مدرن عصر اسطورههاي
نويسنده و محقق ستاري جلال با گفتوگويي در
:اشاره
جديدمعرفتي حوزههاي از (mythology)دانشاسطورهشناسي
شكوفا باليدهو بسيار غرب ، در كهاگرچه است جديد عصر در
چندان مرزوبوم ، اين فرهنگي جغرافياي در اما است ، شده
پيشينه و ايراني اسطورههاي غناي هرچند.نيست شده شناخته
دانش اين به را گستردهاي رويكرد و توجه ديرباز از آنها ،
ما ، پژوهشگران از معدودي تنها تاكنون ولي است ، ميكرده طلب
ميان ، اين در كه نهادهاند زمينه اين در تحقيق عرصه به قدم
مباحثاسطورهشناسي به علاقهمندان براي ناميآشنا ستاري جلال
در بسياري آثار ترجمه و نگارش با ستاري.است رمزپردازي و
و دانشجويان از بسياري آشنايي زمينهساز گستره ، اين
در نظريهها و ديدگاهها تازهترين و آخرين با پژوهشگران
.است بوده...و قدسي هنر رمزپردازي ، اسطورهشناسي ، زمينه
ستاري از جديدي كتاب انتشار مناسبت به نيز و دليل همين به
.شدهاست گفتگو وي با امروز ، جهان در بهناماسطوره
جهان در كتاباسطوره درونمايههاي مورد در بررسي و بحث
گرايشبه و امروزين جوامع در كاركردهاياسطوره امروز ،
رمزپردازي نيز و ايران ذهنيتمردم در آن نقش و اسطورهسازي
است ازجملهمسايلي ايراني و اسلامي فرهنگ بازشناسيقصههاي و
.است شده پرداخته حاضربدان گفتوگوي در كه
مقالات سرويس
كتاب ازدرونمايههاي ابتدا ، در لطفا ستاري ، آقاي
.بگوييد امروز ، جهان در جديدتان ، اسطوره
اسطوره معناي اولا كه ميشود آغاز پرسشها اين با كتاب ، اين
كدام امروز ، جهان در اسطوره از ما منظور ثانيا و چيست
معنا دو كنون ، تا قديم از كهاسطوره ، ميدانيد است؟ اسطوره
در كه آنچه يعني ;است لغت عام معناي يكي:است كرده پيدا
كه است شده اصطلاح آن ، معناي و اسطوره براي عام ، عرف
وجود كه چيزي درباره موهوم ، داستاني از است عبارت درواقع
مثلا.بيمعناست قصه يك اسطوره معنا ، اين در و ندارد خارجي
آن براي واقعيتي هيچ يعني ;است اسطوره چيز فلان كه ميگويند
بهايننام را دروغ چيزهاي معمولا و نميشناسيم موضوع
.ميخوانند
از و است آن علمي حقيقتمعناي در كه اسطوره ديگر معناي اما
به اخير ، قرن در بخصوص و وجودداشته ديرباز
مخالف است ، درست شده شكوفا جهان بزرگ همتاسطورهشناسان
راست داستاني اسطوره ، اينمعنا ، دراست اول معناي
است واقع و حادث الگويآن كه معنا اين به راست داستان;است
اسوه ديگر ، بهاعتبار.بگيرد قرار سرمشق كهبايد است چيزي و
است ، اينگونه چون و است مامصطلح ميان كه معنايي ;است حسنه
بيش وقدرتشان طاقت كه كساني بهدست كه است ياحادثهاي واقعه
انجام...و خدايان يعني عادياست انسانهاي قدرت از
خيلي بهطور.شود الگو بايد آنها كار بنابراين ، .گرفتهاست
خصوصا معنا ، دو اين و اسطورهاست معناي دو اينها كلي ،
شده توضيحداده و شرح تفصيل به مختلف كتابهاي دوم ، در معناي
.است
موضوع و است موردنظر بيشتر اول معناي كتاب ، اين در اما
چه و غرب در چه امروز ، دنياي چيزهاييدر چه كه است اين
كه تصوراتي ميشودبه تبديل ;ميشود اسطوره شرق ، و درايران
دور يا است ، غيرواقعي يعني رادارد اول معناي همان درواقع ،
اين در.اسطورهاست متافيزيكي و معنوي و روحاني معناي از
و است چگونه امروز غرب ، در كهاسطوره است شده بحث كتاب ،
كتاب گرفته ، بحثقرار مورد كه مستندي كتاب بخش ، دراين
بارت رولان كتاب.است بارت اثررولان (mythologies) اساطير
ملخصي برگردان ترجمه ، اين البته و ترجمهشده فارسي زبان به
نمونههاي خلاصه كتاب ، بهطور از بخش اين دراست كتاب ازاين
دو رادر بارت رولان (mythologies) كتابميتولوژي از درخشاني
اسطورههاي درباره رولانبارت ، كتاب ، آن درآوردهام بخش
ميكندو صحبت غيره و آشپزي تئاتر ، درسينما ، غرب امروزي
و دروغين بهالگوهاي تبديل را افرادي مردم كه ميگويد
بهبود براي بايد كه آرماني الگوهايي نه.كردهاند فريبنده
صنعت ، كه است چيزهايي اينها.كرد اقتدا آنها به حال
.است انداخته جا ذهنها در..و جمعي ارتباط وسايل تجارت ،
كه ميكند صحبت موضوع اين خود ، از كتاب از بخشي در بارت
دركتابم كردهام سعي من و درخشاناست ديدگاههايش البته
دومكتاب بخش در او.كنم مطرح نمونههايشرا زيباترين
غرب بورژوازي اسطوره كه زمينه اين در را مفصلي بحث خود
بارت ، ديدگاههاي درباره صحبت بعداز.ميكند مطرح چيست؟
از غرب امروزين اسطورههاي از هم را ديگري نمونههاي
توانا پژوهشگراني بهدست و است معروف كه ديگري كتابهاي
اخيرا چرا اينكه مثلا.كردهام نقل اشاره به شده ، نوشته
كه چرا نيست ، كتاب در مورد اين البته) شده اسطوره دايانا
اسطورههاي اينها (.بود جهان به عمرش دايانا موقع آن
شما نميشود باعث كه است امروز دروغين بهاعتباري و فريبنده
اينها.بخواهيد آرماني يا كنيد آرماني را خودتان تصوير
رسيدن حسرت كه بدوزيد چيزي به چشم شما كه ميشود باعث فقط
بهعنوان نه ;داريد مقتضيات و اوضاع همان در را آن به
كه قهرماني الگوي مثل ;گيرد قرار سرمشق بايد كه الگويي
انسانها و ميرويد زندگي كه اوست شهادت براثر و ميشود شهيد
شكل خونسياوشان او ، خون از كه سياوش مانند ;قدميكشند
.(ع)شهادتامامحسين يا ميگيرد ،
ايران امروز جامعه در اسطوره ردپاي به كتاب ، در آيا
است؟ شده پرداخته
ايران فرهنگ در اسطوره دو شرح و ذكر به كتاب ادامه بله ،
در اسطورههاييكه بهعنوان را مثال دو من.يافتهاست اختصاص
است تصور اين نمونه اولين.كردهام مطرح دارد ، رواج اينجا
در و فروبپاشد كه است نزديك روزها همين فرهنگغرب ، كه
عقيدهمن به.شود غرق بياخلاقي و بيسروپايي و ولنگاري منجلاب
چگونه.دارد رواج كه اسطورهاياست غرب ، فرهنگ محتوم زوال
موضوعرا اين اساسي برچه و ميزنيم را اينحرفها ما كه است
حرفهاي حرفها ، منشاءاين كه ميكنم تصور من ميكنيم؟ مطرح
راروشن اين ميخواستم كتاب اين در من.غرباست متفكران خود
كه هستند مسئله اين غرب ، متوجه دردآشنايان از خيلي كه كنم
هم مثالها.ندارند ترديدي اين در و است دچاربحران فرهنگشان
كه بخوانيد را مورن آثارمثلاادگار اگر شما.است متعدد
كه ميگويد بهشما روشن خيلي است ، شده صحبتش هم اينكتاب در
آنها اما داريم ، را اينمشكلات خودمان فرهنگ در ما
پيدا بحرانادامه اين كه نيست اين تصورشان.بهدنبالچارهاند
هر البته.انجاميد خواهد محتوم بهزوال تباهي اين و ميكند
زوال روبه است ممكن كه دارد شكوهي و اقتدار روزگار فرهنگي
.آيد پديد ديگري فرهنگ آن دل از و رود
از غرب ، فرهنگ زوال چون تصوراتي منشاء كه ميكنم تصور من
در شما ازاينكه پيش يعني.غربيهاست خود ايدئولوژي قضا ،
غرب متفكران بگرديد ، حرفها اين سرمنشاء بهجستجوي اينجا
سخن مسئله اين خوداز فلسفه و ادبيات و تئاتر و سينما در
شده تمام را كار واقعا آنها از كدام هيچ ولي ;گفتهاند
ميگيريم را آنها حرفهاي از قسمتي ما گويانميكنند تلقي
يا دانشمندان.مياندازيم قلم از را ديگر قسمت ولي
بيش و كم بشوند ، مشكلاتشان منكر آنكه بدون غرب ، روشنفكران
اين البته.ميگردند چاره دنبال ولي هستند بحران اين متوجه
كتاب از من مثلا.نيست فرهنگغرب از دفاع بهمعناي حرف ،
اونشان كتاب اين در كه مثالآوردهام درخشانتودورف
كه دونفر بهاستثناي غرب همهروشنفكران تقريبا ميدهد
شرق ، نگرششانبه و تصوراتشان منتسكيواست ، آنها از يكي
از يا نادانياست روي از يا واقعا;است نادرستي نگرش
موضوع اين منكر ما.است غرضورزي روي يااز و بياطلاعي روي
گرفته پايان غرب فرهنگ حال هر به كه تصور اين اما.نيستيم
من عقيده به ميشود غرق پليدي و تباهي منجلاب در حتما و
.نيست ومحققانهاي عالمانه تصور
كه است ديگري اسطوره است ، آمده كتاب اين در كه ديگري بحث
آن و.هست فرهنگها همه در و نيست ما به مختص صرفا
ودوران زرين عصر فرهنگي ، هر در.است زرين اسطورهعصر
پايان دوران آن اينكه از بعد گويا كه بوده آييني بهشت
اين از نجات راه و رفته روبهتباهي كمكم چيز همه گرفته ،
.آن به بازگشت يا است زرين عصر آن برگرداندن يا تباهي ،
ما.است تاريخي عقل از دور ديدگاه اين كه است بديهي
كار ، اين.بكنيم حفظ هميشه را گذر زمان ارزشهاي نميتوانيم
ارزشي معيارهاي و نظامها خودش براي فرهنگي هر.نيست منطقي
كه گونه همان ارزشها ، يا نظامها اين تجديد اما.دارد
يا حال زمان به آوردنش باز يعني بيكموكاست ، بوده ،
.است خيالانديشي زمان ، آن به ما برگرداندن
فرهنگ البته گرفتهايم ، قرار كجا در ببينيم ما اينكه براي
بشناسيم رابايد امروزمان فرهنگ بشناسيم ، بايد را گذشتهمان
در مانميتوانيم.باشيم مدرن مابايد.كنيم حركت اينجا از و
اكتفا كهداشتهايم ، ارزشياي نظام همان به فقط امروز دنياي
روزگاني آورد ، روزگار اين به بايد را نظام اين.كنيم
قدم آينده سوي به و كرد تكيه آن به برد ، سود آن كرد ، از
.بود خويشتن بايدفرزندخصال.برداشت
گفته حرفها اين چرا كه شده مطرح موضوع اين كتاب ادامه در
نظرها اظهار اين كه است اين سئوال اين منبه پاسخ.ميشود
در هستيم ، گذار درمرحله ما واقع ، در.نيست بيسبب
خودمانرا هويت داريم يعني ميبريم ، سر به برزخي دوراني
مرحله هميشه مرحله اين ولي.مييابيم باز و ميكنيم معنا
رفتن از و آينده ديدن از گاهي برزخي ، درمرحله.است سختي
گذشتهاي به بودن مدرن از.ايجادميشود واهمه آينده سوي به
و.ميكنيم بهشتآساخوش گذشته آن به را دل و ميبريم پناه
سهمورد -دو به من گرفت ، پايان كتاب وقتي كه است اين جالب
.برخوردم ديگر
.ميبينيم هم دوم ، جهاني جنگ از پيش روماني در را مطلب اين
و افتاده راه روماني در غريبي گفتگوي هم ، زمان آن در
هيچ نميخواهيم.بس مارا داريم ، آنچه كه گفتهاند عدهاي
كه عصريبرگرديم همان به بايد.كنيم پيدا غرب با ارتباطي
.بوده تسليبخش و كننده خشنود ما براي
اين از نبايددارد هراس مدرنيته با ديالوگ از آدمي گاهي
از فراتر بسياري امروز ميبينيم كه چنان.هراسداشت كار
.است خوبي نشانه اين و هستند گفتگو خواستار و ميروند اين
فكر انسان پرخطر ، و بحراني مرحله در كه هست هم اين اما
انتهاي در موضوع اين.بيابد تسلي و بگيرد آرام جايي ميكند
بايد كه ميشود تمام بيان اين با كتاب و ميشود مطرح كتاب
و ميدهد وقوف خود به هم را ما باديگري گفتگو.كرد گفتگو
.برداريم قدم ميتوانيم بهتر ترتيب اين به هم و ميشناساند
در اگر.كنيم حذف مكان در چه و زمان در چه را گفتگو نبايد
بگيريم ، ناديده را تاريخ از دورهاي يعني بكنيم حذف زمان
كه را دورهاي شويم ، قائل اعتبار و ارج دوره يك براي وفقط
اگر هم مكان در.كردهايم حذف باشد ، گفتگو طرف ميبايست
ميشود محال گفتگو وقت آن نياوريد ، حساب به را عدهاي اصلا
.ميشويم خودبيني گرفتار ما و ميآيد پديد انديشه امتناع و
ميآورد همراه به كه نمادهايي با اسطوره:ميگويد الياده
را خود جلوه تنها ولي نميشود ناپديد روان ازجهان هرگز
نظر بهميدارد نگاه پوشيده عملكردهايشرا و ميدهد تغيير
چه تا حرف اين ايران ، جامعه در و امروز دنياي در شما
ميشود كجاها در را جديد جلوههاي اين دارد؟ صحت اندازه
كرد؟ پيدا
اسطوره ، دوام باب در.است بجايي خيلي سئوال بله:ستاري
عقل وقتي كه ميشوند متذكر ديگر وپژوهشگران الياده
سايه در اسطوره ميكند ، قدرتپيدا تاريخ وقتي ميآيد ، تاريخي
است ، آغازخردمندي اسطوره.نيست شكي اين در.ميگيرد قرار
وقتي اسطوره.خردمندي تمام يا است خردمندي نهايت نه
براي نميتواند چون بشر.ميبخشد معنا جهان به پديدميآيد ،
با و ميبيند مضطرب و سرگشته را كند ، خودش پيدا معنا جهان
مرگ آمد ، پديد درختاينگونه:ميبخشد معنا جهان به اسطوره
اينترتيب ، به..و شد خلق اينگونه دريا آمد ، پديد اينگونه
آغاز اين.ميگيرد آرام و ميدهد معنا چيز همه به او
ضد حقيقياش ، و اصيل معناي به اسطوره اما.است خردمندي
نيست ، تاريخي زمان زماناسطوره ، اينكه براي.است تاريخ
چيزي.شود ميتواندتجديد كه است زماني.است برگشتپذير زمان
و زيبا و اصيل بار يك آن و افتاده اتفاق بار يك كه
كه است آن تكرار با و شود تكرار ميتواند بار هر درستبوده ،
زمان خلاف زمان ، اين بنابراين ، .پيداميكند معنا زندگي
و است طور همين هم مكان.تاريخياست عقل خلاف است ، تاريخي
.است تاريخي ضدعقلانيت طبيعتا هم اسطورهاي مقولات ساير
كرسينشستن به و يافتن باشهرت تاريخ ، آمدن با بنابراين ،
.ميشوند معدود كمكم اسطورهها تاريخي ، عقل
قانع جواب آن براي بشر عقلانيت كه هست مطالبي ديگر ، طرف از
مطرح انسان براي هنوز مسئله اين حال هر به.كنندهنيافته
بميرد؟ بايد مدتي از بعد چرا دنياميآيد؟ به چرا كه است
همتا او ميكنيم فكر و ميشويم كسي اسير اينكه چيست؟ عشق
و برهاني عقل با ندارد معنا زندگي نباشد ، او اگر نداردو
و سر هميشه مسائل ، اين در بنابراين ، .نميآيد در جور بحثي
بي مثلااست گونه اين حيات عمده مسائل.است ماندگار رازي
بتوان شما و من عقل با كه است سخت خيليدنيا بودن نهايت
نگاه آسمان به گاه پاسكالهر قول به.كرد تجسم را آن
اسرار نوع اين.ميكند مضطرب مرا جهان بودن بينهايت ميكنم ،
كساني و واداشته پوچانديشي به را عدهاي غرب در رازها ، و
عقلاني پاسخهاي نميتوانند چون...و كافكا يونسكو اوژن مثل
(absurd) ابسورد اينها كه بيابند ، ميگويند پرسشها اين براي
يونسكو براي اصولازبان.نيست چيزي دليل چيزي هيچ.است
وقت هيچ ميكنيم مراد ما آنچه.است خائن بيمعناست ،
بالاخره.كافكا آثار در پوچي مثلا يانميدهد واژهانتقال
چيست ، كهقصر نميآورد سردر (رمانكافكا شخصيت K ) آقاي
چيست؟ محاكمه
بعدها و است همراه راز و سر با گونه اين كه مطالبي اين
اسطوره از بسياري براي نكرده ، پيدا منطقي و روشن جواب
دني.ميشود عوض اينقضايا صورت اما.است ماندگار شناسان
را آن كهمن عشق اسطورههاي نام به خود كتاب در دوروژمون
كريستيان عشقي اسطوره هنوز كه ميكند ثابت كردهام ، ترجمه
مبتني عشقي ، اول طراز رمان هر و است زنده غرب در وايزوت
قلب در اسطوره ، اين كه ميشود معلوم پس.اسطورهاست همان بر
رماندكتر نويسنده ، قول به كردهكه نفوذ چنان غربي وروح
و كريستيان ازاسطوره ديگري روايت پاسترناك ، اثر ژيواگو
ديگرياست روايت (ناباكوف ولاديمير اثر)لوليتا.است ايزوت
و كريستيان اسطوره بر مبني هم ، آن ساختار و اسطوره اين از
.ايزوتاست
اسرار به تشرف آيين امروز ، دنياي در كه ميگويد الياده خود
گرفته ديگري شكل حالا بود ، ديگر شيوهاي به روزگاري در كه
اقسام و انواع به كردن حاصل تشرف به شده تبديل كمكم مثلا
فرق شكلپيشين آن با مسلما اين البته كه مدرن ماشينهاي
پلهپله شدن آشنا كه كند اثبات ميخواهد الياده ولي ميكند ،
بوده ، متجلي ما عرفان در كه همانگونه رازي ، به و بهچيزي
.است شده هم اينگونه وشود تبديل چنينچيزي به است ممكن
راز مستلزم پير ، از خرقهستاندن و چلهنشيني روزگاري در اگر
نيز سريامروزي جوامع از بسياري در موضوع اين بود ، آشنايي
اين در كه ترتيب اين به.ميخورد چشم به ديگري شكل به
برساند ، بالايي مرحله به را خود اينكه براي جوامعآدمها
.پيشبروند مرحله به مرحله بايد
عليا مسعود:از گفتگو
دارد ادامه
|