شنبه ۱۳ تير ۱۳۸۳ - - شماره ۳۴۲۶
گفت وگو با دكتر احمد كيانپور متخصص رشته شيمي فيزيك و اولين استاد دانشگاه ملي ايران
سرمايه هاي پراكنده
بهزاد هرسيني
000738.jpg
استاد كيانپور متولد ۱۳۰۲ است. رشته تخصصي ايشان شيمي فيزيك است و ۳ اختراع ثبت شده در زمينه هاي «پلي مر»، «آكرولونيتريل» و نوعي كاتاليزور پرمصرف در اداره اختراعات آمريكا دارد.
تاكنون بيش از ۳۰ مقاله علمي از او در مجلات معتبر علمي به چاپ رسيده است.
او از پايه گذاران سازمان تحقيقات شركت ملي نفت ايران، سازمان تحقيقات استاندارد ايران، مدرسه عالي ترجمه، مدرسه عالي پارس و مؤسسه آموزش عالي صنايع ملي ايران است و چندين بار در دانشگاههاي معتبر دنيا از ايشان به عنوان دانشجو و استاد نمونه تجليل به عمل آمده است. او همچنين يكي از قهرمانان كشور در رشته دووميداني در ايام جواني اش مي باشد...
«كارشناسي مهندسي شيمي را در هنر سراي عالي طي كردم، بعد از دو سال به آمريكا رفتم و در دانشگاه اوكلاهاما كارشناسي ام را در رشته مهندسي تكميل كردم. مقطع دكترا را در دانشگاه «كلرادو» گذراندم.»

* زمينه كارهاي تحقيقاتي تان بيشتر چه موضوعاتي بود؟
-شيمي فلورينگ. در دوره دكترا چند مقاله علمي نوشتم كه در مجلات معتبر آمريكا چاپ شد... همين باعث شد بعد از دكترا از طرف دانشگاه به من پيشنهاد شود كه پست دكترا را هم سريعاً  بگذرانم.
آن روزها مصادف بود با كشف تفلون كه من در اين زمينه فعاليت مي كردم.
* آن موقع به ايران نمي آمديد؟
- دو سال بعد از فارغ التحصيلي در مقطع پست دكترا به كشور آمدم.همان سالها ازدواج كردم و همزمان به عنوان دانشيار دانشكده فني دانشگاه تهران، بدون هيچ گونه امتحان ورودي، استخدام شدم. اما حقوقم آنقدر كم بود كه ناچار شدم به يكي از دعوتنامه هاي كميسيون اتميك انرژيك آمريكا جواب مثبت بدهم و به آمريكا برگردم.
* هيچ وقت با اين رفت و آمدهايي كه داشتيد، مخالفتي نمي شد؟
- يكي از سناتورهاي وقت آمريكا پي گير اين كارها شده بود و خيلي سريع مسائل مربوط به ويزا و ... خودم و همسرم را حل مي كرد.
* چه شد كه دوباره به كشور برگشتيد؟
- شرايط آنجا برايم خيلي خوب بود. اما همسرم احساس تنهايي مي كرد. اول ايشان كه ديگر بچه اولمان را هم به دنيا آورده بود به ايران آمد و بعد من هم آمدم.
به محض ورودم به كشور چند ملاقات با مسئولين رده بالاي كشور داشتم، همگي تأكيد مي كردند كه كشور به تخصص من نياز دارد. در همين ايام با آقاي دكتر شيخ الاسلام كه در حال تأسيس دانشگاه ملي بود آشنا شدم.
ايشان از من خواست كه با او همكاري كنم. اين بود كه براي هميشه به كشور برگشتم و در سازمان تحقيقات شركت ملي نفت مشغول به كار شدم و در حالي كه در دانشكده فني دانشگاه تهران هفته اي چند ساعت درس مي دادم، به عنوان اولين استاد دانشگاه ملي ايران همكاري ام را با دكتر شيخ الاسلام در راه اندازي اين دانشگاه شروع كردم.
* اگر اجازه بدهيد قدري در مورد حال و هواي سالهاي اوليه فعاليت دانشگاه شهيد بهشتي صحبت كنيم. استاد! از قرار دانشگاه ملي ايران (شهيد بهشتي) سالهاي اوليه به صورت آزاد بوده و از دانشجويانش شهريه مي گرفت.
- بله. ما آن زمان دانشجويانمان را خارج از كنكور مي گرفتيم؛ البته دانشگاه يك امتحان ورودي داشت و شهريه خاص خودش. اين خيلي مؤثر بود... باعث شده بود والدين در مقابل هزينه اي كه مي كردند پي گير وضعيت آموزشي و تحصيل بچه هايشان باشند. اين بود كه فارغ التحصيلان ما در كشور بهترين بودند. شما مي دانيد امروز بسياري از پزشكان مطرح و دانشمندان ايراني برجسته در سراسر دنيا فارغ التحصيل همان دانشگاه هستند.
دانشگاه ملي آن اوايل يك ويژگي داشت كه آن را از دانشگاه تهران متمايز مي كرد و آن اين بود كه دانشجويان خيلي سياسي نبودند و در سطح دانشگاه خيلي ميتينگ ها و منازعات سياسي رخ نمي داد و كلاس ها به طور منظم و بدون تعطيلي برگزار مي شد. يادم هست زماني كه رئيس دانشكده علوم بودم، اگر يك روز يكي از استادان به هر علتي نمي آمد و كلاس تشكيل نمي شد، اعتراض جمعي دانشجويان بلند مي شد.
* تمام وقت شما در دانشگاه مي گذشت؟
- باور كنيد! هر روز از ۸ صبح دانشگاه بودم تا ۸-۹ شب. ۱۹ سال در دانشگاه ملي كار كردم حتي يك بار از مرخصي هاي استحقاقي ام استفاده نكردم.
* حقوق شما در آن سال هاي اوليه چقدر بود؟
- سال هاي اول كه خيلي كم بود اما زماني كه من در سال هاي ۳۹-۴۰، معاون دانشگاه بودم، يادم هست حدود بيست و هزار تومان، يعني حدود ۴۰۰۰ دلار مي گرفتم.
* استاد! از قرار شما در كنار تدريس مسئوليت هاي اجرايي زيادي هم در دانشگاه داشتيد. اين باعث نمي شد براي مطالعه وقت كم بياوريد؟
- نه. امور اجرايي از اين جهت به من سپرده مي شد كه دانشگاه آرام تر باشد. سعي مي كردم امور اجرايي كه برعهده ام گذاشته مي شد در بين افراد زيرمجموعه ام تقسيم كنم و خودم بيشتر مديريت مي كردم.
* احساس خستگي نمي كرديد؟
- ببينيد! وقتي شما كارتان را با جان و دل دوست داشته باشيد، هيچ وقت احساس خستگي نخواهيد كرد. من در آمريكا خيلي بيشتر از ايران كار مي كردم. آنجا حتي يك ترم اينطور شد كه من همزمان در ۴ دانشگاه تدريس داشتم.
تازه! آن زمان برنامه هفتگي ام طوري بود كه هر روز از ساعت ۵ تا ۷ صبح به اتفاق يكي از همكاران در يكي از باشگاههاي ورزشي نزديك دانشگاه تنيس بازي مي كرديم. ساعت ۷ بعد از حمام سرحال و آماده به دانشگاه مي رفتم.
* ساعت هاي آزاد را در منزل يا دانشگاه چطور مي گذرانديد؟
- مرا بيكار نمي ديديد. اگر پيش مي آمد كه مثلاً در منزل هيچ برنامه اي نداشتم، آشپزي مي كردم!
* بيشتر با چه مسائل و مشكلاتي مواجه بوديد؟
- مشكل مالي هميشه بازدارنده بود. ما در دانشگاه ملي با حداقل امكانات شروع كرديم با همان شهريه اي كه از دانشجو مي گرفتيم كار مي كردم. به همين خاطر دانشگاه ملي اول دو دانشكده كم خرج اقتصاد و علوم سياسي و دانشكده معماري را ايجاد كرد! آنهم در يك ساختمان اجاره اي.
به مرور زمان توانستيم از جاههايي مثل شركت نفت و چند تا از سرمايه داران تهراني كمك مالي جذب كنيم تا بتوانيم دانشكده هاي علوم، پزشكي و... را ايجاد كنيم.
* استادها چگونه انتخاب مي شدند. معيارهاي انتخاب و پذيرش استادان در دانشگاه چه بود؟
- سوابق تحصيلي و فعاليت هاي تحقيقاتي خيلي مهم بودند. روحيات و ويژگي هاي اخلاقي هم بعضاً در نظر گرفته مي شد.
من همان زمان هم معتقد بودم برجستگي ها و توانايي هاي علمي استادان بايد خيلي مورد توجه باشد؛ هر چند معتقدم دانشگاه و دانشگاهيان هر چقدر كمتر وارد مسائل سياسي كشور شوند، از نظر علمي پيشرفت بيشتري خواهند داشت، اما اگر دانشمندي و يا استاد برجسته اي كه بعضاً با حكومت شاه خيلي همخواني نداشت را هم سعي مي كرديم جذب كنيم.
* خيلي ها معتقدند فعاليت هاي فوق برنامه و سياسي در دانشگاه باعث پويايي و شادابي دانشگاه مي شود. انگار شما با اين موضوع خيلي موافق نيستيد؟
- ببينيد! دانشگاه به نظر من جاي كسب دانش و فعاليت هاي جدي علمي است. و خيلي محل مناسبي براي زنده باد و مرده باد و به طور كلي تندروي هاي سياسي نيست.
به نظر من دانشجو نبايد فراموش كند كه وظيفه اصلي اش تحصيل علم است.
شايد يكي از اشتباهات بزرگي كه رخ داد اين بود كه آموزش در دانشگاه ملي رايگان شد. شما برويد بررسي كنيد. درست پس از اين كار سطح درس دانشجويان پايين آمد. و كم كم اعتصابات و درگيري هاي سياسي و در نهايت تعطيلي كلاس ها شدت گرفت.
اشتباه دوم اين بود كه به همه دانشجويان كمك هزينه هم داده شد. من همان زمان هم مخالف بودم. معتقد بودم كمك هزينه تحصيلي بايستي به دانشجويان كم بضاعت و با استعداد تعلق گيرد نه همه دانشجويان.
* استاد! به نظر شما آيا دانشجويان ايراني به نسبت دانشجويان ساير كشورهاي جهان ويژگي  خاص و منحصربه فردي دارند كه شما با آن مواجه شده باشيد؟
- ايراني ها ديگر ثابت شده كه يكي از باهوش ترين افراد جهان هستند. شايد به همين خاطر باشد كه در اكثر بخش هاي تحقيقاتي، صنعت و... اروپا و آمريكا ايرانيان نفوذ دارند.
من در خيلي از دانشگاههاي آمريكا درس داشته ام هميشه هم شاگردان ايراني در آن دانشگاهها بوده اند. شاگرد ضعف و متوسط ايراني در آنجا نديده ام. در آمريكا حدود ۲۰۰۰ دانشگاه وجود دارد شما دانشگاهي پيدا نمي كنيد كه استاد ايراني نداشته باشد...!
* شما به عنوان مدرس و مدير ارشد ۱۹ سال در شكل گيري دانشگاه ملي ايران (شهيد بهشتي) نقش داشته ايد. به نظر شما چه تفاوتي بين اين دانشگاه و دانشگاههاي معتبر آمريكا وجود دارد؟
- تفاوت ها زياد است! شما مي دانيد كه استادان اولين و مهمترين عوامل هستند. شما وقتي وارد دانشگاهي مانند «بركلي» مي شويد حداقل بيست نفر از برگزيدگان دنيا، محققان برنده جايزه نوبل و دانشمندان برجسته دنيا را در اين دانشگاه مي بينيد و از وجود آنها استفاده مي كنيد.
عامل دوم بودجه دانشگاه است. شما بررسي كنيد! مي بينيد بودجه اين دانشگاه براي تأمين وسايل و تجهيزات آموزشي و تحقيقات بسيار بالا است.
عامل سوم برنامه ريزي و آينده نگري سيستم آموزش عالي آنها است. آنجا اينطور است كه يك دانشجو پس از فارغ التحصيلي در فضايي كاملاً نظم داده شده قرار مي گيرد؛ به طوري كه سريعاً جذب بازار كار مي شود.
باور كنيد! پس از فارغ التحصيلي، حداقل ۳۰ كمپاني آمريكايي به من پيشنهاد كار دادند. اين براي اين است كه دانشگاه از قبل مي داند در چه مقطعي و در چه تخصصي به چه تعداد دانش آموخته نياز دارد...

براي تازه كارهاي رشته ادبيات نمايشي
هميشه بدهكار سينما باقي مي مانيم
000741.jpg
ارشيا مشكلاني
* اگر اشتباه نكنم گفتي رشته ات [مكث] نمايش مي خوندي،  تئاتر، آره؟
- بله تئاتر مي خونم.
* خوبه؟ راضي هستي؟
- بد نيست؟
* آن وقت درس ات كه تموم شد چه مدركي مي گيري؟ بازيگري مي شه ديگه؟!
- من از تئاتر گرايش ادبيات اش رو مي خونم. مي شه ليسانس ادبيات نمايشي.
* ليسانس! خب خوبه. جاي كار چي، داره؟ مي توني جايي استخدام بشي؟ همون سناريو نويسي يه ديگه؟
- بله، نمايشنامه نويسي يه! بعدشم مي شه تدريس كرد، متن بنويسي و كارش كني يا توي مطبوعات، صدا و سيما و يه جاهايي مثل همين ها كار كني. ادامه تحصيل هم مي توني بدي.
* چه خوب، پس تو درس نويسندگي مي خوني! بايد رشته جالبي باشه!
- هر رشته اي بالاخره، يك سري جذابيت ها داره.
* خب حالا كي انشاءالله تو سينما فيلم ات رو مي بينيم؟! دست ما رو هم بگير، خوب بلديم بازي كنيم آ. هه هه هه ... خبرمون كن بيايم تو صف وايسيم امضاء بگيريم. معروف شدي ما رو يادت نره ها.
- باشه چشم.
گفتگوي بالا كم و بيش براي هر دانشجوي ادبيات نمايشي در گفتگوهاي دوستانه، ميهماني ها، مكان هاي عمومي و ... حداقل چند بار اتفاق خواهد افتاد. دانشجوي اين رشته بايد از همان ابتدا آماده باشد كه به دفعات خودش را معرفي كند، رشته اش را توضيح دهد، آينده شغلي آن را شرح داده و تفاوت سينما و تئاتر را گوشزد كند و در كل هميشه آماده باشد تا از تصميمي كه براي تحصيل در اين رشته گرفته دفاع! كند و همه اينها را مي توان اثبات وجود مكرر يك دانشجوي ادبيات نمايشي نام نهاد.
گه گاه با رشته هايي مواجه مي شويم كه به علت تازگي و ناشناخته بودنشان و در نتيجه محدوديت پذيرش دانشجو، براي مدتي در بدو تأسيس كنجكاوي ما را برمي انگيزد تا زماني كه فراگير شوند و آشنا. اما آنچه در مورد رشته ادبيات نمايشي اتفاق مي افتد، چنين دليلي را در دل خود به همراه ندارد. چرا كه نوشتن، تئاتر و هنر مقوله هايي هستند كه قدمتي بيش از تأ سيس خود دانشگاه به عنوان يك نهاد آموزشي،  دارا هستند. اما آنچه اين رشته را همچنان مهجور، ناشناخته و غريب نگه داشته است، همان بي توجهي و ستمي است هميشگي و تاريخي كه هر هنرمند هنرمندي تكه اي از آن را به يادگار از تاريخ وجودي اش در دل به همراه دارد. بگذاريد برگرديم به گفتگوي ابتدايي اين نوشته- گفتگويي تازه كه همين چند روز پيش ميان يك دانشجوي اين رشته و يكي از فاميل هاي دور اش صورت گرفته است- و با بررسي كلمه به كلمه آن چندين نكته را گوشزد نماييم.
ديالوگ اول
يك: هيچگاه يادتان نرود كه در اين سرزمين اگر رشته اي غير از گرايش هاي مهندسي، پزشكي و زبان تحصيل مي كنيد، اطرافيان تان اعم از دوست و فاميل گرايش و نام رشته شما را بعد از مرتبه اول، دوم، سوم و ... مجدداً از ياد مي برند. وظيفه حكم مي كند به آنها يادآوري كنيد.
دو: در اين سؤال يك مكث وجود دارد، اين مكث همواره نشانه ترديدهاي شخصي و تاريخي فرد سؤال كننده و اجتماعي كه او در آن زندگي مي كند نسبت به هنر، هنرمند و تئاتر است. در اين قسمت شما وظيفه تاريخي خاصي به عهده نداريد چون آنها همواره نسبت به اين مقوله مشكوك اند.
ديالوگ دوم
مطمئن باشيد فرد پرسش گر اگر بخواهد در مورد اتومبيل، يخچال، سيفون و ... هم سؤال بپرسد باز هم از همين جمله «راضي هستي؟!» استفاده مي كند و خب بهترين جواب، شايد همان باشد كه مي بينيد: «بد نيست» و بقيه اش را توي دلتان مي گوئيد كه طبعاً او نمي شنود.
ديالوگ سوم
يك: توقع نداشته باشيد كه آنها قبول كنند كه براي يك سري دلقك بازي و شلنگ و تخته انداختن ها وزارت علوم مدركي تهيه كرده باشد كه با بقيه مدارك اسماً تفاوتي نداشته باشد. در واقع اصل سؤال اين است: «بعد از همه اين كارها، مدركي هم بهتون مي دن؟!» ولي به هر حال بعد از گذراندن واحد عملي و نظري و عمومي و پروژه شش واحدي و خواندن دروسي مثل تاريخ هنر، تاريخ تئاتر، جامعه شناسي، فلسفه روان شناسي، شخصيت شناسي، مباني هنرهاي تجسمي و دكور، داستان نويسي، فرهنگ عامه، مقدار اندكي بازيگري و كارگرداني و واحدهاي كارگاهي نمايشنامه نويسي، بايد يك مدركي ....
دو: جو جامعه ما آنقدر بازيگر زده شده كه همه آحاد مردم سينما و تئاتر را مترادف با بازيگري مي دانند و همه اينگونه فعاليت ها را به حرفه سهل الوصول! بازيگري تقليل مي دهند. چون ساده ترين و اولين عنصر از عناصر سينما و تئاتر است كه ديده شده و در ذهن باقي مي ماند. البته خيلي خوب است كه از همين ابتدا مقداري هم از بازيگري سررشته داشته باشيد، يه جاهايي به درد مي خورد!
ديالوگ چهارم
يك: «ليسانس! خب خوبه» مطمئن باشيد كه فرد پرسش گر يك لحظه واقعاً از ته دل خوشحال شده و بالاخره شما را باور كرده و ضمن اداي جمله «خب خوبه» به شما دلداري مي دهد كه اي بابا تو هم دانشجو حساب مي شي و مدرك مي گيري،  آن هم نه فوق ديپلم بلكه ليسانس!
دو: اما از آنجا كه كارل ماركس در جايي گفته: «هر آنچه سخت و استوار است روزي دود مي شود و به هوا مي رود.» پس باور فرد پرسش گر سريع ترك برداشته، دود مي شود و به هوا مي رود و او مردد، پرسش  تازه اي را مطرح مي كند: استخدام، بيمه، عائله مندي، بازنشستگي و .... در واقع مدرك ادبيات نمايشي بي خطرترين مدرك اين سرزمين است و شما بايد به او بگوئيد كه با اين مدرك راحت تر از ساير مدارك مي توان در مشاغل غير مرتبط با تئاتر و هر جاي ديگري استخدام شد، مثلاً در روابط عمومي اداره پست و البته با توليد انبوه دانشجو اين امر بديهي تر مي شود. در واقع دانشجويان اين رشته دو دسته اند: دسته اي كه اكثريت اند و در كمال بي علاقگي و نداشتن گزينه راحت تري وارد دانشگاه مي شوند، چهار سال تئاتر را تحمل مي كنند! و براي اولين و آخرين بار و بعضاً به اجبار يكي دو نمايشنامه را مطالعه مي كنند و براي گرفتن بي خطرترين مدرك لحظه شماري مي كنند.
دسته دوم علاقه مندان محدود و مستعدهاي محدودتر، به تعداد كمتر از انگشتان يك دست هستند كه جاه طلبي شان (معناي مثبت كلمه مورد نظر است) اجازه نمي دهد در حوزه اي به غير از تئاتر و نوشتن امرار معاش كنند. در اين ميان نكته قابل توجهي وجود دارد و آن اين است كه يك نويسنده همواره بايد مراقب قلم و فضاي نوشتاري اش باشد. به عنوان مثال بوده اند كساني كه به راحتي زبان نوشتاري خود را به علت فعاليت زياد در مطبوعات و خو كردن به زبان ژورناليستي، از دست داده اند. به همين خاطر عده اي هم وجود دارند كه به هيچ وجه براي رفع كمبودهاي مالي شان وارد عرصه مطبوعات نمي شوند و سعي مي كنند در مشاغل ساده تري مثل نمونه خواني كتاب در مؤسسات انتشاراتي مشغول به كار شوند.
ديالوگ پنجم
يك: و بالاخره همه چيز روشن مي شود كه صحبت بر سر چه بوده و شما چه كاره ايد و در چه رشته اي تحصيل مي كنيد. رشته اي كه نظام آموزشي آن بنا به نظر قريب به اتفاق اساتيدش اصلاً به روز نيست و واحدهاي درسي زيادي از آن مي بايست مورد بازنگري جدي قرار بگيرد و از خشكي و فرموله شدن اجباري دروس كه كاملاً از مشاوره و نظر صاحبنظران اصلي اين رشته كه همانا فعالان حرفه اي آن هستند، بي بهره است كاسته شود.
دو: جالب بودن تحصيل در اين رشته از تفكري نشأت مي گيرد كه همواره به هنر از زاويه تفنن و شكم سيري نگريسته و هيچ گاه نگاهي جدي به اين مقوله نداشته است. اثر هنري در نهايت يك كالاست و در زمانه اي كه همه چيز بازار خاص خود را دارد، اثر هنري همچنان كالايي مجاني و تفنني تلقي مي شود و نويسندگي يك نوع سرگرمي و شغل چهارم، پنجم تصور مي شود و در عين حالي كه مشكل ترين بخش آفرينش يك اثر سينمايي يا تئاتري و يا تلويزيوني، متن آن و ساختن از هيچ است، دانشجويان اين رشته آرام ترين، باسوادترين و طبعاً منطقي ترين افراد نسبت به ساير گرايش هاي هنري هستند و در عين حال جداي از مطالعات وسيعي كه بايد داشته باشند، صبر و پايمردي مهمترين عامل موفقيت و شرط بقاي شان در اين حوزه است. يك دانشجوي ادبيات نمايشي بسيار كمتر از يك كارگردان و بازيگر ديده مي شود، او در واقع بايد در جايي بايستد كه بتواند همه را ببيند و به طبع جذابيت هاي ظاهري ساير گرايش ها را ندارد. او تنها از طريق واسطه شدن متن اش مي تواند با تماشاگر روبه رو شود، حال در جامعه اي كه همه ابتداً بازيگر و بعد كارگردان يك اثر را مي شناسند و به ياد مي آورند، مهجورترين فرد نويسنده است و بودن در چنين فضايي و ترس از آينده نامعلوم اين رشته به لحاظ كاري، فشار روحي و عصبي زيادي را بر دانشجو وارد مي كند. طوري كه هر آن ممكن است نااميدانه دست از تلاش و تحصيل بردارد. در نتيجه تنها راه بقاء و موفقيت، صبوري و طي كردن پله به پله مسير است، چرا كه در هنر راه ميان بر وجود ندارد.
ديالوگ ششم
اگر شما به جاي اين چند سطر، چندين ساعت هم با مخاطب تان گفتگو كنيد به احتمال زياد در آخر باز هم به يك چنين پاياني خواهيد رسيد. آنچه در ذهن جامعه غالب است مديوم سينماست و تئاتر با پشتوانه چند هزار ساله اش همچنان بدهكار سينما باقي مي ماند. يك نمايشنامه نويس موفق اگر شناخت كافي از سينما داشته باشد مي تواند فيلمنامه  نويس قابل قبولي هم باشد. همچنان كه مي بينيم درصد بالايي از فيلمنامه نويسان اين سرزمين مدرك ادبيات نمايشي دارند و البته در ميان واحدهاي درسي مربوط و نامربوط اين رشته، واحد فيلمنامه نويسي- ۲ واحد- نيز وجود دارد. اما معدود كساني مي توانند در هر دو حوزه موفق باشند و ادامه بدهند. اما اصلي ترين علتي كه يك نمايشنامه نويس را به سمت سينما يا تلويزيون (سريال نويسي) سوق مي دهد بعد مالي قضيه است و كم نيستند نمايشنامه نويساني كه هر از چند گاهي براي تلويزيون سريال نويسي مي كنند. اما آنچه در زيرساخت اين ديالوگ آخر خودنمايي مي كند همان بي توجهي هميشگي به مقوله نمايشنامه نويسي صرف است و در گفتگوهايي اين چنيني همواره تئاتر فداي مديوم فراگير سينما مي شود و به ندرت مخاطب شما به اين نتيجه مي رسد كه از شما تقاضاي يك نمايشنامه و يك تئاتر كند. هر چند يكي از علت هاي اين مسئله همانا مطمئن نبودن خود دانشجو و شفاف نبودن مسير پيش رويش در اين حوزه است تا سبب شود او با اعتماد به نفس از خودش به عنوان يك نمايشنامه نويس آينده نام ببرد. در اين بين ۵/۱۴ درصد افراد آينده خود را روشن مي بينند و بر اين تصورند كه توانايي نمايشنامه نويس شدن و نمايشنامه نويس بودن را دارا هستند!

بازتاب
پاسخ دانشگاه آزاد
... اگر شهرداري ياري كند

دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركز در پاسخ به انتقادات يكي از دانشجويان رشته عمران اين دانشگاه كه در ستون شما همشهري دانشجو (روز شنبه ۳۰/۳/۸۳) به چاپ رسيد، طي يك جوابيه رسمي اعلام كرد:
وجود پاره اي مشكلات و نقاط ضعف در ساختمان دانشكده فني- مهندسي براي مسئولان دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركزي كاملاً قابل درك بوده و بر همين اساس دكتر مجتبي زاده رياست اين واحد دانشگاهي از نخستين روزهاي پذيرش مسئوليت در اين واحد دانشگاهي ضمن حضور در دانشكده فني- مهندسي و بررسي نابساماني ها، تلاش هاي گسترده اي را براي رفع بعضي از نواقص آغاز نموده و تغييراتي را نيز به وجود آورده اند اما با توجه به زيربنايي بودن مشكلات عمراني دانشكده فني از همان مقطع، فعاليت ويژه اي براي كسب مجوزهاي لازم جهت آغاز عملياتي ساختماني و بنا نهادن فضايي در خور شأن دانشجويان و دانشگاهيان آغاز نموده اند. اما جهت اطلاع نگارنده گرامي و دوستان ارجمند روزنامه همشهري كه ارگان مطبوعاتي شهرداري تهران نيز مي باشد، بايد به عرض برسانيم كه علي رغم همياري شخص شهردار محترم تهران تاكنون اين تلاشها به ثمر نرسيده و مجوزهاي ساخت صادر نگرديده است. نكته قابل توجه آن كه طبق برنامه ريزي هاي فني انجام شده توسط مسئولين عمراني و كارشناسان دانشگاه، در صورت رفع چالش هاي ايجاد شده توسط شهرداري تهران، ظرف مدت حداكثر ۹ ماه، ساختمان جديد دانشكده فني- مهندسي با الگويي منطبق بر جايگاه دانشگاهي، آماده بهره برداري خواهد بود.
دانشگاه كه چه عرض كنم!
از اطلاعات خوبي كه در اختيار دانشجو مي گذاريد تشكر مي كنم.
در كيلومتر ۱۷ جاده مخصوص تهران كرج، در منطقه قلعه حسن خان از سال ۸۰ دانشگاه آزاد واحدي تأسيس كرده به نام «شهريار شهر قدس»، كه فاقد هرگونه امكانات و فضاي تفريحي و ورزشي و علمي است.
دانشگاه در محله اي واقع شده كه محل تجمع افراد معتاد و بيكار است و ما كه پسر هستيم موقع رفت  وآمد ترس برمان مي دارد چه رسد به دانشجويان دختر. بخصوص در ساعات غروب و سر شب كه واقعاً خطرناك است. هم امكان رفت و آمد و سرويسي هم براي همه نمي گذارند. خلاصه دانشگاه كه چه عرض كنم معلوم نيست ما در چه جايي درس مي خوانيم. خود دانشگاه در جايي تأسيس شده كه قبلاً پاساژ بوده و فقط قدري ديوار مغازه ها را تغيير دادند و تبديل به كلاس كردند. در اين دانشگاه ۵ هزار دانشجو درس مي خواند بدون آنكه حتي شباهتي به يك دانشگاه داشته باشد. كلاس ها در تابستان هيچ كدام كولر ندارند و ما با باد پنكه مجبوريم بسازيم. تقريباً هفته اي دو سه بار برق دانشگاه به كلي قطع مي شود و يا كلاس ها تعطيل مي شوند و يا استاد بايد آنقدر درشت مطالب را بر تخته بنويسد بلكه بچه ها ببينند و كلاس تعطيل نشود.
شهريه دانشگاه ما مثل ساير دانشگاههاست اما امكاناتش يك دهم آنهاست.
كامپيوترهاي دانشگاه خرابند و اصلاً دانشگاه ما به اينترنت وصل نيست. استادان دانشگاه به خاطر دستمزد كمي كه از دانشگاه مي گيرند هر ترم عوض مي شوند و... خلاصه هرچه بگويم كم است. لطفاً يك گزارشگر بفرستيد، تا بفهميد اين دانشگاه چه طور جايي است؟
دانشجوي برق دانشگاه آزاد اسلامي قدس

ستون شما
درددل يك دانشجوي پيام نور
مي خواهيم براي سربلندي ايران كاري كنيم اما چگونه؟

دانشگاه پيام نور دماوند در مردادماه ۱۳۷۹ فعاليت خود را  آغاز كرده و هم اكنون و با دارا بودن حدود دو هزار دانشجوي رشته هاي كارشناسي با عناوين فيزيك هسته اي، مهندسي كامپيوتر، رياضي در دو گرايش، آمار، حسابداري، مترجمي، زبان انگليسي، الهيات، ادبيات، جغرافيا كه از طريق آزمون سراسري و دوره هاي فراگير جذب دانشجو مي كند.
يكي از دانشجويان اين واحد دانشگاهي با ارسال نامه اي با عنوان «مي خواهم كمي از مشكلات صنفي دانشگاه بنويسم» بر مشكلات صنفي دانشگاه پيام نور واحد دماوند تأكيد كرده است.
اين دانشجو در بخشي از نامه خود آورده است. اين دانشگاه در مدت پنج سال كه از عمر خود را پشت سر گذاشته با اين حجم از دانشجو هنوز مكان مشخص براي كوچكترين فعاليت هاي آموزشي، فرهنگي ندارد. دانشگاه هم اكنون فقط داراي ۸ كلاس است كه ابدا نمي تواند جوابگوي اين تعداد دانشجو باشد. به علت اين شرايط، بيشتر دانشجويان ترم هاي اول و يا دوم انصراف مي دهند، ديگر دانشجوياني كه مجبور به ادامه تحصيل در اين دانشگاه هستند، از سر اجبار يا براي خود استاد خصوصي بگيرند و يا به صورت مخفيانه در سر كلاس هاي دانشگاه هاي ديگر حاضر شوند.
اين دانشجو مي آورد: شايد به نظر آيد كه يك دانشجوي پيام نور نبايد فعاليتي در زمينه هاي دانشگاهي داشته باشد، ولي از آن جا كه دانشجويان پيام نور از اين خاك اند و يا به اندازه همان پولي كه براي شهريه هر ترم از دانشجويان مي گيرند، كه فقط براي برگزاري امتحان است، حقي خواهند داشت.
با اين همه دانشجويان فعاليت هاي خود را قطع نكرده اند و با انتشار ۴ نشريه مختلف خواسته اند صداي خود را به گوش مسئولان برسانند كه البته براي چاپ بايد نشريه قبلاً از مميزي مسئولان دانشگاه گذر كند، كه اين خود سدي است براي رساندن صداي اين قشر از دانشجويان به گوش همگان.
وي در پايان مي افزايد: حالا بايد به اين نكته خوب فكر كرد كه آيا دو هزار دانشجوي اين دانشگاه چگونه بايد براي ايران و سربلندي آن خدمتي انجام دهند؟ آيا اصلاً چيزي فرا مي گيرند كه بخواهند مفيد واقع شوند؟
فقط پول مي گيرند ...
من مي خواهم ببينم وقتي دانشگاه آزاد اينقدر از مردم پول مي گيرد چرا كلاس هايش منظم تشكيل نمي شود و هميشه بچه ها در تهران به سر مي برند.
با اين خرج گران و هزينه هاي بالا، پرداخت شهريه ۲ دانشجوي دانشگاه آزاد بسيار دشوار است و سخت تر از آن زماني است كه اين بچه ها با صرف اين همه هزينه بيسواد از دانشگاه فارغ التحصيل مي شوند.
پدر يكي از دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي واحد تفرش

دانشجو-۴
دانشجو-۲
دانشجو-۳
دانشجو-۵
|  دانشجو-۲  |  دانشجو-۳  |  دانشجو-۴  |  دانشجو-۵  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |