و سبزهها فرمانده براي
جوانهها
ميگويند كرباسچي غلامحسين درباره هنرمندان
بر او تاثير و تهران شهر اداره در كرباسچي مديريت
براي باشد الگويي تواند مي ايران ديگر شهرهاي شهرداريهاي
كهممكن است مديريتي چنين طريق از تنها.دولتي مديران تمام
كنيم جبران تاريخيرا عقبافتادگيهاي بتوانيم است
اگر حتي خريدهباشي ، جان به را شلاق ضربههاي اگر حتي
مشت در گرفتار پرندهاي دوبارههمچون را زندان ميلههاي
گفت خواهند مرحبا تو بر..اگر حتي گرفتهباشي ،
نمايش گالري فرهنگ ، خانه جهان شهرداريهاي همه گفتيم
كه آن از كوتاهتر.دارند را جوانان تجمع محل و هنري آثار
.شد زيبا فرهنگسراي بيست صاحب ميكرديم ، تهران فكر
سخنان به هرگز كه بودم شنيده متفرعنيد ، كه بودم شنيده
و نميدوزيد مخاطبتان چشم در چشم هرگزنميكنيد توجه ديگري
به ترا من كمتري ، من از تو كه ميفهمانيد او به اينگونه
هر كه اولي بار...نبوديد چنين شما اما...نميآورم حساب
شهر جنوب جوانان و ميزديم قدم كشتارگاه خرابههاي بر دو
فراموشم بودند ، كرده دوره را من شما بخاطر و را شما
و كردن دور قصد ماموران:نميشود فراموشم هرگز.نميشود
دخالت شما و داشتند را شما مشتاقان جمع كردن پراكنده
و داديد گوش و نپراكنند را كسي كه كرديد امر و كرديد
زميني سعادت مشتاقان چشم در چشم و داديد گوش صبورانه
آنها از يكي گفتههاي ناگهان و ميداديد پاسخ و بوديد دوخته
شما ميدهيد ، وعده شما گفت شما به يكي:برخورد شما به
كشتارگاه اين جان و روح كشتارگاه اين عفونت اين نميخواهيد
مردمان بگويد ميخواست گويا و بشود نابود ايمان و عقيده
پلكان پايين هرگز ورفت خواهيد بالا شما و ترقياند پلكان
... رفتيد ، فرو انديشه در شما...و كرد نخواهيد نگاه را
ديدند ، چشمانتان در شما ، محاكمه روز آخرين در خيليها كه
بغض...ديدم شما چشم در هفتاد ماه مرداد شب آن در من
كه ميدهم قول شما به:گفتيد شما بعد و شد سكوت..كرديد
شما براي آنها و بسازم آباد شهري جنوب سرسبز ، شهري جنوب
...رفتيد فرو فكر به شما باز و كردند هلهله زدند ، دست
و من و شدند محو ما همراهان.گذشتيم خرابهها تاريكي از
محاسبهاي با.ايستاديم آبكشتارگاه منبع بلندي بر شما
امروزين را ، سالن بهمن فرهنگسراي تماشاخانه سادهنخستين
و من تماشاگر صدها چشمان...طراحيكرديم را آويني شهيد
جمع را شما ماههروياي يك گفتم.ميكردند نظاره شمارا
:يكماهه گفتم..ماهه سه گفتيد.شماخنديديد...ميكنم
دلهاي اينكردم وباور شنيدم را شما وعده و قول من
نفرمشتاقانه صدها آنروز وفرداي داد بايدپاسخ را مشتاق
ميكني؟ چه و چكارهاي ميگفت كسي هر مينگريستند ، را ما
شهر جنوب كه هستم باوري آن سرباز.كرباسچيام سرباز ميگفتم
مومن ميخواهد ، شرقي ميخواهد ، فرهنگ با ميخواهد ، سرسبز را
.بودند تو سربازان من سربازان و ميخواهد پيشرو و معتقد و
ماه بوديم ، دوخته هم به را روز و شب:بودند شما سربازان
چند...بوديم بهفراموشيسپرده را داغ آفتاب و ستاره و
شبهفدهم نه ساعت درست قرار قولو بهپايان مانده شب
صداي ناگهان و كرد وعدهعمل به فولادي جانسوز مرداد ،
ميكرديم ، گريه همه.پيچيد كشتارگاه درخرابههاي شجريان
بر و بود بهاري باران كه انگار...ميكرديم گريه همه
بودند كرده بغض نزديك و دور ميشد ، نظارهگران نثار جوانهها
باورم:نوشت شوق گريه با روز زن خبرنگار آن از پس و
بگذار باشند ، بگذارگفته...ميشود سبز شهر جنوب نميشود ،
برابر وقتيكهدر اما شهريهاست شمال كهفرهنگسراي بگويند
نمايشگران برجسته ، شنا ، قاريان شطرنج ، قهرمانان اسامي
بينظير ، سفالگران نقاشان آينده ، ممتاز ، موسيقيدانان
محل:نوشت خواهند..و كمنظير كاران معرق نام ، صاحب
قلعه عبدلآباد ، ياغچيآباد ، نازيآباد ، آباد ، خاني تولد
خواهند آفرين برشما بهمن ، فرهنگسراي:آموزش محل...و مرغي
اگر حتي باشي ، خريده جان به را شلاق ضربههاي اگر حتي گفت ،
مشت در گرفتار پرندهاي همچون دوباره را زندان ميلههاي
نان گفت ، مرحباخواهند تو بر...اگر حتي باشي ، گرفته
تو را شهر جنوب كه چرا كرد ، خواهند تو نذر را سفرهشان
را شما.كرد خواهد سبز ترا دلشان دعاي كردهاي ، سرسبز
.آمين...كرد خواهد سربلند
غريبپور بهروز
ميكنم دفاع كرباسچي آقاي از من
دبيري بهرام
.دروغگو يعقوب بهنام شد منتشر و ترجمه كتابي جنگ سالهاي
ديگراز گروهي با كه بود يعقوب نام به يهودي مردي قصه
در شدن سوخته نوبت منتظر بازداشتگاههاينازي در يهوديان
اين بر سختي روزگار است بديهي.بودند آدمسوزي كورههاي
در كه كرد ادعا يعقوب روزي اينكه تا ميگذشت ، آدميان
جنگ اخبار از و كرده پيدا راديويي بازداشتگاه از گوشهاي
.رهايي نويد و ميداد اميدواركننده گزارشهاي بندان هم به
هم با همه بعد و افتاد اتفاق هفته دو يكي در ماجرا تمام
روزهاي ترتيب اين به بود توانسته يعقوبسوختند دركورهها
.كند آسان خود همبندان بر را كورهها صف در انتظار دردناك
و گوشه در شببوها گلدانهاي كه روزي اولين چرا نميدانم
؟!افتادم يعقوب ياد بياختيار شد ، چيده شهر كنار
دانشكده دوران دوست مهندسينشهرداري ، از يكي سال 1369
شده تهران شهر سازماننوسازي راهاندازي مامور كه من
من كه طرحي.راخواست نوسازي سازمان آرم طرح ازمن بود ،
سازمان يك باشم داشته انتظار كه بود آن از نوتر دادم
طرح !ديدهايد؟ كه را دولتي آرمهاي.بپذيرد را آن دولتي
گفتگو.بود نو مديريتي از نشانهاي اين و پذيرفتند را آرم
تا سالها آن در ميدانيم همه كه تهران ، شهر نوسازي پيرامون
تنها گفتم كه شد آغاز جا آن از بود ، نيازمند بدان حد چه
آن محور كه باشم داشته قبول و كنم درك ميتوانم را توسعهاي
فرهنگ ، محوريت درك با واقعا تهران شهرداري و باشد فرهنگ
.كرد آغاز را نوسازي و توسعه
آثار نمايش گالري فرهنگ ، خانه جهان شهرداريهاي همه گفتيم
فكر كه آن از كوتاهتر.دارند را جوانان تجمع محل و هنري
.شد زيبا فرهنگسراي بيست صاحب تهران ميكرديم ،
در دولتي ادارات وغيرمسئولانه كند كارهاي به كه ما براي
.بود شگفتانگيز شهرداري اينحركت داشتيم ، عادت كشور اين
و هستند هنرمندان حامي جهانمتمدن شهرداريهاي گفتيم
و نقاشان بهترين ميكنند ، از خريداري را هنري آثار
.شد كارخريده شهرداري براي مجسمهسازانمعاصرايران
هر (نبود هنرمنداندولتي ليست در كهنامشان هنرمنداني)
خواهد آقايكرباسجي جرايم به حرفها ميدانماين كه چند
ازارزشهاي كتابي جهان پايتختهاي گفتيمتمام.افزود
براي است هديهاي كه دارند مناظرشهر يا بناها تاريخي
بهترين از.وجهانگردان خارجي مسافران به كشور معرفي
تهران شهر از نفيس كتابي و شد خريداري عكس ايران عكاسان
.شد چاپ
اين در كه است بزرگي اينكهكارهاي براي ميگويم را اينها
مردمي باورهاي و فقطمديريت و است بوده بيسابقه كشور
.برساند بهانجام را آنها ميتوانست آقايكرباسچي
تهران مردم همه.بود برآمده انقلاب دل از كه مديريتي
همه.كردهاند زندگي آنها با ديدهاند ، را شهرداري كارهاي
ميشد كوه خيابانها وسط در ظهر تا كه را زبالههايي ما
كوچهها كنار و گوشه در شده رها زمينهاي ما همه.ديدهايم
قدم براي چمني يا است بازي زمين يا امروز كه ديدهايم را
.نوهاش با مادربزرگي زدن
با ارتباط ايجاد و بهمردم باور مفهوم عاليترين اما
عاليترين ايراننخواستهاند ، در دولتها كه آنها ، آنچه
ديوارها ، برداشتن درتوسعه ، فرهنگ محوريت به مفهومباور
كه بوديم ديده انقلاب از ماپيش همهبود پاركها نردههاي
و آهن ميزان چه گل شاخه ودو چمن دست كف يك حفظ براي
.نبودند هم كارآمد كهاغلب بود لازم خاردار سيم و نرده
لگد چمني نه شكست گلي شد ، نه برداشته نردهها و ديوارها
بر او تاثير و شهرتهران اداره در كرباسچي مديريت.شد
براي باشد الگويي ايرانميتواند ديگر شهرهاي شهرداريهاي
كه است مديريتي طريقچنين از تنها.دولتي تماممديران
.كنيم جبران را تاريخي عقبافتادگيهاي بتوانيم ممكناست
مديران از تنگناها سختترين در كه اخلاق با آنچنان مديري
.بوديم ديده كم ايران در هم را اينكرد حمايت خود
.سنجيد را ابزار ميتوانكارايي كه است عمل در تنها
بسياري كه بود اعمال آنگونه از كرباسچي محاكمهآقاي
ميزان چه دانستند مردم.شناساند مردم به را قانون نقايص
يك غيره و بازپرس و بازجو دادستان قاضي ، كه عام دادگاههاي
دولتيشنيدند مدير يك زبان از مردم.است غيرمنطقي است نفر
چه به اشخاص از اطلاعات آوردن دست به براي ماموران كه
دولتي حقوق ميزان كه دانستند مردمميشوند متوسل روشهايي
براي ميكند ناچار را مديران و است غيرواقعي حد چه تا
جبران غيره و سكه ماشين ، هديه طريق از كارمندان كار ادامه
هدايا اين به نيازي بود واقعي حقوقها اگر كه كنند ، كمبود
حتي او كه دانستند مردم همه قاضي راي اعلام از پس و.نبود
.است نشنيده را كرباسچي آقاي دفاعيات از كلمه يك
دارم را كرباسچي آقاي شدن تبرئه آرزوي
رسولي جليل
خدمات نبايد باشد ، عدالت اساس بر كرباسچي آقاي دادگاه اگر
كه است اين من آرزوي حال هر به.شود گرفته ناديده ايشان
.شود تبرئه كرباسچي آقاي انشاءالله
نيستم قاضي كه شكر را خدا
جعفري ابراهيم محمد
براي.نيستم قاضي اينمملكت در من كه ميكنم شكر را خدا
.بود آسمان پهناي و زمان بلنداي به بايد قضاوت
.نيستم قاضي كه ميكردم شكر را خدا هم حال آن در
|