يكشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۸۴
تفسيرگران عشق
011772.jpg
ياسر مرادي
دهه سوم فروردين ماه، يادآور خاطرات تلخي براي بازماندگان جنگ است. بيست و بيست و يكم فروردين به ترتيب سالگرد شهادت دو يادگار سنگرهاي عشق و جنون شهيد سيد مرتضي آويني و علي صياد شيرازي مي باشد. اهميت شهادت اين دو عزيز در زمان پر كشيدنشان از ميان ما مي باشد. زماني كه ديگر نه خبري از توپ و تانك و عمليات بود و نه جبهه و جنگ اما آنان چنان مشتاق به رفتن بودند كه....
- كتابهاي آويني را كمابيش مطالعه كرده بودم. با فيلم هاي او نيز كمابيش همگي ملت ايران آشنايي دارند. در مورد زندگي او هم زياد شنيده بودم اما تفسير تمام اينها را در فكه يعني همان قتلگاه آويني با تمام وجود درك كردم. فكه براي سيد مرتضي آخر خط بود. او بايد مي رفت.
- صبح روز بعد از خاكسپاري صياد، خانواده اش نماز صبح را در حرم امام(ره) خواندند و آفتاب نزده به بهشت زهرا رفتند. اما پيش از آنها، فرد ديگري هم آمده بود و آن كسي نبود جز مقام معظم رهبري. آقا گفت: «دلم براي صياد تنگ شده. مدتي است ازش دور شده ام.»
سيد شهيدان اهل قلم
شهيد مرتضي آويني را سيد شهيدان اهل قلم ناميده اند از اين رو كه او هم اهل قلم بود و هم اهل عمل. او نمونه بارزي از جمع تعهد و تخصص بود و تمام سعي اش اين بود كه نخل هاي شلمچه را سرپا نگه دارد. مروري بر زندگي او به روايت خودش طريق حقيقت را بر بسياري از ما نمايان خواهد نمود.
شهيد سيد مرتضي آويني در شهريور سال ۱۳۲۶ در شهر ري متولد شد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه  خود را در شهرهاي زنجان، كرمان و تهران به پايان رساند و سپس به عنوان دانشجوي معماري وارد دانشكده  هنرهاي زيباي دانشگاه تهران شد. او از كودكي با هنر انس داشت؛ شعر مي سرود، داستان و مقاله مي نوشت و نقاشي مي كرد. تحصيلات دانشگاهي اش را نيز در رشته اي به انجام رساند كه به طبع هنري او سازگار بود، ولي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي معماري را كنار گذاشت و به اقتضاي ضرورت هاي انقلاب به فيلم سازي پرداخت:
وي درباره خود چنين مي گويد: «حقير داراي فوق ليسانس معماري از دانشكده  هنرهاي زيبا هستم، اما كاري را كه اكنون انجام مي دهم نبايد به تحصيلاتم مربوط دانست. حقير هرچه آموخته ام از خارج دانشگاه است. بنده با يقين كامل مي گويم كه تخصص حقيقي در سايه  تعهد اسلامي به دست مي آيد و لاغير. قبل از انقلاب بنده فيلم نمي ساخته ام اگرچه با سينما آشنايي داشته ام. اشتغال اساسي حقير قبل از انقلاب در ادبيات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشته هاي خويش را - اعم از تراوشات فلسفي، داستان هاي كوتاه، اشعار و... - در چند گوني ريختم و سوزاندم و تصميم گرفتم كه ديگر چيزي كه حديث نفس باشد ننويسم و ديگر از خودم سخني به ميان نياورم... سعي كردم كه خودم را از ميان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شكر بر اين تصميم وفادار مانده ام. البته آن چه كه انسان مي نويسد هميشه تراوشات دروني خود اوست. همه  هنرها اين چنين هستند. كسي هم كه فيلم مي سازد اثر تراوشات دروني خود اوست، اما اگر انسان خود را در خدا فاني كند، آن گاه اين خداست كه در آثار او جلوه گر مي شود. حقير اين چنين ادعايي ندارم ولي سعي ام بر اين بوده است.»
شهيد آويني فيلم سازي را در اوايل پيروزي انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره  غائله  گنبد (مجموعه  شش روز در تركمن صحرا)، سيل خوزستان و ظلم خوانين (مجموعه  مستند خان گزيده ها) آغاز كرد.
او چنين مي گويد: «با شروع كار جهاد سازندگي در سال ۵۸ به روستاها رفتيم كه براي خدا بيل بزنيم بعدها ضرورت هاي موجود رفته رفته ما را به فيلم سازي كشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نيتمان اين بود كه نسبت به همه  وقايعي كه براي انقلاب اسلام و نظام پيش مي آيد عكس العمل نشان بدهيم مثلاً سيل خوزستان كه واقع شد، همان گروهي كه بعدها مجموعه  حقيقت را ساختيم به خوزستان رفتيم و يك گزارش مفصل تهيه كرديم آن گزارش در واقع جزو اولين كارهايمان در گروه جهاد بود بعد، غائله خسرو و ناصر قشقايي پيش آمد و مابه فيروزآباد، آباده و مناطق درگيري رفتيم... وقتي فيروز آباد در محاصره بود، ما با مشكلات زيادي از خط محاصره گذشتيم و خودمان را به فيروزآباد رسانديم. در واقع اولين صحنه هاي جنگ را ما در آن جا، در جنگ با خوانين گرفتيم.»
گروه جهاد اولين گروهي بود كه بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت. دو تن از اعضاي گروه در همان روزهاي او جنگ در قصر شيرين اسير شدند و نفر سوم، در حالي كه تير به شانه اش خورده بود، از حلقه  محاصره گريخت. گروه بار ديگر تشكل يافت و در روزهاي محاصره  خرمشهر براي تهيه  فيلم وارد اين شهر شد. «يك هفته اي نگذشته بود كه خرمشهر سقوط كرد و ما در جست و جوي «حقيقت» ماجرا به آبادان رفتيم كه سخت در محاصره بود. توليد مجموعه  حقيقت اين گونه آغاز شد.»
كار گروه جهاد در جبهه ها ادامه يافت و با شروع عمليات والفجر هشت، شكل كاملاً منسجم و به هم پيوسته اي پيدا كرد. آغاز تهيه  مجموعه  زيبا و ماندگار روايت فتح كه بعد از اين عمليات تا پايان جنگ به طور منظم از تلويزيون پخش شد به همان ايام باز مي گردد. شهيد آويني درباره  انگيزه  گروه جهاد در ساختن اين مجموعه كه نزديك به هفتاد برنامه است چنين مي گويد:اولين شهيدي كه داديم علي طالبي بود كه در عمليات طريق القدس به شهادت رسيد و آخرين شان مهدي فلاحت پور است كه همين امسال ۱۳۷۱ در لبنان شهيد شد... و خوب، ديگر چيزي براي گفتن نمانده است، جز آن كه ما خسته نشده ايم و اگر باز جنگي پيش بيايد كه پاي انقلاب اسلامي در ميان باشد، ما حاضريم. مي دانيد! زنده ترين روزهاي زندگي يك مرد آن روزهايي است كه در مبارزه مي گذراند و زندگي در تقابل با مرگ است كه خودش را نشان مي دهد.»
اواخر سال ۱۳۷۰ «موسسه  فرهنگي روايت فتح» به فرمان مقام معظم رهبري تاسيس شد تا به كار فيلم سازي مستند و سينمايي درباره  دفاع مقدس بپردازد و تهيه  مجموعه  روايت فتح را كه بعد از پذيرش قطع نامه رها شده بود ادامه دهد. شهيد آويني و گروه فيلم برداران روايت فتح سفر به مناطق جنگي را از سر گرفتند و طي مدتي كم تر از يك سال كار تهيه  شش برنامه از مجموعه  ده قسمتي «شهري در آسمان» را به پايان رساندند و مقدمات تهيه  مجموعه هاي ديگري را درباره  آبادان، سوسنگرد، هويزه و فكه تدارك ديدند. شهري در آسمان كه به واقعه  محاصره، سقوط و باز پس گيري خرمشهر مي پرداخت در ماه هاي آخر حيات زميني شهيد آويني از تلويزيون پخش شد، اما برنامه  وي براي تكميل اين مجموعه و ساختن مجموعه هاي ديگر با شهادتش در روز جمعه بيسم فروردين ۱۳۷۲ در قتلگاه فكه ناتمام ماند.
شهيد آويني فعاليت هاي مطبوعاتي خود را در اواخر سال ،۱۳۶۲ هم زمان با مشاركت در جبهه ها و تهيه  فيلم هاي مستند درباره  جنگ، با نگارش مقالاتي در ماهنامه  «اعتصام» ارگان انجمن اسلامي آغاز كرد. اين دوره از كار نويسندگي شهيد تا سال ۱۳۶۵ ادامه يافت.
او در سال ۱۳۶۷ يك ترم در مجتمع دانشگاهي هنر تدريس كرد، ولي چون مفاد مورد نظرش براي تدريس با طرح دانشگاه هم خواني نداشت، از ادامه  تدريس صرف نظر كرد.
سال هاي ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ دوران اوج فعاليت مطبوعاتي شهيد آويني است. آثار او در طي اين دوره نيز موضوعات بسيار متنوعي را شامل مي شود. هرچند آشنايي با سينما در طول مدتي بيش از ده سال مستندسازي و تجارب او در زمينه  كارگرداني مستند و به خصوص مونتاژ باعث شد كه قبل از هرچيز به سينما بپردازد. ولي اين مسئله موجب بي اعتنايي او نسبت به ساير هنرها نشد. او در كنار تاليف مقالات تئوريك درباره ماهيت سينما و نقد سينماي ايران و جهان، مقالات متعددي در مورد حقيقت هنر، هنر و عرفان، هنر جديد اعم از رمان، نقاشي، گرافيك و تئاتر، هنر ديني و سنتي، هنر انقلاب و... تاليف كرد كه در ماهنامه  «سوره» به چاپ رسيد. طي همين دوران در خصوص مباني سياسي- اعتقادي نظام اسلامي و ولايت فقيه، فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحد جهاني و تهاجم فرهنگي غرب، غرب زدگي و روشن فكري، تجدد و تحجر و موضوعات ديگر تفكر و تحقيق كرد و مقالاتي منتشر نمود.
مجموعه  آثار شهيد آويني در اين دوره هم از حيث كميت، هم از جهت تنوع موضوعات و هم از نظر عمق معنا و اصالت تفكر و شيوايي بيان اعجاب آور است. در حالي كه سرچشمه  اصلي تفكر او به قرآن، نهج البلاغه، كلمات معصومين عليهم السلام و آثار و گفتار حضرت امام(ره) باز مي گشت، با تفكر فلسفي غرب و آراء و نظريات متفكران غربي نيز آشنايي داشت و با يقيني برآمده از نور حكمت، آن ها را نقد و بررسي مي كرد. او شناخت مباني فلسفي و سير تاريخي فرهنگ و تمدن جديد را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگي مي دانست چرا كه اين شناخت زمينه  خروج از عالم غربي و غرب زده  كنوني را فراهم مي كند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفكر الهي مدد مي رساند. او بر اين باور بود كه با وقوع انقلاب اسلامي و ظهور انسان كاملي چون امام خميني(ره) بشر وارد عهد تاريخي جديدي شده است كه آن را «عصر توبه  بشريت» مي ناميد. عصري كه به انقلاب جهاني امام عصر(عج) و ظهور «دولت پايدار حق» منتهي خواهد شد.
صياد دل ها
سينه ستبر تاريخ مالامال از خاطرات حيات و ممات مردان مردي است كه روحشان فراتر از زمان و عرصه فراخ زمين تنگ تر از قلب سرشار از عشقشان بوده است.
امير سپهبد علي صياد شيرازي در سال ۱۳۲۳ در كبود گنبد مشهد در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. پدرش، كه از عشاير فارس بود، به استخدام ژاندارمري درآمد و سپس به ارتش منتقل شد. او از جاذبه اي خاص برخوردار بود، از اين رو علي تحت تأثير پدر از كودكي به ارتش علاقه مند شد.
او به همراه پدر و خانواده، مانند ديگر خانواده هاي نظاميان، از شهري به شهري مهاجرت مي كرد. شهرهاي مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان محل پرورش وي شدند. او سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال ۱۳۴۲ موفق به اخذ ديپلم گرديد. او در سال ۱۳۴۳ در كنكور دانشكده افسري شركت كرد و پذيرفته شد. علي از بدو ورود به دانشكده به جديت در درس و پاي بندي به مذهب شهرت يافت و سرانجام در مهرماه ۱۳۴۶ در رسته توپخانه دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومي وارد ارتش گرديد. او پس از طي دوره آموزشي در شيراز و اصفهان به لشگر تبريز و سپس لشگر زرهي كرمانشاه منتقل شد.
او در سال ۱۳۵۰ براي گذراندن دوره آموزش زبان انگليسي به تهران آمد و پس از پايان كلاس و جديت در تحصيل سرانجام خود از استادان زبان انگليسي شد.ستوان يك علي صياد شيرازي تصميم گرفت با دختر عمويش، خانم عفت شجاع ازدواج كند اما به دليل اين كه محمود، عموي علي، از مخالفان شاه بود، ساواك با اين ازدواج موافقت كرد، اما سرانجام در اثر اصرار علي، ارتش با اين وصلت موافقت كرد.
علي در سال ۱۳۵۲ براي تكميل تخصص هاي توپخانه از طرف ارتش به آمريكا اعزام شد تا دوره هواسنجي بالستيك را بگذراند. او اين دوره آموزشي را در شهر فورت سيل از ايالت اوكلاهما، در منطقه اي نظامي، با موفقيت طي كرد.
ارتش براي استفاده از دانش نظامي ستوان، او را در سال ۱۳۵۳ به اصفهان مركز توپخانه منتقل كرد. علي در اصفهان با يافتن دوستان جديد مطالعات مذهبي خود را پي گرفت و شخصيت سياسي خويش را در اين دوره قوام بخشيد. او در نامه اي كه براي سرگرد محمد مهدي كتيبه، يكي از افسران مذهبي، ارسال كرد اين جمله را نوشت: «در مورد برنامه هاي مذهبي بحمدالله پيش مي رويم مخصوصاً در آن قسمت كه مي دانيد» . اين جمله حساسيت ضد اطلاعات را برانگيخت و از آن پس وي تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقيق و مراقبت متوالي، او را «متعصب مذهبي» معرفي كردند و مراقبت از وي را شدت بخشيدند. جالب اين است كه هركس از افسران را به مراقبت وي مي گماردند يا تحت تأثير روحيه او قرار مي گرفت و گزارش مثبت براي او رد مي كرد يا صياد را از مراقبت و مأموريت خود خبر مي داد و يا از اول با چنين مأموريتي مخالفت مي كرد.
سروان صياد همزمان با اوجگيري مبارزات ملت مسلمان ايران به رهبري امام خميني تقيه را كنار گذارد و در ارتش علناً به دفاع از علماي اسلام و حكومت اسلامي پرداخت و سرانجام به دليل اين كه در بين افسران، تبليغات ضد رژيم مي كرد، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ افزار در اختيار وي ممانعت كرد و اعلام نمود كه از واگذاري مشاغل حساس به او خودداري شود. سرانجام وي ۱۹ بهمن دستگير و زنداني شد اما ديري نپاييد كه انقلاب به پيروزي رسيد و او هم مانند همه مردم ايران آزاد شد.
دوره دوم زندگي سرهنگ صياد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي آغاز مي شود: او پس از پيروزي انقلاب اسلامي با رحيم صفوي و حجت الاسلام سالك آشنا مي شود و با يكديگر پيمان مي بندند كه از پادگانهاي اصفهان حفاظت نمايند.
اختلاف سپاه با فرماندهان ارتش موجب آشنايي وي با حضرت آيت ا... خامنه اي مي گردد و از اينجا سرنوشت صياد به كلي تغيير پيدا كرد. پس از حوادث كردستان، صياد با درجه سرگردي به همراه سردار صفوي به غرب اعزام مي گردد و با هماهنگي ارتش و سپاه سنندج را آزاد مي كنند. لياقت هاي سرگرد در كردستان موجب مي گردد تا با درجه سرهنگي به فرماندهي عمليات غرب منصوب گردد. اختلافات سرهنگ با بني صدر اولين رئيس جمهوري اسلامي موجب بركناري وي و خلع دو درجه مي گردد. اما ديري نپاييد كه بني صدر سقوط كرد و شهيد رجايي به رياست جمهوري رسيد و سروان مجدداً با دو درجه به غرب كشور اعزام  مي شود. سرهنگ با تأسيس قرارگاه حمزه سيدالشهداء و با هماهنگ كردن نيروهاي سپاه و ارتش و با كمك سرداران بزرگي چون شهيدان بروجردي و كاظمي و آبشناسان مناطق مرزي با عراق و مناطقي را كه محل جولان گروهكهاي ضدانقلاب كردستان بود پاكسازي كرد.
در هفتم مهرماه ۱۳۶۰ به خاطر رشادت ها و لياقت ها توسط رهبر معظم انقلاب حضرت امام خميني (ره) به فرماندهي نيروي زميني منصوب شد. او با هماهنگي با سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در عمليات طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، مسلم بن عقيل، مطلع الفجر، محرم، والفجر ۱ ، ۲ ، ۳ ، ۴ ، ۸ ، ،۹ عمليات خيبر و بدر و قادر شركت نمود و پيروزي هاي بزرگي را براي ايران اسلامي به ارمغان آورد كه بي شك در تاريخ امت اسلامي به عظمت خواهد ماند. سرهنگ در مرداد سال ۱۳۶۵ از فرماندهي نيروي زميني استعفا داد و با پيشنهاد آيت الله خامنه اي و تصويب رهبر انقلاب به سمت نمايندگي امام در شوراي عالي دفاع منصوب شد.
در سال ۶۶ به درجه سرتيپي نايل آمد. سرتيپ صياد شيرازي در سال ۶۷ در عمليات مرصاد كه مرزهاي غرب ايران مورد هجوم منافقين قرار گرفته بود شركت كرد. سرانجام صياد شيرازي در مقام جانشيني رياست ستاد كل به خدمت مشغول شد. تيمسار سرتيپ صياد شيرازي در ۱۶ فروردين ۱۳۷۸ همزمان با عيد خجسته غدير با حكم مقام معظم فرماندهي كل قوا به درجه سرلشگري نايل آمد. اما پس مانده هاي زخم خورده مرصاد كه در نبرد رودررو طعم تلخ شكست را چشيده بودند در صبح روز ۲۱ فروردين ۷۸ ، فاتح بزرگ فتح المبين و بيت المقدس و يكي از بزرگترين سرمايه هاي كشور را آماج تيرهاي كينه خود قرار دادند و قامت استوار امير ارتش اسلام را به خاك افكندند.
امام خميني(ره) در ديداري با صيادشيرازي در سال ۶۵ وي را فردي لايق و مؤمن معرفي مي كند و از او مي خواهد كه در جهت وفاق بين ارتش و سپاه تلاش بيشتري را به عمل آورد. امام(ره) مي فرمايد:«هر چه بيشتر سعي كنيد كه بين ارتش و سپاه برادري باشد. كشور ما يك ارتش دارد و يك سپاه. اگر اين دو نباشند، همراه نباشند، يك دست نباشند آسيب پذيرند. اينها بايد با هم باشند.شما مي دانيد كه من از اول طرفدار ارتش بوده ام... الان هم طرفدار ارتش هستم.»
يكي از مشكلات عمده شهيد صياد با بني صدر بود. در آن زمان به گوش بني صدر رسيده بود كه به سپاه كمك مي كند تا پادگان آموزشي درست كند. بني صدر عصباني شده بود كه چرا بي اجازه او اين كار انجام شده است و در نتيجه صياد را توبيخ كرد اما او ساكت بود. او فقط چند جمله گفت: «مي دانيد آقاي رئيس جمهور، فرض كنيد ما يك جنسي داريم كه قيمتش هزار تومان است. شما مي گويي ده تومان مي فروشيد؟ ما جواب نمي دهيم.دوباره مي گوييد. ده تومان و پنج زار مي دهيد؟» بني صدر عصباني تر شد و درجه هاي صياد را گرفت و خلع درجه اش كرد و از فرماندهي غرب كشور او را عزل كرد.يكي ديگر از ويژگي هاي شهيد صياد بعد عرفاني و معنوي او بود؛ به نحوي كه وقتي طلبه هاي شيراز رفتند خدمت مرحوم آيت آلله بهاءالديني، گفتند: ما را هدايت كنيد و درسي به ما بدهيد ايشان هم فرموده بودند: برويد از صياد شيرازي درس زندگي بگيريد. او يك حالت روحاني خاص دارد. اگر مثل او شديد، هم دنيا را داريد و هم آخرت را. او پنج بار در جبهه زخمي شد اما هيچ كس هم نمي دانست او جانباز ۷۰ درصد است.
اواخر عمرش رفتگرها زياد مي رفتند در خانه اش (به بهانه ماهيانه). مي گفت شايد چيزي لازم داشته باشند. دلم نمي   آيد جوابشان را ندهم. مي خواست جواب اين آخري را هم بدهد كه آن اتفاق افتاد. صبح روز ۲۱ فروردين ،۷۸ پسرش در حياط را باز كرد تا پدر ماشين را بيرون ببرد. رفتگري كه به صورتش ماسك زده بود، با يك نامه رفت جلو. صياد در ماشين را باز كرد تا نامه را بگيرد. پسرش داشت در را مي بست كه صداي گلوله توي خيابان پيچيد.

سياست
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |