جمعه ۳ مهر ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۵۰۵
سينما
Friday.htm

خبر
تهديد سياره
006519.jpg
ويليام اچ مكي كه تا پيش از اين بازي اش را در فيلم هايي نظير فارگو ديده بوديم، قرار است در فيلمي با عنوان Conqu istado بازي كند كه توسط آروين براون كارگرداني خواهد شد و نويسنده آن ماريا نالئون است. در اين فيلم به غير از مكي، پاتريشيا كلاركسون، كريس كوپر و داكوتا فانينگ بازي خواهند كرد. ضمن اين كه بنابر اعلام تهيه كنندگان، زمان اكران فيلم در سال ۲۰۰۵ خواهد بود. ويليام اچ مكي هم اكنون مشغول بازي در فيلم Sahara است كه داستانش آزمايش هاي هسته اي آمريكا در آفريقا را در برمي گيرد كه باعث مي شود اكوسيستم منطقه به هم بريزد و تهديدي سياره اي به وجود بيايد. در اين ميان فردي به نام ديرك پيت تلاش مي كند تا جلوي اين تهديد را بگيرد. كارگردان اين فيلم برك ايسز است و فيلمنامه آن را توماس دين دانلي بر اساس رماني از كلاپو كاسلر نوشته و بقيه بازيگران آن متيومك كاناهي و پنه لوپه كروز هستند. فيلم قرار است در سال ۲۰۰۵ ميلادي پخش جهاني خود را آغاز كند. ويليام اچ مكي تا پيش از اين در فيلمي تلويزيوني با نام كلاه نخي بازي مي كرد كه فيلمنامه آن را خودش بر اساس داستاني از جكي گلينسون نوشته بود.

درباره كمدين
006522.jpg
دنزل واشنگتن قصد دارد تا فيلمي درباره سامي ديويس، كمدين فقيد سينما و تلويزيون بسازد. سامي ديويس كمديني بود كه تا زمان مرگش در سال ۱۹۹۰ در فيلم ها و برنامه هاي تلويزيوني مختلفي ظاهر شده بود كه از آن جمله مي توان به بازي در نسخه اول فيلم يازده يار اوشن و همچنين سريال شركت و سامي (پخش شده در سال هاي ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷) اشاره كرد. هنوز عنواني براي اين فيلم واشنگتن انتخاب نشده است و فيلمنامه آن را هم اكنون ويل هيگود مي نويسد. تا اواخر سال جاري ميلادي فهرست عوامل اين فيلم از جمله بازيگران آن اعلام خواهد شد تا در نهايت فيلم براي پخش در اوايل سال ۲۰۰۶ ميلادي آماده شود.

رزمجويان
006531.jpg
توني اسكات تا سال ۲۰۰۶ ميلادي فيلمي با نام رزمجويان را خواهد ساخت كه هم اكنون مراحل نگارش فيلمنامه خود را مي گذراند. ترنس وينتر فيلمنامه نويس اين فيلم اكشن است و داستانش فعاليت افرادي را نشان مي دهد كه تلاش مي كنند تا عمليات خرابكارانه يك باند مافيايي در نيويورك را كنترل كنند. هنوز بازيگري براي اين فيلم انتخاب نشده است اما برخي خبرگزاري ها اعلام كرده اند كه فهرست قطعي عوامل اين فيلم اسكات تا اوايل سال ۲۰۰۵ مشخص خواهد شد.

باز هم شب هاي سفيد
اخيراً اعلام شده كه اقتباس جديدي از رمان شب هاي سفيد نوشته نويسنده معروف روسي فئودور داستايوفسكي انجام خواهد شد كه كارگردان اين اقتباس سينمايي آلن سيلور است. فيلمنامه اين فيلم را هم خود او نوشته و قرار است جيلون گالي، كارليتا پناهورا و مايك فايولا در اين فيلم بازي كنند. شب هاي سفيد در سال ۲۰۰۵ ميلادي پخش خواهد شد. تا پيش از اين در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۷۰ چندين اقتباس سينمايي از اين رمان صورت گرفته بود و در ايران هم سال گذشته فيلمي از روي آن ساخته شد.

همه جهان واقعي است
006528.jpg
ساندرا بولاك قرارداد بازي در فيلمي با نام همه جهان واقعي است را امضا كرده كه كارگردان آن داگلاس مك گراث است و او فيلمنامه را بر اساس زندگينامه شفاهي جورج پليمپتون نوشته است و گويا تحقيقات يك نويسنده پيرامون يك قتل را روايت مي كند. اين فيلم كه در سال ۲۰۰۵ ميلادي پخش خواهد شد از حضور بازيگراني نظير توبي جونز، گوينت پالترو و سيگورني ويور بهره مي برد.
فيلم ديگري كه ساندرا بولاك طي ماههاي آينده در آن بازي خواهد كرد، گريس نام دارد و فعلاً تنها نويسنده فيلمنامه آن مشخص شده كه نوآمي فونر است. اين فيلم هم به داستان زندگي يك نويسنده اختصاص دارد كه در دهه ۱۹۵۰ ميلادي ناگهان به شهرت مي رسد. گريس در سال ۲۰۰۶ ميلادي اكران خواهد شد. ساندرا بولاك تا پيش از اين در قسمت دوم فيلم خانم موروثي بازي مي كرد كه قسمت اول آن در سال ۲۰۰۲ پخش شده بود. كارگردان قسمت دوم اين فيلم، جان پاسكويين است و نويسندگانش مارك لارنس و كتي فورد هستند. در فهرست بازيگران اين فيلم به غير از بولاك نام رجينا كينگ، انريكو مارسيانو و اليزابت رام به چشم مي خورد. منتظر اكران اين فيلم در سال ۲۰۰۵ باشيد.

سينماي ايران
آموزش حرفه اي
درباره ضعف فيلمنامه در سينماي ايران ـ ۷
با بررسي دقيق و موشكافانه فعاليت كارگاه هاي فيلمنامه نويسي در سطح دنيا، بيش از پيش متوجه كمبودها و كاستي هاي خودمان در اين زمينه مي شويم در واقع به اين نتيجه مي رسيم كه ما تا چه ميزان گستره فعاليت اين كارگاه ها را در عرصه فيلمسازي كشور محدود كرده ايم و جايگاه آنها را به سطحي تزييني تقليل داده ايم. سطحي كه در آن ديگر نمي توان توقع ارايه كاري حرفه اي از سوي كارگاه هاي فيلمنامه نويسي را داشت و تنها مي شود اميدوار بود كه يكي از افراد حاضر در اين كارگاه ها به موفقيت شايان توجهي دست يابد و البته معلوم است كه اين موفقيت در سايه فعاليتي جمعي به دست نيامده بلكه براساس شانس و اقبال و يا پشتكار ويژه خود شخص بوده است. اما دلايل عدم شكل گيري كارگاه هاي فيلمنامه نويسي پرقدرت و تاثيرگذار در سينماي ايران را بايد در نوع نگاه اين سينما به مقوله آموزش جست و جو كرد.
اگر فردي بخواهد درصدد يافتن اين دليل برآيد در آغاز كار متوجه مي شود كه تكريم مقوله آموزش و لزوم توجه به آن ورد زبان تمامي افراد است و شايد همين موضوع باعث شود كه او دلايل چنين ضعفي را نه در ديدگاه همان افراد كه در ساير موارد جست و جو كند. اما بايد توجه داشت كه بررسي زمينه هاي ديگر هم ما را دوباره به حيطه ديدگاه افراد درگير در سينما مي كشاند و آن وقت لازم است كه تحليل درست و دقيقي از ديدگاه آنان ارايه دهيم.
نخستين نكته اي كه شايد در اين بررسي به دست آيد اين است كه اصولاً توجه به بحث آموزش در ايران تنها همان حيطه مربوط به خود را شامل مي شود و به ساير حوزه ها تسري پيدا نمي كند. مثالي در اين زمينه به روشن شدن مطلب كمك مي كند يكي از افرادي كه در صنعت چوب فعال است عقيده دارد دانشگاه هايي كه در آن دروس ويژه صنعت چوب تدريس مي شود قابليت تربيت نيروي انساني كارآمد را ندارند؛ چرا كه دروس تدريس شده در اين دانشكده ها با تكنولوژي روز دنيا هماهنگ نيست و بنابراين يك فارغ التحصيل نمي تواند با اطلاعاتي كه از دانشكده كسب كرده به كار در كارگاه ها و كارخانه هاي صنعت چوب مشغول شود. به نظر مي رسد كه ما در بحث فيلمنامه نويسي هم دچار چنين مشكلي هستيم يعني آموزش، تنها موارد انتزاعي و غير كاركردي را در برمي گيرد و نمي تواند فرد را در رسيدن به جايگاه فيلمنامه نويسي حرفه اي ياري دهد. دليلش هم اين است كه ارتباط موثر و پويايي بين آموزش و كار ايجاد نشده و توجه به مقوله آموزش تنها و تنها به خاطر خود آموزش است و مسايل حرفه اي و كاري را شامل نمي شود.
همين نكته به تضعيف هرچه بيشتر كيفيت آموزش در ايران دامن مي زند و كار را به جايي مي رساند كه افراد علاقه مند به فيلمنامه نويسي واردشدن به اين حرفه را در مواردي غير از آموزش و مطالعه جست وجو كنند اما اين موضوع ربطي به نظام برنامه ريزي آموزشي در ايران و مسايلي از اين قبيل ندارد بلكه تنها و تنها به اين خاطر است كه در سينماي ايران نيازي به آموزش و تربيت نيروي انساني احساس نمي شود و البته چنين باوري ضعف و بحران روزافزون اين سينما را در پي دارد.
اين مدعاي ما از ديدگاهي كلي و اساسي سرچشمه مي گيرد كه معتقد است بايد كيفيت آموزش را در هر حرفه و صنعت به طور مجزا بررسي كرد و نمي توان اوضاع عمومي آموزش در ايران را به طور جمعي و نه جزء به جزء مورد ارزيابي قرار داد. ممكن است در صنعت خودروي كشورمان توجه به مقوله آموزش در سطح استانداردي باشد و در عين حال در زمينه سينما و آموزش هاي پيرامون آن چنين روزي را مشاهده نكنيم.
در واقع جان كلام ما در اين نوشتار بر اين موضوع متمركز است كه يك سيستم پوياي سينمايي مي تواند كارگاه هاي فيلمنامه نويسي را رونق دهد و آنها را به سطح حرفه اي برساند. آنچه كه امروز از فعاليت معدود كارگاه هاي فيلمنامه نويسي فعال در ايران مشاهده مي كنيم اين است كه در آنها فعاليتي به معناي حرفه اي آن وجود ندارد و البته سازمان يا شركتي هم نيست كه از آنها كار حرفه اي بخواهد. چه در كارگاه هاي فيلمنامه نويسي تنها وقتي مي توان به فعاليت حرفه اي اميد داشت كه به آنها كاري سفارش شده باشد و گرنه در حالت عادي تشكيل يك كارگاه فيلمنامه نويسي با هدف نوشتن يك فيلمنامه به قصد ساخت و البته بدون اين كه سفارشي از جانب تهيه كننده صورت گرفته باشد چندان منطقي به نظر نمي رسد در اين ميان بايد بخشي از توجه خود را نيز به تجربه كارهاي جمعي در ايران معطوف سازيم.
به هرحال كارگاه هاي فيلمنامه نويسي يكي از مهم ترين جلوه هاي فعاليت جمعي در كشور هستند. بسياري از نخبگان جامعه ما اين اعتقاد را دارند كه فعاليت هاي جمعي در ايران، هم اكنون صورتي تمريني دارد و هنوز به آن مرحله نرسيده است كه نياز آن در ميان اقشار گوناگون اجتماع احساس شود. بديهي است كه كارگاه هاي فيلمنامه نويسي هم جداي از چنين روندي نيستند و بنابراين همچنان بايد صورت تمريني و شايد غيرحرفه اي اين كارگاه ها را مشاهده كرد.

قيامت بي هويت
006525.jpg
دومين فيلم سري «شيطان مقيم» كه عنوان «روز قيامت» را يدك مي كشد در جوهر خود يك سلوك كالوينيستي آشتي ناپذير است كه همه نفوس جهان، جز عده اي انگشت شمار را گناهكار و جهنمي مي پندارد. به همين خاطر، آليس (ميلا جوويچ) و والنتين (سي ينا گوئيلري) حق دارند بدون هيچ  تبعيضي هر كسي را كه سر راهشان سبز مي شود به گلوله ببندند. كالوين معتقد بود انسان به خودي خود به خاطر گناهان هبوط آدم و مصلوب ساختن مسيح بخشوده نخواهد شد و از پيش محكوم به دوزخ است و رستگاري فقط در انتظار تعداد اندكي است كه از جانب خداوند گلچين شده اند. اين دقيقاً در بطن فلسفي «شيطان مقيم» است.
طرح و توطئه شيطان مقيم: روز قيامت، درست آن جايي آغاز مي شود كه فيلم قبلي تمام شد و بدين سان يك بار ديگر داستاني پر از هول و دهشت را مي تند. در فيلم قبلي، بر اثر انفجاري كه در يكي از لابراتوارهاي شركت عظيم «آمبرلا» به وقوع مي پيوندد، «ويروس تي» كه در آن آزمايش مي شود به خيلي ها سرايت مي كند، از جمله آليس كه سرپرست بخش حفاظت است. در نهايت، آمبرلا موفق مي شود اپيدمي را مهار كند و با قرار دادن آليس در يك اغماي طولاني، با انجام آزمايش هايي او را به انساني با نيروهاي خارق العاده تبديل كند.
وقتي شيطان مقيم: روز قيامت، آغاز مي شود اپيدمي ظاهراً دوباره گسترش پيدا كرده است و آدم ها تبديل به مرده هاي زنده اي  شده اند كه تلوتلو مي خورند و همچون حيوان درنده اي به هر كسي كه در مقابلشان ظاهر مي شود يورش مي برند. در همين گيرودار، آليس از اغماي طولاني خود بيرون مي آيد و پس از ورود به يك فروشگاه لوازم نظامي، خود را تا خرخره مسلح مي كند. او در يك وارونه سازي مسيحاي مونثي است كه فقط بايد آنهايي را كه «گلچين» شده اند نجات دهد و گناهكاران يعني همه بشريت را به قعر جهنم بفرستد. اين فيلم، فيلمي فمينيستي است كه در يك قالب اساطيري مذهبي پرداخته شده است. آليس سپس والنتين و گروه كوچك همراهش را كه همچون حواريون هستند مي يابد و بي مهابا در يك چرخش «قدرت بخشي فمينيستي» بي مهابا قتل عام «مرده هاي زنده» را آغاز مي كند. در پايان درست همزمان با فرار اين گروه كوچك از شهر آمبرلا با شليك چند كلاهك هسته اي، «راكون سيتي» آلوده را يكسره از نقشه جغرافيا محو مي كند. هر چند نقد «شماتيك» و سطحي توطئه سرمايه به عنوان مسبب اصلي اين فاجعه در دو سه دقيقه آخر فيلم اندك مجالي پيدا مي كند، ساز و كارهاي كالوينيستي طرح فيلم كاملاً آشكارند.
شيطان مقيم: روز قيامت،ملغمه اي از ژانرهاي مختلف است و اكشن، وحشت، قدرت بخشي فمينيستي، كارتون و خيلي چيزهاي ديگر در كولاژ ناهمگوني با هم تركيب شده اند. مشكل اين فيلم اين است كه فاقد هويت است و در حالي كه بي پروا از يك ژانر به ژانر ديگر مي جهد به هيچ كدام از آنها مجال پرداخته شدن نمي دهد.
شيطان مقيم: روز قيامت فاقد حافظه است و در حالي كه از يك فراموشي مزمن رنج مي برد، دايماً ماهيت خود را از ياد مي برد. مثلاً در حالي كه تهاجم خونين مردگان زنده تقليد مضحكه آور از شب زندگان مرده جورج رومرو است، سكانس پاياني شيطان مقيم: روز قيامت بازسازي ناشيانه صحنه هاي كونگ فوي «ماتريكس» است و در حالي كه، در پي هجوم لشكر مردگان زنده در شب مردگان زنده،رومرو به تعمق درباره تنش فزاينده و ويرانگر ميان آدم هايي مي پردازد كه هدف حمله قرار گرفته اند، انرژي آلكساندر ويت، كارگردان شيطان مقيم چنان جذب خلق «افكت» شوكه كننده و رعب و وحشت مي شود كه او هر علاقه  اي را به پرداخت شخصيت  ها از دست مي دهد. در نتيجه، كاراكترها بسيار يك بعدي و بدون عمق از كار در مي آيند و فقط به ابزاري در جهت پيشبرد اكشن فيلم تبديل مي شوند.
از سوي ديگر، در حالي كه در «ماتريكس» صحنه هاي نبرد در نماهاي دور و پلان هاي نسبتاً بلند رخ مي دهند و ما به خوبي از جغرافياي فيزيكي صحنه آگاه هستيم، ويت در شيطان مقيم از كلوزآپ هاي
غول آسا، كات هاي سريع و زاويه هاي مورب و تحريف شده استفاده مي كند و هرگونه حس فوريت و نزديكي ما با فيلم را از ميان مي برد. در نتيجه ما نه ضربات واقعي، بلكه فقط تاثير آنها را ـ نه كنش بلكه فقط واكنش ـ مي بينيم. اين نفي رابطه متقابل و ديالكتيك پديده ها به خوبي انعكاس دهنده ايدئولوژي يكسويه فيلم يا همان نگرش كالوينيستي اش است.
در اين جا اجازه بدهيد يك سؤال تئوريك را مطرح كنم: چرا شيطان مقيم كه بعضاً نماينده ژانر فيلم هاي ترسناك است در گيشه اينقدر موفق است؟ چرا فيلمي كه تا مغز استخوان در خون و توحش غوطه مي خورد، اينقدر براي تماشاگران جذاب است؟ زيرا به قول فرويد، ما هميشه جذب چيزهايي مي شويم كه به طور تيپيك در ما حس نفرت از خود را برمي انگيزند. فيلم هاي وحشت آور پست مدرن  نظير «رواني» هيچكاك، «لباس براي قتل» برايان دي پالما و «مخمل آبي» ديويد لينچ، با آزادسازي آنچه كه در درون ما سركوب شده، چيزي كه هم ما را جذب و هم دفع مي كند، به اجرا و بازنمايي اين فراگشت مي پردازند تا رابطه سادو ــ مازوخيستي ما را با مقوله وحشت نشان دهند.
در فيلمي مثل «كابوس در خيابان الم» درست پيش از هر قساوت خون آلود ساديستي، لحظات پر از تعليقي وجود دارد كه ما را، سرشار از اضطراب و انتظار و كنجكاوي، به دنبال خود مي كشاند. ما جذب اين لحظات مي شويم و حتي لحظه اي نمي توانيم از صحنه چشم برداريم و درست وقتي كه خشونت تحمل ناپذيري از قوه به فعل در مي آيد و هيولايي چون «فردي» (Freddie) تن و بدن يك نفر را شقه شقه مي كند، ما از وحشت چشمان خود را مي بنديم و حتي مي خواهيم از سالن سينما فرار كنيم. اما مگر اين لحظه اي نبوده كه ما با اشتياق و دلهره در انتظارش بوده ايم؟ اين پارادوكس جذب و دفعي است كه فيلم هاي ترسناك پست مدرن در ما خلق مي كنند. در حقيقت شيطان مقيم: روز قيامت در نيمه اول خود تا حدي در ايجاد چنين پارادوكسي موفق است، اما فيلم به تدريج سرنخ خود را از دست مي دهد و ناآگاهانه به نوعي «پارودي» كودكانه از خود تبديل مي شود و شكل بازي ويدئويي به خود مي گيرد.
بگذاريد اين نگاه اجمالي را با مقايسه دو عقيده متضاد درباره شيطان مقيم: روز قيامت پايان دهم. ديوكر در نيويورك تايمز آن را فيلم نسبتاً موفقي مي خواند و مي گويد:  «اگر شما در حال و هواي زنان زيبايي هستيد كه ارتش مرده هاي زنده را با
سلاح هاي اتوماتيك عظيم تار و مار مي كنند، پول خود را به هدر نمي دهيد.»
راجر ايبرت در مقاله خود در شيكاگو سان تايمز نظر ديگري دارد: «خشونت فيلم چيزي جز تمرين هدف گيري يك بازي ويدئويي نيست، مرده هاي زنده خسته كننده و بي رمق هستند و ما هرگز نمي فهميم چرا آمبرلا اميد دارد كه از ويروسي كه همه را مي كشد پول در بياورد و كاراكترها به نحو شگفت انگيزي سطحي هستند.

حرف هاي بهمن قبادي در تورنتو
به دنبال صنعت سينما
006534.jpg
روز پنج شنبه ۱۶ سپتامبر بهمن قبادي كارگردان فيلم هاي «زماني براي مستي اسب ها»، «آوازهاي سرزمين مادري ام» و «لاك پشت ها هم پرواز مي كنند»، به دعوت انجمن دانشجويان دانشگاه تورنتو در  اين دانشگاه حضور يافت. قبادي كه به مناسبت اكران آخرين فيلمش، لاك پشت ها هم پرواز مي كنند، در جشنواره فيلم تورنتو به تورنتو آمده است در اين جلسه به سؤالات علاقه مندان پاسخ گفت.
او ابتدا از چگونگي فيلمسازشدن خود و تاثيري كه سختگيري هاي پدر، جنگ هاي ايران و عراق و جنگ هاي داخلي و همچنين جغرافيا و فرهنگ كردستان در پرانرژي و سرسخت ساختن او داشتند سخن گفت و ادامه داد: هيچگاه از ساختن فيلم لذت نبرده ام و هيچ فيلمي را با آرامش نساخته ام و سعي مي كنم كه نسازم. چرا كه فيلم  ساختن را براي خودم يك نوع مبارزه و نوعي رياضت طلبي مي دانم.
قبادي درباره چگونگي ساخت فيلم لاك پشت ها هم پرواز مي كنند توضيح داد: سه هفته بعد از سقوط صدام به همراه يك كپي ۳۵ از فيلم آوازهاي سرزمين مادري ام و يك دوربين كوچك دستي به شكل قاچاق به بغداد رفتم و در هتلي كه مخصوص خبرنگاران بود پوسترهاي فيلمم را زدم و به همه اعلام كردم كه نمايش فيلم داريم. در آن زمان دوست داشتم كه يك كار عجيب و غريب بكنم و بگويم كه اولين فيلمساز جهاني هستم كه بعد از صدام فيلمم را در عراق نشان مي دهند. در همين مدت با دوربينم راش هايي از صحنه هاي بعد از جنگ و مردم در خيابان ها گرفتم كه در نهايت تبديل شد به فيلم مستندي به نام «جنگ تمام شد» كه ۵۶ دقيقه زمان پخش آن است. در آن زمان با ديدن آن صحنه ها در بغداد،  ايده ها و طرح هاي زيادي براي ساختن فيلم به ذهنم آمد كه اولينش درباره كودكي عراقي بود كه آينده را پيش بيني مي كرد و طرح ديگرم درباره يك خبرنگار جنگ در عراق بود. به ايران بازگشتم و مقدمات كار را ترتيب دادم. زمان خروج من از  ايران مصادف شد با ترور  آيت ا... حكيم و به من اجازه رفتن به عراق را ندادند. سه ماه مداوم مشغول رفت و آمد به دفتر خاتمي بودم تا اجازه خروج بگيرم تا جايي كه با چمدان هايم رفتم و تهديد كردم كه اگر اجازه ندهند از  ايران مي روم و ديگر بر نمي گردم. بالاخره يكي از مسئولان استانداري كردستان به من گفت كه با گروهت مي تواني از مرز بگذري ولي ما تو را نديده ايم! با يك گروه عازم آن جا شديم و پس از انتخاب لوكيشن به دنبال بچه اي بي دست براي بازيگري گشتيم كه در اين ميان هزار بچه بي دست را ديديم و داستاني را كه قرار بود آدم بزرگ ها در آن نقش زيادي داشته باشند  اين بچه ها تحت تاثير خود قرار دادند.
او در ادامه  اين موضوع توضيح داد: در تمام فيلم هايي كه ساخته ام ۵۰ درصد سناريوي فيلم را آدم هاي اطرافم به من مي دهند. من شكارچي خوبي هستم كه لحظات و واكنش بازيگرانم را مي گيرم و در فيلم مي آورم و تا جايي كه امكان دارد از آنها بهره برداري مي كنم. هنگام ساخت فيلم لاك پشت ها هم درست نمي دانستم كه چه چيزي مي خواهم بسازم بنابراين با همان بچه ها شروع كردم به ساختن و تنها چيزي كه مي دانستم  اين بود كه يك فيلم ديوانه مي خواهم بسازم از يك سرزمين ديوانه تر. در اين فيلم با آوردن يك لايه ظاهري از طنز در پس زمينه اي از تراژدي و اندوه سعي كردم تا با مخاطب ارتباط بيشتري پيدا كنم، چرا كه اگر مي خواستم تنها واقعيات عريان را نمايش دهم تماشاي فيلم از تحمل بيننده بيرون مي افتاد. حالا كه  اين فيلم را مي بينم حس مي كنم كه انگار هيچ گروهي آن را نساخته و فيلم بسيار باورپذير شده است.
او درباره مشكلات ساخت  اين فيلم گفت: با وجود  اين كه حدود ۳۰ نفر از گروه بارزاني محافظ گروه من شده بودند ولي در تمام مدت فيلمبرداري با نگراني به اطراف نگاه مي كردم و مي ترسيدم كه مبادا كسي گلوله اي شليك كند. علاوه بر  اين به دليل نبودن لابراتوار در آن جا ما مجبور بوديم هر دو سه هفته يك بار نگاتيوها را به طور قاچاق به  ايران بفرستيم و  اين يعني  اين كه هر لحظه حاصل كار ما مي توانست از بين برود. در  اين مدت نيز با استفاده از ويدئو، راش ها را چك مي كردم و كار تا حدود زيادي شانسي از آب درآمد. در نهايت يك فيلم ۱۸۰ دقيقه اي به دست آمد كه پس از اديت آن به ۹۵ دقيقه نفس گير مي رسيم كه تو را در سالن سينما ميخكوب مي كند.
او همچنين از كساني كه مي گويند  اين فيلم در  ايران ساخته شده و نه در عراق گلايه كرد و  اين موضوع را زير سؤال بردن تلاش ها و توانايي هاي يك گروه دانست. قبادي در ادامه توضيح درباره فيلم لاك پشت ها گفت: تمام بازيگران  اين فيلم عراقي هستند.
بهمن قبادي در ادامه از سينماي ايران مي گويد: سينماي موفقي كه با كيارستمي شروع شد اكنون تبديل به سينماي تنبلي شده كه نسل سوم فيلمسازان را بيش از پيش به خود جلب كرده و من نام  اين جريان را سينماي جشنواره اي مي گذارم. موج نوي سينماي  ايران يك اتفاق بود كه عمرش خيلي كوتاه بود و نتوانستيم زنده نگهش داريم. در سال هاي اخير به سفرهايي كه مي روم ديگر آن نگاه سابق به سينماي  ايران را نمي يابم و واكنش ها تغيير زيادي كرده است. من به عنوان يك سينماگر نسل سومي تمام توانم را گذاشتم تا  اين اتفاق نيفتد ولي امكانات سينماي  ايران به من تنها اجازه ساختن فيلم هايي در حد زماني براي مستي اسب ها و لاك پشت ها  را داد.
قبادي در مورد هدف ها و برنامه هاي  آينده اش گفت: در  اين فكر هستم كه به سينماي اروپا و هاليوود نزديك شوم، سينمايي كه به آن سينماي صنعت مي گويند و اكران گسترده دارد. به نظر من فيلمي موفق است كه ماهها روي پرده سينماهاي آمريكا و اروپا بماند و مطبوعات زمان زيادي در مورد آن بنويسند نه مانند اكران جشنواره اي كه يك هفته اي فيلم مي آيد و در همان هفته در موردش مي نويسند و بعد همه چيز تمام مي شود. متاسفانه سينماي  ايران سينماي لحظه است و عمر دوران شكوه آن كوتاه است كه در  اين ميان كارهاي اوليه كيارستمي استثنا هستند.
او همچنين گفت: من به كيفيت در كارهايم اهميت زيادي مي دهم. در حال حاضر نيز به دنبال  اين هستم كه از بازيگران هاليوودي مانند شان پن در فيلم بعدي ام استفاده كنم و از  اين طريق بازار بزرگتري به معناي جذب تماشاچي بيشتري در جهان پيدا كنم. علاوه بر  اين، اين مسئله باعث مي شود كه تمركز بيشتري روي سينماي ايران شود و يك فيلمساز  ايراني بتواند از دل تمام  اين ماجراها بيرون بيايد و سرمايه بيشتري را وارد سينماي  ايران سازد.
او در مورد كمبودهاي سينماي  ايران گفت: كارگردانان زيادي از جمله بيضايي و داريوش مهرجويي هستند كه دوست دارند فيلم هاي بزرگ  اين چنيني بسازند. در آمريكا يك فيلم در سه الي چهار هزار سالن سينما اكران مي شود و تمام سرنوشت و اتفاقات فيلم مربوط به دو هفته اول اكران آن است و  اين سيستم كه باعث فروش و جلب گسترده تماشاچي مي شود در  ايران وجود ندارد.
قبادي درباره فيلم بعدي خود توضيح داد:  اين فيلم اولين فيلم شهري است كه مي سازم داستان فيلم يك بازي زماني دارد كه هر ۱۰ دقيقه يك بار به زمان نزديك ۵۰ سال پيش باز مي گردد. بخش عمده اي از فيلم در تهران قديم مي گذرد كه براي تصويركردن آن احتمالاً از نماي شهرهايي مثل كاشان يا يزد استفاده مي كنيم.
او از مشكلات ساخت  اين فيلم جديد نام برد و گفت:  اين فيلم به سياهي لشكري حدود ۱۲ هزار نفر نياز دارد و براي  ايجاد آن قصد ندارم كه از جلوه هاي ويژه استفاده كنم و همين كار را سخت مي كند.
او همچنين از يكي ديگر از مشكلات سينماي  ايران يعني كمبود تكنسين حرفه اي براي كارهايي مانند فيلمبرداري، دكوپاژ و تدوين نام برد و گفت: سينماي  ايران سينماي تخصصي نيست و همه چيز در حداقل موجود خلاصه شده، آنقدر كه لابراتوارهاي  ايران مي توانند حاصل كار يك فيلمساز را در نهايت خراب كنند.

|  ايران  |   هفته   |   جهان  |   پنجره  |   داستان  |   چهره ها  |
|  پرونده  |   سينما  |   ديدار  |   حوادث   |   ماشين   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |