير و نو كردن وسايل كهنه هم هست. پدر كه فكر مي كند از همه چيز سر در مي آورد، سعي مي كند از دوچرخه بچه ها گرفته تا راديوي قديمي و چرخ خياطي مادر بزرگ همه را به تنهايي تعمير كند، نمي شود، ناچار همه را زير بغلش مي زند و به تعميرگاه مي برد.
مادر حالا فرمانده است اما از آنجا كه هميشه خيلي از كارهاي خانه را خودش انجام داده حالا هم بار خانه تكاني به دوش اوست. جارو را دستش گرفته و از راه پله هاي پشت بام تا زيرزمين را جارو كرده است. زير كابينت ها و گوشه هاي ديوارها را هر با جاروي بلندي تميز مي كند. جاروي او هر سطح عمودي و افقي خانه را طي مي كند و دست آخر مادر مثل خانه تكاني هر سال آرزو مي كند تا جارويي جادويي داشت و سوارش كه مي شد خانه در يك دقيقه تميز مي شد.
مادربزرگ عادت دارد همين طور كه آهسته راه مي رود با خودش حرف بزند. گردگيري مي كند و راه مي رود مدام مي پرسد: امسال لحاف دوز دوره گرد نمي آيد؟
مي گويد: قديم ها وقت خانه تكاني لحاف دوزها و گل فروش ها و باغبان هاي دورگرد راه مي افتادند و از اين خانه به آن خانه لحاف ها را نونوار مي كردند و توي باغچه ها بنفشه و اطلسي مي كاشتند. دوباره از پدر مي پرسد كه از آب حوضي خبري نشد و هنوز پدر چيزي نگفته خودش جواب مي دهد كه: ما كه حوض نداريم. مي گويد: آب حوضي مي آمد و آب مانده آب انبار و حوض را خالي مي كرد. حوض را مي شستيم و ماهي هاي قرمز توي آن مي انداختيم. ديگ و قابلمه و كاسه مسي را مي داديم سفيدگري تا سفيدشان كنند. مادر از تميز كردن خانه راحت شده و پرده هاي شسته را به پدر مي دهد تا دوباره نصب شان كند. شيشه ها از تميزي برق مي زند وبچه ها را وسوسه مي كند تا انگشت چرب شان را روي آنها بكشند. بچه هاي بزرگ تر هوس مي كنند دكور اتاق ها را عوض كنند، يكي تلويزيون را جابه جا مي كند و آن يكي جاي مبل و صندلي را عوض مي كند. كوچك ترها كه بايد اقاقشان را مرتب كنند اسباب بازي هاي كهنه شان را با هم عوض مي كنند و گاهي يكي دو شكلات هم روي يك اسباب بازي مي دهند تا ماشين يا عروسك بهتري گيرشان بيايد.
هواي خنك آخر اسفند به خانه روح داده است. رختخواب هاي تميز بچه ها خواب هاي شيرين نوروز را برايشان مي آورد، فرش هاي شسته روي ديوار كه آفتاب بخورد غلت زدن روي آن كيفي دارد، حياط باغچه ها بيل خورده و نم دار است. اين آيين نوروز است كه همه چيز بايد بوي تميزي بدهد. آيين «نيم روز آخر اسفند، وقتي بنفشه ها را در جعبه هاي كوچك و چوبي جاي مي دهند...»
|