بيايدئولوژي قرن و انسان
:اشاره
را اصلپارادوكسي اين و است كرده تكيه برانسان مدرنيسم
باشد جهان محور انسان سوميبايد يك از كه است آورده پديد
مقاله.است شده گم جهان در خود انسان ديگرهمين سوي از و
كه ميبيند بيستم قرن اساسي واقعيت را پديده اين حاضر ،
پارادوكس آن حل به قادر ماركسيسم و ليبراليسم چون مكاتبي
سعي كه ميگيرد شكل اگزيستانسياليسم اساس ، براين.نبودهاند
، خودآگاهي ، ماهيت بر وجود چونتقدم اصولي طرح با دارد
پاسخي و ببخشد تازه هويتي غربي انسان به..و مسئوليت
از خود نيز نحله اين حال عين در.او سرگرداني به باشد
به مناسب پاسخي است نتوانسته كه ميبرد رنج كاستيهايي
.نمايد ارائه غربي انسان سرگرداني
مقالات سرويس
صحت از صرفنظر.دادهاند لقب ايدئولوژي قرن را نوزدهم قرن
و مهمترين از يكي كه انتساب ، ميدانيم اين سقم يا
يك در قرن ، اين در كه مكتبي وپرجاذبهترين نيرومندترين
به و بروزيافت و ظهور تودهاي برد با فراگير و سطحوسيع
مطرح اجتماعي و اقتصادي سياسي ، تفكر و انديشه يك عنوان
.بود ماركسيسم گرديد ،
و فكري لحاظشاخصه از ترديدي و شك هيچ بي بيستم قرن اما
آن از واجتماعي فلسفي تفكرات تاريخ در فلسفي
در اساسي و عمده دلايل به ماركسيسم.است اگزيستانسياليسم
كه گرفت شكل فرهنگي و اجتماعي اقتصادي ، سياسي ، زمينههاي
.نيست آن شناختي جامعه تحليلهاي و نوشتار اين بحث موضوع
سوي از آنو سنگوارگي خصلت و ماركسيسم فكري نزول ليكن
عدم و نوين وپديدههاي جديد واقعيات آمدن پديد ديگر
توسط واقعيات واقعبينانه فهم و درك در توانايي
كه گرديد موجب فكري گرايش نوع هر با ماركسيست ايدئولوگهاي
عرصههاي در آن دردناك و تلخ عيني تجربههاي به توجه با
اجتماعي و فكري تنزل يك با تدريجا متفاوت ، جغرافيايي
كه بود مفري يگانه رويزيونيسم يا بدعت.گرديد روبرو
مسئله با تقابل در راهحل عنوان به بيستم قرن در ماركسيسم
و سياسي و فلسفي نگرش چارچوب در تحليل قابل غير واقعيات و
فيدل كه جايي تا ميجست ، بهره آن از اقتصادي و اجتماعي
رسما مصاحبه يك در كوبا سوسياليستي انقلاب رهبر كاسترو
:كه ميكند اعلام
.نميتوانمبفهمم رويزيونيسم بدون را ماركسيسم من
انديشه يك تكاملفكري با رويزيونيسم كه است بديهي كاملا
مباني از انحراف نوع يك رويزيونيسم.است متفاوت كاملا
بدان غالبا ودگماتيك جزمگرا مكاتب كه است ايدئولوژيكي
و بازنيست اصولي اجتهاد باب هيچنوع زيرا ميشوند ، دچار
از تجديدنظرطلباني.است اجتهاد باب فاقد ماركسيسماساسا
چنان يا چنين عيني دقيقانمونههاي فرانكفورت مكتب قبيل
فكري و فلسفي بنيادين مباني از عدولي چنان يا تعديلي
طبقه يك را كارگر طبقه اساسا ماركوزه ، چنانكههستند
و ماركس بامانيفست مغاير كاملا اين و نميداند انقلابي
طبقه بين را اصلي تضاد دارندروف يارالف و است انگلس
جديد عصر تضاد بلكه نمينمايد ، تلقي پرولتاريا و بورژوا
با كه ديگر نمونههاي و ميشمارد ديگري مقوله را امپرياليسم
حال هر به.ميكند نفي را آن و است متضاد نخستين انديشههاي
سير در نظر تجديد بنابراين است ، بشري دكترين يك ماركسيسم
امري اقتصادي و اجتماعي و سياسي جانبه همه تكامل
با معاصر چه اگزيستانسياليسماگر.است اجتنابناپذير
برخلاف و برانگيخت را عميقي فكري موج اما است ماركسيسم
گرفت ، وسعت و يافت گسترش عاميانه و سطح در كه ماركسيسم
و عاصي روشنفكران انديشه در و عمق در اگزيستانسياليسم
از كه روشنفكراني بويژه شد ، مطرح عميق شكلي به معترض
.ميبردند سر به فكري خلاء يك در و بودند شده منفك ماركسيسم
در اگزيستانسياليسم و ماركسيسم تفاوتهاي مهمترين از يكي
بعد به ماركسيسم چه ، .است انسانگرايي و اومانيستي ابعاد
به اگزيستانسياليسم ولي كرده تكيه و تاكيد انسان اقتصادي
ميپردازد دروجود آدمي دغدغه و نياز و مسئله بنياديترين
وجود معماي كه است طبيعي كاملا ازوجود است عبارت آن و
بوده برخوردار بيشتري كشش و جاذبه از او براي همواره آدمي
غفلت آن از ماركسيسم كه است كليدي نكته همان اين و است
تاثير تحت خود جواني دستنوشتههاي در ماركس.است ورزيده
اليناسيون و انسانگرايي به باخ ، فوئر هگل ، چون متفكراني
حيات بعدي ادوار در ليكن پرداخته ، پراكسيس مسئله و انساني
ديگر ابعاد بر وي سياسي و اقتصادي بينش ماركس ، فكري
.است يافته غلبه و تفوق انسانگرايي وجه بر منجمله فكريش ،
شرايط بطن از ضرورت براساس كه بود مكتبي اگزيستانسياليسم
معاصر انسان روحي و فكري نيازهاي و بيستم قرن اجتماعي
بررسي به نوشتار اين.بود خود زمانه به پاسخي و شد زاده
و ميپردازد آن شكست و موفقيت و تاثير و اگزيستانسياليسم
شناختي معرفت بعد آن نگاه محور بنيادي بطور نيز
.ميباشد اگزيستانسياليسم
:اگزيستانسياليسم شناختي معرفت تحليل -1
نوع ايدئولوژيها ، هيچ و مكاتب و انديشهها تحليل در
يا مكتب شناختيآن معرفت مباني طرح بدون تحليلي
اغلب آشكار نقايص از متاسفانهيكي.نيست كامل ايدئولوژي
ما ، كنوني جامعه در اجتماعي و نوشتههايفكري و تحليلها
بتوان شايد.انديشههاست شناختي معرفت بعد نكردن لحاظ
علمي دانش اين شناخت عدم دليل به كمبود اين داشت ، اظهار
ما ورزان انديشه و متفكران و نويسندگان محققان ، ميان در
از واندي قرن يك به نزديك كه است حالي در اين و ميباشد
يروزالم ويلهلم نخستينبار و ميگذرد غرب در آن طرح
دوركيم اميل با خود مباحثات و مكاتبات در (19231854)
در كه آنچه ليكن.گرفت كار به را شناخت شناسي واژهجامعه
چند و كتاب سه يا دو از بيش چيزي دارد وجود ما دسترس
.نيست ترجمهاند تماما كه مقاله
ذهن در ازآن كه تعريف نوع هر با معرفت شناختي جامعه
اجتماعي محيط با انديشه نسبت:از است عبارت باشيم ، داشته
شاخص شناسان جامعه نگاه از را شاخص چندتعريف اينجا در
:ميآوريم معروف و
آن موضوع كه است ، دانش آن معرفتي جامعهشناختي:شلر ماكس
و اجتماعي زندگي اشكال انواع بين بستگيهاي و روابط بررسي
.ميباشد شناختها گوناگون اقسام
بين ميتواننداحتمالا كه است ، روابطي دادن نشان:يروزالم
ديگر طرف از اجتماعي ومناسبات طرف يك از انساني معارف
.باشند برقرار
شناختي نظامجامعه آن معرفتي شناسي جامعه:مانهايم كارل
برپا شناخت وجودي ارتباط نظريهايدرباره ميكوشد كه است
درونيآنها ادغام در بايد هستي و انديشه زيرا ، .نمايد
.شوند پرداخته و ساخته نو از درهم
.وجامعه شناخت بين مناسبات بررسي:والد گرون
آنهمبستگيهاي پژوهش معرفتي شناسي جامعه:ژرژگورويچ
انواع بين را ، ميتوانآنها كه است كاركردي متقابل
و سو يك از شناخت مختلف وسيستمهاي شناختها گوناگون
نشان و يافت ديگر سوي از اجتماعي طبقات و متشكلاتاجتماعي
(1).داد
محيط از معرفتتابعي و شناخت نوع هر ساده ، و خلاصه طور به
زيرا است ، جامعه تعبيروسيعتر يك در و اجتماعي طبقه و
و عيني بستر بريك بلكه شكلنميگيرند ، خلاء در انديشهها
خاص ضرورت از ناشي كه ميآيند وجود به معين شرايط تحت ذهني
اينگونه ميتوان موضوع اين خصوص در چنانكه.است دوران آن
اسكولاستيكي تفكرات و وسطا قرون متن در كه گرفت نتيجه نيز
نيزچه و انديشهتغيير فئوداليته ، اقتصادي زيربناي و
چه ، بگيرد ، شكل و باشد داشته وجود نميتواند كرد؟ بايد
و سياسي ساختار و مذهب و فرهنگ و فنون و علوم تمام
آن و است استوار اساسي اصل تفكربريك و اقتصادي و اجتماعي
و امور تمام در گرايي استاتيك يا ايستايي و ثبوت انديشه
وسطي قرون اواخر در انديشهتغيير همان اما.زمينههاست
نظام تبديل) اقتصادي زيربناي و متدتفكر تغيير براثر بشدت
و منفي تفكرات به اصولي حملات و (بورژوازي به زمينهداري
عقايد تفتيش دادگاه يا انگيزيسيون و اسكولاستيكي و ارتجاعي
لوتروكاليون اصلاحات و كاتوليك كليساي كشيشهاي باجخواهي و
كوركورانه تقليد و تبعيت انديشه درخواست كل طور به و
ساير و علمي دستاوردهاي و دانش نفي و انديشه وانقياد
و داد شكل را ونوگرايي تفكرتغيير ذهني و عيني عوامل
قدم رنسانس پرشكوه دوران و عصر به نهايتا و آورد وجود به
.گذاشت
شرايط انديشههااز انتزاعيترين و ذهنيترين مجردترين ، حتي
تحليلهاي و نيست ومنفك جدا خود تاريخي و اجتماعي خاص
مشخص شرايط يك مشخص و معين چارچوب جزدر واقعيت از متنوع
باشد ، هم اگر و نيست ممكن تاريخي و محيطي و جغرافيايي
نسبت كه است واقعيت از واقعي غير و ذهني تحليلي بلاشك
راه آن دروني روابط چگونگي به و داشته واقعيت با ضعيفي
ساير راهگشاي هرگز تحليلي چنين كه است مسلم و نميبرد
.نيست مسائل
با را انديشه نسبت كه است دانشي آن معرفتي شناختي جامعه
ساخت داراي متقابل تعامل يك در كه اجتماعي روابط مجموع
دلايل و علل تحليل به و ميكند بيان است مشخص و معين
.ميپردازد آن شكلگيري
در كه خاصي وتحولات تغيير و جهان ، در ماركسيسم رشد از پس
غرب در سوسياليستي احزاب و آمد وجود به ماركسيستي انديشه
اجتماعي ، زندگي نسبي رفاه و سرمايهداري رشد علت به
و دادند دست از تاثيرگذاري لحاظ به را خود تواناييهاي
در ماركسيسم زيرا.يافت تخفيف سرمايهداري نگراني اندكي
و ماركس جبرگرايانه وعدههاي به بتواند كه نبود خطري غرب
دليل به نيز كارگر طبقه و بپوشد عمل جامه انگلس
دادن دست از در قماري و ريسك هيچ به حاضر شدن ، آمبورژوازه
حتي ماركسيسم ، جامعهشناسان انديشه در.نبود خود امتيازات
فروم ، آدرنو ، هابرماس ، چهرههاي در كه آن طلبان نظر تجديد
گروه يا طبقه مييابد ، تجلي فرانكفورت عنوان تحت ماركوزه
دانشجو زيرا.ميباشد كارگر طبقه از انقلابيتر دانشجويان
و اقتصادي امتيازات فاقد و شرايط به نسبت آگاه است عنصري
جنبش.دارد آمبورژوازه پرولتر طبقه كه خاصي اجتماعي
فكري بينش طرز اين واعلاي عيني نمونه دقيقا دانشجويي 1968
سرمايهداري نظام اقتصادي اجتماعي ، سياسي ، واقعيات به نسبت
كساني...و لوفور شوارتز ، لوكاچ ، .بود غرب پيشرفته صنعتي
آثاري و رسيدند رويزيونيسم به خويش فكري مسير در كه بودند
.ساختند منتشر نيز زمينه اين در
:مينويسد اگزيستانسياليسم خصوص در شريعتي علي
كه است فكري جريانات اساسيترين از يكي اگزيستانسياليسم
(بلكه)نيست ماركسيسم از بعد غرب ، در پيدايشاش البته
.است ماركسيسم با معاصر
بينش كه كسي اولين عنوان رابه دانماركي كهگارد كيير اگر
-بياوريم حساب به آغازكرد ، را اگزيستانسياليسم ونهضت
ماركسيسم با ميبينيممعاصر -ميآورند حساب چنانكهبه
(2)است
واقعيات زيرا.پذيرفت همعصريرا اين ميتوان ميرسد نظر به
عليهذا.دارد دلالت آن صحت بر زيادي حدود تا
خاصي فلسفي و فكري مشخص و معين شرايط تحت اگزيستانسياليسم
-اجتماعي شرايط مجموعه به توجه با و گرفت شكل غرب در
غربي انسان وجود ضرورتهاي به عيني پاسخ يك غرب ، اقتصادي
ساير و فرانسه كبير انقلاب صنعتي ، انقلاب كه انساني.بود
.بود كرده لمس و مشاهده را اقتصادي و فكري تحولات
تكنولوژيك رشد و سرمايهدار كارگرو طبقه تضاد كاهش از پس
تغيير نو ، اجتماعي موسسات و سازمان و نهادها ايجاد و
در ويژه به ليبراليسم حكومت و اجتماعي و حقوقي مناسبات
مصرف و توليد رشد جريان اقتصادي ، و فكري و سياسي عرصههاي
ديني اخلاق و مذهب ضعف صنعتي ، انبوه توليد از حاصل رفاه و
وروابط ديني اخلاقيات جاي به راديكاليسماخلاقي انديشه و
طرحسوررئاليسم و سوسياليستي ازرئاليسم عبور و آزادانه
فلسفي ، نگرانيها نگاه و انديشه وتغيير اكسپرسيونيسم و
برزندگي مبتني كه غرب ، در خدا زندگيبدون دغدغههاي و
نهماركسيسم و بورژوازي نه بيشتربود ، رفاه كسب و مادي
تكيهميكردند ، انسان مادي ونيازهاي ماديت بر دو هر كه
انسان دروني و عميق نيازهاي مناسببه پاسخ به قادر
سكس ، خشونت ، رفاه ، درمتن كه انسانينبودند معاصر
و ميزيست...و سرعت و مصرف و نيهيليسم و پوچي ، بيهودگي
گونهاي به مدرن صنعتي جامعه.نداشت نيز نيايش فرصت حتي
انسان پاي و دست به بيشتري زنجيرهاي روز به روز پيچيده
است ، انديشه معتقد آرون ريمون چنانكه و ميبست صنعتي عصر
و كس هر استعداد سطح با متناسب موقعيت و مقام به دستيابي
دست يا و روياگرايانه نگرشي صنعتي ، جامعه از آن انتظار
اينكه عليرغم صنعتي جامعه.است خوشبينانه نو نگرشي بالا
به بنا است ، مترقيتر مرحله يك خود ماقبل جوامع به نسبت
و فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي ساختمان دروني و ذاتي ماهيت
زيرا باشد ، عادلانه جامعه يك نميتواند خود طبقاتي و سياسي
توسط گونهاي به اقتصادي مناسبات و توليد شكل و كار سازمان
و صنعت و سرمايه و ثروت صاحبان بانكداران ، مديران ،
شده برنامهريزي و طرح هستند ، آنان خدمت در كه دانشمنداني
طبقهاي و صنف و گروه هر از افراد و دارد شخصي ساخت كه است
نخبگان و رهبريكننده طبقات به وابسته اينكه بر مشروط
سود به سرمايه و سود انباشت براي جزخدمات نقشي نباشند ،
اعم بحرانزده و بسته جامعه چنين يك در.ندارند حاكمه هيات
كه موارد پارهاي در مادي حتي و معنوي و روحي بحرانهاي از
كامو ، است ، شده قطببندي و مشخص و استاندارد چيز همه
.ميباشند آن فكري محصول...و يونسكو كافكا ،
غرب در را خود جاي توانست عمده علت دو به اگزيستانسياليسم
بر تاكيد:ب انسانگرايي بعد بر تكيه:الف:نمايد باز
مسلم نياز عامل دو هر اين و قرن روحي نياز و معنوي ابعاد
.ميرفتند شمار به بيستم قرن
محمودي ملك موسي
|