يكشنبه ۲۸ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۴۱
نظريه معرفت و مسايل آن
بنيان هاي شناخت
011163.jpg
دكتر مرتضي فتحي زاده
عضو هيأت علمي دانشگاه تربيت معلم
معرفت شناسي چيست و مسائل اصلي آن كدامند؟ چه ارتباط و نسبتي ميان مسائل مختلف معرفت شناسي وجود دارد؟ نوشتار حاضر مي كوشد تا به زباني ساده به اين پرسش هاي بنيادين در تفكر معاصر پاسخ گويد.
مولف در ابتدا مسائل مهم معرفت شناسي را بر طبق ديدگاه « جانا تان دنسي»، معرفت شناس معاصر مطرح مي كند و سپس به شرحي جامع و گويا در باب شش مساله مورد نظر «رودريك چيزوم» در معرفت شناسي مي پردازد. مي خوانيم:
نظريه معرفت يا معرفت شناسي عنواني است كه بر پاره اي از مطالعات فلسفي مربوط به شناخت و علم اطلاق مي شود. گويي اين عنوان بسيار كلي و فراگير است و چه بسا به سبب مشابهت اين نوع مطالعات در موارد فراواني با مطالعات و پژوهش هاي روانشناختي، جامعه شناختي، ژنتيك و عصب شناختي مربوط به علم و ادراك و ذهن، جداسازي آنها از يكديگر دشوار مي شود.
ويژگي فلسفي مطالعات معرفت شناختي به تنهايي براي تشخيص مباحث فلسفي شناخت از مباحث ديگر كافي نيست؛ زيرا خود واژه فلسفه، كاربردهاي گوناگوني در تاريخ انديشه هاي فلسفي كلاسيك و معاصر دارد و مفهوم آن تا حد بسياري متأثر از مواضع، رهيافت ها و روش هاي مختلف فيلسوفان است. از اين رو، به نظر مي رسد براي فهم دقيق تر معرفت شناسي بهتر است ببينيم كه فيلسوفان معمولاً تحت اين عنوان چه مسايلي رامطرح و بررسي كرده اند و ما چگونه مي توانيم طبقه بندي مقبولي براي سهولت فهم و آموزش آنها عرضه كنيم، هرچند اين طبقه بندي ها قراردادي و غيرقطعي اند و اساساً شايد ارائه يك طبقه بندي فراگير و همه پسند ممكن نباشد؛ زيرا در هر طبقه بندي يك يا چند ويژگي به منزله مبناي دسته بندي مسايل انتخاب مي شود و اين انتخاب نيز به اهميت آن ويژگي ها در نظر انتخابگر و دغدغه هاي فكري وي بستگي دارد.
مسايل فلسفي مربوط به شناخت و ذهن از گستره اي فزاينده برخوردار است؛ به طوري كه در برخي مراكز آموزشي و پژوهشي معتبر جهان رشته يا گرايش علمي مستقلي به خود اختصاص داده است و چندان دور نيست كه در آينده نيز در مراكز آموزشي و پژوهشي كشورمان رشته يا گرايشي به نام معرفت شناسي تأسيس شود و كار آموزش و تربيت متخصصان و پژوهشگران در اين زمينه آغاز گردد.
به رغم گستردگي و تنوع مسايل معرفت شناسي، برخي از آنها اهميت ويژه اي در نظام هاي فلسفي و معرفت شناسي دارند و شاخص هاي گويايي براي بازشناسي نظريه هاي شناخت از يكديگر و تشخيص مواضع حاميان آنها به شمار مي روند. براي نمونه، جاناتان دنسي در كتاب درآمدي بر معرفت شناسي معاصر پاره اي از مسايل عمده را اين گونه برمي شمارد: چه باورهايي موجهند و چه باورهايي ناموجهند؟ با فرض امكان پذيري شناخت، چه چيزهايي را مي توانيم بشناسيم؟ چه تفاوتي ميان دانستن چيزي با داشتن باوري صادق و درست درباره آن چيز وجود دارد؟ او اين مسايل را قلب تپنده نظريه معرفت مي داند. با وجود اين، معتقد است كه دامنه معرفت شناسي همچون ساير تحقيقات فلسفي از اين چند مسأله بسي فراتر مي رود و حتي شايد نتوانيم حد و مرز مشخصي براي آنها تعيين كنيم و به هر روي هاله هايي از ابهام در اين خصوص به چشم مي خورد.
رودريك چيزوم نيز در كتاب نظريه معرفت به شماري از مسايل مهم اشاره مي كند: مساله اول اين است كه چه تفاوتي ميان يك حدس اتفاقاً خوب درباره چيزي و شناخت دقيق همان چيز وجود دارد؟ خود او پاسخ مي دهد: شايد بپنداريد كه در حدس اتفاقاً خوب فقط به ظن و گماني بسنده مي شود كه تصادفاً صادق و درست است و براي چنين گماني هيچ دليل و مدركي عرضه نمي گردد؛ اما در شناخت دقيق يك چيز معمولاً دلايل و قرائن كافي آورده مي شود. از اين رو، موضوع مورد شناسايي در شناخت هاي دقيق بسي روشن و بديهي است؛ ولي در پندارها و گمان هاي محض و اتفاقاً صادق، وضوح و بداهتي در خور توجه به چشم نمي خورد. البته چيزوم يادآوري مي كند كه اين پاسخ را در صورتي مي توانيم بپذيريم كه قبلاً توضيح دهيم چرا اساساً بايد براي شناختن چيزي دليل و مدرك بياوريم و چگونه مي توانيم اثبات كنيم كه در معرفت ادعايي خود درباره چيزي، قرائن و شواهد كافي در اختيار داريم.
مسأله دوم اين است كه آيا براي توجيه باور و اعتقادمان به چيزي همواره بايد قرائن و دلايلي از سنخ باورها يا واقعيت هاي مستقل ديگر غير از باور مورد بحث، ولي مرتبط با آن بياوريم؟ يا اين كه مي توانيم مدعي شويم برخي باورها و عقايد به دلايل و قرائن مستقل ديگري جز خود نيازي ندارند و به اصطلاح ذاتاً بديهي و بي نياز از توجيهند؟
مسأله سوم به چگونگي توجيه باورهاي غيربديهي و نيازمند دليل و مدرك مربوط مي شود. ترديدي نيست كه به رغم وجود باورهاي بديهي و بي نياز از دليل و مدرك، بسياري از باورها و عقايد ما درباره امور واقعي و جهان خارج بديهي و يقيني نيستند و چنانچه براي اين نوع باورهاي ادعايي، توجيه مقبولي به دست ندهيم، هرگز از حد گمان و حدس محض فراتر نمي روند و به معرفتي قابل اعتماد و معتبر مبدل نمي گردند. از اين رو، براي توجيه باورهاي غيربديهي ناچاريم از امور ديگري ياري بگيريم و گاهي بايد در زنجيره باورهايمان چنان به عقب بازگرديم تا به امور بديهي برسيم و با مبتني كردن باورهاي غيربديهي بر آنها به توجيه مقبول و خرسند كننده اي دست يابيم. اين امور بديهي در حكم پايه ها و بنيادهاي ساختمان معرفت ما و باورهاي غيربديهي به منزله روبناهاي آن خواهند بود. اما آيا مي توانيم مدعي شويم كه همواره كل معرفت ما داراي ساختماني است كه بر پايه ها و بنيادهاي بديهي و ذاتاً موجه استوار شده است؟ فرض مي كنيم پاسخ مثبت است و معرفت چنين ساختار و بنايي دارد. باز اين مسأله مطرح خواهد شد كه چگونه اين پايه ها و بنيادها مي توانند ساير باورهاي موجود در ساختمان معرفت را توجيه و حمايت كنند. آيا اين حمايت و توجيه مفروض به شيوه استنتاج قياسي صورت مي گيرد؟ يعني باورهاي غيربديهي و غيرپايه به طور قياسي از مقدمات بديهي و بنيادي استنتاج مي شوند؟ يا شيوه استنتاج در اين موارد، استقرايي است؟ و يا اصولاً شيوه هاي توجيهي و حمايتي ديگري در كار است؟ مثلاً آيا امكان ندارد افزون بر قواعد منطقي براي تشكيل يك قياس معتبر منطقي و علاوه بر قواعد پذيرفته شده استقرا ،براي ارائه يك استدلال استقرايي مقبول، نوع ديگري از قواعد اساسي براي تشخيص خود قرائن و دلايل معتبر مورد نياز در توجيه يك باور، موجود باشد و بتوانيم اين قواعد مبنايي متعلق به قرائن و شواهد را صورت بندي و تدوين كنيم؟
مسأله چهارم، از ديدگاه چيزوم، معيار و ملاك معرفت است و مفادش اين است كه چگونه مي توانيم دريابيم كه در باره موضوعي خاص علم و معرفت داريم، و نه گمان و باورهاي صائب و اتفاقاً صادق. پيداست كه اين مسأله پيوند نزديكي با مسأله حدود معرفت دارد؛ زيرا نخست بايد مشخص كنيم كه اساساً چه چيزهايي مي دانيم و حد و مرز دانش و آگاهي ما كجاست تا بتوانيم معيار و ملاك مناسب را در حوزه اي از معرفت بيابيم.
مسأله معيار معرفت وقتي در حوزه حقايق عقلي مطرح مي شود، اهميت و حساسيت ويژه اي مي يابد و چه بسا مسايل مربوط به حقايق عقلي مايه دشواري و پيچيدگي بيشتر آن شود؛ زيرا ماهيت مسايل مربوط به حقايق عقلي به گونه اي است كه به آساني نمي توانيم معياري متناسب با ساير بخش هاي معرفت را بر آنها تطبيق كنيم.
به همين سبب مسأله مهم ديگري (مسأله پنجم) پيش مي آيد مبتني براين كه آيا بايد از نظريه هاي معرفت انتظار داشته باشيم كه حقايق عقلي را نيز تفسير و تحليل كنند؟ يا اين كه مي توانيم آنها را از حوزه معرفت گزاره اي و بحث هاي رايج معرفت شناسي كنار بگذاريم و از نظريه هاي معرفت فقط انتظار تفسير و توجيه ساير باورها را داشته باشيم؟
ششمين مسأله مهم معرفت شناسي از ديدگاه چيزوم، مسأله حقيقت و صدق است. او معتقد است تعيين معنا و مفهوم صدق و تدوين نظريه اي درباره معيار آن كاري توان فرسا و سخت است. مسأله حقيقت اين است كه وقتي مي گوييم فلان باور و اعتقاد ما حقيقي و صادق است، دقيقاً چه صفت و خاصيتي را مي خواهيم به آن باور نسبت دهيم. اگر بگوييم منظورمان از صادق بودن يك باور اين است كه براي آن، دليل و مدرك كافي كافي داريم، آيا پاسخي خرسند كننده داده ايم؟ آيا امكان ندارد كسي شواهد و قرائن كافي براي باورش به چيزي بياورد، اما باور او همچنان كاذب باشد؟ آيا با اين معنا از صدق مي توانيم شكل گزاره ها و باورهاي پارادكسيكال يا محال نما را حل كنيم؟ به هر روي، در صورت پذيرفتن اين نظريه حقيقت و صدق بايد توضيح دهيم كه چه نسبتي ميان شرايط صدق يك باور و گزاره و ضابطه قرائن و شواهد مؤيد آن باور برقرار است.
ادامه دارد

رويداد انديشه
همايش توليد علم و نظريه پردازي
011160.jpg
دبير خانه نهضت آزادانديشي و توليد علم زير نظر معاونت پژوهشي حوزه علميه قم از صاحب نظران و محققان دعوت كرد با ارسال مقالات و توليدات علمي در همايش توليد علم و نظريه پردازي شركت كنند.
به گزارش خبرگزاري مهر به نقل از پايگاه اطلاع رساني « رسا» محورها و عناوين پيشنهادي اين همايش به اين شرح اعلام شده است:
كليات : عناوين چيستي و شاخصهاي توليد علم، مفهوم نظريه پردازي، تفاوت بدعت و نوآوري و مفهوم آزادانديشي ؛ دين و توليد علم : عناوين تاثير دين و آميزه هاي ديني در فرايند توليد علم و رابطه متقابل علم و عمل در انديشه ديني ؛ علوم ديني و توليد علم : موضوعات بررسي وضعيت كنوني توليد علم در حوزه علوم اسلامي ، تاثير روش و ساختار علوم اسلامي بر توليد علم، تاثير متقابل علوم تجربي و علوم ديني و ماهيت و معيار علوم ديني ؛ فرهنگ و توليد علم : بستر و عناصر مناسب فرهنگي توليد علم و تاثير اخلاق ، آداب و رسوم مطلوب بر محيطهاي علمي؛ تاريخ ، جامعه و توليد علم : موضوعات تاثير توليد علم بر جامعه پردازي و تمدن سازي ، بررسي تاريخي توليد علم در تمدن اسلامي ، رابطه تغيير ساختارهاي جامعه و نيازهاي زندگي اجتماعي با توليد علم و همچنين تاثير خاستگاههاي اجتماعي و ويژگي هاي روانشناختي عالمان در توليد علم؛ سياست و توليد علم : عناوين ماهيت و رابطه متقابل سياست و قدرت با توليد علم و رابطه متقابل دولت اسلامي و حوزه هاي علميه؛ مديريت و توليد علم: شاخص هاي توليد علم و ارزيابي آن در حوزه علوم اسلامي ، بررسي وضعيت موجود سياستگذاري ، برنامه ريزي و مديريت توليد علم و پژوهش در حوزه علوم اسلامي و همچنين الگوي مطلوب سياستگذاري، برنامه ريزي و مديريت توليد علم ؛ و اطلاع رساني و توليد علم : بررسي وضعيت موجود اطلاع رساني و مديريت محتوا و تاثير آن بر توليد علم و راهكارهاي اساسي در اطلاع رساني موثر در توليد علم.
دانش پژوهان و فرهيختگان حوزه و دانشگاه مي توانند مقالات خود را تا تاريخ ۳۱ مرداد به دبيرخانه اين همايش ارسال كنند .

تازه هاي انديشه
كتاب شناسي جهاني علوم قرآني و معارف
كتاب شناسي ها بهترين ابزار اطلاع رساني پژوهشي هستند و مي توانند سنگ زيرين تحقيقات و تأليفات قرار گيرند و از اجراي پژوهش هاي موازي و تكراري بكاهند. در همين راستا مؤسسه قرآني تفسير جوان در ادامه تدوين و انتشار سلسله آثار روش انس با قرآن و كتب تفسيري و تحقيقي، كتاب شناسي توصيفي و موضوعي علوم قرآني را به منظور راهنمايي پژوهشگران، انديشمندان و جوانان عرضه كرده است.
اين كتاب شناسي در دو بخش علوم و معارف قرآني تدوين شده است:
در بخش علوم قرآني كه عمده مطالب كتاب مي باشد، كليه آثاري كه مستقيماً با قرآن و با يكي از شاخه هاي علوم قرآن مرتبط بوده به شكل موضوعي معرفي شده اند، مانند: تفسير و ترجمه، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، اعجاز قرآني، قسم ها و مثل ها، اوصاف قرآن و مسائل جديد قرآن پژوهي.
در بخش معارف قرآني اين كتابنامه كتاب هايي كه درباره موضوعات و مفاهيم قرآن تأليف شده است، مانند: منابعي كه به اخلاق قرآني پرداخته اند يا منابع فلسفي و كلامي كه درباره قرآن نگارش يافته در ضمن ۱۷ شاخه (از اخلاق تا هنر) معرفي شده اند.
هر واحد اطلاعاتي اين كتابنامه، با يك شماره پياپي مشخص مي شود و شامل سه قسمت اصلي است: مأخذ شناسي، نمايه موضوعي و چكيده مأخذشناسي. ضمن آنكه كليه منابعي كه فرآيند ماخذ شناسي در مورد آنها انجام پذيرفته، با استفاده از زبان كنترل شده نمايه سازي شده اند.
طبق اعلام، از مزيت هاي اختصاصي كتابنامه آن است كه متوني كه از ويژگي هاي پژوهشي و علمي بالاتري برخوردار بوده اند، چكيده شده اند و در مجموع براي بيش از۴۰ درصد منابع، چكيده تهيه شده است.
در اين كتابنامه چند فهرست واره براساس حروف الفبا تنظيم و ضميمه شده است كه با مراجعه به آنها مي توان به صورتي روشمند، از اطلاعات كتاب ها و منابع قرآني استفاده كرد.
كتاب شناسي علوم قرآني با معرفي۹۵۰۰ عنوان كتاب، در چهار جلد رحلي همراه با لوح فشرده منتشر و در اختيار دانش پژوهان قرار گرفته است.
خواجه  يوسف همداني
در تركمنستان
كتاب «آشنايي با خواجه يوسف همداني»، از شخصيت هاي عرفاني بزرگ كشورمان كه نزديك به هزار سال پيش مي زيست، به دو زبان روسي و فارسي در تركمنستان منتشر شد.
به گزارش ايلنا از روابط عمومي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، كتاب مذكور توسط رايزني فرهنگي كشورمان در عشق آباد و با همكاري كنسولگري جمهوري اسلامي ايران در مرو چاپ و انتشار يافته است. مؤلف دكتر غلامحسين زاده، رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در تركمنستان است.
آرامگاه اين عارف نامدار در شهر مرو در كشور تركمنستان است و همه روزه زيارتگاه مشتاقان فراواني است.

انديشه
ادبيات
سياست
علم
|  ادبيات  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |