حقيقت مدار بر گردشي
حج اهداف و فلسفه درباره بحثي
هيچ كهآنجا است عظيم محبتي و عشقي ارتباطيو كعبه به را درونها
آيد كار چه به كعبه نباشد دل اگر و نميگنجد خلاف
تعب و رنج و مرارت تحمل و فرسودن تن سالها از پس كه آنهايي آيا
جستجو خودبه درون در است ، شده نصيبشان خدا خانه زيارت توفيق
ميروند حج چهبه براي كه پرداختهاند
قداستآفرين و پرشكوه مراسم برپايي با مصادف روزها اين:گشايي جستار
عازم گيتي نقاط ازاقصي الحرام بيتالله ومسلمانان زايران و است حج
آخرين در و مناسبت همين به كه زير نوشتار درحرميارند و حريم
از حج به ميگردد ، خوانندگانارجمند شما تقديم روزهايسال 76
اخلاقي صعود براي پلهاي مراسمارجمند اين و نگريسته ، منظرياخلاقي
.شدهاست دانسته اخلاقي رذايل ووانهادن
معارف سرويس
وحدتاقشار چون فراواني اجتماعي-سياسي آثار بر علاوه حج مراسم
روح تلطيف نظماجتماعي ، و تعادل حفظ و مسلمان ، برابري مردم مختلف
خيرات و بركات نيز فردي لحاظ به... و يگانگي جمعي ، احساس
كه است فردي روح تلطيف كه ميآورد ، چرا ارمغان به آدميان كثيريبراي
كه است آدميان تكتك ضمير شدن پاك ميكند ، فراهم را جمعي محبت و مودت
اين تمامي اما.ميانجامد جمع نظر مورد و مطلوب وحدت به نهايت در
دل ، نهاده كناري به را دنيا كه ميكند بروز شخص در صورتي در ويژگيها
عشقي و ارتباطي كعبه به مولانا ، درونهارا گفته به كه كند يكدله
معتقد آنبزرگوار همچنانكه.نميگنجد هيچخلاف آنجا كه است عظيم ومحبتي
انتظار و كاري به دلدادن.آيد كار چه به كعبه دلنباشد استاگر
را رنجي و رياضت و است مستلزممقدماتي آن ، از داشتن ثمرهمطلوب
.رسد مقصود منزل سر به بار آن آيدو حاصل مراد آن تا ميطلبد ،
و سعي كه است فردي براي موثر و سازنده تمريني حج ، ميان اين در
.دارد دروني بهصفاي دستيابي در خاص اهتمامي
و مني و درسعي چه و احرام لباس چهدرپوشيدن حج مراحل و مناسبات
كسب و درون پياستجلاي در كه شخصي به كعبه دور طوافبه و قرباني
گامهاي بسا تا ميبخشد را توش و توان اين است ، ضمير پاكي و باطن صفاي
نبوي سيره و اخلاق و نلغزد طريق طي هنگام و درمسير بردارد ، مستحكمتر
.ببخشد تجلي مطلوب وجهي به است ميسر قدرتش حيطه در كه آنجا تا را
آگاهيو عنصر آدمي كه باشد ميتواندموثر هنگامي اينها ، همه اما
از دريافتصحيح و وقوف با و درآميزد تقوي با را اراده و عشق
و روحي پالايش ريسمانيبراي مانند به را آن مراسمحج ، وجودي فلسفه
و حب و دشمنيها و وخودخواهيها خواهشها از كندن دل و بيرونآمدن
ودنياپرستي طلبي منفعت و انديشي وخام ورزي تعصب و غضب و خشم و بغضها
تحمل و فرسودن تن سالها از بعد كه آنهايي آيا.گيرد كار به... و
در شوند ، خدا خانه رهسپار كه شد نصيبشان توفيقي تعب ، و رنج و مرارت
جستجو به خود درون در و كرده خلوت اندكي خود با سعادت ، اين پرتو
وادي اين در راه و ميروند حج به اينك رو چه از كه پرداختهاند
جمع خود گرد به را آشنايان و ياران تمامي كه آنهائي و نهادهاند؟ ،
حلاليت آنها از دوست ، ديار به رهسپاري از قبل دقايق واپسين در و كرده
را فريضه و عمل اين جان ، ضمير و دل ته از ميطلبند ، خاطر رضايت و
و قلبي مسئوليت احساس آن به نسبت و دارند ايمان آن به ميدهند؟ انجام
ساختهاندكه نيرومند و استوار قدر آن را ارادهشان آيا ميكنند؟ دروني
به اينكه از و دارد نگه ميزان به و راه در مسير ، اين طول در را آنان
آيا دهد؟ پرهيزشان زمينافتند ، بر خواهيشان خود و وغضب خشم و هوس دست
گناهي و هوسي با جايي اگر كه هستند توانا و مقتدر قدر آن اينارادهها
مسيري و نهج در را آنها و كند محافظت آنان از افتند ستيز و كشمكش در
بيندازد؟ صواب
از را حج ، انسان زمان در:ميگويد ازسخنانش بخشي در بهشتي شهيد
شرايط در كه را ازچيزهايي بسياري ميبرند ، زندگيبيرون عادي شرايط
دوره ميكنند ، حرام آنها بر نبود ، حرام مرد و زن بر عاديزندگي
واجب او براي نبود ، واجب او بر كه چيزهايي از بعضي ;است خاصي پرهيز
عادي زندگي طي در آن به كه جديدي محرمات و واجبات سلسله يك ;ميكنند
به عادت و واجبات به عادت آنكه براي چرا؟.است نكرده عادت خويش
دليل همين به.نميكند تقويت ديگر را گناه از پرواي نقش آن محرمات
پيشه زهد و بورزد تقوي ديگر زماني هر از بيش حج هنگام بايد مومن
.گيرد
از گونه نهآن البته ميكند ، جدا عاديزندگياش روال از را آدمي حج ،
بيفتد ، دور و بماند گذشتهاشباز و زندگي در ازتفكر وي كه جدايي
كم چگونگيو بر مرور و سنجش وبراي زندگي عين جدايي بلكهاين
شرايط و فضا شخصدر ميشود موجب كه است ، انفكاكي گذشته اعمال وكيف
ساري زندگياش و ضمير رادر خداوند از منقحتر نوين ، تصويري و تازه
بر عمررفته بر و است باوفا و باعطا كه خدايي تصوير كند ، وجاري
به فرصت هزاران و اجابتميكند را ناگفته ميآورد ، دعاي رحمت جفا ،
ظالمان و ستمگران مقابل در و قهار سويديگر از اما ميبخشد ، آدميان
.است گذشت كم
همين به ميگرددو كمرنگ روزمره درمناسبات خداوند از تصوير اين
امور از بابسياري آميختگي دليل به خداوند از ما همگي درك دليل
آن نيازمند زيستن بهتر آدميبراي و دچار نوسان و بهتغيير ناصواب ،
را آن ناخالصيها از و كند منقح را خداپرستياش مدام كه ميشود
.بپيرايد
انساندميده زندگي در خداوند ازحضور تازه جلوهاي ترتيب بدين
.ميشود
مدام باشد خطر در مخلص زانك
تمام او نگردد خالص زخود تا
بيحداست رهزن و راهست در زانك
است ايزد امان در كو رهد ، آن
مخلص ، بازرست گشت مخلص چونكه
دست برد و رفت امن مقام در
(1312- 14-دوم دفتر -مثنوي
و سازد پيراسته نفساني شوائب از خداشناسيرا بخواهد فردي اگر حال
و روحي بايدشرايط بنشاند ، خود ضمير در معبودازلي از مطلوب تصويري
فرخنده و فرهمند مهمان اين پذيرش آماده و رامناسب محيطي و رواني
اينفرصت وي به و ميكند فراهم فرد براي را فضايي چنين حج مراسم.كند
.زند جاناهرمن به آتش تا ميدهد را
به عملتنها باشد ، نكرده پاك را نهادخود و ضمير شخص ، اگر اما
آن انتظار به راكه فايدتي بيگمان و بود مكفينخواهد الهي ، شرايع
باشد داشته حقشناس دلي بايدابتدا بلكه.رساند نخواهد وي به است ،
عدل ، از ظلم دگرخواهي ، از خودخواهي ناپاكي ، از پاكي تشخيص در كه
.كند خطا كمتر.. و تعجيل از شكيبايي
سوال به پاسخ در و معروفش خطبه در (ع)علي الموحدين مولي كه توصيفي
وجهي برميشمردبهبهترين را آنان خصوصيات و ميكند متقي فرد از همام
.نمايد بيان حاضر موضوع در را ما مراد و منظور ميتواند
را آرزويش ميآميزد ، در عمل با را وقول علم با را حلم متقي فرد
كم ، را خوراكش قانع ، نفسشرا و خاشع را قلبش اندك ، را لغزشش كوتاه ،
رافرونشانده غيظش و مرده را شهوتش و محفوظ را دينش آسان ، را امرش
.است ايمنيحاصل شرش از و ميرود اواميد نيكي به.ميبيني
و نوشتهميشود ذاكران زمره در غافلانباشد ، ميان در اگر شخصي چنين
او به كه كسي از نميگردد ، محسوب غافلان از ذاكرانباشد ، بين در اگر
است ، گردانده محروم را او كه كسي به و درميگذرد است رواداشته ظلم
ازدهانش ركيك سخن.ميپيوندد بريدهاست ، او از كه كسي با و عطاميكند
خيرش حاضر ، او ونيكي است غايب او زشتي.نرماست مردم با كلامش و دور
و سنگين طوفانها ، و درزلزلهها مينمايد ، پشت شرش و ميكند رو مردم به
دوست آنكه بر شكور ، رفاه در و صبور ناگواريها ، در و پابرجاست
مرتكب دارد دوست كه (چيزي) يا كسي خاطر به و نميكند ستم نميدارد
.ميكند اعتراف حق به آورند شاهد او بر كه آن از پيش و نميشود گناه
فراموش آورند يادش به را آنچه و نميسازد تباه بسپارند بدو را آنچه
را همسايه و نميخواند زشت لقبهاي به را كسي و نمينمايد
و نميآيد در باطل به و سركوفتنميزند مصائبشان بر را ديگران.نميآزارد
اگر و محزوننميكند را او خموشياش خموشبماند اگر نميرود ، در به حق از
تا ميكند پيشه شكيبايي رود ستم او بر اگر و بلندنميشود صدايش بخندد
او از مردم اما است رنج به خويش دست از خود كشد ، انتقام برايش خدا
دست از را مردم اما انداخته تعب به آخرتش براي را خود.آسودهاند
است نزهت و زهد سر از ميكند دوري كسي از اگر.است نهاده آسوده خويش
خود و كبر سر از دورياش رحمت ، و رفق روي از ميشود ، نزديك اگر و
.نه خديعت ، مكر روي از نزديكياش و نيست بزرگبيني
و دهد اختصاص امر اين به را خود ضمير اندكي كه شخصي هر است بديهي
سعياش بنمايد ، شرايطي چنين با حج مراحل طي به معطوف را ارادهاش
.افتاد خواهد مقبول حجش و مشكور
ميكند ، مستطيعمراد فرد از دركتابحج شريعتي دكتر كه نيز آنچه
بر توانا كه برسد تقوي از درجهاي آن به شخص كه هميناست واقع در
و باشد معنوياش و شرعي ويژگيهاي تمامي با حج اعمال انجام
:ميگويد چنانكه ;آن جسم نه است حج مراسم روح بر وي اتفاقاتاكيد
از و جهان سراسر از كه مسلماني ميليون يك از بيش آموزش در اگر
و ميشد دقت ميآيد حج قبايلبه عقبماندهترين و روستاها دورترين
اعمالميشود ، انجام فرم در كه ووسواسي موشكافي و تكيه و تعصب يكهزارم
دوره سال ، هر ميتوانست ، حج ، ميآمد ، عمل آنبه محتواي و معني فهم در
اسلامشناسي ماه يك طي را مشتاق و آزاد نماينده صدهاهزار كه باشد درسي
ملتهاي سرنوشت و توحيد مكتب و اسلام رسالت و حج روح با ونظري ، عملي
ميتواند كه خواهدبود جوشان زمزمي حج ، ، بدينگونه..و كند آشنا مسلمان
جز يكحاج ، و مشروبسازد را آدميان خويش وايمان انديشه زلال از
كهتا بود خواهد نوري حامل درميانمردم ، است بوسيده كه حجري سوگند
.باشد تاريكش پرتوافشانمحيط ميتواند عمر پايان
مراسم ازجمله كه حج مراسم و است پاكيزگيدرون اسلامي تعاليم روح
جميع گيرد انجام درست وجهي به اگر است ، اسلام جهان قدرمند و پرشكوه
اكنون هم كه امري.ميكند تزريق مسلمانان اجتماع روح در را ملكات
.ميرود شمار به آن تكثر و تنوع تمامي با اسلام جامعه نياز
امرئي.ا.س
|