دوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۶۷
فرهنگ
Front Page

همزمان با هفته بزرگداشت مقام معلم و در تجليل از مقام  معلمان فرهيخته
بوي عشق
دكتر علي رؤوف استاد دانشگاه ومؤلف كتابهاي علوم تربيتي
006081.jpg
عكس: محمدرضا شماعي
دوشنبه ها براي من و فيروز و براي همه بچه هاي كلاس، فرح انگيزترين روز هفته بود. از شب قبل خودمان را آماده مي كرديم، كارهامان را رديف مي كرديم تا صبح دوشنبه قبل از آمدن دبير ادبياتمان در كلاس حاضر باشيم.
هر هفته، روز دوشنبه، ساعت اول و دوم، ادبيات داشتيم. دبير ادبياتمان ميان سالي بود خوش صحبت، خوش خلق، خوش فكر ،  خوش پوش و دوست داشتني. خيلي دوستش داشتيم. شيفته سخن ولحن كلامش شده بوديم. وقتي برايمان شعر مي خواند،  در سكوت خيال انگيزي فرو مي رفتيم. برق چشمانش ما را مي گرفت. به باور رسيده بوديم كه همه شعر هاي دنيا را حفظ است. غزل هاي سعدي و حافظ و مولانا را چنان لطيف و روان مي خواند كه گويي در همان لحظه به او الهام شده است.
وارد كلاس كه مي شد، لبخند نمكيني بر لب داشت. در پاسخ نگاه هاي مشتاق ما شعري مي خواند. معني شعرش پاسخ احترامي بود كه از جا برمي خاستيم و به او احترام مي گذاشتيم.
***
آن روز صبح دوشنبه،  سر ساعت هفت،  جلو خانه فيروز ايستادم. با شتاب به درخانه اش كوفتم. با صداي بلندتر از هر روز گفتم: «حاضري. بدو بيا.»
فيروز جواب نداد. دقيقه هاي طولاني گذشت سرانجام مادرش آمد. چهره پريشاني داشت. با صداي حزن آلودي گفت: «امروز فيروز به دبيرستان نمي آيد. تو برو.»
پرسيدم: «چرا؟ مگر چه شده است؟»
گفت:« ديشب از پله ها افتاد. از بيني اش خون زيادي آمد. بايد استراحت كند.»
آه بلندي از دلم بيرون پريد. نمي  دانستم چه بگويم. ماتم زده بودم. با خود گفتم «چرا امروز!»
خواستم بروم. از پله هاي خانه شان بالا بروم. احوالش را بپرسم. ديدم نمي شود.
نمي توانستم. دوشنبه بود. بايد هر دومان، با هم،  به سرعت مي رفتيم و قبل از شروع درس به كلاس مي رسيديم. افسرده شدم. بايد تنها مي رفتم.
دبير ادبياتمان هميشه سر موقع به كلاس مي آمد . بچه ها دوست داشتند هر طور شده قبل از آمدن او روي نيمكت هايشان نشسته باشند .
نگاه تأسفباري به چشمان نمناك مادر فيروز انداختم. خداحافظي تندي  كردم و دويدم.
خدا مي داند كه چه حالي داشتم. قيافه فيروز بيمار و چهره دلنشين و سرخوش دبير ادبيات پشت سر هم جلو چشمم ظاهر مي شد. يك دم، وجدانم سرزنشم مي كرد. از من مي خواست برگردم، احوال او را بپرسم. دمي ديگر، جذبه كلاس ادبيات فكر و روحم را مي فشرد. هشدار مي داد تندتر بروم.
وقتي به كلاس رسيدم همه بچه ها، منظم و مرتب، و در سكوت دلپذير، نشسته بودند و انتظار دبير ادبياتمان را مي كشيدند. فقط جاي دو نفر خالي مانده بود. فوري نشستم تا يك جاي خالي بيشتر نباشد.
دبيرمان آمد. نگاه كنجكاوانه اش جاي خالي كنار مرا به او نشان داد.
هيچ نگفت. اما لبخندي كه بر چهره داشت، محو شد. اولين بار بود كه شاگردي در درس او غيبت مي كرد.
دلم براي فيروز سوخت. آرزو كردم كاش او هم مي بود. مرتب از خودم مي پرسيدم:
«آخر چرا؟ چرا نيامد؟ چرا از دماغش آن همه خون آمده است؟»
در خيالم، پله  هاي خانه شان را يكي يكي شمردم. مي خواستم پيدا كنم از كدام پله افتاده است كه خون زيادي از بيني اش گرفته است. به ياد مادرش افتادم كه وقتي گفت  «خون»، چشمانش از اشك پر شد.
صداي مهربان دبير ادبيات رشته خيالم را پاره كرد. با صدايي گرم و آهنين، اولين بيت غزلي از حافظ را خواند.
گل بي رخ يار خوش نباشد
بي باده بهار خوش نباشد
وقتي اين بيت را خواند، دوباره به جاي خالي نيمكت، و توي چشمان من، نگاه كرد. ديگر ادامه نداد. گويا حال مرا درك كرده بود. پرسيد: «كو فيروز؟ چرا نيامده است؟»
ما كه همگي مشتاق شنيدن دنباله غزل بوديم تا هر چه زودتر تفسيرش را هم از زبان او بشنويم، به خود آمديم. هيچ كس نتوانست به سوال ناگهاني او جوابي بدهد. بچه هاي كلاس از هيچ چيز خبر نداشتند.
نمي دانستند چه به سر فيروز آمده است، فقط من بودم كه چهره غمزده مادرش را ديده بودم. تنها كاري كه توانستند بكنند اين بود كه نگاه هاي پرسشگرانه شان را به سوي من دوختند. نگاه هايي كه پرسش دبير ادبياتمان را به تعداد حاضران در كلاس تكرار مي كرد.
دستپاچه شدم، نمي دانستم چه بگويم. سرم داغ شده بود. از بس دبير ادبياتمان صحيح،  خوب و آرام حرف مي زد،  هيچ كس جرات نداشت در برابر او لب به سخن بگشايد. هر وقت مي خواستيم حرفي بزنيم يا سؤالي از او بكنيم، ابتدا ده بار حرفمان را زير لب مرور مي كرديم،  كلمه ها را پس و پيش مي كرديم،  كه نكند حرف ها يا جمله  هامان اشتباه باشد. نكند كلمه اي را جابه جا بگوييم. نكند تلفظمان غلط باشه، و بسياري نكند هاي ديگر. قصد داشتيم بتوانيم مثل خود او ادبي حرف بزنيم.
كلاس دور سرم مي چرخيد. زبانم بند آمده بود. دست و پايم را گم كرده بودم.
باز صداي دبير ادبيات راشنيدم. نگاهش به من بود. از نيامدن فيروز پرسيد.
با ترس و لرز بلند شدم. هيچ جمله اي آماده نكرده بودم. كمي مكث كردم. با صدايي غم گرفته گفتم: «آقا! امروز نمي آيد. از بيني اش «خان» زيادي فرو ريخته است.»
قهقهه بچه ها فضاي كلاس را منفجر كرد. سر و صورتم از خجالت غرق عرق شد. نمي توانستم بنشينم. توي دلم با فيروز حرف زدم: «بيچاره بدبخت! چرا شب دوشنبه از پله ها افتادي!»
دبير ادبيات متوجه شرمندگي من شد. با همان صداي دلنشين و باجمله هاي اديبانه، خنده اش را فرو نشاند و گفت: چيز مهمي نيست. گاهي، آدم ها اشتباه مي كنند.
ناخودآگاه به تلفظ برخي از كلمه  ها قالب ادبي مي دهند. به جاي اين كه بگويند «نوزده» مي گويند «نازده» يا به جاي اين كه بگويند... بيشتر وقت هاهم عكس قالب هاي ادبي حرف مي زنند. به جاي اين كه بگويند «نان» مي گويند «نون» و به جاي اين كه بگويند «جان» مي گويند «جون».
شليك خنده بچه ها، يك بار ديگر فضاي كلاس را درهم ريخت. دبير ادبيات، براي فرو نشاندن هيجان بچه ها و شرمندگي من، نگاه مهربانانه اش را به چشم هاي اشك آلود من دوخت و اين شعر حافظ را خواند:
ز گريه، مردم چشمم نشسته در خون است
ببين كه در طلبت حال مردمان چون است!
چگونه شاد شود اندرون غمگينم
به اختيار،  كه از اختيار بيرون است.
و بعد از سكوتي كوتاه،  مثل هميشه،  آهسته و ملايم، درس آن روزش را شروع كرد.

بازتاب
تأخر فرهنگي

در پي چاپ مطلبي با عنوان تأخر فرهنگي در صفحه فرهنگ (ص ۹ - ۱۶/۱۲/۸۲) از سوي روابط عمومي شركت راه آهن شهري تهران و حومه (مترو) پاسخي دريافت داشته ايم كه در پي مي آيد.
گفتني است، مقاله مذكور، بحثي فكري در حوزه جامعه شناسي فرهنگ بود كه مولف محترم براي تقريب اذهان به موضوع نوشته خود، از مثال عملي مترو بهره برده بود و از اين رو، انتظار پاسخگويي از سوي مترو به يادداشت مورد اشاره را نداشتيم. با اين وجود از اين كه مترو، خود را پاسخگو دانسته است، سپاسگزاريم و پاسخ را در پي مي آوريم:
بازگشت به مطلب مندرج در صفحه ۹ مورخ
۱۶/۱۲/۸۲ آن روزنامه با عنوان تأخر فرهنگي ضمن تشكر فراوان از توجه نويسنده محترم نامه، لازم مي داند نكات زير، جهت اطلاع ايشان و ساير شهروندان گرامي در همان صفحه به چاپ برسد:
۱- آنچه نويسنده محترم در مورد تقدم افراد ناتوان و مسن در استفاده از صندلي هاي مترو مرقوم فرموده اند كاملا درست و بجاست. به همين دليل، در پيام هايي كه از بلندگوهاي ايستگاه ها پخش مي شود، اين موضوع به دفعات يادآوري مي گردد. ما معتقديم مواردي از اين قبيل، صرفاً جنبه فرهنگي و تمايل فردي داشته و نبايد به صورت اجباري اعمال شود. با وجود آنكه خوشبختانه خصلت انساني تعارف جا از سوي جوان ترها به افراد با توانايي كمتر به فراواني در قطارهاي مترو مشاهده مي شود؛ ولي بخشي از پيام هاي مترو به يادآوري و تشويق تعارف جا به افراد ناتوان اختصاص داده شده است.
۲- درمورد علائم و نمادهاي راهنمايي مسافران، تلاش شده است از علائم استاندارد كه در همه جاي دنيا شناخته مي شود، استفاده گردد. با وجود اين، ميزان كارايي اين نمادها به روش هاي گوناگون، از جمله نظرسنجي هاي منظم، بررسي مي شود تا در صورت لزوم اين نمادها بهينه و كارآمدتر گردد.
۳- مطلب مهم ديگري كه در مقاله اين نويسنده گرامي مورد اشاره قرار گرفته، مسئله ايستگاه شهيد همت است. ما هم به خوبي مي دانيم كه در صورت راه اندازي ايستگاه مزبور كه در كنار بزرگراه مهم و
پر رفت و آمد شهيد همت قرار گرفته، مشكل ترافيك پيچيده اين بزرگراه به ميزان زيادي حل و آسايش شهرونداني كه در اين مسير تردد مي نمايند، فراهم مي شود. به دليل همين اهميت نيز شركت متروي تهران سرمايه گذاري هنگفتي براي آماده سازي اين ايستگاه انجام داده و هم اكنون ايستگاه مزبور آماده راه اندازي و بهره برداري است.
متأسفانه عليرغم مكاتبات و اقدامات فراواني كه از مجاري گوناگون به عمل آمده، هنوز مسئولين ذيربط با دسترسي مردم به ورودي هاي اين ايستگاه كه در اراضي مجتمع امام خميني(ره) قرار دارد، موافقت ننموده اند. اقدامات براي كسب مجوز گشايش ايستگاه شهيد همت ادامه دارد و اميدواريم كه با خواست مردم و حمايت مسئولين بزودي به نتيجه برسد.

همايش ها وسمينارها

همايش ساليانه بررسي بيماري هاي چشم و جراحي چشم شامل درمان  بيماري هاي آب مرواريد،  ناهنجاري هاي ديد و ...
۱- تاريخ برگزاري: ۱ تا ۵ مه ۲۰۰۴
۲- مكان برگزاري: آمريكا/ سانتياگو
۳- تلفن: ۷۰۳۵۹۱۲۲۲۰+ / دورنگار: ۷۰۳۵۹۱۰۶۱۴+
۴- پست الكترونيكي:
ascrs@ascrs.org/asoa@asoa.org
۵- نيم نگاه: در اين نشست به بررسي جديدترين راه هاي درمان بيماري هاي چشم و جديدترين روش هاي جراحي چشم پرداخته خواهد شد.
همايش ساليانه دندانپزشكي داكوتاي شمالي
۱- تاريخ برگزاري: ۱۶-۱۳ مي ۲۰۰۴
۲- مكان برگزاري: آمريكا/ راپيد
۳- تلفن: ۶۰۵۲۴۴۹۱۳۳+ / دورنگار: ۶۰۵۲۲۴۹۱۶۸+
۴- پست الكترونيكي:
sddental@dtgnet.com
۵- نيم نگاه: در اين همايش به بررسي يافته هاي جديد علوم دندانپزشكي پرداخته خواهد شد. جمعي از استادان دندانپزشكي سراسر جهان در اين نشست حضور خواهند داشت.
همايش بررسي كمونيسم و عقايد اين مكتب
۱- تاريخ برگزاري: ۱۵-۱۲ مه ۲۰۰۴
۲- مكان برگزاري: مجارستان / بوداپست
۳- مسئولين برگزاري: دانشگاه مركزي بوداپست
۴- پست الكترونيكي:
+Central-Eurasia-L@fas.harvard.edu
۵- صفحه الكترونيكي:
http://www.fas.harvard.edu/mailman/listinfo/central-eurasia-۱
۶- نيم نگاه: در اين همايش به بررسي وضعيت جوامع كمونيستي،  مخصوصاً اتحاد جماهير شوروي پس از فروپاشي كمونيست ها پرداخته خواهد شد. از سوي ديگر در اين نشست به بررسي وضعيت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و ... نيز پرداخته مي شود.
همايش بين المللي ساليانه مخابرات
و تكنولوژي ارتباطات(Telecom ۲۰۰۴)
۱- تاريخ برگزاري: ۲۲-۱۹ دسامبر ۲۰۰۴- مطابق ۲۸ آذرماه تا اول دي ۱۳۸۳
۲- مكان برگزاري: ايران/ تهران/ نمايشگاه بين المللي تهران
۳- تلفن: ۶۲۲۱۴۵۶۵۰(۰)۴۹+
فكس: ۶۲۲۱۴۵۵۶۲۵(۰)۴۹+
همايش بين المللي دوسالانه صنعت ساختمان، امنيت و يافته هاي جديد در زمينه مصالح ساختماني
۱- تاريخ برگزاري: ۱۱-۷ ژوئن ۲۰۰۴- مطابق ۲۱-۱۷ خرداد ۱۳۸۳
۲- مكان برگزاري: ايران / تهران/ نمايشگاه بين المللي تهران
۳- مسئولين برگزاري: Messe Munchen & Imag
۴- تلفن: ۸۹۵۱۰۷۲۱۹(۰) ۴۹+
تنظيم: مهتاب صفرزاده خسرو شاهي

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |