خاموش را فوارهها چرا
ميكنيم؟
بداريم پاس را فارسي متلهاي

خاموش را فوارهها چرا
ميكنيم؟
چه شود ، داده اشدمجازات به حكم اشتباهي ، كمترين با اگر
دهد؟ ادامه را زندگي كسي
ساكن شميران قاسم امامزاده محله در كه است سال دو از بيش
و كاشاني آيتالله خيابانهاي در تجربهاقامت.هستم
سال سي اين طي ميكنم فكر هرچه اما.همدارم را ستارخان
.بودم نديده اخير چندسال اين رامثل تهران سنم ،
پايينتر و آزادي بهميدان گذرم بود قرار اگر قبلا مثلا ،
غصهام پيش از حواليبيفتد ، و شوش ميدان يااينطرف ،
و مسافرانسرگردان ازدحام آن ميان از كهچهطور ميگرفت
و كوپنفروشها و متكديان و ودستفروشها بيكار كارگران
فسق بههزارويك مشابه ، يا نامها اين از يكي با كه ديگران
شيپوري انواع از) بوق عهد ماشينهاي ونيز مشغولند فساد و
عطر و (...و گازوئيل نوع از) دود و (...و جيغ و بياباني و
گرفته را خيابان وسطهاي تا معمولا كه فاضلابي و جويها لجن
سپري بعداز و كنم عبور ميپاشد ، همه سروروي و لباس به و
به داشت لازم وقت نيمساعت حداكثر كه را كاري ساعتها ، كردن
اغلب (بود حقوقي و اداري نوع از اگر) يا برسانم سرانجام
.برگردم كلافه و آشولاش درازتر ، پا از دست نتيجه ، بي
اصيل بوميهاي سكونت يامحل شميران قديمها ميگفت مادرم
از يكي در كه من خانواده تهران ، اعيان ياييلاق بود
آنجا اشراف طبقاتي فاصله از ميكردند ، زندگي آنجا باغهاي
براي حرفها اين اكنون اما.ميگفتند قصهها رعيت و مردم با
و شمال بين تفاوتي او چون.است غريب من ساله فرزانه 1011
و افتاد طرفها آن كلاهم پيش چندي.نميبيند شهر جنوب
بهشتزهرا سمت به قبور اهل زيارت عزم خانواده بهاتفاق
زمان كارتپستالهاي مثل نهايي دور كه اتوبان چند ازكرديم
كرج بزرگراه از و شديم راست و خم داشت ، فيلمها و مدرسه
را آن جنگلي كه عريضي خيابان ;كمربنديشديم جاده وارد
قم اتوبان نزديك بولوارهاي به بعد.بود كرده دوطرفه
بهانه به هميشه كه اينجا !گلكارياي و گل چه !عجب.رسيديم
يا سبزينه كوچكترين و بود لميزرعي بيابان آب ، كمبود
بلكه و بچهها هجوم مورد گياه و گل بهنام رنگينهاي
و سبزي از بخش آن حتي.ميشد تهران گلنديده بزرگترهاي
دوباره و ميشد آبياري بالاشهريها فاضلاب با كه سيفيكاريهايي
حالا اماميشد داده خودشان خورد به (گزاف قيمتهاي به)
و رفاه) راحت زنجيرهاي فروشگاههاي و ترهبار ميدان اينهمه
واسطهتراشيها ، كمترين با را محصولات شهر ، سطح در (شهروند
.ميرسانند مصرفكننده به توليد از مستقيم تقريبا
سد حسابي كه خيابانها كنار كاميونهاي و وانتها آن ديگر و
دسترنج كه مغازهدارها و دلالها دوجانبه ظلم و ميكردند معبر
كشاورز برداشت و داشت و كاشت و شخم و سرما و گرما يكسال
به او از شده خريداري قيمت برابر چند به را بينوا
رفع درحال زيادي تاحد ميكردند ، عرضه بينواتر شهروندان
.بود
همانپايين اينجا راستي.شهرآمديم ازداخل برگشت موقع
فراموش يكرنگ ، كاملا مغازههاي تماشا حين!است؟ قبلي شهر
وساختمانهاي خلوت و فراخ اينخيابانهاي كه ميكرديم
و تبليغ محل و وتاريكهايدائمالترافيك تنگ همان شيك ،
معجزه يك فقط كه حقا.است قبلي بهزيستي و !اشاعهبهداشت
و نو از كند ، ويران كاملا را تهران اينكه بدون ميتوانست
و حلبيآبادها آن از ديگر.بسازد شهري اصول اين با
بلاتكليفي زمين قطعه هرنبود خبري هم زورآبادي آلونكهاي
و سگ و موش و حشرات انواع پرورش لانه و زباله انبار كه
منظرهاي و بود شده مختلف بيماريهاي و كثافات ناقل و گربه
كاج سرو تعدادي ولو گياهاني ، رويش محل نگو ، كه ميساخت
سبزي فضاي واقعا نباشد ، پارك اسمش اگر و شده سبز هميشه
خاكستري و سياه آسمان آنها ، مجموعه مرحمت به كه است
ميتواند كدام هر سايه دستكم و ميرفت آبي روبه شهرمان
تازه نفسي گوارايش آب مشتي با و بزدايد را عابري خستگي
.كند
كه خانه در از.آورد ذهنمهجوم به صبح امروز اينها همه
چند اين قاعده كهطبق را زبالههايي گربه بيرونآمدم ،
مگسها و برايسوسكها و پخش ميشد ، جمع بايدشب سال ،
هر كه كوچهها !تعفني عجب -.نپرس كه كردهبود باز سفرهاي
ديشب چرا را آشغالها كجاست؟ رفتگرمان پس ميشد ، جارو سحر
كه ميشد نصب دردار بشكه يك كوچه هر سر ميشد كاش نبردند؟
بر علاوه كه ميگذاشتند آن در را خود زباله كيسههاي اهالي
و كردن جمع زود و دير اثر در جمعآوري ، كار شدن سهلتر
و نميشد ايجاد وضعي چنين شهرداري ، ماموران غيبت احيانا
آلودگي تا ميشد كوتاه آن از هم حشرات و حيوانات دست ضمنا
.نشود گسترده
موقع به رسيدن براي همه ، ومثل ميگذشتم تجريش ميدان از
بهاصطلاح همان لابهلاي از ميكردم سعي جانكاهي سختي و عجله با
دستفروش و كوپن بيكارو يا) كار منتظر كارگران
تمام كه (...و مسافران و متكديان و سمج وآدامسفروشهاي
به راهي بودند ، پركرده خيابانرا از بخشي و پيادهرو
.كنم باز خود درشتاندامبراي نهچندان نفر يك عبور اندازه
يك طرف آن از ميشود ، ولو صورتت توي سيگار دود طرف اين از
قيافه هزار روبهرو از ميافتد ، سكته به قلبت كه ميخوري تنه
جيببري نگران پشت از و كني تحمل بايد را دلهرهآور متلك و
به را خود خارجالوصف تقلايي با خلاصه.باشي...و كيفزني و
هرج باعث پيشتر آن نبود كه) مينيبوسها و اتوبوسها ترمينال
گرگ نصيب خدا كه ميشد وحشتناكي راهبندان و شلوغي و مرج و
ميادين از يكي منظره تا برگشتم ;رساندم (نكند بيابان
تا بسپارم بهخاطر خوب را پايتخت آبروي مايه و شهر بالاي
ميشود؟ مگر اما.كنم وصفش و مجله دفتر بيايم
و پيدا كه بزهي اينهمه دادنبه سروسامان مسئول پس خدايا
انرژي از انبوهي جدا كه جوان مردان انبوه اين بين پنهان
اين كه ضرري حداقل است؟ كسي چه هستند ، مملكت بالقوه
و زنان براي بيمزاحمت عبور مانع كه است اين تجمعهادارند
-.بهشهردادهاند كه كريهي نماي از بگذريم.هستند دختران
كار دنبال به كه كساني تا ميشد مقرر و مشخص مكان چند كاش
.كنند پيدا را همديگر آنجا بتوانند هستند ، كارگر يا
رفته بهمن فرهنگسراي به يكنمايش ديدن براي پيش وقت چند
كذا و كشتارگاهكذا اينجاهمان نگويي گويي اصلا.بودم
-فرهنگي جايگاههاي مجهزترين و مجلل از يكي امروز ;بود
پاركهاي و فرهنگسراها اين از چقدر.است آموزشي -تفريحي
قهرمان نمايشنامهژانوالژان !است شده زياد فايده هزار
كه شهرداري ;آنجاديديم را ويكتورهوگو بينوايان كتاب
آن وپاريس ما شهروندان و خريدار و ازكشاورز بينواتر
شرايطاجبار در) نان قرصي ربودن بهجرم كه او.بود موقع
وارد طبقه آن به كه ستمي و گزيرناپذيرفقر و گريز
دوران گذراندن از پس حتي ،(مرگ از عزيزي نجات براي ميشد ،
با.نميگذاشت آسوده را او لحظهاي شومي سايه محكوميت ،
ديده ، آن از جورها كه هماني شهر ، براي او كه وجودي
و حسد و حقد سايه آن اما و.بيسابقه بود كرده خدمتهايي
نه كه كور تنگنظريهاي و بيتبصره خشك مقررات و كينه و بخل
در نميسوزاند ، جماعت يك حيات به كه انسان ، يك حال به دل
.بود سوزاندنش پي
محبوب كرباسچي آقاي بر جفاهايي چنين امروز آيا و
بازاريان و تجار انباشته حجرههاي از گرچه محروم ، مردم
و گرفت اي سكه (دهد بركت انصافشان و مال به كهخدا)
اهالي جمله من و شهروندان عموم كه كرد آبادياي و خرجرفاه
دور عطوفت و مروت از بهرهمندند ، آن از وتجار بازار محترم
!نيست؟
مرمت زحمت همه آن با قياسي در كه) جرمش اندازه به او كاش
.ميشد بزرگان عفو مشمول يا و محكوم (ميماند قرصينان به
سرش بر را كوهها و نكنيم كوهش و كاهي گذريماز در ميشد كاش
آسايش و آرامش و امنيت آن همهساكنان ما كه.نكنيم آوار
كجتابي و خطا هرگونه از مامبري از كداميك مگر چه ، .هستيم
يافت چيزي انسانچنين نوع طبيعت در مگر اصولا هستيم؟
داده مجازات اشد به حكم اشتباهي ، كمترين با اگر پس ميشود؟
كه...صالحو عمل و ترقي دهد؟ ادامه را زندگي كسي چه شود ،
.بماند
چشمم ;شوم پياده بايد و رسيدم مقصد به !واحسرتا !دريغا
غريب ، چمنهاي روي تا چند تا چند باغبانها:بهميدان افتاد
با ;هستند...و سيگار و تخمه مشغول و گپميزنند و لميدهاند
كه بزرگ حصيري كلاههاي و مخصوص وفرمهاي يكدست لباسهاي همان
.است آن يادگار كه ودستكشهاشون چكمه و شود آفتابزدگي مانع
خانه اهالي:افتادم ابتدايي فارسي كتاب داستان ياد بيدرنگ
و بودند شده مشكلي دچار هريك روزهحسنك يك غيبت در كه
و خاموش فوارهها ديدم چون كجايي؟ ميزدندحسنك فرياد همه
كجايي؟ غلامحسين.پژمردهاند گلها
رحيمي
بداريم پاس را فارسي متلهاي
بار ميتواند هاشمي آقاي اساسي قانون تغيير با:گفت يكي o
...شود جمهوري رياست كانديداي ديگر
به توهين اين.است الرجال قحط مملكت مگر:گفتند آنها و
...و است مردم
.است جمهوري رياست كانديداي موسوي ميرحسين:كه شنيديم o
.رفت دست از مملكت هوار ، اي واي ، اي:گفتند آنها و
...بشتابيد
سيدمحمد والمسلمين حجتالاسلام:كه پيچيد دهان به دهان o
.است شده رياستجمهوري كانديداي خاتمي
.كرد چه نديديد مگر بود ارشاد وزير وقتي:گفتند آنها و
...نخوانديد را استعفايش نامه
شناخت راههاي دنبال به مردم كيست؟ سيد اين:گفتند مردم o
.خاتميرفتند از بيشتر
و خاتمي.نيست قادر او.نميتواند خاتمي:گفتند آنها و
.جرايد از بعضي و بود سيما و همصدا گواهشان.. انقلاب
ملت تمام قلب تو ، نگهدار خدا خاتمي خاتمي ، :گفتند مردم o
تو آراي صندوق
را خاتمي رقيب..و محترمان بزرگان ، از نقل به آنها و
...گفتند بارهخاتمي در و كردند تحسين
.ماست گوياي زبان خاتمي:گفتند زنان و جوانان o
استعفا بار يك و كرد قهر دوبار كه كسي:گفتند آنها و
نميتواند كه كسي... داد... انتشار مجوز كه كسي...داد
...چون شود جمهور رئيس
حجتالاسلام:زدند رقم چنين را روزنامهها درشت تيتر مردم و o
رياست به راي ميليون از 20 بابيش خاتمي والمسلمين
.شد برگزيده ايران اسلامي جمهوري
بعد و
زدوخورد... تظاهرات... فشار گروههاي:كردند طراحي o
چرخش 180 گروهها ، همين از يكي ديماه تظاهرات:آن نتيجه
.حرفهايآنچناني و درجهاي
ما با چون شود كشور وزير نبايد نوري عبدالله:فرمودند
...است تسامح اهل چون خطرناكاست مهاجراني...نيست
دولت كابينه وزيران محبوبترين مهاجراني و نوري:ديدند و o
.شدند خاتمي
.نيست ما از اصلا نوري.نيست ما با نوري بدانيد:فرمودند
... همايش اجازه چرا.ميدهد چراتغيير.ميكند عوض چرا
ميدهد
.گذاشت افزايش به رو نوري و خاتمي محبوبيت.ديديد و o
بعد از بعد كمي و
اعتبار آنها راي.. بيبندوبار جوان سري يكي:فرمودند
كشورمان فوتبال ملي تيم پيروزي با:ديدند و o...ندارد
.پرداختند شادماني خيابانهابه در جوانان استراليا مقابل
جوانان شيرين راهبندان.شد راهبندان شهرها
...مقدسات به توهين.است خطر در دين:فرمودند پس
در كه دانشگاه در را جوانان و را سال 76 خرداد ديدند و o
رئيسجمهوري دعاهاي براي آسمان سوي به دست همه مراسم پايان
.ميفرستند آمين
دست از !مصيبتا وا.زدند كف زديد؟ كف:فرمودند دوباره
.رفت
تيم مقابل كشورمان فوتبال ملي تيم پيروزي با:ديدند و o
اسلامي جمهوري زندهبادگفتند جوانان آمريكا فوتبال
.ملت اين پايندهباد
ديگر سناريوي.نشد اين خب
ميل و حيف.اختلاس.شهرداري:سريع زود ، تند ، o
شهردار از حمايت:سريع زود ، تند ، o
مجرم اختلاس ، كرباسچي ، :سريع زود ، تند ، o
كرباسچي تصور از دور محبوبيت:سريع زود ، تند ، o
زندان كرباسچي ، :تك o
اميركبير كرباسچي ، :پاتك o
شلاق جريمه ، زندان ، :تك o
حمايت مردمي ، كمكهاي خاتمي ، بر درود ملي ، قهرمان:پاتك o
بود؟ چه شكنجهها ماجراي انديشه ، راستي و هنر اهل
بعدي سناريوي.نشد هم باز
نيست رفتنها آن از رفتن اين ;استيضاح نوري ، o
تامين من هدف گرفت ، اعتماد راي مجلس از لاري موسوي o
فرق راستي.است اساسي قانون درچارچوب اجتماعي آزاديهاي
ولانيست؟ درنو تفاوت فقط لاري با نوري
!است همين فرهنگي تهاجم ابتذال ، جرايد ، o
مجوز اخذ متقاضي كشور در نفر هزار يك از بيش:خبرها o
.هستند نشريه انتشار
است بد خيلي جامعه روزنامه:فرمودند o
رسيد نسخه هزار به 300 كوتاه مدتي در جامعه تيراژ o
شد توقيف جامعه o
شد منتشر توس o
شد توقيف توس o
شد منتشر امروز آفتاب o
متل امادارد ادامه ماجرا اين و
با نجوا به مكتبخانه دانشآموز چند قديم روزگار در ميگويند
مجبور امروز تا بميرد ما معلم خداكند:ميگفتند يكديگر
.مشقهانباشيم و درس كتاب و حساب دادن پس به
.من كودكان:گفت بود شنيده را آنها حرفهاي كه مهربان معلم
بميرد هم او اگر.ميآيد ديگري معلم فردا بميرم من اگر
و معرفت و دانش و علم از اگر پس.ميآيد بعدي معلم پسفردا
شما كسي تا بميرد كارتان و كس تا كنيد دعا بيزاريد آگاهي
.نفرستد مدرسه به را
معاصر شيوه به متل باقي
و ريشه) مادري و پدر مفهوم چون اما:داد ادامه معلم
است خوب چه كودكان شما پس خواهدماند ، زنده هميشه (تجربه
تا بفهميد بخوانيدو درس كنيد سعي مدرسه از فرار جاي به
لذت حقيقت و معرفت و دانش و علم از شاگردان بقيه مثل
.شويد كلاس محبوب و ببريد
|