جمعه ۱۲ تير ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۴۲۵
index
گفت و گوي يك كاريكاتوريست با عرفات
معاهده صلح را من اول امضا كردم
پلانتو، كاريكاتوريست معروفي است كه دايماً كارهايش را در روزنامه «لوموند» مي بينيم. او در سفري به فلسطين با ياسر عرفات به گفت و گو نشسته است. پلانتو از ۱۹ تا ۲۴ ماه مه را در اين سرزمين گذرانده و توانست در رام  ا... براي دومين بار عرفات را ببيند. او در سال ۱۹۹۱ نيز در تونس در مورد برخي طرح هاي مربوط به جنگ ميان اسرائيل و فلسطين با عرفات گفت و گو كرده بود.
سهيلا قاسمي
004395.jpg

سال ۱۹۹۱، طرحي در مورد آينده فلسطين همراه با كليمي ها و همچنين مسيحي ها و مسلمانان در كنار هم داشتيد آيا فكر مي كنيد روزي اين لوگو، آنطور كه آن زمان مي گفتيد پشت سكه هاي خاورميانه چاپ شود؟
اين چيزي است كه باور داريم.
فكر مي كنيد روزي برسد كه در منطقه اي پرچمي مركب از پرچم اسرائيل و فلسطين افراشته شود؟
(ياسر عرفات نشانه هاي روي كتش را نشان مي دهد يكي از اين نشان ها پرچم اسرائيل را نشان مي دهد.)
نبايد آن را زير چفيه تان پنهان كنيد.
چفيه پنهانش نمي كند فقط آن را مي پوشاند.
بله، ولي اگر مشخص باشد زيباتر است.
شيوه چفيه سركردن من يادآور نقشه فلسطين است.
برخي طرح ها هستند كه ياسر عرفات را مخالف فعاليت هاي حماس نشان  مي دهند چنين طرح هايي قابليت چاپ شدن در مطبوعات فلسطيني را دارند؟
چيزهايي به مراتب حادتر از اينها هم مي توانند در مطبوعات منعكس شوند.
واقعاً فلسطيني ها در برخي طرح ها شما را متهم مي كنند؟
تا به حال هيچ حمله اي در مطبوعات به شيوه كاريكاتور مرا نشانه نگرفته است. البته فلسطيني ها بيشتر از طريق مقالات مخالفت هاي خود را بيان مي كنند هيچ بعيد نيست در كاريكاتورها هم شاهد چنين چيزي باشيم. در مطبوعات همه چيز محتمل است.
004398.jpg

اگر در طرحي عرفات را در حال مخالفت با حماس نشان دهند، به نظر شما اين طرح واقعي خواهد بود؟ يعني آيا عرفات واقعاً تلاش مي كند مانع حماس شود؟
دوست دارم چيزي را به شما يادآوري كنم. در بخشي از سخنراني ام در اجلاس كشورهاي عرب كه از طريق ماهواره هم منتشر شد گفتم: «ما در برابر شما و در برابر همه مردم دنيا تضمين مي كنيم كه همواره حمله به مردم غيرنظامي، چه فلسطيني و چه اسرائيلي را محكوم مي كنيم، چرا كه اين كار با اصول انسانيت و باورهاي مذهبي مان مغايرت دارد.»
(پلانتو طرحي را به  عرفات نشان مي دهد) در اين طرح اسرائيلي ها فلسطيني ها را در مارپيچي جهنمي اسير كرده اند و آنها براي نجات خود ناچارند به هر راهي متوسل شوند. شايد اين كبوتر آنها را نجات دهد...
ديوار برلين را به خاطر داريد؟ مگر اين ديوار فرو نريخت. مگر همه دنيا باعث نشد كه  ديوار فرو بريزد.
شايد اين كبوتر باعث ريختن ديوار شود.
به نظر من اين كبوتر نشان دهنده اراده فلسطيني ها براي فرو ريختن ديوار و به دست آوردن صلح است.
شما بسيار اميدوار هستيد، آيا حيقيتاً روزي اين كبوتر بر فراز فلسطين، بالاي سر فلسطيني ها و اسرائيلي ها پرواز خواهد كرد؟
البته (در اين جا عرفات به زبان فرانسه صحبت مي كند) اين جا سرزميني مقدس است. البته فقط براي من اينطور نيست همه دنيا آن را مقدس مي دانند.
مي دانيد كاريكاتوريست هاي اسرائيلي آماده انتقاد از شما هستند. آنها همچنين آماده اند تا از دولت شارون هم انتقاد كنند.
خب به هر حال در همه دنيا نويسندگان و طراح هايي هستند كه به تصميمات دولت اسرائيل حمله مي كنند.
يك روزنامه نگار فلسطيني مي تواند از سياست هاي دولت خود انتقاد كند؟
اوه البته، ما در اين جا دموكراسي بسيار نامحدودي داريم.
وقتي فلسطيني ها در طرح هايشان از شما انتقاد مي كنند پيش آمده كه با خود بگوييد  «نه، نه، آنها حق ندارند به اين شكل كاريكاتور مرا بكشند؟»
مسئله انتقاد از من نيست. آنها در مورد مسايل مهم و حوادث نظر مي دهند.
ممكن است اين طرح را امضا كنيد؟ (و طرحي را نشان مي دهد)
(عرفات آن را امضا مي كند)
ممنون، به نظر شما شارون هم مي تواند جايي از اين طرح را امضا كند؟
واقعاً فكر مي كنيد مي توانيد از او هم روي همين طرح امضا بگيريد؟
چندان اميدي ندارم.
من اولين كسي بودم كه معاهده صلح با آنها را در كاخ سفيد امضا كردم. به نظر شما طبيعي است كه آنها مرا ۴۴ ماه تمام در اين منطقه محصور كرده اند؟ حتي براي تنفس طبيعي، پمپ اكسيژن كافي در اين جا نيست. اين كار كثيفي است. من آفتاب نمي بينم و وقتي از اين جا خارج مي شوم فقط تا نزديك پله ها مي روم. آنها همه چيز را به خود منحصر كرده اند و در حالي كه در ساختمان هاي مرتفع زندگي مي كنند من حق بيرون رفتن هم ندارم.
منبع: لوموند

حكايت هاي پندآموز و دلنشين ملانصرالدين
بين دوشاخ گاو
كشكول
روزي ملا شال و كلاه كه نه، دستار به سر بست و شال به كمر پيچيد و گيوه به پا كرد و جوال گندم را بار خرش كرد و روانه آسياب شد. در بين راه براي خودش فكرهاي صدمن يك غاز كرد و غرق عالم خيال و توهم شد. فكر كرد اگر بار خرش تبديل به طلا بشود، چه مي شود. به خودش آمد و في الفور دست به دعا برداشت و با خلوص نيت دعا كرد و از خدا خواست كه خيالات و آرزوهايش برآورده شود و گندمش طلا گردد. اما هنوز دعا به لحظه آمين نرسيده بود كه ته جوال جر خورد و گندم ها عين ماجراي هانسل و گرتل ريختند وسط جاده و از خود رد به جا گذاشتند. ملا آشفته شد با يك دست خر را نگه داشت و با دست ديگر جلوي سوراخ جوال را گرفته بود و همچنان كه تقلا مي كرد باقي گندم ها را حفظ كند رو به آسمان كرد و گفت: «خداوندا اينها را كه طلا نكردي لااقل زمين شان نمي ريختي.
ملا به آسياب كه رسيد، ديد آسياب به نوبت است و تا گندمش آرد شود كار دارد. رفت پيش هم ولايتي ها كه زير سايه درخت نشسته بودند و از هر دري سخن مي گفتند كه وقتشان بگذرد. آخرسر صحبت رسيد به اين جا كه هركس چه آرزويي دارد. ملا گفت: «من آرزو دارم حاكم شوم.» پرسيدند: «اگر حاكم شوي چه مي كني؟» گفت: «اول از همه دستور مي دادم كه روزي صد دينار به خودم پاداش بدهند كه مجبور نباشم كار كنم.» آن روز باقي هم ولايتي ها هم آرزويشان را گفتند و آردشان را تحويل گرفتند و برگشتند خانه هايشان. اما فكر طلا و دينار بدجوري به جان ملا افتاده بود و هيچ جوري از ذهنش خارج نمي شد. يادش افتاد كه مدت ها پيش ده سكه طلا به رفيقي قرض داده و آن رفيق به روي مبارك نمي آورد. به فكر بود كه راهي پيدا كند و ده سكه اش را زنده كند. آمد خانه و دست پخت زنش را خورد و دستار از سر باز كرد و به خواب رفت. در خواب رفيق مذكورش را ديد و يقه اش را چسبيد. گفت: «خوب گيرت آوردم، زودباش بدهي ات را بده.» بدهكار هم ۹ سكه طلا درآورد و گفت: «ملا؛ فعلاً اين۹ تا را بگير، تا بعداً آن يكي را هم بدهم.» ملا قبول نكرد و محكم ايستاد و همه طلبش را طلب كرد. مشاجره بالا گرفت و از ملا اصرار و از رفيق بدهكار انكار. كه يكهو از خواب پريد و ديد از سكه خبري نيست. دوباره چشم هايش را بست و خودش را به خواب زد و گفت: «قبول، فعلاً همان ۹ سكه را بده تا ببينيم بعد چه مي شود.» اما خواب پريده ديگر بازنگشت. به زنش گفت بقچه اش را بپيچد كه به حمام برود. زن هم لنگ و قديفه و گل سرشور و سفيدآب لاي بقچه پيچيد و داد دست ملا و ملا به قصد حمام راهي كوچه و بازار شد. در گوشه اي ديد رفقايش نشسته اند و سيني حلوا گذاشته اند جلويشان و دارند حلوا مي خورند. رفت جلو سلام كرد و لقمه اي حلوا به دهن گذاشت و گفت: «من حلوا را از هر غذايي بيشتر دوست دارم. اما حيف و صدحيف كه تا حالا نتوانسته ام حلوا بپزم و بخورم.» گفتند: «چطور؟» گفت: «چون هر وقت آرد مي خرم، شكر ندارم، هر وقت شكر مي خرم، روغن ندارم، هر وقت روغن مي خرم، زعفران در خانه نيست و...» پرسيدند: «تا حالا هيچ وقت نشده كه همه اينها در خانه تو حاضر باشند؟» گفت: «چرا، اما آن وقت خودم در خانه نبوده ام.» ملا اين را گفت چند لقمه ديگر حلوا خورد و راه افتاد طرف حمام. طرف عصري بود و حمام خلوت. ملا همان طور كه داشت به سروتنش در خزينه آب مي ريخت، شروع كرد آوازي را زمزمه كردن. صدا در حمام پيچيد و ملا دريافت كه صداي دلنشيني دارد و بعد با صداي بلندتر زد زير آواز و از صدايش هم بسيار خوشش آمد. سروتن را كه شست، لباس تميز پوشيد و به جاي خانه يكراست رفت مسجد و رفت بالاي گلدسته و شروع كرد به اذان گفتن. مردم جمع شدند پاي گلدسته و با تعجب به ملا نگاه كردند. يكي داد زد: «آهاي! مگر مجبوري با اين صداي انكرالاصوات اذان بي موقع بگويي؟» ملا هم كه اين بار از صداي خودش خوشش نيامده بود، گفت: «تقصير من نيست. اگر يك آدم خيري پيدا مي شد و بالاي گلدسته، خزينه اي مي ساخت و من مي رفتم توي آن اذان مي گفتم، آن وقت تصديق مي كردي كه چه صدايي دارم و چه لحن داوودي اي...» ملا شرمنده مردم و دلخور از آواز ناكوكش پايين آمد و رفت خانه و چشمش افتاد به گاوي كه بسته شده بود گوشه حياط. مدت ها بود كه ملا هوس كرده بود بنشيند وسط دوشاخ گاو و ببيند چه مي شود. خانه را خلوت يافت و ديد وقت خوبي است، ضمن آن كه گاو هم خسته از صحرا برگشته دارد چرت مي زند. ملا فرصت را مغتنم شمرد و پريد نشست روي سر گاو، بين دو شاخ و دو دستي چسبيد به شاخ ها. گاو هم هراسان از جا پريد و ملانصرالدين را انداخت هوا. زن ملا از صداي افتادن چيزي سنگين وحشت زده از مطبخ بيرون پريد و ديد ملا وسط حياط دراز به دراز افتاده و سروصورتش غرق خون است. زن به خيال اين كه ملا مرده، بنا كرد به گريه و زاري و به سروسينه زدن، اما ملا تكاني خورد و به هر زحمتي بود پا شد نشست و با آه و ناله به زنش گفت: «گريه نكن عزيزم! با آن كه بسيار صدمه ديدم، ولي خرسندم كه به مقصودم رسيدم و توانستم بنشينم وسط دو شاخ.»
زن ملا كه ملتفت ماجرا شد قدري سركوفتش زد و بالاخره زخم هايش را بست و خون هايش را پاك كرد، شوربايي برايش پخت و رختخواب انداخت كه بخوابد. ملا از فرط خستگي و آسيب ديدگي خيلي زود خوابش رفت و در خواب ديد گنجي پيدا كرده و اين گنج به قدري سنگين است كه وقتي مي خواست آن را روي شانه اش بگذارد، از بس زور زد شلوارش را خيس كرد. بيدار كه شد زنش هوار كشيد: «خجالت نمي كشي با اين سن و سال، مثل بچه ها...» ملا گفت: «نسنجيده حرف نزن! اگر خوابم راست درآمده بود، حالا دست و پايم را مي بوسيدي و اگر حتي شلوارم را زرد كرده بودم، ايراد نمي گرفتي. چه كنم كه از بخت بد فقط نصف خوابم درست درآمد.» ... نصف شب بلند شدند و آب و آبكشي كردند و دوباره رختخواب انداختند و خوابيدند. خروپف ملا كه بلند شد، زنش گفت: «ملا، اينقدر خروپف نكن، نمي گذاري بخوابم.» ملا جواب داد: «حرف زيادي نزن. بار اول كه اين را گفتي، سه چهار شب تا صبح خوابم نرفت، ديدم خودت خروپف مي كني و من اصلاً خروپف نمي كنم.»
حالا بگذاريد ملا بخوابد كه فردا صبح ماجراها خواهد داشت.

يادمان
004389.jpg
محمد رنجبر
جوان ترها او را به عنوان سرپرست تيم ملي مي شناختند. با چهره اي شكسته و خسته كه در جنجال هاي اخير تيم ملي هم حرف هاي زيادي شنيد. مسن ترها اما او را در زمين به ياد مي آورند. بازيكني خستگي ناپذير كه هيچ مهاجمي را ياراي عبور از او نبود.
رنجبر يك شنبه شب رفت. پيرمرد كه در هفته هاي اخير وضع جسماني مناسبي هم نداشت، درگذشت تا بار ديگر ثابت كند قدر آنها را كه هستند نمي دانيم...

لانگ شات
چهره: آقاي نخست وزير
اين هفته، هفته نخست وزيران كشورهاي مختلف جهان بود. شرق و غرب يا شمال و جنوب هم فرقي نمي كرد. نگاهي به اين نام ها و نحوه عملكردشان در اين هفته بيندازيد تا بيشتر موضوع برايتان روشن شود...
ولاديمير اسپيدلا
اصولاً در عرصه سياست فرقي نمي كند كه كشوري در عرصه هاي فرهنگي يا ورزشي در چه وضعيتي باشد. سياست، اين حرف ها را برنمي تابد.
براي همين، درحالي كه همه جهان اين روزها نام جمهوري چك را تنها با پاول ندود و تيم ملي فوتبال اين كشور در جام ملت هاي اروپا به جا مي آورند، نخست وزير اين كشور خيلي بي سروصدا استعفاي خود را تقديم واسلاو هاول رئيس جمهور چك كرد. اسپيدلا رئيس حزب سوسيال دموكرات چك بود و البته دليل اصلي استعفايش عدم حمايت همحزبي ها از او عنوان شده است. اسپيدلا اولين رهبر اتحاديه اروپاست كه به دليل عملكرد ضعيف از كار كناره مي گيرد.
خوزه دورا باروسو
اما اوضاع براي همه نخست وزيرها به اين بدي هم نيست. باروسو پرتغالي فعلاً مورد حمايت ترين فرد براي رياست كميسيون اتحاديه اروپاست. كسي كه هم حمايت گرهارد شرودر صدراعظم آلمان را با خود دارد و هم از سوي ژاك شيراك رئيس جمهور فرانسه تاييد شده است.
نكته جالب تر پشتيباني رئيس جمهور كشور بزرگتر همسايه يعني اسپانيا از باروسو است. به اين ترتيب وضعيت خوزه دورا باروسو فعلاً وضعيتي ايده آل است.
ظفرا... خان جمالي
نخست وزير پاكستان اوايل اين هفته به ديدار ژنرال پرويز مشرف رفت و از او خواست تا با استعفايش موافقت كند.
خان جمالي در ماههاي اخير مشكلات زيادي با رئيس جمهور داشت و به نظر مي رسد حكم استعفاي او توسط مشرف امضا شود چرا كه آوازه تيرگي روابط اين دو، تا رسانه هاي پاكستان هم كشيده شده بود. با استعفاي خان جمالي، بعيد نيست در چند هفته آينده خود ژنرال پرويز مشرف به يكي از چهره هاي اصلي اين ستون يا حتي صفحه تبديل شود.
شوكت عزيز
جايگزين اصلي ظفرا... خان جمالي وزير دارايي و امور اقتصادي آينده پاكستان فردي كاملاً اقتصادي است. او از حوزه اسلام آباد عضو مجلس سناي پاكستان است.
سخنگوي دولت پاكستان اواسط اين هفته اعلام كرد كه شوكت عزيز براي رسيدن به پست نخست وزيري بايد ابتدا عضو مجلس نمايندگان ملي شود و براي همين او اين هفته رقابت براي رسيدن به كرسي نمايندگي را به مدت ۴۵ روز در حوزه انتخابيه «اوكارا» آغاز خواهد كرد.
اياد علاوي
يك نخست وزير فعال و پر خبر ديگر، علاوي اين هفته به سران كشورهاي همسايه عراق نامه فرستاد و از آنها خواست تا به بازگشت ثبات سياسي در عراق كمك كنند.
علاوي به طور مستقيم در نامه اش به ايران خواستار توسعه روابط اقتصادي و حفظ و نظارت مرزهاي دو كشور شده است. همه اينها در حالي است كه هنوز نه در عراق اوضاع رو به راه شده است و نه امنيت از آن نوع كه مهاجمان خواسته اند در اين كشور برقرار گشته، نام علاوي را هم از اين پس بيشتر خواهيم شنيد.

ستاره هفته
فرهاد كاظمي
نرفت و ماند تا ثابت كند مي تواند يك تيم زمين خورده را دوباره سرپا كند.
فرهاد كاظمي «سپاهان» شكست خورده در ليگ و آسيا را به فينال جام حذفي رساند تا روزنامه هاي ورزشي، فرداي بازي تيتر بزنند «قطب زرد دوباره آمد» حالا فرهاد كاظمي دوباره محبوب اصفهاني هاست و ثابت كرده كه همه ناكامي هاي يك سال اخير را بايد به پاي بدشانسي و خستگي تيمي گذاشت كه سال قبل همه از رويارويي با آنها مي ترسيدند.
او مربي بزرگي است. در اين نكته شك نكنيد...

چهره هاي تيتر يك
004392.jpg
ناصر تقوايي
هنوز مي تواند خبرساز باشد. پس از تعطيلي پروژه  «چاي تلخ» در اوايل سال، تقوايي در محافل هنري حضور پررنگي دارد. آخرين بخش اين خبرسازي ها برپايي نمايشگاهي ازعكس هاي جنوب، با عنوان چشم انداز دوم در نگارخانه  اثر است كه تقوايي خودش در آن جا حضور داشت و البته اين نگارخانه هر روز چهره هاي مطرح سينما و ادبيات را هم به مناسبت اين نمايشگاه در طول اين هفته پذيرا بود. موضوع عكس هاي تقوايي يكي نخل هاي آبادان و اهواز بود كه وقتي هفت هشت سال پيش براي انتخاب لوكيشن هاي چاي تلخ به جنوب رفته بود، آنها را گرفته و ديگر عكس هايي از بقاياي جنگ و خسارت هايي كه عراقي ها به بدنه شهرهاي جنوب وارد كرده بودند.
باب هافتون
اين نام آشناي فوتبال، اين هفته مهمان ايراني ها بود. هم در گيلان و هم در تهران او با مسئولان دو باشگاه پگاه و پيكان صحبت كرد و گويا قرار است با سنجيدن شرايط يكي از اين دو تيم را براي كار در ايران انتخاب كند. باز هم اتفاق بدي نيست. در شرايطي كه تيم هاي بزرگ پايتخت باز رو به گذشته  دارند، اين خودش يك حركت رو به جلو محسوب مي شود.
عليرضا واحدي نيكبخت
حتي اگر خودش هم نخواهد، كانون توجه است. نيكبخت اين هفته بار ديگر لباس آبي پوشان پايتخت را به تن كرد. يكي از همان اتفاقاتي كه معمولاً كمتر رخ مي دهد اما در فوتبال ايران هيچ چيز بعيد نيست. به گفته رسانه هاي ورزشي نيكبخت در يك هفته مي تواند فاصله مطرح ترين باشگاه هاي اروپايي را تا پرسپوليس و استقلال بپيمايد.گل او به سايپا كه پيروزي آبي پوشان و رسيدنشان به فينال را سبب شده دوباره او را محبوب ترين بازيكن تيم اميرقلعه نويي هم خواهد كرد. او از اين هفته در استقلال حضور دارد و باز ستاره پايتخت نشينان خواهد شد.
نظام منوچهري
او همان بازيگري است كه نقش مقابل ليلا حاتمي را در ايستگاه متروك بازي مي كرد. منوچهري، اما فعاليت هاي ديگري هم مي كند. از اين جمله است تلاش براي برگزاري يك برنامه از نمايش فيلم هاي ايراني در بارسلوناي اسپانيا كه قرار است فيلم هاي عمده چهره هاي مطرح سينماي ايران مانند عباس كيارستمي، بهمن فرمان آرا، محسن مخملباف،  عليرضا رئيسيان، ناصر وفايي و عليرضا اميني در آن به نمايش درآيد. نام برنامه «زير پوست ايران» است و منوچهري فعلاً فهرست فيلم ها را تحويل اسپانيايي ها داده است.

چهره ها
ايران
هفته
جهان
پنجره
داستان
پرونده
سينما
ديدار
حوادث
ماشين
ورزش
هنر
|  ايران  |  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  پرونده  |  سينما  |
|  ديدار  |  حوادث   |  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |