تمدنها افول و ظهور
- جمهوري حكومتهاي نظري مباني
ژاك ژان انديشههاي به نگاهي
روسو
تمدنها افول و ظهور
عصبيت و عمران باب در خلدون ابن انديشههاي به نگاهي
از شهري به بدوي جامعه از انتقال خلدون ابن عقيده به
.ميگيرد صورت شهريان از بدويان پيروي و رشداقتصادي طريق
ميشود انجام بدويان توسط شهر فتح طريق از امر اين نيز گاه
رفته زوال به رو چگونه و ميگيرد شكل چگونه تمدن يك:اشاره
محوري موضوعات از پرسش اين به پاسخ ميشود؟ ونابود
اين به خاص دريچهاي از نظريه هر.است جامعهشناسي نظريات
آن از مبسوط تبييني ارائه در سعي و پرداخته مسئله
جامعهشناسي پيشتازان از يكي عنوان به ابنخلدون.مينمايد
بررسي به تمدنها افول و ظهور از تحليلخود و تجزيه در
بررسي با حاضر مقاله.ميپردازد"عصبيت" و "عمران"
در (جغرافيا) اقليم بهتاثير نظريهپرداز اين ديدگاههاي
-است خلدون ابن محورينظريات نقطه كه -جوامع ويژگيهاي
و عصبيت و موضوععمران دو طرح با آنگاه و ميكند اشاره
سقوط و خلدونظهور ابن انديشههاي در آنها جايگاه تعيين
.قرارميدهد بررسي مورد منظر دو اين از را تمدنها
مقالات گروه
عمران علم
جانداران ساير بر آدمي مزيت است معتقد خلدون ابن
و است مشابه نيازهاي رفع جهت ديگران با متقابل همكاري
مبين عمران علم پسميگيرد قرار جامعه مبناي مزيت همين
عمده معيار تحليلي ، چنين براي.است بشري جامعه تحليل
اين به خلدون ابن.ميباشد اجتماعات مقايسهانواع بر مبتني
اما.ميدهد تشخيص را باديهنشين و جانبهشهرنشين دو منظور
فوقالذكر اجتماع دو درباره وي نظرات بحثپيرامون از پيش
و بشري اجتماعات ماهيت" درباره خلدون ابن ازعقايد است لازم
(1)".يابيم آگاهي پيدايشآنها نحوه
.است بشري اجتماع خلدون ابن عقيده به عمران علم موضوع
استوار آدمي طبع بودن مدني بر بشري اجتماع تشكيل لزوم
انساني احتياط نوع دو از منشعب خود فطري اصل اين.است
دفاع به نياز و بقاء تداوم براي خوراك كسب به نياز ;است
برآورده همكاري طريق از نياز دو ايننفس صيانت يا خود از
در وجود اين با.مييابد تبلور درجامعه نيز همكاري و ميشود
نهفته دارند هم به نسبت كهحيوانات دشمني همان بشر سرشت
در را داد و عدل" كه حاكميهستند محتاج آدميان پس.است
(2)".است آنها خود يكياز فرد اين و دارد بپا آنها ميان
زمين ، از معيني اقليم در بار اولين خلدون ابن عقيده به
.گرديد اجتماعات اختلاف سبب امر همين و آمد بوجود اجتماع
يك تنها.است محيط آنرا بيكران ، درياي و بوده كروي زمين
هفت به نيز آباد قسمت همين و بوده آباد ازخشكيها چهارم
.گردد تقسيممي اقليم
بشري گوناگون رفتاري خصوصيات موجد و مولد سرزمينها ، انواع
دليل همين به.هستند زندگي نظام مختلف وجوه نيز و
همان اينميشوند پرورده معتدل اقليم در معتدل انسانهاي
سوي از (3).دارد اشاره آن به نيز كهمنتسكيو است مطلبي
اين در.دورند اعتدال از نيز اقاليمنامعتدل اهالي ديگر
اين به او.است حاكم ووحشيگري نداشته وجود علم اقليم
.نمايد اقليم به منتسب آدميرا رفتاري صفات ميكوشد ترتيب
به نيز خاك وسعت و حاصلخيزي تفاوت اقليم ، از گذشته
در را آدمي نعمت ، وفور زيراميافزايد اجتماعات اختلافات
در فضولات افزايش باعث تغذيه تنوع و وسعت و برده فرو رفاه
بيخيالي ، ذهني ، كند دچار مرفه انسانهاي پس.گردد مي بدن
مردم حال اين باميشوند پوست رنگ وتيرگي بدن بيقوارگي
سرشتي طبيعي ، و محدود تغذيه و مداوم جهتكار به خشك اقليم
داراي اخلاق نظر از و زيبا جسم نظر آنهااز"دارند پاكيزه
روحيه ضعف باعث نعمت فراواني (4)"هستند فراوان فضايل
در را عمري كه صوفيان جهت بهاين.ميشود بشر معنوي و ديني
عالم به اتصال جهت زيادي ميگذرانندآمادگي گرسنگي و رياضت
.دارند معنا
خارجي عوامل برخي به ثروت و قدرت نظر از اقليم هر موقعيت
هر صفت اين.دارد بستگي كشورها ساير با تجارت مانند ديگر
رفتارهاي باعث و ميگرداند متمايز ديگر جوامع از جامعهايرا
گرو در گوناگون رفتارهاي اين شناخت.ميگردد گوناگونبشري
اجتماع و بدوي اجتماع كلي مفهوم دو تحت تيپبنديجوامع ،
.است ميسر شهري
بر كه است اجتماع طبيعي شكل (صحرانشين) بدوي اجتماع
.دارد شهرنشينتقدم
علوم تكميل به و نموده اكتفا زندگي ضروريات به صحرانشينان
بنابراين.نميپردازند شهرها نظير ساختمانها و صنايع و
معيشت.است مقدم تجملي وسائل بر زندگي ضروريات آنها براي
بر فساد از آنان است دامپروري و زراعت بدوي جامعه غالب
بر بدويان برتري موجب كه صفاتي.باشند مي ووحشي بوده كنار
و فطرتگرايي شجاعت ، فقر ، :از عبارتند گردد شهريانمي
.آزادگي
و تنعم از شهرنشينان نظير صحرانشينان بودن ، فقير دليل به
بهره و تمايلات ارضاء موجبات لذا و نبوده برخوردار رفاه
به آنان جهت بدين.نميباشد فراهم برايشان ازلذايذ بردن
و زشت صفات از و پيموده را خير راه و عادتكرده محروميت
در اما.هستند مبرا ميشود يافت نزدشهريان در كه ناپسند
بر نعمت و ناز و گردد قبيله پيروزينصيب و فتح كه صورتي
و گشته سهيم شهري تنعم در گردد ، قبيله مستولي آن مردمان
رفاه بطرف و روند مي دنيويفرو لذايذ در آنان همانند
زشت صفات و ضعيف درآنان خوب اخلاق نتيجه در و ميگرايند
.ميگردد آن جايگزين
طريق از شهري به بدوي جامعه از انتقال خلدون ابن عقيده به
گاه.ميگيرد صورت شهريان از بدويان پيروي و رشداقتصادي
به.ميشود انجام بدويان توسط شهر فتح طريق از اينامر نيز
و سياسي اقتصادي ، پديدههاي شهر تشكيل از لحاظپس اين
.بروزميكند خاصي فرهنگي
حاليكه در.است رياضت بر مبتني صحرانشيني اقتصادي لحاظ از
و شهر در صنعتي و تجاري اشتغالات.ميباشد رفاه مركز شهر
رفاه گسترش و ثروت افزايش باعث آن در كشاورزي محدوديت
.ميگردد شهري
فردي تاجر.است پادشاه اجرائيه قوه به متكي شهري تجارت
مورد نحوي به صحرا در كه صنعت همچنين است ورياكار دغل
عبارت به.دارد پيشرفته و برتر موقعيتي شهر استدر استفاده
.هستند مترقي كيفيتي داراي شهر در روستايي صنايعساده ديگر
بنايي ، كشاورزي ، ) ضروري قسمت دو به را صنايع خلدون ابن
و تحرير صحافي ، ) اشرافي و (آهنگري و نساجي نجاري ، خياطي ،
رشد با همگام و بوده تمدن پيرو صنايع.ميكند تقسيم(نقاشي
.ميشوند مضمحل نيز صنايع آن ، انحطاط با و ترقينموده آن
افزايش با و است وي نيازمنديهاي و آدمي نتيجهافكار صنايع
عادات و رشد با همراه ديگر عبارت به.پيشرفتميكند تقاضا
رشد نيز اجتماع آن صنايع شهر ساكنان وازدياد تنعم به آدمي
سبب به اقوام از ديگر برخي و اعراب اينجهت به.ميكنند
وسيله كارناتوانند صنعت ازفراگيري بدوي زندگي نحوه
.است شهر در منزلتاجتماعي كسب و معاش امرار
موجد مولد ، حرفههاي از برخورداري سبب به شهرنشيني
افراطي شهرنشيني.ميگردد ثروت افزايش و افراطي شهرنشيني
شهر در ثروت افزايش نيز و است متكي نفوس افزايش بر كه
.ميكند مستحكمتر را دولت پايههاي
قديم حكومتهاي از شهرها در باقيمانده آثار خلدون ابن
اين در و ميداند آنان اجتماع عظمت و فكر طرز نشانگر را
به سپس وي.ميكند اشاره مصر اهرام و كسري ايران به مورد
شدند شهرنشين "بعدا كه آنان:ميگويد و ميكند اشاره اعراب
احداث جهت در اقدامي چندان شدن شهري در تواناييشان عليرغم
صحرانشيني خوي زيرا نياوردهاند عمل به وآباداني ساختمان
دوري و كشورگشايي به آنان.ميكرد منصرف كار ازاين را آنها
.ميانديشيدند وتبذير اسراف از
زيرا ميگردد ، اخلاق فساد باعث شهري رفاه و تنعم
غيرمشروع راههاي به رفاهش افزايش براي شهري فردزيادهطلب
.ميشود متوسل دزدي و ارتشاء نظيراحتكار ،
نظر از را ارتش ضعف موجبات شهري رفاه افزايش ديگر سوي از
آورده فراهم جنگي تجهيزات گسترش و سربازان خشن خصلت كاهش
قرار نابودي و انقراض خطر معرض در را دولت ترتيب اين به و
.ميدهد
زيرا ميكند رشد شهر در نيز علم خلدون ابن عقيده به
باعث و برده فرو انديشه به را آدمي اساسي ، نيازهاي رفع
بنا عالم رهبران همت به بزرگ شهرهاي.ميگردد علم گسترش
حاكمي شهر در.دارد دولتها عمر به بستگي آنها توسعه و شده
سامان را شهريان متقابل روابط تا باشد وجودداشته بايد
.دارد رامجري عدالت و داده
نظر شهرنشيني و صحرانشيني صفات برشمردن از پس خلدون ابن
.ميكند ارائه صحرانشيني بر شهرنشيني برتري پيرامون را خود
نيز شهرنشيني نهايت و است اجتماع هدف شهرنشيني او بهعقيده
.تباهياست
پيرامون بلكه نكرده ، اكتفا اجتماع عوارض ذكر به تنها وي
دليل مزبور عوارض دگرگوني و گرفتن شكل آن ، عللپيدايش
است عمران بر مبتني كه بشري اجتماع به":ميگويد و آورده
طبيعي مقتضات و ذاتي كيفيات يعني آن ملحقات ميكنيمو نگاه
و نميشود داده اهميتي آن به و است آن آنچهمعروض و اجتماع
و بازميشناسيم يكديگر از شود عارض آن نيستبر ممكن آنچه
قانوني منزله به ما براي همين عملكرديم اينطور چون
(5)".نمييابد راه بدان شك كههيچگونه بود خواهد...منطقي
و اجتماعي عادات استخراج عمرانجهت علم ترتيب اين به
براي مورخ و كرده تاريخياستناد وقايع به آن تطور قوانين
علم به دهد تشخيص ازدروغ را راست و محال از را ممكن اينكه
.ميگردد متكي عمران
دارد ادامه
- جمهوري حكومتهاي نظري مباني
ژاك ژان انديشههاي به نگاهي
روسو
(پاياني بخش)
جمهوري حكومت پنجگانه اصول از اصل دو به گذشته شماره در
ادامه شماره اين در كرديم ، اشاره روسو ژاك ژان ازنظر
.ميگيريم پي را مطلب
نمايندگي -3
كه آنجايي از ولي است مردم حكومت جمهوري حكومت چه اگر
باشندوهم فرمانروا هم زمان يك در نميتوانند مردم همه
بود خواهند نماينده تعدادي انتخاب به ناگزير فرمانبردار
رسيدگي نمايندگان اين امور و كار به بايد هم خودشان ولي
.نمايند
انتقال غيرقابل مردم حكومت ابدي قدرت روسو نظر از چه اگر
بسپارند خاصي عده بدست را حكومت قدرت نبايد مردم يعني است
اين ولي ميكنند استفاده سوء خود قدرت از خاص عده اين زيرا
شكل به بعدها وي نظرات بنابراين نيست عملي واقعيت در امر
عدهاي مردم كه معني بدين گرديد ارائه تكامليافتهتري
و دارند دائم نظارت حق آنان كار در و كرده نمايندهانتخاب
را جمهوريت اصول مشكلي هر از فارغ بايد اينراستا در
و اجتماعي تربيت جمهوريت نهايي رسالت بدانندكه و شناخته
.است انساني رسالت
داشته دموكراتيك حكومت يك ميكوشد كه بزرگي كشور در
وزيران شوراي بوسيله سلطنتي كشور يك در كه وظايفي باشد
روسو.ميگيرد قرار نمايندگان برعهده ميشود انجام پادشاه
آن.است نوين انديشه يك نمايندگي انديشه" كه ميدارد اظهار
بيهدف و جابر حكومتهاي همان است فئودال بازماندهحكومتهاي
مايه انسان نام و ميشمردند پست و خوار را آنآدمها در كه
(10)".بود ننگ
وچون دارد حق ملت تنها كه دارد عقيده متفكر اين چه اگر
هم او خود ولي است بيمعني دولت قدرت و دارد قدرت دارد حق
در روسو.دارد نظري جنبه "صرفا نظريه اين كه بود متوجهشده
در كلمه دقيق معناي به را دموكراسي اگر":بارهميگويد اين
بوجود هرگز و نداشته وجود حقيقي دموكراسي بگيريمهرگز نظر
حكومت زيادي عده كه است طبيعت نظم برخلاف آمدزيرا نخواهد
(.چهارم فصل سوم ، كتاب اجتماعي ، قرارداد)".كنند
قانونگذار -4
اما ميشناسد همگاني اراده از ناشي را قانون چه اگر روسو
قوانين مناسبترين كشف براي كه است معتقد هم امر اين به
قانونگذار".است نياز مورد كل عقل يك سياسي اجتماعات براي
به منحصر آن سهم كه..است كشور يك در العاده فردفوق يك
(سوم كتاب اول ، فصل) "قانوناست وضع
احوال و اوضاع برحسب بايد قانونگذار اين عمومي هدفهاي
است بهفردي منحصر ويژگيهاي داراي ملت هرباشد كشور خاص
.باشد داشته را خود خاص اساسي و عادي بايدقوانين كه
وضع به منحصر حاكم سهم كرديم اشاره "قبلا كه همانطوري
ميان كه واسطه است هيئتي دولت يا مجريه قوه.است قوانين
تامين را دو آن متقابل تطابق تا ميشود واقع حاكم و تبعه
.كند
مجريه و مقننه وظايف آن در كه بود سياسي نظام مدافع روسو
به قانونگذاري قوه باشند ، شده تفكيك يكديگر از بهروشني
اين.دارد تعلق "شاه" يا "حكومت" به مجريه وقوه مردم
دولت اقتدار و ميدهند تشكيل را مجمعقانونگذاري كه مردمند
اداره يك از متشكل) "شاه" يا "حكومت".ميآورند پديد را
اجرا را مردم توسط شده وضع قوانين(نفر يك از بيش يا كننده
.ميكند
آنجا وتا است شهروندان ميان در وفاق نوعي محصول حكومت
.سازد متحقق را عمومي اراده رهنمودهاي كه دارد مشروعيت
منحل را آن ميتوان نيابد توفيق نقشي چنين ايفاي در اگر
انتخابات طريق از "مستقيما آن افراد دادزيرا تغيير و كرد
دولت يا جمهوري يك بنابراين.ميشوند قرعهانتخاب قيد به يا
صورتي در باشد كه خاصي شكل هر داراي حاكميتقوانين ، تحت
ترتيبي به حكومتي چنين باشند ، حكمران كهمردم دارد واقعيت
آن زيرا دهند رضايت آن اعمال به كهمردم مييابد سازمان
آن جمهوري كلام يك در است ، خودمردم خواست مورد اعمال
عمل در مردم اراده به تجسمبخشيدن قصد به كه است حكومتي
.يابد تشكيل است مردم ومقصود مراد آنچه هر تحقق و سياسي
حاكميت آن در كه است نوعحكومتي آن جمهوري كوتاهتر بيان به
".باشد متعلق همگاني اراده به
:پانوشت
فصل 15 سوم ، كتاب اجتماعي ، قرارداد -10
|