چهارشنبه ۲۸ تير ۱۳۸۵
نقدي بر نظرگاه دكتر مصطفي ملكيان درباره نسبت دين و شعر
فاصله ادعا تا استدلال
علي تاجديني
001551.jpg
در ۵۰ سال اخير در حوزه نسبت «هنر و اسلام» با قرائت هاي گوناگوني روبه رو هستيم كه به طور مشخص مي توان آن را در چهار نظريه تقسيم بندي كرد. (كه البته مراد از نظريه، تئوري پردازي است ):
۱- تئوري شهيد مطهري
۲-تئوري مرحوم شريعتي
۳- تئوري مرحوم فرديد كه به طور مشخص در آثار دكتر داوري تجسم يافته و در آثار شهيد آويني به حداكثر صراحت و وضوح جلوه مي كند.
۴- تئوري مصطفي ملكيان
تئوري نخست معتقد است نه تنها ميان اسلام و هنر تباين و تعارضي نيست كه اسلام منهاي هنر و زيبايي، اسلام ناقص است و مسلمان و متدين كامل بدون بعد زيبايي و هنر، تدين و مسلماني اش نقصان دارد. در حقيقت توجه به هنر و زيبايي در اين نظريه شرط مسلماني است.در نظريه دوم اگر چه درباره هنر دهها صفحه، مدح و ثنا شده است، اما با رجوع به ريشه ها و مباني پيدايش هنر در نزد شريعتي با پارادوكس و تناقضي عجيب روبه رو مي شويم. در نزد شريعتي آنچه در نهايت تحليل مي شود، مذمت هنر است و نه مدح هنر و كسي كه به مذهب حقيقي يعني اسلام دست يابد بي نياز از هنر خواهد بود.صاحبان نظريه سوم به دليل نگاه دوره اي به تاريخ معتقدند كه با شروع دوره تاريخي، تمام مقدمات و مؤخرات تمدن دگرگون مي گردد. اين دگرگوني  ابتدا در تولد انسان جديد و تفكر جديد رخ مي دهد و بعد در بدنه و شاخه هاي آن تمدن يعني علم و تكنولوژي و سياست و از جمله هنر اين تغيير صورت خواهد پذيرفت. با چنين نگرشي، هنر دوره اسلامي (بر فرض پيدايش و قبول چنين دوره اي) هنر  ديني و اسلامي خواهد بود و قابل ستايش اما هنر دوره جديد كه از دكارت آغاز مي گردد، به دليل آن كه تعلق به تفكر جديد و انسان خود بنياد دارد، به طور كلي نسبتش با شيطان بيش از رحمان است. اين گروه معتقدند همانطور كه شيطان به دست پيامبر(ص) اسلام آورد، تكنولوژي را هم مي توان مسلمان كرد.و بالاخره در نظريه چهارم با سخن عجيبي روبه رو هستيم. مدعاي اين تئوري آن است كه نه تنها تمدن جديد در ستيز با تدين اسلامي است كه حتي هنرهايي كه در نظريه سوم به عنوان هنر دوران دين داري و هنر ديني مدح مي شود، مورد نكوهش واقع مي شود. پيش فرض مهم اين تئوري آن است كه اسلام در تضاد كامل با هر نوع مدنيتي است، نه تنها با علم و فلسفه كه با انواع هنرها در تضاد است. نكته اي كه ذكر آن حائز اهميت است، آن است كه سه نظريه اخير با وجود اختلافات مبنايي كه دارند، همگي در يك مسأله مشتركند و آن اين كه قرائت آنها از دين با هنر تضادي ندارد و اگر تضادي بين هنر و دين احساس مي شود به خاطر قرائت نادرست از دين است اما نظريه چهارم از اساس اين موضوع را نفي مي كند. موضوع مقاله ما، نقد نظريه چهارم است و مبناي ما در اين مقاله، مصاحبه جناب آقاي مصطفي ملكيان با مجله سروش انديشه، شماره ۳ است. اگرچه اين مصاحبه حدود دو سال پيش صورت گرفته است اما نظر به جايگاه آقاي ملكيان در ميان انديشمندان كشورمان و نيز بي سابقه بودن اين نظر ايشان در ميان متفكران ايراني، بايسته است كه اين مصاحبه به عنوان مرجع اظهارنظر ايشان نقد شود.
نقد و بررسي: از ادعا تا استدلال
در ميان نظرياتي كه نسبت اسلام و هنر را تعيين كرده اند، سخن جناب مصطفي ملكيان شگفت آور است. به نظر ايشان: «تمام افتخارات در حوزه تمدن و هنر اسلامي به قيمت عدول و انحراف از احكام و تعاليم دين بود.» (سروش انديشه، شماره ،۱ ص ۳۸) به عبارت ديگر اگر كسي بخواهد به امر اسلام عمل كند و متدين واقعي باشد، هرگز به فلسفه علوم تجربي و هنر و ادبيات روي نمي آورد: «اگر ما مسلمين تصميم مي گرفتيم كه مثل سلمان فارسي مسلماني بورزيم، نه شعر در فرهنگ اسلامي رشد مي  كرد، نه فلسفه و نه پاره اي از هنرها كه در فرهنگ اسلامي باليدند مثل معماري.» (همان منبع ص ۳۸)
اين كه دين و به ويژه اسلام به معناي روشي كه خداوند براي بشر قرار داده اساساً  با مدنيت و علم تجربي و فلسفه و عقل و هنر در تضاد است، بي سابقه بوده است. ملكيان در همين مصاحبه در پاسخ به اين سؤال كه «آيا اين نگرش در جوامع سنتي برخاسته از متون ديني و تفكر ديني آنها بود و يا اين كه متون ديني الزاماً  نمي خواستند كه اين توجه به درون را اعمال كنند، بلكه خود فرهنگ ها بودند كه اين طور اقتضاء مي كردند؟» مي گويد: «به گمان من، خود اديان و مذاهب، عامل و مسئول اين نگرش بودند.»(همان منبع ص ۳۷) به نظر ايشان در اسلام نه تنها ترغيب و تشويقي نسبت به مقوله هنر ديده نمي شود كه برعكس؛ بياناتي هست كه مسلمان بودن را منافي هنرمند بودن مي داند. وي از برخورد قرآن با مقوله شعر مثال مي آورد: «اگر بخواهيد مفاخر اسلامي را فهرست كنيد، يكي از شاخص ترين مولفه هايي كه ذكر خواهيد كرد شاعران هستند.به اين ترتيب شما استناد مي كنيد به اين كه ما فردوسي را داريم، حافظ را داريم، سعدي را داريم و قس علي هذا. اما به گمان من، چنان كه در جاي ديگري هم گفته ام رواج شعر به قيمت رويگرداني از احكام و تعاليم اسلامي رخ داد. احكام و تعاليم اسلام، اگر نگوييم نسبت به شاعران ديدگاه منفي دارند، ديدگاه مثبتي را القاء نمي كنند.» (همان منبع ص ۳۸) مستند ايشان در اين باره آيات ۲۲۴ تا ۲۲۷ سوره شعراء است:
«شاعران پيشواي گمراهان هستند و چيزهايي مي گويند كه به آن عمل نمي  كنند. مگر ايمان آوردگان و شايسته كاران و آنان كه بسيار ياد خدا مي كنند و تا مورد ستم قرار نگيرند انتقام نمي گيرند؟ به زودي ستمكاران خواهند دانست كه بازگشتشان به كجاست.»
ايشان بر مبناي اين آيه مي گويند: «به طور كلي رويكرد به شعر در قرآن منفي است جز در مواردي استثنايي.» (همان منبع ص ۴۰) اما به دلايل ذيل سخن ملكيان قابل مناقشه است:
۱- اولاً  آقاي ملكيان صرفاً  در حوزه شعر استناد كرده اند و اگر قرار بود نظري مي دادند بايد در محدوده مستندشان مي بود نه ساير هنرها، ولي ادعاي ايشان شامل حوزه هاي ديگر هنر نظير معماري هم هست و اين كار خلاف روش علمي است.
۲- سخن آقاي ملكيان با متون اصلي ديني نيز منطبق نيست. اگر حقيقت دين را قول و فعل و تقرير پيامبر(ص) و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بدانيم، برخلاف تصور ايشان اقوال و رفتاري از ائمه معصومين(ع) در تشويق به گفتن شعر حكمي، شعرحماسي، و شعري كه دفاع از حقانيت شيعه نمايد، در تاريخ ضبط شده است. نظير تأييدي كه حضرت رسول(ص) از اشعار حسان بن ثابت فرمودند و وي را مؤيد به روح القدس دانستند. يا سيره امامان معصوم(ع) در برخورد با امثال فرزدق و دعبل خزاعي گواه روشني بر تأييد شعر با مضامين مثبت است. از آنجا كه بخشي از استدلال آقاي ملكيان آيات سوره شعراست، لازم است نظر اسلام و قرآن درباره شعر را كاوش كنيم.خداوند در آيات مورد بحث پس از مذمت شعرا و پيروي گمراهان از شاعران و سرگرداني ايشان مي فرمايد:
«مگر كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و خدا را بسيار ياد كردند و پس از آن كه به آنها ستم شد، به دفاع برخاستند و ستمگران به زودي خواهند دانست كه به كجا كشانده خواهند شد.»
جدا كردن اهل ايمان از حكمي كه درباره شاعران شده بود، نشان مي دهد كه اين نكوهش، شامل همگان نمي شود و برخي اشعار مجاز و بي اشكال است. پيامبر(ص) كه خود آورنده اسلام است و تبعيت از خدا مشروط به تبعيت از انديشه و رفتار وي است، مي فرمايد: « مؤمن با شمشير و زبانش جهاد مي كند.» در تفسير ابوالفتوح رازي ذيل اين آيات چنين آمده است:
«سپس ادامه آيات نازل شد كه «الا الذين آمنوا...» و ايشان با اين سخنان خشنود شدند.» (ابوالفتوح رازي روض الجنان و روح الجنان، ج ۱۴ ص۳۶۷)
اين استثنا به ظاهر از آن روست كه ايمان و عمل صالح و يادآوري بسيار خدا، آدمي را از پيروي باطل بازداشته، بر حق پا برجا مي كند، «در حالي كه شاعران جاهل به علت نداشتن ايمان و ارتكاب اعمال ناشايست، گمراه بودند و ديگران را با اشعار خود گمراه مي كردند، ولي اهل ايمان با اشعار خود، از حق دفاع مي كنند، زيرا بيشتر اشعار ايشان در توحيد و ستايش پروردگار است. » (فيض كاشاني، الصافي، ج۴ ص ۵۶) و «شايد آن جا كه خداوند مي فرمايد: و ذكروا... كثيراً ،به اين اشاره شده باشد كه بسياري از اشعار ايشان در ياد خداست.» ( ملا فتح الله كاشاني - منهج الصادقين، ج۶ ص۴۹۴)
افزون بر اين، شاعراني كه در مقام دفاع از حريم رسالت، به دشنام دهندگان رسول خداوند، پاسخ مناسب حالشان را مي دادند مورد تأييد رسول خدا(ص) بودند، چنان كه به حسان بن ثابت، از شاعران اهل ايمان، فرمود: «هجوشان كن و روح القدس با توست.» (مجمع البيان، ج،۴ ص ۲۰۸)
امام باقر (ع) هم فرمود: «رسول خدا(ص) به عبدالله بن رواحه و حسان بن ثابت فرمود: ... پيوسته به وسيله جبرئيل تأييد مي شويد تا زماني كه با زبانتان از ما حمايت كنيد.»
دعبل خزاعي هم وقتي قصيده معروف خود را براي امام رضا(ع) خواند و به آخر قصيده رسيد، امام رضا(ع) به شدت گريست، سپس سرش را به سمت دعبل بالا آورد و فرمود:
«اي خزاعي روح القدس از زبان تو سخن گفت.» (محدث نوري: مستدرك الوسائل، ج،۱۰ ص ۳۹۶ به نقل از كتاب اخلاق الهي)
اشعاري كه در مدح اولياي الهي است نه تنها اشكالي ندارد كه به دليل قدرتي كه در شعر است، در نزد پيشوايان ديني تشويق شده است.امام صادق(ع) فرمود: «هر كسي درباره ما يك بيت شعر بگويد، خداوند متعال خانه اي در بهشت براي او خواهد ساخت.» (حر عاملي ، وسايل الشيعه، ج۱۴ ص ۵۹۷)
امام رضا(ع) هم فرمود: «هيچ مومني، شعري كه ما را بستايد، درباره ما نسرود مگر آن كه خداوند شهري در بهشت براي او ساخت كه هفت بار گسترده تر از دنيا است كه هر فرشته مقرب و هر پيامبر فرستاده شده اي در آن شهر، او را زيارت مي كنند.»( همان، ص ،۵۹۸ ج ۱۹۸۹۳)
امام صادق(ع) فرمود: «هيچ سراينده اي در حق ما بيتي نسرايد، مگر اين كه به وسيله روح القدس تأييد شود.» (حرعاملي: وسايل الشيعه، ج ،۱۴ ص ،۵۹۷ ح ۱۹۸۹۲)امام باقر(ع) هم به كميت كه از شاعران و مداحان اهل بيت(ع) بود، فرمود: «پيوسته به وسيله روح القدس تأييد مي شوي تا زماني كه درباره ما شعر بگويي.» ( همان، ص ،۵۹۸ ج ۱۹۸۹۴)
سرودن شعر در وصف مصيبت هاي حضرت سيدالشهدا(ع) هم پاداش ويژه خود را دارد كه پيشوايان معصوم(ع) بر آن بسيار تأكيد كرده اند. مانند روايت معروف دعبل خزاعي از امام رضا(ع)، همچنين ابوهارون مكفوف كه در رثاي سيدالشهداء(ع) شعر مي سرود، روايتي قريب به همين مضمون (بلكه با مژده هايي بسيار بزرگتر از روايت دعبل )از امام صادق (ع) نقل كرده است.
۳- جناب آقاي ملكيان به صدها انسان وارسته در حد اوليا ءالله اتهام عدول از ديانت را وارد ساخته اند. عجيب است كه آقاي ملكيان كه خود اهل ديانت است، بدون حساب ،اولياءالله را متهم به انحراف از تدين حقيقي نمايد. به ويژه عارفان حقيقي سخت اعتقاد داشتند كه در عمل و حتي در زبان و ادبيات تشبه به دين حقيقي بجويند. وجود صدها و هزارها معمار مسلمان، شاعر و موسيقيدان مسلمان، مينياتوريست عارف و مسلمان گواه است كه سخن ملكيان با واقعيت انطباق ندارد و سخني غيرعلمي است.
۴- جناب ملكيان اگر خود به مطلبي كه گفته اند اعتقاد داشته باشند، خود مصداق عالم بي عمل خواهند بود، چون زحماتي كه در حوزه فلسفه دين و فلسفه اخلاق متحمل مي شوند مطابق رأي ايشان همگي از ديانت حقيقي فاصله دارد چون اگر مسلماني بخواهد مانند سلمان مسلمان باشد هيچ گاه دنبال مباحثي كه آقاي ملكيان در آن راه وقت مي سوزاند، نخواهد رفت، بنابراين رفتار خود آقاي ملكيان مبطل رأي ايشان است.
۵- حتي اگر بيان آقاي ملكيان از آيه سوره شعرا صحيح هم باشد، شعري كه در تاريخ اسلام در ميان عارفان و حكيمان و اهل ايمان پديد آمد مشمول استثنا در آيه مي شود، چون حجم اشعاري كه شيطاني است در كل عالم در مقايسه با شعري كه مويد روح القدس است، صدها برابر است. بنابراين در سطح جهاني حتي اگر تعبير آقاي ملكيان را بپذيريم، شعر شاعران مسلمان را مصداق استثنا خواهيم يافت.

آن سوي مه
چند شعرمنتشر نشده از اكتاويوپاز
بر درخت روز، ميوه هايي از سنگ هاي رنگين
ترجمه:  سعيد آذين
001554.jpg
اكتاويوپاز Octavio paz شاعر، مترجم، نويسنده و ديپلمات بود.او روز يكشنبه بيستم آوريل ۱۹۹۸ برابر سي و يكم فروردين ۱۳۷۵ در سن ۸۴ سالگي زندگي شاعرانه اش پايان يافت. او در سال ۱۹۹۰ جايزه نوبل ادبي را از آن خود كرد. از ۱۷ سالگي مي نوشت و در ۱۹ سالگي نخستين مجموعه شعرش را به نام ماه وحشي در سال ۱۹۳۲ منتشر كرد. او ساليان دراز به عنوان سردبير در مجله ادبي (Vuelta) كار مي كرد و هميشه به ادبيات مخصوصاً ادبيات شرق و فرهنگ سرخپوستي آمريكاي لاتين مي پرداخت. مجله Vuelta بعد از مرگ پاز ديگر منتشر نشد.كتاب هاي او:هزار توي تنهايي (۱۹۵۰)،عقاب يا خورشيد (۱۹۵۰)،چنگ و كمان(۱۹۵۶)،جريان متناوب (۱۹۵۶)،سنگ آفتاب(۱۹۵۷)،بلانكو (سفيد)(۱۹۶۷)،سيمون دستور نويس(۱۹۷۱)،طرحي  از سايه ها (۱۹۷۵)،درخت درون (۱۹۸۷).
او هميشه مي گفت: «خواندن شعر، شنيدن با چشم است و شنيدن شعر ديدن با گوش.» يادش هميشه با من زنده است.
۱
بر درخت روز
ميوه هايي
از سنگ هاي رنگين
مي آويزند
بر درخت شب
آتش و خون
۲
مردم
كلمات
مردم
به اين فاصله شك كردم
و ماه، آن بالا، تنها
۳
در كنار ما زندگي مي كنند
ناديده مان مي گيرند
ناديده شان مي انگاريم
و گاه با ما صحبت مي كنند
۳
نور
افشان مي شود
ستون ها
بيدار مي شوند
و بي هيچ تكاني
مي رقصند

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |