معشوق منزلگه كه ندانست كس
كجاست؟
(بخش واپسين) خداوند سخن در افقگشايي و زيبايي
:جستارگشايي
شبستري مجتهد استاد سخنان از نخست بخش و پيشين شماره در
پيام صادركننده و شنونده گوناگون مناظر از خداوند كلام به
.است كرده بررسي گوناگون سطوح در را آن ومخاطبان پرداخته
با خداوند كلام ميان دروني و باطني همچنينتفاوتهاي ايشان
ويژگي كه است گفته و نموده باز را وسخنها كلام انواع ديگر
اين بخش واپسين در.است افقگشايي خداوند كلام اصلي
فهم چگونگي نيز و تجربهپذيري ، حيرتزايي به استاد سخنراني ،
عالي خوانندگان توجهشما كه ميپردازد خداوند سخن از انسان
.مينماييم جلب آن به را مقام
معارف گروه
و نيست خداوند سخن از خبري نشود روشن انسان درون تا
.است نشده شنيده خداوند سخن از كلمهاي
كه آنجا جمعه سوره در صريح خيلي تعبير يك در مجيد قرآن
كرده بيان را مهم مساله اين ميگويد سخن قوميهود درباره
:كه است آنجاآمده در.است
يحمل الحمار كمثل لميحملوها ثم التورات حملو مثلالذين
.اسفارا
خداوند سخن كه -تورات از تبعيت كه است اين فوق آيه تفسير
شعائر و عقايد ظاهرا قوم يك ميان در كه نيست اين -بوده
امانت يك تحمل خداوند سخن قبول.باشد داشته وجود اعمالي و
كرد ، تحمل را آن بايد كه است امانتي خداوند سخن.است
كه گونهاي به ايدئولوژيسازي با تحملامانت زنده تجربه
چنين يهود كه -كند ايجاد خشونت و عقده نفرت ، خصومت ،
را فرد افق كه است آن خداوند سخنندارد سازگاري -ميكردند
.ميافزايد را وي حيرت و ميگشايد
ميتواند ميگشايد افق و ميافزايد حيرت كه سخن آن البته
و زندگي در آن آثار كه بكند ايجاد شنونده درانسان تكاني
بر وي كه گونهاي به شود آشكار نيز اجتماعيوي ارتباطات
.هدايتشود ويژهاي اجتماعي سلوك
هيچ گفت ، بايد برشمردم خداوند سخن براي كه ويژگيهايي با
تفسيرها همه چون.نيست نهايي تفسير خداوند سخن تفسيرياز
خاص مفاهيم و محدوديتها گزارهاي هر و است گزارهها بهصورت
تفسيري گزاره هيچ جهت اين به و دارد رابههمراه خودش
شما اينكه محض به.باشد خداوند سخن باتمام مساوي نميتواند
سخن از من كه معنايي گفتيد و توقفكرديد گزاره يك در
نيست غيرازاين چيزي و است همين صددرصد ميفهمم خداوند
.كردهايد توقف تنگناهايانساني و محدوديتها در شما آنجا ،
را معنايي هر ما كه ميدهم توجه ايننكته به را شما بنده
نبايد جهت اين به و ميفهميم تاريخيمان وضعيتهاي با متناسب
كه است اين دقيقتر و بكنيم ايست خودمان تاريخي وضعيت در
سخن ازمشخصات ديگر يكي پس.است متحول ما تاريخي وضعيتهاي
مرد يك اگر.دارد دائمي تفسير قابليت كه است اين خداوند
و خوردم سخنتكان آن از من و گفت سخني نفس ، مسيحا يك خدا ،
درسخنان و او پاسخهاي در را بيپاسخم و وجودي سوالهاي پاسخ
معناياب و شد گشوده خداوند سوي به وافقم يافتم او
نميتوانم.است شده تمام فهميدهام آنچه بگويم شدم ، نبايد
به كرده من متوجه سخن اين در خداوند كه خطابيرا بگويم
خداي خطاب تمام نميتوان و كاملفهميدهام و تام صورت
آن فهم براي بلكه فهميد ودربست يكجا را مطلق و نامحدود
خداوند خطاب اينكه ودقيقتر كرد كوشش بايد بهصورتدايمي
.ميطلبد جديد فهمي و است متجدد هميشه
هميشه خداوند خطاب فهميدن در انسان كه است همين براي
كه است مطرح مسئله اين هميشه و دارد قرار اتهام معرض در
او انساني نقصهاي يا است؟ فهميده درست شنونده انسان آيا
از درنيابد ، را ديگر اندكي و بفهمد را اندكي تا شده موجب
نفهميده را آن ديگر زاويه از و رافهميده سخن زاويه يك
اين اما است ، متهم خداوند فهميدنخطاب در گرچه انسان.است
و كنند مجازات را انسان بهخاطرآن كه نيست اتهامي اتهام ،
انسان.است انسان هر مشخصه و هويت اين ببرند ، دادگاه به
اما است ، دوبرقرار اين بين ارتباط گرچه كجا ، خداوند كجا ،
همين داشتهباشد ، ارتباط نامحدود با بخواهد محدود اگر
يكداستان خداوند با ما ارتباط داستان.ميآيد بهوجود مسائل
ابتدايتاريخ از.شفاف و روشن داستان يك نه.است متناقضنما
اين سرودهها ، اينهمه شده گفته فلسفهها همه اين بشر
پاسخ در عظيمانساني سرمايههاي و ادبيات اينهمه همهكوششها ،
بهچنگ خطاب هم اگر اما.است آمده وجود به خطابخداوند به
زمان هرچه كه درحالي ميشد ، آرام وي ميافتادكه انسان
داشت انتظار نبايد و ميشود انسانافزوده تشنگي بر ميگذرد
آشكار روزي هستند آن بهدنبال تشنه انسانهاي همه كه آنچه
داستان ، بلكه مياننيست در شدن آشكار مسئله كه چرا بشود
انسانها كهما است خودش با خداوند دائمي عشقورزي داستان
كه كسندانست حافظ بهقول و ميكنيم استشمامي يك دور ، از نيز
و.جرسيميآيد بانگ كه ، هست آنقدر /است كجا معشوق منزلگه
جرسنيست ، بانگ يك از بيش ميرسد ما گوش به آنچه هم واقعا
نميدانيمكه گرچه.ميآيد معشوق منزلگه از جرس بانگ اين اما
به محكوميم ما و ماست داستان اين.كجاست معشوق منزلگه
تعبير به و نيست مطرح شدن آشكار بنابراين پس ، .اينواقعيت
قضيه شود آشكار خداوند اگر عارفان و متالهان بسيارياز
نشده آشكار مطلب تا است جهان جهان ، .پيداميكند جهانخاتمه
فاني جهان شود آشكار نهاني راز آن بشودكه قرار اگر است ،
بيرون خود انسانيت از انسان و ميرسد بهپايان و ميشود
زيبايي منشا.است سخنخداوند زيبايي ما ديگر موضوع.ميرود
انسانها زيباست؟ سخنخداوند چگونه و چرا چيست؟ خداوند سخن
.ميشوند خداوندنائل سخن زيبايي تجربه به مختلف سطوح در
كه اثري مكانيزمو بهلحاظ و ضعف و شدت با سخن زيبايي تجربه
بهگونههايمتفاوتي مختلف اشخاص در دارد وجود تجربه اين در
ميخوانند را حافظ اشعار كه كساني مثلا.ميشود ظاهر
همه ;ميكنند دريافت اشعار آن زيبايي از مختلفي تجربههاي
قرار تحتتاثير يكسان همه اما ميآيد ، خوششان اشعارحافظ از
.نميگيرند
هر براي كه است افقگشايي همان خداوند سخن در زيبايي منشا
افقگشايي به هم سخن موسيقايي نظم و فصاحت.ميشود پيدا فرد
افقگشايي خداوند سخن زيبايي در اصلي عاملميكنند كمك
فلسفه در.است صادق نيز ديگر موارد نظريهدر اين.است
-بر بيشتر چيست؟ جوابپرسشزيبايي در كلاسيك زيباشناسي
در اما.ميكردند تكيه چگونگيساختار و هماهنگي -هارموني
ميشود تاكيد نكته اين بيشتربه مدرن ، و متاخرتر نظريههاي
بيرون تنگناها رااز شنونده يا و بيننده هنري اثري وقتي كه
اثر آن ديدن از قبل كه بگشايد او براي را افقي و بياورد
به فردرا زيبايي.است زيبا اثر آن بود نرسيده آن به هنري
هنري اثر آن با وي مواجهه از قبل كه ميبرد ساحتهايي
آن به و ميرسيد هنري اثري به وقتي شما.نبود برايشمطرح
ساحت به شما كه است اين خيرهشدن اين ميشويد ، معناي خيره
يا مجسمه يك هنري اثر آن نميكند شدهايدتفاوتي وارد جديدي
يك از آهنگي يا و شاعر يك از ياقطعهاي نقاشي تابلوي يك
افقگشايي خاصيتشان اينها همه.ديگريباشد چيز يا و موزيسين
اينجا ، نميخواهم من.خوداست از انسان راندن بيرون و
به را انسان اينزيباييها بگويم و بكنم متافيزيكي بحثهاي
ببرم ، كار رابه تعبير اين نميخواهم ميبرد ، طبيعت ماوراء
همهاينها چون ميكنم ، استفاده ساحت تعبير از جهت همين به
جزء اگر.ميرسيم آن به كه انسانهاست ما امكانات جزء
جزء اينها نميرسيديم ، اينها به نبود ، انسانها ما امكانات
كه نظر اين از هست ، ما داراييهاي و جمعي ابواب
استفاده نظريه اين از بحث اين در ما پس.انسانهستيم
افقگشايي كه ميشود ظاهر زماني زيبايي كهميگويد ميكنيم
اين با خداوند كلام زيبايي منشا بحثما در.بيفتد اتفاق
انسان كه زيباست جهت اين به كلامخداوند.دارد ارتباط نظريه
بهرويش را جديدي وافقهاي ميبرد بيرون تنگناها از را
افق نيز شعر ميخوانيمآن را حافظ شعر وقتي ما.ميگشايد
كه افقگشاييباافقگشايي آن اما ميگشايد ما روي به را جديدي
خداوند زيباييكلام دارد ، عمده تفاوتهاي هست خداوند سخن در
شاديها ، به غمها از ابديت ، به بودن گذران از را ما
پوچشدن ، و پوسيدن و خود در ماندن از آشتيها ، به ازدشمنيها
شكوفا و يافتن معنا و شدن سيال و خود بيرون به بهحركت
طلا را ما وجود مس اكسيرگونه و ميدهد گشتنحركت
تجربه و است اينها خداوند كلام در زيبايي منشاء.ميگرداند
موسيقايي نظم يا و فصاحت.است زيبايي تجربه واقعيات اين
را همان و دارد قرار افقگشايي همين درخدمت نيز خداوند كلام
سخن خيزد خشونت و خصومت آن از كه سخني هر.ميبخشد شدت
.باشند چهگذاشته هر را آن نام نيست ، خداوند
فرهنگ و علم قلمرو در
|
نشر آئينهي در عرفان و فلسفه دين ،
مجمعالبيان عظيم تفسير ترجمه
عالم بزرگ مفسر توسط مجمعالبيانكه عظيم تفسير ترجمه
انجام (ق. -ه سال 548 به متوفي) اول طبرسي مرحوم تشيع
قرآني فنون حاويتمامي دايرهالمعارفي خود نوع در و گرفته
صفحه هزار از 5 بابيش بزرگوار آن زندگينامه بهانضمام.است
توسط لغات شرح و درترجمه بازنگري نيز و نخست برچاپ اضافه
بر 30 مشتمل مجلد 15) مجلد در 17 كرمي آقاي محققعاليقدر
مجلدشرححال يك و لغات شرح مجلد يك همراه به مجيد قرآن جزء
فراهاني انتشارات سوي از وآراسته زيبا هياتي در و (مولف
كهپيش انتشاراتي اين.شد خواهد بازارنشر روانه تدريج به
مجلد در 6 را مرحومراشد ازسخنرانيهاي مجموعهاي اين از
مفاتيحالجناناثر كليات از چاپتازهاي بود ، داده انتشار
به محلاتي رسولي سيدهاشم ترجمه رابا قمي عباس شيخ حاج بنام
نشر بازار روانه جذاب و زيبا هياتي در و وقف علامات همراه
.است كرده
شريعتي ، امروز علي دكتر سالروزشهادت به شدن نزديك با o
مراسميبه ارشاد حسينيه دركتابخانه (21 ، 22)فردا و
انجام زندهياد آن آثار وبررسي نقد و سخنراني همراه
تاكنونكتابهايمجموعه شريعتي دكتر از.ميگيرد
علوي ، آشنا ، تشييع مخاطبهاي باعنوانبا ،(1)آثار
عليه ، مذهب(10)اسلام طبقاتي گيري جهت(9) صفوي تشييع
به اما است توقيف در (34)كامل متن -ونامهها (22)مذهب
روانه كتاب اين و توقيف رفع (10)آثار مجموعه از تازگي
.است شده نشر بازار
|
|