شنبه ۲ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۸۶
فرهنگ
Front Page

گفتگو با ناصر فيض ـ شاعر و مترجم
دست هايم را براي تو مي آورم
007248.jpg
محسن طاهري
حرف زدن از ادبيات تركيه از جهت وسعت آثار ناب ادبي، مجال وسيعي را طلب مي كند كه با يكي- دو گفتگو يا چند ترجمه امكان انتقال آن نيست. اما از آنجايي كه طي سال هاي اخير آثار شاعران ترك در ايران از طرف شاعران و نويسندگان، مورد توجه فراواني واقع شده است، بر آن شديم تا با انجام گفتگويي به بررسي و كنكاش بيشتري در آثار ترجمه شده در ايران بپردازيم. اگر چه ميان توان ما و حقيقت شكاف عميقي وجود دارد، اما، به راه باديه رفتن به از نشستن باطل. ناصر فيض را همه شعر خوانان با غزل هاي زيبايش مي شناسند. آشنايي و تماس مستقيم او با ادبيات به ويژه شعر به ترجمه هاي او حال و هواي خاصي داده است.
مجموعه دست هايم را براي تو مي آورم يكي از آثاريست كه با ترجمه ناصر فيض وارد بازار شده و با استقبال خوبي هم روبرو بوده است. در اين باره با او به گفتگو نشسته ايم كه مي خوانيد:

* چه انگيزه اي سبب شد تا شما به ترجمه آثار ادبيات تركيه همت گماريد؟
- ادبيات هر كشور نا گزير با ادبيات جهان ارتباط پيدا مي كند، توجه به فرهنگ و نوع نگرش ملت هاي ديگر نقاط جهان در گسترش انديشه و تأمل يك هنرمند تأثير بنيادين دارد. انگيزه من از تمايل به ادبيات تركيه، شايد يكي آشنايي من با زبان مادري ام - آذربايجاني - باشد كه مشتركات زيادي با زبان تركي دارد و ديگر اينكه اولين شاعر برون مرزي كه آثارش نظرم را جلب كرد ناظم حكمت بود. فراموش نكنيم دوراني كه ادبيات معاصر ما شكل گرفت يكي از پرماجراترين دوران تاريخ ادبيات ايران و جهان بود و اينها انگيزه هاي فراواني براي شنيدن صداي ديگران ايجاد مي كند.
* شما در كتاب دست هايم را براي تو مي آورم چهره هاي جديدي را به جامعه ما معرفي كرده ايد كه تا كنون چندان شناخته شده نبودند. شايد چيزي جز اين باشد، خود شما تا چه اندازه به اين چهره هاي گمنام اعتقاد داريد؟
- شهرت جهاني ناظم حكمت و  ياشار كمال بر كسي پوشيده نيست،  در مجموعه «دست هايم را براي تو مي آورم» هدف ديگري داشتم، خواستم در كنار شاعران نام آور ترك آثار جوانترها كه شايد چندان شهرتي هم ندارند، معرفي شوند. بنابراين هر اثري كه تأثير عميقي بر ذوق و طبع باقي گذاشت جايي در اين كتاب پيدا كرد. در شعر تركيه اتفاقات بسياري افتاده است كه من فقط شروع كردم تا ديگران به معرفي بيشتر حركت هاي نوين شعر تركيه آستين همت بالا بزنند.
* به نظر شما مؤلفه هاي توفيق شعر تركيه كدامند؟
- ناظم حكمت شاعري است جهاني، با دردهايي كه درد همه ستمديدگان جهان است، او زبان مردم محروم دنياست، هم صدا با لوركا، هم آوا با ريتسوس و يكصدا با شاعران آزادي خواه جهان به دفاع از آزادي و شرافت انسان ها برمي خيزد. ايرانيان ارزش هاي انساني و خواسته هاي ملت هاي تحت ستم را ارج مي نهند و هر فريادي چنين رنگي داشته باشد، چشم احساس آنان را مي نوازد. ناظم حكمت فرياد رساتري در قرن بيستم داشت و هنوز طنين آن به گوش مي رسد،  اينكه آثار ديگر شاعران و نويسندگان ترك با استقبال مردم ايران روبرو مي شود ريشه در تاريخ و ادبيات اين دو ملت دارد كه مشتركاتي با هم دارند. به راستي شخصيت بزرگي چون مولانا جلال الدين متعلق به كداميك از اين دو ملت است؟
* شاملو درباره ناظم مي گويد: اگر تمام شاعران جهان دريچه اي به روي من گشوده باشند ناظم ديواري را خراب كرده است. با توجه به شناخت شما از ادبيات تركيه به نظر شما اين جمله تا چه اندازه اغراق آميز است؟
- ناظم سهم خودش را از ادبيات جهان دارد و اين سهم تا اندازه اي مشخص است. حالا مرحوم شاملو اگر حق بيشتري براي ناظم قائل است از دست و دلبازي اوست كه ويژگي بارز ايراني هاست و ايرادي هم برآن وارد نيست. من مي گويم ناظم نه تنها ديواري را خراب كرد بلكه سدي را ويران كرد اما در تركيه، سدي كه پايه هاي آن بر ادبيات كهن تركيه استوار بود. او تا آخر هم از ادبيات كلاسيك جدا نشد و در كنار نوآوري ها و تجربيات ساختار گرايانه اش جلوه هايي از شعر كهن تركيه را نيز در آثارش به تماشا گذاشت، هر چند در استفاده از قالب هاي كهن شعري از كلاسيك ها فاصله گرفت. همين ديوار را قرن ها پيش حافظ با شعر رندانه و معترض خويش و در روزگار ما نيما به گونه اي ديگر خراب كرده اند. حركت ناظم در ادبيات تركيه جايگاهي شبيه به اين داشت.
* طي سال هاي اخير تأثير ادبيات تركيه به ويژه آدم هايي مثل ناظم بر نويسندگان ايران مشهود است. فكر مي كنيد ادبيات كلاسيك و مدرن ايران چه تأثير متقابلي برآثار تركي داشته است؟
- در بخش ادبيات كلاسيك، ترك ها تأثير بيشتري نسبت به ادبيات جديد گرفته اند. شاعران دوره جمهوريت تركيه هر چند متأثر از شاعران و نويسندگان اروپا بودند، اما تأثير حافظ، خيام و مولوي در آثار آنان كاملاً مشهود است. آنها حتي برخي از مضامين شاعران برجسته قرون گذشته ما را عيناً در آثارشان آورده اند. عرفان رايج در شعر فارسي با اندكي تعديل در آثار شاعران و نويسندگان ترك راه پيدا كرده است. به نظر من در ميان شاعران و نويسندگان ايراني معاصر آثار شاعران و نويسندگان ترك بازار گرم تري دارد. ما بيشتر ازآنها واردات داريم. به ويژه در اواخر قرن بيستم،  آنها با شاعران معاصر ما به جز موارد معدودي آشنايي ندارند.
* فرايند تأثير ادبيات تركيه و عكس العمل هاي مخاطبان ديگر نقاط جهان چگونه است و شاعران و نويسندگان ترك چه جايگاهي در ادبيات جهان دارند؟
- تركيه از آنجا كه آسيايي اروپايي است، كم نمي آورد. هر گاه خبري در آسيا باشد تركيه سهم دارد، دراروپا هم همينطور ادبيات تركيه خود را از ادبيات اروپا جدا نمي داند.
حركت هاي مدرن و بازي هاي پست مدرنيسم و پست پست مدرنيسم! و ... در ميان شاعران و نويسندگان ترك با آغوش باز پذيرفته مي شود. اكثر شاعران جوان ترك خود را همگام با ادبيات جهان مي دانند و از تجربيات بيرون مرزها به ويژه اروپا نهايت استفاده را مي برند.
جان يوجل، احمد اوزه ر، نوزاد چليك، اورهان آل كايا، احمد ارهان، ياشار ميراچ، احمد آدا، نولكو تامر و بسياري ديگر از اين گونه شاعرانند. ترك ها سال ها پيش با ناظم حكمت و ياشار كمال جايگاه خود را در ادبيات جهان پيدا كرده اند و اين ركورد هنوز با توجه به زمان شكسته نشده است، حركت هاي جسته گريخته را نمي گويم، كار بايد كارستان باشد.
* اينكه مي گوئيم ادبيات «ترك» يعني چه؟ از كجا تا كجا؟
- ادبيات تركيه در طي صد سال اخير به شكوفايي رسيد، پيشرفتي كه زمينه هاي آن در قرن نوزدهم به ويژه در اواخر اين قرن فراهم شده بود، هواداران رمانتيسم فرانسه با روزنامه «ثروت فنون» تغييرات گسترده اي در نظم و نثر تركيه به وجود آوردند. در سال ۱۹۱۱ نهضت «قلمهاي جوان» پا گرفت كه به زبان مردم عادي اهميت بيشتري مي داد، عمر سيف الدين از شاخص ترين افراد اين گروه بود. فكرت توفيق نيز از مهمترين شاعران «ثروت فنون» بود كه سردبيري نشريه را هم به عهده داشت. نشريه اي كه مركزي براي نهضت ادبي جديد تركيه به شمار مي رفت. حامد عبدالحق ترخان از شاعران و نمايشنامه نويسان مشهور در ادبيات جديد تركيه بود كه تمايل بسيار به رمانتيسم و گاهي رئاليسم داشت. بزرگاني چون «رفيق حالت قراي» نمايشنامه نويس و طنزپرداز، يحيي كمال بياقلي كه بعدها در پاريس به «تركان جوان» پيوست، نامق كمال و ضياء پاشا و بسياري ديگر زمينه ساز تحولات بزرگ در ادبيات تركيه بودند. تا قبل از سالهاي ۱۹۰۰ نيز ادبيات تركيه از پشتوانه و غناي لازم برخوردار بود كه بحث جداگانه اي را مي طلبد. از نظر من ادبيات ترك ادبيات قرن بيستم تركيه است، يعني صد سالي كه اوج شكوفائي زبان و ادبيات تركيه است.
* چه وجه اشتراكي ميان ادبيات تركيه و شعر و ادب فارسي قايل مي شويد. اين اشتراكات بيشتر برآيند چيست؟
- شعر تركيه در بخش كلاسيك آن از عروض رايج در شعر عربي و فارسي استفاده مي كرد، استفاده گسترده  از قالب هاي عروض، ناگزير عناصر ديگر شعر فارسي و عربي را وارد شعر تركيه كرد. صنايع بديعي لفظي و معنوي، تلميحات (كه برخي از آنها به لحاظ اعتقادات و آداب و رسوم مشترك و مشابه با هم در هر دو زبان يك منشأ داشت)داستانهاي كهن و ضرب المثل ها (كه در ادبيات فولكلوريك فارسي و تركي رايج بود و شباهتهاي بسياري با هم داشتند) همه و همه فاكتورهايي هستند كه وجوه مشترك ميان زبان و ادبيات فارسي و تركي را به وجود آورده اند. تاريخ كهن منطقه كه گاه با رويدادها و حوادث مشابه و نزديك به هم تا روزگار ما رسيده است ادبيات اين دو ملت را ناگزير از تأثير متقابل كرده است. به عنوان مثال فضولي شخصيتي است كه هيچ كدام از دو ملت نمي توانند در ادبيات خود جايگاه ويژه اي به او اختصاص ندهند. تازه آذربايجاني ها هم هستند كه فضولي بخش عمده اي از شعر آنهاست.
ليلي و مجنون كه يكي از زيباترين آثار كلاسيك منطقه است از پشتوانه هاي ادبيات كهن فارسي و تركي و آذربايجاني است و از زندگي هيچ يك از اين ملت ها جدا شدني نيست.
* اندكي پيرامون ادبيات كلاسيك ترك براي ما بگوئيد.
- بحث درباره ادبيات كلاسيك تركيه بسيار دامنه دار است و در ظرف يك سؤال نمي گنجد. اجازه بدهيد باشد تا وقتي ديگر.
* جايگاه آثاري مانند «حيدربابا» و ديگر شاعران ترك ايران بر جامعه ادبي تركيه و جهان ترك را چگونه مي بينيد؟
- جهان ترك يعني كجا؟ آذربايجان؟ تركيه؟ قبرس؟ چين؟ آلباني؟ تركمنستان؟ قزاقستان؟ قرقيزستان؟ بلغارستان؟ يوگسلاوي سابق؟ و تركها در همه اين كشورها پراكنده اند و در كنار اقوام ديگر فرهنگ خود را دارند. تا آنجا كه مي دانم حيدربابا در آذربايجان و تركيه بيشترين مخاطب را دارد. نسخه اي از حيدربابا در اختيار من است كه وزارت فرهنگ تركيه آن را به خط لاتين و فارسي چاپ كرده است. در باكو هم نسخه  هاي گوناگوني از حيدربابا به حروف روسي و آذربايجاني جديد (لاتين) و فارسي چاپ و منتشر شده است. زندگي بي آلايش روستايي و آداب و رسوم اصيل و دست نخورده مردم پاك و ساده دل در اكثر نقاط جهان شباهت هاي فراواني با يكديگر دارند، اين شباهت در ميان مردم ايران و تركيه بيشتر از ساير ملت هاست، حضور حيدربابا در زندگي امروز اين مردم زائيده وجود همين اشتراكات است كه حس و تفاهم همرنگ با زندگي آنها دارد.
* نظرتان درباره ديگر آثار ترجمه از ادبيات ترك در ايران چيست؟ آيا فكر مي كنيد جايي براي تلاش بيشتر حس مي شود؟
- آثار بسياري در ادبيات تركيه وجود دارد كه كوچكترين توجهي به آنها نشده است، تنها در زمينه طنز، طنز پردازان مشهوري مانند مظفر ايزگو، حسن حسين محمد سميح- كنعان آكينجي- شمسي بلي- يالچين كايا- رفيق اردوران- اورهان دورو- جودت نظيف- چتين آلتان- بولنت اوران و... وجود دارند كه آثار بسياري از آنان در تركيه چاپ و منتشر شده است. ترجمه اين آثار مي تواند دريچه هاي تازه اي را به روي طنز فارسي بگشايد و ما را با بيان و نگاه طنز آميز ديگران به جهان هستي و محتويات آن! آشنا كند. ترجمه آثار شاعران امروز تركيه با تنوع و گستردگي كه در نوع نگاه آنان وجود دارد، امري ضروري است. در اين زمينه جز تعداد اندكي ترجمه آن هم با حجم كم، وجود ندارد.
* به نظر شما مترجمان ما علاوه بر مسائل فني آثار تا چه اندازه در انتقال مفاهيم تركي به زبان فارسي موفق بوده اند؟
- اعتقاد برخي بر اين است كه ترجمه از زباني به زبان ديگر هرگز نمي تواند آنچه را كه در زبان مبدأ اراده شده با تمام كيفيت و القائات آن به زبان مقصد منتقل كند و اين نظريه به جهت توانايي هاي ويژه اي كه در هر زبان وجود دارد، چندان هم دور از منطق نيست. با وجود اين، با رعايت برخي نكات فني و اشراف كامل در زبان مبدأ و مقصد و اطلاعات و علم كافي در زمينه موضوع و مطلبي كه ترجمه مي شود، مي توان تا اندازه اي به انتقال دقيق و كامل متن اصلي به مخاطب، كمك كرد. بدون نام بردن از مترجم خاصي، بايد عرض كنم كه متأسفانه برخي از مترجمان ما به دليل عدم آشنايي كافي با زبان مبدأ، عدم احاطه كامل به زبان فارسي، عدم درك و دريافت دقيق متن و موضوع اصلي مورد ترجمه و گاهي شتاب و سهل انگاري در ترجمه، ترجمه قابل قبولي از آثار تركي ارائه نكرده اند. وجود غلطهاي بي شمار و اشتباهات دستوري و نجومي مخاطب فارسي زبان را دچار سردرگمي مي كند تا جايي كه آنان گاهي فكر مي كنند، اثر اصلي، اثر چندان شايسته اي نبوده است، در حالي كه چنين نيست. يك ترجمه موفق ترجمه اي است كه بتواند حس و آنچه را كه در انديشه مؤلف اصلي است به مخاطب انتقال دهد و سبك و شيوه نوشتاري وي را معرفي كند، حتي اگر مترجم در برخي موارد ناگزير از توضيح يا حذف بخشي از متن باشد.
* از «اگر كمونيسم بياد» كه آخرين ترجمه  شما از تركي است بگوييد.
- اگر كمونيسم بياد، مجموعه ۱۷ قصه طنز از «مظفر ايزگو» است كه به نظر من، قصه هايي دارد با ساختار بسيار محكم و اسلوب جديد كه در نوع خود بي نظير است. قصه «دقيقه سي و سوم»، ده سال بعد، زماني كه من گفتم چاه محمود افندي نمونه هاي موفقي از آثار ايزگوست. شگرد كار ايزگو را در قصه اي از غلامحسين ساعدي با نام ساندويچ ديده ام. البته كار ساعدي طنز به شكلي كه در آثار ايزگو سراغ دارم نيست، اما شيوه بسيار نزديكي با هم دارد. آثار رسول پرويزي به ويژه در شلوارهاي وصله دار شباهتهايي به آثار ايزگو دارد. هر چند تا آنجا كه اطلاع دارم پرويزي، ايزگو را نمي شناخت. ادبيات داستاني ما تا اندازه اي راه خود را پيدا كرده است، آيا مي توان به جرأت گفت: ادبيات غرب به ويژه اروپا هيچ تأثيري در ادبيات امروز ايران نداشته و ندارد؟ پاسخ هرچه باشد پاسخ من نيز در اين باره همان است.
* شاعر بودن ناصر فيض چه تأثيري در ترجمه هاي او دارد؟
- بدون شك شاعر بودن ناصر فيض در ترجمه آثار شعري از زبان تركي در شمار جنبه هاي مثبت قضيه است. زبان شعر زباني جهاني است، شيوه ها و شگردها جزء حواشي آن است. زبان شعر زبان عشق است و عاشقان جهان همه يك حرف را بر زبان مي آورند. به قول خودم:
براي آنكه بسوزند عاشقان با هم
زبان عشق يكي شد ميان ملت ها
اما دقت در انتخاب واژه هاي هم معني، شناختن ظرف كلمات، آگاهي نسبت به اصطلاحات هر دو زبان و رعايت بسياري از عناصر جنبي ديگر كه در حين كار ترجمه خود را نشان مي دهند، مي توانند در يك ترجمه موفق، نقش حياتي ايفا كنند. بديهي است كه يك مطلب علمي مثل فيزيك و شيمي را كسي كه فيزيك و شيمي مي داند بهتر از ساير مترجمين ترجمه خواهد كرد. در شعر هم اين مسئله به نفع ترجمه مي انجامد، پس چه كسي شايسته تر از شاعر مترجم، براي ترجمه شعر است؟
* ادبيات تركيه تا چه اندازه  روي آثار خود شما مؤثر بوده است؟
- اين سؤالي است كه از ديگران بايد پرسيد؟ شايد من، خودم متوجه تأثير ادبيات تركيه بر آثارم نشوم. اما همين قدر مي دانم كه اين علاقه زياد به ناظم حكمت و ايزگو و به طور كلي ادبيات تركيه، سرانجام جايي خود را نشان خواهد داد. اين روزها حس مي كنم مي خواهم قصه كوتاه طنز بنويسم يا منظومه هاي بلند به همان بلندي كه در شعر ناظم هست.

نگاهي به كتاب داستان سيستان
سفرنامه اي صميمي
007269.jpg

سفرنامه نويسي از حضور و نحوه سلوك و برخورد چهره هاي سياسي با مردم وشهروندان، سنت ديرپايي در ادبيات ما دارد، اگر چه قاعده اين گونه نوشته ها اين است كه بيشتر رسمي و خشك و غيرصميمي است، لذا در خوانندگان كمتر انگيزه اي براي خواندن ايجاد مي كند. اما در اين ميان هستند برخي سفرنامه ها كه به دليل حضور و البته پذيرش يك داستان نويس براي نوشتن آن رنگ و صبغه اي ديگر و البته صميمي تر و روان تر به خود گرفته است. «داستان سيستان» كه سفر ۱۰ روزه آيت الله خامنه اي، رهبر انقلاب به استان سيستان است، از جمله اين آثار است. اين سفرنامه كه صبغه اي داستان گونه به خود گرفته است، يك تفاوت با ساير سفرهاي رهبر انقلاب دارد و آن اينكه ايشان پيش از انقلاب و به صورت تبعيد در اين منطقه به سر مي بردند و لذا برخي از چهره هاي اين ديار خاطرات و ناگفته هايي از آن حضور دارند كه نويسنده به ظرافت آن را در «داستان سيستان» آورده است. يادداشتي درباره اين كتاب را بخوانيد.
رضا اميرخاني كه به خاطر داستان «من او» در چند سال اخير به عنوان استعدادي جدي در حوزه داستان نويسي شناخته شده است، در مقدمه انتقادي و جسارت آميزش به ديداري كه بعدها منجر به نگارش اين داستان شده است اشاره مي كند. به خصوص آنجا كه از دقت رهبر انقلاب در شناختن تك تك نويسندگان و نام بردن از آثارشان ياد مي كند و البته به خاطره اي از مسئولي ديگر در اين زمينه اشاره مي كند.
«براي من خيلي عجيب تر بود كه ره بر (نويسنده در تمامي متن و حتي در عنوان كتاب از اين املاء براي رهبر استفاده كرده است) يك مملكت كه حتماً كارهاي زيادي براي انجام دادن دارد، فرصت داشته باشد كه اين همه كار را بخواند، اما مسئولان فرهنگي ما وقتشان شريف تر باشد از اينكه براي چنين كارهاي نحيفي صرف شود ... واي بر ايشان، و البته به عبارت دقيق تر يا ويلنا! چپ و راست، جديد و قديم، دولتي و غيردولتي، بسياري شان به اندازه آقا ما را نمي شناسند. سال ها پيش خواستم وقت بگيرم از مسئولي فرهنگي، بعد از دو هفته ميسر شد كه تلفني با او صحبت كنم، گفتم فلاني هستم،  گفت از كجا، گفتم از خانه! گفت نمي شناسمت، گفتم حضرت! سه هفته نگذشته است كه به من با دست خودت جايزه دادي و از قلم روان من در حضور آن مسئول درجه يك مملكتي تعريف كردي. گفت كدام جايزه؟ كدام كتاب؟ به او گفتم. گفت: اي آقا من كه وقت نمي كنم كتاب بخوانم ... شقشقه هدرت».
و سپس در ادامه مي نويسد «كاش مسئولان فرهنگي ما، نمي گوييم بينش، شناخت، شعور ... كاش به اندازه ره بر كتاب مي خواندند. و كاش(تر!) كه رهبري توي يكي از اين ملاقات ها مثل اساتيد دانش گاه كه ناغافل آزمونك (به قول خودشان كوييز) مي گيرند، ناگاه به اين مسئولان فرهنگي مي گفت كه هر كدام كاغذي و قلمي آماده كنند و نام پنج كتاب خوب و نام دو فيلم دوست داشتني و فقط نام يك موسيقي غيرمبتذل را بنويسند. همين. هنرهاي تجسمي هم پيش كش...»
در همين مقدمه وي ضمن انتقاد از ديگر نويسندگاني كه با وي در نشست با رهبر حضور داشتند و بيشتر گله گذاري هاي نه چندان در شأن نويسنده را طرح كردند، اشاره كرده و از برخي رفتارها ابراز گله مندي مي كند.
«وقتي آقا بلند شدند. چند نفري جلو رفتند كه ره بر را ببينند و صحبتي بكنند و ... من هم خيلي دوست داشتم، اما بعضي از دوروبري ها را كه ديدم چه گونه به دنبال دادن كتاب و فيلم نامه و در حقيقت تصويب آن هستند، حالم گرفته شد و كنار ايستادم. بيرون آمدني يكي آمده بود پهلوي مسئولي فرهنگي و مي گفت شما شاهد باش كه من در خدمت آقا، از فلان مسئول بالاتر دوبار تعريف كردم! بوي نفسانيت بدجوري بلند شده بود...»
استفاده از برخي فضاسازي هاي مناسب براي كشاندن خواننده به داستان از جمله نكات خواندني اين كتاب است:
«ره بر نشسته است در جاي گاه و نماينده اش در استان صحبت مي كند. ما كه مي رسيم ناگهان مي گويد:
- شاه يك كار خيلي خوبي كرد ...
من هول مي شوم. هم راهان نيز. همه دهان هامان باز است كه نماينده  ولي فقيه خيال مان را راحت مي كند و ادامه مي دهد:
- شاه يك كار خيلي خوبي كرد و آن هم تبعيد آقا به اين استان بود ...
حتا خود ره بر هم خنده اش گرفته است.»
و يا زماني كه آن پيرمرد بلوچي پس از جدال و كنار زدن محافظان مي خواهد نامه اي را به رهبر بدهد:
«تعداد محافظا ن به عوض آرام كردن پيرمرد، او را جري تر كرد و شروع كرد به هل دادن محافظ ها. ديگر با دست گرفته بودندش و او هم داد مي زد. ره بر از بالا اشاره كرد كه رهايش كنند. محافظ ها كه رهايش كردند، دست كرد داخل دشداشه، دست محافظ ها هم رفت زير كت ... نامه اي را درآورد و جلو رفت:
- بايد با دست خودت بگيري....
ره بر خم شده بود و پيرمرد روي نوك پنجه ايستاده بود. عاقبت يكي از محافظ ها بالا رفت و نامه را از دست پيرمرد گرفت و به دست ره بر داد ...»
از اين گونه مثال ها و نمونه ها در كتاب فراوان وجود دارد و نويسنده سعي كرده است تمامي اين نكات را با ريزبيني به روايت كشد.
آغاز سفرنامه با داستان سيستان به جمله اي معروف از ابوالفضل بيهقي در فصل بر دار كردن حسنك مزين شده است كه هم نويسنده و هم خواننده را تحذير مي دهد كه قرار نيست با نوشته اي سراسر تعريف و تمجيد و يا بي حقيقتي در روايت رو به رو شود.
«در تاريخي كه سعي مي كنم سخني نرانم كه آن به تعصبي و تزيدي كشد و خوانندگان اين تصنيف گويند شرم باد اين پير[بي پير!] را!»
اما در نهايت اگر چه نويسنده سعي كرده چنين فضايي را حفظ كند، اما بيشتر اين فضا به مسائل حاشيه اي پرداخته شده تا اصل ماجرا.

مرور كتاب
توسعه به مثابه فرهنگ

اقتصاد و فرهنگ‎/نويسنده: ديويد تراسبي ‎/ترجمه: كاظم فرهادي ‎/ناشر : ني / چاپ۱۳۸۲
كارخانه هاي نخ ريسي قديمي به عنوان باستانشناسي صنعتي ارزش فرهنگي زيادي دارند ولي ممكن است به عنوان ملك هيچ بازاري نداشته باشد زيرا ديگر به درد كار اصلي خود نمي خورند.
ناتانيل ليچفيلد
دنياي كنوني ما پس از تجربه هاي گران و سازوكارهاي متمادي اينك دريافته است كه جهان بدون فرهنگ نمي تواند به حيات خود ادامه دهد. امروز بشريت بيش از هر زماني به پويايي فرهنگ براي پاسداري از ميراث باستاني و نمادها و سمبل هاي فرهنگ كه هم كاركرد اقتصادي خواهند داشت و هم كاركرد فرهنگي نيازمند است.
تا همين ربع قرن پيش، براي اغلب طبقات فرهنگي و جامعه اهل فرهنگ، اقتصاد يك متغير مزاحم و موجود موذي و آزاردهنده است كه در خوش بينانه ترين وضعيت خوره خلاقيت آنان است چه در آن هنگام كه اقتصاد به عنوان حامي فرهنگ عمل مي كند و چه هنگامي كه در فقدان اقتصاد اهميت فرهنگ از كف مي رود. اين مسئله گاه براي روشنفكران چنان اهميت خواهد يافت كه انديشمندي چون سارتر در خاطرات خود آورده است كه «هرگز تمايلي به شمردن اسكناس ها نداشته ام» از سوي ديگر، بسياري از هنرمندان خلاق از اين فكر رنجيده خاطر مي شوند كه فعاليت شان بخشي از يك صنعت تلقي شود. مطلب اين است كه آنان معتقدند به اين ترتيب فقط جنبه هاي تجاري توليد هنري مورد تاكيد خواهد بود و انگيزش خلاقانه محض به انقياد تقاضاهاي بازار در خواهد آمد. اين عقيده را هنرمنداني بيان مي دارند كه محرك شان در خلق اثر هنري صرفا ارزش فرهنگي است و به منافع مالي نظر ندارند اما اقتصاددان بي ظرافت كه چشم شان به «ساختار بازار» «نسبت هاي تمركز» «تقاضاي كار» و «ارزش افزوده» است اهميتي براي اهداف ظريف تر هنري قائل نيستند.
اما همه اين دغدغه ها متعلق به سال هاي نخست و مياني قرن بيستم ميلادي است كه شبكه هاي اطلاعاتي و دنياي ارتباطات براين باور است كه حوزه هاي بين رشته اي و ميان رشته اي همه اين يكسونگري ها را محو و كم رنگ ساخته است ما ديگر نمي توانيم همانند گوگن و ولاسكز تنها به امر نقاشي و هنر تجسمي بپردازيم .دنياي جديد به همه اين رشته ها در زنجيره اي از روابط نگاه مي كند نه به گونه متفاوت و مجزا. به همين دليل فرهنگ بدون اقتصاد راهي را خواهد پيمود بسان سلول مرده در دنياي نامتناهي.
به همين دليل است كه استيون كانر، به نقل از بودريار مي گويد: «ديگر نمي توان قلمرو اقتصادي يا توليدي را از قلمروهاي ايدئولوژي يا فرهنگ جدا كرد زيرا مصنوعات، انگاره ها و بازنمودهاي فرهنگي حتي احساسات و ساختارهاي رواني به قسمتي از جهان اقتصاد تبديل شده اند، مرز ميان انگاره يا وانمودن و واقعيتي كه باز مي نمايد مبهم است، بنابراين براي مثال بودريار مي گويد كه ديزني لند بيش از ايالات متحده واقعي كه ديزني لند از آن تقليد مي كند واقعي است.»
ديويد تراسبي يكي از اقتصاددانان توسعه اي در اين كتاب بر اين باور است كه نسبت اقتصاد و فرهنگ در پروسه يك توسعه جامع و پايدار بيش از پيش نسبت مساوي و برابر است ديگر نمي توانيم چشم خود را نسبت به هشدارهاي زيست محيطي و تاثيرات گلخانه اي كه در نهايت به گرم شدن زمين مي انجاميد ببنديم، صاحبان سرمايه و جهان سرمايه داري سالهاست كه براي كاهش خطرات لايه ازن دست به سوي فرهنگ دراز كرده اند آنان دريافته اند كه تنها از سوي متوليان فرهنگ مي توانند اين معضل جهاني را مرتفع سازند.
از سوي ديگر، سالهاست كه بسياري از نمادهاي فرهنگ و هنر، سنجه هاي ذاتي خود را يافته اند و آنقدر از سنجه هاي اقتصادي دوري گزيده اند كه براي نزديك ساختن آن نيازمند يك همت جهاني هستيم. ديگر بسياري از اين نمادها به سهولت قابليت تبديل به مولفه هاي اقتصاد ندارد چه آنكه هنر در ذاتي خود كمي پذير نيست و در عوض اقتصاد نيز در ذاتي خود كيفي پذير نيست اگرچه جلوه هاي بيروني اقتصاد كيفيتي است كه به كميت تبديل مي شوند اما ذات خلاقيت و نمادهاي بصري و زيبايي شناختي هنر مي تواند در بلند مدت در فضاي متفاوت در افزايش و كاهش كمي موثر و يا بي تاثير باشد.
«دلايلي وجود دارد كه نشان مي دهد چرا ممكن است نتوانيم ارزش فرهنگي را از طريق تمايل افراد به پرداخت پول بشناسيم اول اين كه ممكن است مردم در باره ابژه يا فراگرد فرهنگي مورد نظر آن قدر آگاهي نداشته باشند كه بتوانند در باره آن داوري معتبري بر اساس تمايل به پرداخت پول انجام دهند. اگر اين نارسايي اطلاعاتي گسترده باشد مي تواند استفاده از رجحان هاي افراد به عنوان مبنايي براي داوري در باره ارزش فرهنگي يك ابژه يا فراگرد را دچار ترديد كند. دوم اينكه ممكن است برخي ويژگي هاي ارزش فرهنگي، را نتوان براساس رجحان ها بيان كرد. ممكن است يك فرد كاملا آگاه نتواند برخي كيفيت هاي بهتر يا بدتر بيان كند و آن ها را صرفا چيزي از نشر كيفي متفاوت بداند... سوم اينكه ممكن است برخي ويژگي هاي قابل ارزش سنجه هاي فرهنگي فقط بر حسب سنجه اي قابل سنجش باشد كه با سنجش متريك پولي غير قابل مقايسه است يا به آن تبديل پذير نيست. »
با اين همه ،ديويد تراسبي بر اين عقيده پاي مي فشرد كه توانايي مردم براي ادامه يك زندگي بهره برداري از زندگي مطلوب و دسترسي به دانش و علوم به قدر كافي نيازمند تاثيرات فرهنگ اند هيچ اقتصادي نمي تواند بدون تاثير فرهنگ متعالي، شكوفا شود و به نظرم جلوه هاي توسعه كه در سال هاي دهه ۹۰ به سوي توسعه فرهنگي پيش رفته چيزي جز نياز به اين بخش را توجيه نمي سازد.
جهت گيري مجدد تفكر توسعه به اين صورت، پي آمدهاي فرهنگي آشكاري دارد. مردم به عنوان ابژه و ابزار توسعه در انزوا قرار ندارند. آنان به راههاي گوناگون با يكديگر در تعامل اند، و چارچوب اين تعامل را فرهنگ آنان فراهم مي كند ـ عقايد، ارزش، زبان ها، سنت هاي مشترك شان و نظاير آن ها بافت زندگي روزانه شان را تشكيل مي دهد همان طور كه كميسيون جهاني سازمان ملل در باره فرهنگ و توسعه (۱۹۹۵) نشان داده، مفهوم پردازي مجدد توسعه برحسب مفاهيم انساني، فرهنگ را از حاشيه تفكر اقتصادي به مركز صحنه مي آورد. در اين شرايط ممكن است مفاهيم توسعه اقتصادي، توسعه انساني و توسعه فرهنگي در نظريه جامع تري در باره دگرگوني در جهان رو به توسعه جذب شوند.
مجيد يوسفي

معرفي كتاب

انتشار دو عنوان كتاب درباره جنگ تحميلي
مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه پاسداران در ادامه انتشار سلسله كتاب هايي درباره جنگ تحميلي، اقدام به تهيه و انتشار دو عنوان كتاب جديد كرده است. مروري بر اين كتاب ها را در پي آورده ايم:
آخرين تلاش ها در جنوب
نويسندگان: محمدحسين جمشيدي و محمود يزدان فام/ نظارت و ويرايش محتوايي: محسن رشيد و مهدي انصاري/ ويرايش ادبي: گودرز نوروزي/ ۶۳۷ صفحه/ با جلد گالينگور/ ۳۵۰۰ تومان.
كتاب حاضر ۵۱ روز از دوران جنگ ايران و عراق را در برمي گيرد و در مجموع ۵۳۳ گزارش درباره جنگ و موضوعات مربوط به آن در مقطع ۱/۱۲/۱۳۶۵ تا ۲۲/۱/۱۳۶۶ را شامل مي شود.
«آخرين تلاش ها در جنوب» عنوان كتاب چهل و هفتم از مجموعه بزرگ روزشمار جنگ ايران و عراق است كه تاكنون كتاب هاي اول، دوم، دهم، يازدهم، بيستم، سي وسوم، چهل و سوم، چهل و چهارم و پنجاهم آن منتشر شده و در اختيار عموم قرار گرفته است.
آبادان در جنگ
طرح و اجرا: ابوالقاسم حبيبي/ ۱۵۰ صفحه، خشتي/ با جلد سلفون/ ۲۵۰۰ تومان.
«آبادان در جنگ»، جلد ششم از مجموعه اطلس هاي راهنماي جنگ ايران و عراق است. اين كتاب كه روايتي است از وقايع آبادان از گذشته دور تا پايان جنگ، هفت فصل دارد كه نويسنده در فصل اول، به موقعيت جغرافيايي آبادان پرداخته است.
در فصل دوم، نهضت ملي شدن صنعت نفت و حوادث مرتبط با آبادان در آن دوران تشريح شده است. در فصل چهارم آغاز جنگ و پيشروي ارتش عراق به طرف آبادان و محاصره آن بررسي مي شود. در فصل پنجم، اهم وقايعي كه در دوران محاصره آبادان رخ داده، آمده است. در فصل هاي ششم و هفتم حماسه بزرگ شكستن محاصره آبادان و عمليات عبور از اروند رود و فتح فاو گزارش شده است.
كافه نادري
سراينده: شاهكار بينش پژوه/ ناشر: خيام/ چاپ اول، ۱۳۸۳/ ۱۰۸ صفحه، رقعي/ با جلد سلفون/ ۲۵۰۰ تومان.
پديده هاي انرژي زايي و رديابي نشانه هاي روح زايي
تهيه و تدوين: مركز تحقيقات و مطالعات انرژي زايي- روح زايي/ نشر حم/ چاپ اول، ۱۳۸۲/ ۲۵۶ صفحه، رقعي/ ۱۶۰۰ تومان.
از مرثيه تا تعزيه
مؤلف: غلامرضا گلي زواره/ ناشر: حسنين (عليهاالسلام)- قم/ چاپ اول، زمستان ۱۳۸۲/ ۲۵۱ صفحه، رقعي/ ۱۲۰۰ تومان.
بررسي هاي انجام شده درباره چگونگي شكل گيري تعزيه و نيز ارزيابي اشعار شبيه خواني، عمده مطالب كتاب را به خود اختصاص داده است. در پايان نيز چند مجلس تعزيه از نسخه هاي ميرعزا آمده است.

|  انديشه  |   زندگي  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |