دانشوري و امامت
نياكان معارف
بر اسلامي علمي مراكز تاثير
اروپا دانشگاههاي
دانشوري و امامت
;امامت آسمان تابناك اختر پنجمين زادروز خجسته مناسبت به
(ع)محمدباقر امام
شكافنده سالگرد فرخنده استبا برابر فردا:جستارگشايي
امامت ، آسمان تابناك پنجميناختر دانشوران ، سرور دانشها ،
پرآشوب زمانهاي با ويهمزمان امامت دوره.محمدباقر امام
قرآني و اسلامي وآموزههاي بنيادين ارزشهاي از وبرتافته
و حساس نقش به ميتوانبخوبي تاريخي چشمانداز اين از.بود
جامعه به اسلامي گرداندنمعارف باز در همام امام برجستهاين
پي قرآني ، شريعت تحريفشده شالودههاي در بهكرد نوسازيو و
دايرهالمعارف چاپدر براي ميآيد ، پي از كه جستاريبرد
از چكيدهاي نوشتار اين در.بود درآمده بهنگارش تشيع
.است شده بزرگوارپرداخته امام اين معنويت از پر زندگاني
سرويس.مينماييم جلب اينمطلب به را ارجمند توجهخوانندگان
معارف
پنجم امام ،(ع)علي ابوجعفرمحمدبن ،(ع)محمدباقر امام.
،(ع)معصوم چهارده از هفتمينمعصوم و (ع)اثنيعشر ازائمه
روز.داد رخ مدينه در يا 57ق سال 56 در حضرت آن تولد
روز و گفتهاند صفر وسوم رجب اول در اختلاف به تولدرا
.كردهاند ذكر ياسهشنبه دوشنبه يا جمعه نيز را اولرجب
بوده مطابق ق سال57 رجب اول روز وستفلد مطابقجداول
محاسبه اين و مسيحي سال 677 مه ماه دهم يكشنبه روز با است
سال دوشنبه روز رجب غره را حضرت آن تولد روز كه روايتي به
به بايد را روز يك اختلاف زيرا است نزديكتر است گفته 57
دختر فاطمه حضرت آن مادر.گذاشت هلال رويت در اختلاف حساب
امالحسن يا امعبدالله به مكني كه است (ع)مجتبي حسن امام
جانب از هم و مادر جانب از هم حضرت آن ترتيب اين با و بود
بيكران دانش سبب به ايشان لقب.است بوده علوي و فاطمي پدر
بر متفقند سني و شيعه حضرتاز آن حال شرح نويسندگان
باز و شكافتن و معنيشق به (بقر) مصدر از لقب اينكهاين
تبقر:است العربآمده لسان در.است آمده ووسعتدادن كردن
باقر الحسين محمدبنعليبن به و است مال و دردانش توسع
فرعش و راميشناخت آن اصل و ميشكافت را علم زيرااو ميگفتند
احاطه و وسعت يعني)داشت تبقر علم در و استنباطميكرد را
كه كردهاند خودروايت امالي در طوسي و صدوق.(داشت
جابربنعبدالله به و ناميد باقر را حضرت آن (ص)رسولالله
از كه مرا اولاد از يكي زمان جابر اي:فرمود انصاري
علم و است من نام هم او كرد خواهي درك است حسين فرزندان
سلام ديدي را او وقتي.ميشكافد و ميدهد بسط مهارت با را
.برسان او به مرا
و گرد صورتي.بود قويهيكل و بالا ميانه و گندمگون وي
چشمانش و پيوسته ابروانش داشت ، مجعد مويي و سياه محاسني
در و راستگوترين گفتار ، در.بود كشيده بينيش و درشت
بخشندهترين خدا راه در جان بذل در و ترين گشادهرو ديدار ،
بسيار خوفخدا از.بود مردمان متواضعترين اخلاق در و
هم با و جمعميكرد را بيت اهل مشكلات هنگامبروز و ميگريست
را خود درآمدملك عمده قسمت.استغاثهميپرداختند و ذكر به
كار درمزرعه غلامانش مانند خود و انفاقميفرمود خدا راه در
و وسنت قرآن رموز با آشنايي و تقوي فضلو و زهد در.ميكرد
.بود ضربالمثل و سرآمدهمگان شرع احكام و تفسير
روايت او از روسايفقها و تابعين وجوه و بقايايصحابه
كه را بزرگاني نام درمناقب آشوب ابنشهر.حديثكردهاند
ازصحابه:است آورده چنين حديثكردهاند ، روايت پنجم ازامام
صوفي ، كيانسختياني و جعفي جابر ازتابعين عبدالله ، جابربن
و انس ومالكبن زهري و اوزاعي و مبارك بزرگابن فقهاي از
و طبري مصنفين از نهدي ، منذر زيادبن و شافعي و ابوحنيفه
.بغدادي خطيب و سلامي و بلاذري
تشيع فقه عمده فصول شده روايت (ع)ابوجعفر از كه احاديثي
و كشفالغمه كتاب در اربلي عيسي عليبن.ميدهد تشكيل را
و تذكرهالائمه در جوزي ابن سبط و السوول مطالب در ابنطلحه
كردهاند روايت مكي عطاء عبداللهبن از سنت اهل محدثين ساير
در كه نديدم آن از حقيرتر هيچكس نزد را علما:است گفته كه
مقامي با عيينه بن حكم.ديدم (ع)علي محمدبن ابوجعفر محضر
خوان ابجد كودكي چون او برابر در داشت علما بين كه
و فقها و صوفيان و خوارج با حضرت آن احتجاج.مينمود
كه مقنعي جوابهاي و عبدالملك بن هشام با و مسيحي راهبان
و احاديث بر علاوه.است مسطور سيره كتب در ميداده يك هر بر
نيز سرياني و عبري به است فصاحت حد كه حضرت آن رسالههاي
در قصارش كلمات و اشعار نمونه و (ناسخ ، 6/82) بوده واقف
حديث سايركتب حليهالاولياءو ;مرتضي اماليسيد;تحفالعقول
الفهرستامام در ابنالنديم قول به.است ثبت تاريخ و
زيديآن ابوجارود كه نموده تفسيرتصنيف در كتابي باقر
عليبن و السدي قاسم ابوبصيريحييبن و كرده روايت را
در كليني.كردهاند نقل خود تفسير در هاشم بن ابراهيم
اموي سعدالخير به خطاب كه را امام از رساله دو كافي روضه
نام به را كتابي تاليف النديم ابن.است نموده درج است
تاليف ظاهرا كه داده نسبت علي محمدبن ابوجعفر به هدايه
.است (ع)پنجم امام
م ، 96) عبدالملك وليدبن با خود امامت زمان در (ع)باقر حضرت
م) عبدالعزيز عمربن و (ق م 99)عبدالملك بن سليمان و (ق
م) عبدالملك هشامبن و (ق م 105) عبدالملك يزيدبن و (ق 101
با سال هفت و سي احتمالات اغلب به و است بوده معاصر (ق 125
اقوال اشهر به بنا ايشان وفات است ، بوده خود بزرگوار پدر
گفتهاند ، نيز و 117 سال 116 بعضي و بوده ق سال 114 در
و ذوالحجه ميان نيز حضرت آن وفات ماه در همچنانكه
در بقيع در ايشان قبر.است اختلاف ربيعالاخر و ربيعالاول
عليهماالسلام مجتبي حسن امام و زينالعابدين امام قبر كنار
.ناپيداست ما زمان در قبرها اين آثار و است
روايات و آثار و وسخنان زندگي درباره سنت اهل نويسندگان
ابونعيم حافظ جمله از دارند مفصل مطالبينسبتا حضرت آن
و (3/180192)الاصفياء طبقات و حليهالاولياء در اصفهاني
ميگويد ذهبي.(4/401409) النبلاء اعلام سير در ذهبي حافظ
و (ق م 58) عايشه حيات زمان در سال 56 در حضرت آن
رسول حضرت جدش از مرسل طور به و شد متولد (ق 59)ابوهريره
او روايت و ميكند روايت (ع)عليبنابيطالب از نيز و (ص)
امام)پدرش مانند جهت اين از و نيست زياد (ص)رسول حضرت از
حديث و است ((ع) صادق امام) فرزندش و ((ع)زينالعابدين
خودشان ولي نميشود بزرگي جزوه ((ص)رسول حضرت از) هيچكدام
فقهاي از را او ديگران و نسائي.هستند فتاوي و مسائل صاحب
او قول به حديث حفاظ همه كه شمردهاند مدينه در تابعين
حضرت آن از ابونعيم كه تعبيري.ميكنند (استدلال)احتجاج
من كان..الصابر الخاشع الحاضرالذاكر:است چنين ميكند
فيالعوارض تلكم الابوه ، و الدين حسب جمع ممن و النبوه سلاله
حضور آنكه:يعني...الخصومات و المراء عن نهي و الخطرات و
زبانش و ميكرد حس الوهيت حضرت در را خود همواره داشت قلب
از و بود بردبار و فروتن بود ، خداوند ذكر در پيوسته
خانوادگي شرف با را دين شرف كه است كسي و بود نبوت خاندان
است گفته سخن ميگذرد دلها بر آنچه درباره است ، كرده جمع
از روايتي نيز ذهبي.است فرموده نهي دشمني و جدال از و
با نميدانم گفت عمر:فرمود كه ميكند نقل (ع)باقر حضرت
از و شد بنعوفبلند عبدالرحمن كنم؟ چه (زرتشتيان) مجوس
كتابرفتار اهل مانند ايشان كهبا كرد روايت (ص)رسول حضرت
و يهود مانند نيز زرتشتيان كه دارد دلالت روايت اين.كنيد
حربي كافر و مشرك را ايشان نميتوان و هستند اهلكتاب نصارا
.شمرد
خوارج رد در را (ع)باقر حضرت احتجاج ارشاد در مفيد شيخ
نافع برابر در حضرت كه را احتجاج ايناست كرده نقل
در را حضرت قدرتآن است فرموده ازارقه پيشواي بنالازرق
را (ع)علي خوارج كه فرمود نافع به حضرت.ميرساند استدلال
عمروبنالعاص و اشعري ابوموسي حكميت به او رضاي بهجهت
قرآن در را حكميتي چنين خداوند درصورتيكه ميكنند تكفير
اهلها من حكما و اهله حكمامن فابعثوا:است فرموده تجويز
(ص) رسول نيزحضرت و...بينهما الله يوفق اصلاحا يريدا ان
او حكم و داد قرار راحكم معاذ سعدابن قريظه بني قضيه در
:فرمود بنالازرق نافع به (ع)باقر امام بعد.فرمود راامضاء
قرآن روي از كه فرمود امر حكمين به (ع)كهعلي نميدانيد مگر
اگر كه فرمود شرط و نكنند تجاوز قرآن حكم از و كنند حكم
نيزبه باشد؟ مردود حكمشان كردند مخالفت قرآن حكم از
الارزق بن نافع بن عبدالله به حضرت كافي در كليني روايتي
را علم:فرمود (ص)رسول حضرت كه خيبر دربارهحديث كه فرمود
و خدا و دارد دوست را خداورسولش كه داد خواهم كسي دست به
:گفت نافع عبداللهبن ميگويد؟ چه دارند دوست را او رسولش
حكمين قضيه در آن از پس علي ولي نيست شكي حديث اين در كه
روز در را علي كه خداوند آيا گفت (ع)باقر امامشد كافر
اگر شد؟ خواهد كافر بعدا او كه نميدانست داشت دوست خيبر
ميدانست بگوئي اگر و هستي كافر خود تو پس نميدانست بگوئي
.است نشده كافر علي پس ميداشت دوست را او اينهمه با و
است كرده ذكر فرزند هفت حضرت آن براي ارشاد در مفيد شيخ
(ع)محمدالصادق جعفربن ابوعبدالله حضرت بزرگترينايشان كه
قاسم دختر فروه دوام اين مادر.است محمد عبداللهبن بعد و
از بودند حضرتعبارت ديگر فرزندان.بود ابيبكر محمدبن بن
اسدابن دختر امحكيم مادرشان كه عبيدالله و ابراهيم
.وامسلمه زينت و علي و المغيرهبود
نياكان معارف
ابوالخير ابوسعيد شيخ اقوال و احوال از گزيدهاي
:گفت و آمد ما شيخ نزديك شخصي تعاليروزي خداي سر
.نمائي من با حقچيزي اسرار از تا آمدهام شيخ ، اي-
:گفت شيخ
فردا تا گرد باز:-
.بازگشت مرد آن
و كردند حقه ودر بگرفتند موشي روز آن تا بفرمود شيخ
:گفت و آمد باز مرد آن روز ديگركردند محكم سرحقه
.بگوي كردي وعده آنچه شيخ اي-
:وگفت دادند بوي را حقه آن تا بفرمود شيخ
!نكني باز حقه اين سر تا !زينهار-
كه بگرفت آتش سوداي و رفت خانه به و گرفت بر را حقه مرد
نتوانست كرد صبر چند هر سراست؟ چه حقه اين در آيا
.برفت و جست بيرون موش و كرد باز سرحقه
:گفت و آمد شيخ پيش مرد
بمن موش تو كردم طلب تعالي خداي سر تو از من شيخ ، اي
دادي؟
:گفت شيخ
نتوانستي پنهان تو داديم بتو حقه در موش ما درويش ، اي-
؟.داشت خواهي نگاه چگونه بگوييم تو با را خداي سر داشت ،
سرخس ، در پرسيدند را نداردشيخ پيوند چيز هيچ با كه او
كيست؟ شيخ ، ظريف اي:كه
:گفت شيخ
.لقمان شما شهر در-
:گفتند
شوخگنتر و اوشوليدهتر از هيچكس ما شهر در شيخ ، اي-
.نيست
:گفت شيخ
پاكيزه و باشد ظريف ، پاكيزه.است افتاده سهو را شما-
ازلقمان هيچكس و.نباشد پيوند چيزش هيچ با كه باشد چيز آن
.ندارد پيوند چيز باهيچ كه پاكيزهتر ، و نيست بيپيوندتر
...كه بود آن مرد
:گفتند را ما شيخ
ميرود آب روي بر كس فلان-
:گفت
.ميرود آب روي به نيز صعوهاي و وزغي !است سهل-
:كه گفتند
!ميپرد هوا در كس فلان-
:گفت
.بپرد هوا در مگسي و زغني -
:گفتند
.ميرود شهري به شهري از لحظه يك در كس فلان-
:گفت شيخ -
چنين اين ميشود ، بمغرب مشرق از نفس يك در نيز شيطان-
خلق ميان در كه بود آن مرد.قيمتينيست بس را چيزها
خلق با كندو داد و ستد خلق با و بخسبد و برخيزد بنشيندو
.نباشد خدايغافل از لحظه يك و درآميزد
به قدساللهروحهالعزيز ، ما شيخ كه وقت آن جوانمرديدر
بر دست و ميكرد خدمت را او درويشي.شد بحمام بود ، نشابور
-ميكرد جمع بازو بر شيخ پشت از شوخ و مينهاد شيخ بازوي
.ببيند آنكس تا -است ايشان رسم چنانكه
:كردكه سوال شيخ از خدمت اين ميان در
چيست؟ جوانمردي شيخ ، اي-
:گفت شيخ
!نياري او روي پيش مرد شوخ كه آن-
سخن اين از بهتر معني درين كسي كه بدادند انصاف حاضران
.است نگفته
چرك:شوخ
...و آتش مستوجب
بكوئي بسيار باجمع نشابور در روزي شيخ كه آوردهاند
.بينداخت بام از پارهايخاكستر زني.ميرفتند
.نگشت متاثر ازآن شيخ.افتاد شيخ جامه بر آن از بعضي
با كنند حركتي كه خواستند آمدندو اضطراب در جمع
.صاحبخانه
:گفت ما شيخ
بخاكستر او با آتشبود مستوجب كه كسي !گيريد آرام-
.آيد واجب بسيارشكر كند قناعت
و نرسانيدند بكسي آزاري هيچ و گشت خوش وقت را جمع جمله
!بگريستند بسيار
نيافتي؟ كه جستي كجاش
:كرد سوال ما شيخ از درويشي
كنيم؟ طلب كجا را او-
:گفت
نيافتي؟ كه جستي كجاش-
...خوب انگاريد و ديد بايد زشت
دوست را او عظيم شيخ و درگذشت خرد فرزندي را ما شيخ
بدست را خويش فرزند شيخ بردند بگورستان را او چون.داشتي
و گشت روان شيخ اشك برآمد خاك از چون و نهاد خاك در خويش
:ميگفت آهسته بيت دو اين خود با
خوب انگاريد و ديد بايد زشت
قند انگاريد و خورد بايد زهر
همي ندانستم كردم ، سني تو
!كمند گردد سختتر كشيدن كز
بر يافت ، فرمان شيخ آن از خرد هم ديگر پسري آن از بعد و
:كه رفت شيخ زبان
دستنبويشان دو خواستند يادگاري ما از بهشت اهل-
!ما رسيدن تا فرستاديم
زنيم؟ كجا بر
:گفت ما شيخ
را شاگردان ميزد آهن بر پتك و ميكرد آهنگري بوحفص-
:گفت و گردد پاك تا بزنند پتك تا فرمود
!بزنيد پتك ديگر
:گفتند شاگردان
.نماند هيچ و شد پاك كه زنيم كجا بر استاد اي-
دست از پتك و بزد نعره و افتاد درحال بشنيد چون بوحفص
.شد بزرگوار پيري و بداد بغارت دكان و بيفكند
بر اسلامي علمي مراكز تاثير
اروپا دانشگاههاي
اسلامي تمدن در علمي مراكز
پاياني بخش
ترقي و تحول در اسلامي دانشگاههاي نقش مورد در
بر گوناگون زمينههاي در كه تاثيراتي و اروپا دانشگاههاي
در اروپا دانشگاههاي بيترديد گفت بايد است ، گذاشته آنها
دورههاي معماري ، سبك نظير دانشگاهي ، مسائل از بسياري
كتابهاي تدريس ، برنامههاي دانشجويان ، تعليم روش و تحصيلات
اسلام جهان علمي مراكز از ديگر ، موارد بسياري و بحث مورد
اختصاربه بهطور كه (45)كردهاند استفاده و اقتباس
.اشارهميكنيم موارد آن از جلوههايي
هم و هدف لحاظ از هم بدوتاسيس ، در اروپا دانشگاههاي -1
پيروي اسلامي ازدانشگاههاي تدريس برنامه لحاظ از
اصلي هدفهاي از غربييكي مورخين گفته به كردند ،
دانشگاههاي و پاريس دانشگاه بهويژه اروپا دانشگاههاي
و ديني مطالعات احياي پالرمو ، و بولونيا مانند ايتاليا
مهم دروس ازجمله الهيات.بود مذهبي مسائل به بخشيدن رونق
از عدهاي ميشد ، تدريس دانشگاهها آن در كه بود باارزشي و
كبير ، آلبرت آبلار ، چون اروپا معروف و برجسته شخصيتهاي
يا فارغالتحصيلان از غيره و بيكن راجر آكوئيناس ، توماس
آن بر حاكم تفكر.ميآمدند حساب به دانشگاهها اين استادان
سنجيده دين محك با چيز همه.بود ديني تفكر دانشگاهها
اعتقاد بنابه.بود دين خدمت در نيز علم و فلسفه حتي.ميشد
اقتباس بغداد نظاميه از را سبك اين اروپائيان (46)وينلوي
عمده هدف چونكه كردند ، رايج خود دانشگاههاي در و كرده
مسائل آموزش همان نيز (نظامالملك خواجه) نظاميه موسس
كار براياين و است بوده ديني احكام بسط و گسترش و مذهبي
احكام سختپايبند كه غزالي يعني خود استادزمان بزرگترين از
(47).استفادهكرد داشت ضدفلسفي وافكار بود شريعت
از نيز خود درسي سيستمبرنامههاي در اروپا دانشگاههاي -2
در كه دروسي كردند ، استفاده اسلامي دانشگاههاي شيوه
بود علم يا موضوع هفت شامل ميشد ، تدريس اروپا دانشگاههاي
جان (50).ميشد تقسيم (49)رباعي (48)ثلاثي قسمت دو به كه
نخستين عامل سه:خودمينويسد تاريخ در كنارعلم در برنال
و معاني نحو ، و صرف بودنداز عبارت ميشدند تلقي كهعادي
نحوي به طلبه كه اينبود آنها تدريس هدف.بيان ، منطق
سپس لاتين زبان به البتهطبعا بنويسد و بگويد مدركاسخن
موسيقي نجوم ، حساب ، هندسه ، يعني اربعه علوم نوبتبه
طلبه كه بود اينمقدمات اكتساب از بعد تنها.ميرسيد
اينجاست جالب.پيداميكرد را الهيات فلسفه استحقاقتحصيل
.بودند نيز علمي بلكه خاكي-مادي نهتنها مقدماتي كهموضوعات
دنبالهروي اسلامي ازالگوي مسيحي دانشگاههاي لحاظ ازاين
(51).ميكردند
چه و وسطي قرون در چه دانشگاههاياروپا درسي كتابهاي -3
كتابهاي لاتيني ترجمه ازميان آن ، بعداز مديدي مدتهاي
ميشد ، انتخاب بود شده ميلاديشروع دوازدهم قرن از اسلامي
ترجمهاي يا و اسلامي دانشمند خود تاليف يا كه كتابها اين
دروس اصلي مبناي بود ، هندي ايراني و يوناني زبان از
اينباره در لوبون گوستاو دكتر.ميدادند تشكيل را دانشگاهي
پانصد تا اروپا ودانشگاههاي دانشكدهها تمام:مينويسد
تابع ما علوم مدار دائرو ترجمهها همين به سال اليششصد
طب مثل علوم بعضيرشتههاي در و است بوده علوممسلمين
در چه است ، مانده همجاري (52)ما زمان تا كه ميتوانگفت
شروحي بوده باقي قرنگذشته آخر تا سينا بوعلي فرانسهمصنفات
(53).ميشد آنهانوشته بر
پانزدهم قرن تا:ديگرمينويسد جايي در لوبون گوستاو
نميشمردند ، مستند نبود مصنفينعرب از ماخوذ كه را قولي
،(56)آرنود ،(55)لئونارددوپيز ،(54)رژرباكن
كبير آلبرت ،(59)توماس سن ،(58)لولي رايمون ،(57)ويلاف
عرب علماي شاگرد يا آنها تمام (61)دهم آلفونس و (60)
(62).آنها اقوال ناقل يا و بودند
اسلامي دانشمندان ترجمههاي تاليفاتو عظيم سيل شدن سرازير
موضوعاتخاص نسبت به كتب تنوعآن و سو ، يك از اروپا به
رشدافكار در بزرگي تحول سويديگر ، از مختلف رشتههاي و
آموزش نظام ودگرگوني سرزمين آن دانشجويان
اروپا مسيحيان خود نقش البته.بود كرده ايجاد دانشگاهها
بر علاوه زيرا بود ، چشمگير بسيار بزرگ اينتحول در
علوم وتدريس تعليم امر در نيز سلاطين پادشاهانو دانشجويان ،
سال در بهعنوانمثال.ميدادند بهخرج اهتمامزيادي اسلامي
مصنفات بايد درسفلسفه در كه داد دستور لوئييازدهم م ، 1473
11941250) دوم يافردريك و (63).شود تدريس وارسطو ابنرشد
ميآمد ، بهحساب بزرگ دانشمندان و عالمان از خود كه (م
مسلمين حكمت و علم معرفي قصد به اساسا را ناپل دانشگاه
(64).كرد تاسيس اروپا مردم به
از يكي كمك به (م 1250-81) دانا آلفونس همچنين
رقوطي ، نامابوبكر به ميلادي سيزدهم قرن بزرگ دانشمندان
يهوديان و ومسيحيان مسلمين به وي آن در ساختكه دانشگاهي
(65).ميداد تعليم را علومگوناگوني
اسلامي ، انديشهمندان افكار و آثار نفوذ با همگام -4
دانشگاههايشرقي در جاري الفاظ و رسوم ، و آداب از بسياري
صاحبكتاب چنانكه كرد ، نفوذ اروپا علمي مراكز در نيز
:آنمينويسد اجتماعي و علمي تاثيرات و نظاميه مدارس
قرن درنيم جديد دانشگاههاي تاسيس از پس ما كه را آنچه
دانشگاهي استعمالعناوين در غرب از اقتباس عنوان به اخير
در ميكنيم ، استاد ، استفاده دانشيار ، استاديار ، با مرادف
از اروپايي دانشگاههاي استكه ضوابطي و اصول همان حقيقت
القاب ، استعمال در مستنصريه و مدارسنظاميه در معمول نظاير
(جبه) سياه لباس حتي و كردهاند استفاده ومدرس نائب ، معيد ،
(66).است شده اقتباس نظاميهها در معمول ازروش
يادداشت آداب حتي كه بود وسيع چنان آن ارتباط اين
از نيز را دانشجو به گواهينامه دادن و برداشتن
كه كتابهايي از بعضي (67)كردند ، اخذ اسلامي دانشگاههاي
غربيان دست به ترجمه طريق از و شده نوشته زمينه اين در
عبدالكريم از الاستملاء و الاملاء ادب:از عبارتند رسيده
في كتابالاجازه و شده ترجمه آلماني زبان به كه سمعاني
شده ترجمه فرانسه زبان به كه عندالاسلام فنونالتدريس
الفاظ محققين ، از بعضي عقيده به آن بر علاوه (68).بود
IIearing قرائت ، Reading مانند اروپا دانشگاههاي در مرسوم
الروايه ، بحق Baccalarius لفظ حتي و اجازه Licence سماع ،
اندلس و شام و مصر اسلامي دانشگاههاي در معمول الفاظ از
اين تاييد در هونكه زيگريد خانم (69).است شده اقتباس
docendi) -تدريس جواز يا مولف حق:مينويسد مطلب
مدارس تشكيلات برقراري با بود اعراب سنت از كه (Licentia
راه اروپا دانشگاههاي به رسم همين اروپا در عالي
(70).يافت
و سبكمعماري در اروپا دانشگاههاي بالا ، موارد بر علاوه -5
اسپانيا دانشگاههاياسلامي از نيز خود ساختمانسازي اسلوب
مثلا ، بردهاند ، دانشگاهالازهر از ويژه به شرقي ممالك و
دانشگاه از عمارت آن صحن كمبريج دانشگاه كالج ساختمان
.است شده اقتباس آن ، بزرگ سردر و الازهر
ازابتكارات كه مختلف دستههاي به دانشجويان تقسيمبندي -6
اروپا دردانشگاههاي گذشت ، آن ذكر و بود الازهر دانشگاه
شعبه (سن 12261270م) نهم لوئي سلطنت عهد در مثلا شد ، نيز
به آن واساتيد دانشجويان برحسبمليت پاريس دانشگاه فنون
نرمانيها ، انگليسيها ، فرانسه ، قسمت:تقسيمكردند قسمت چهار
مدير يك رياست تحت شعبهها از هركدام نيز بيكارديهاو
.ادارهميشد
دروس برنامه اسلامي ، دانشگاه تاثيرات اينكه ، كلام حاصل
به را تتبع و تحقيق به عشق بخشيد ، رونق را اروپا مدارس
شگفتآميز درگسترش كرد ، زنده آنها نهاد در عميقي طور
موثر ميلادي وسيزدهم دوازدهم قرون در اروپا دانشگاههاي
.شد واقع
بالاخره و برد بالا انديشه كردن مطرح با را جوانان آگاهي
دگرگون علومآن و اسلام جهان به نسبت را اروپا مردم ديد
.كرد
:يادداشتها -
-Ruben Levy
- Triviumص 51 اسلامي ، فرهنگ منابع شريف ، .م.م -46
- Quadrivium
ص 87 ج 1 ، اروپا ، در حكمت سير فروغي ، محمدعلي -49
ج اسدپورپيرانفر ، ترجمه تاريخ ، در علم برنال ، جان -50
ص 228 1 ،
و 20 قرن 19 در كه است لوبون گوستاو حيات زمان منظور -51
ص 735 عرب ، و اسلام تمدن لوبون ، گوستاو -ميزيست52
- Roger Bacon
- Leonard de Pise
- Arnoud
- Villeneuve
le Grond- Saint Thomas- Raymond Lully
تمدن لوبون ، گوستاو -61 Alphose X- Albert
شريف ، .م.م -و 736 63 ص 735 پيشين ، -ص 735 62 عرب ، و اسلام
مقاله اسلام ، ميراث-ص 531 64 ج 3 ، اسلام ، در فلسفه تاريخ
و نظاميه مدارس كسائي ، نورالله -ص 239 65 گيوم ، آلفرد
حكيمي ، محمدرضا -ص 276 66 آن ، اجتماعي و علمي تاثيرات
چاپ (اسلامي ، 1368 فرهنگ نشر دفتر تهران ، ) مسلمين ، دانش
كوب ، زرين عبدالحسين -ص 360 68 پيشين ، -ص 360 67 ششم ،
در اسلام فرهنگ هونكه ، زيگريد -ص 45 69 اسلام ، كارنامه
ص ج 2 ، صليبي ، جنگهاي رشاد ، محمد -ص 296 70 ج 2 ، اروپا ،
ص ج 1 ، تمدن ، تاريخ لوكاس ، هنري ص 12 ، كتاب ، همان -12 71
539
|