مهاجر پرستوي يك حرفهاي
ديدار از بلداجي مردم چرا
شدند؟ محروم رئيسجمهورشان
علم راه شهيدان
كنند همت مسئولان
مهاجر پرستوي يك حرفهاي
من اگر و است ايران محبوب جمهور رئيس خاتمي آقاي با سخنم
شما كه است دليل اين به دادهام قرار خود مخاطب را شما
خوب مردم همه با هم من حرف و هستيد مردم منتخب نماينده
.است ايران
خوب چون بنويسم نامه شما براي ميخواستم كه بود مدتها
و آنها عقايد و افكار و جوانان براي شما ميدانستم
همين از يكي هم من و هستيد قائل ارزش آنها دل حرفهاي
پرستوي يك نيستم ايراني كه تفاوت اين با هستم جوانها
دوري جاي از كه آوارهام جوان يك شما ، سرزمين در مهاجرم
وقت هيچ كه سرزميني آمدهام ، خون سرزمين از آمدهام ،
و آزادي براي تاريخ طول در مردمانش و ندارد قرار و آرام
.شتافتند شهادت قتلگاه به و كردند قيام آزادگي
و آسياست قلب كه افغانستان نام به آمدهام سرزميني از من
را خودم پرگشودم پرهياهو و بزرگ دنياي اين به كه وقتي از
داشت ، را خميني امام بوي كه سرزميني ايران ، مقدس خاك در
.رفت هم او كه حيف اما بود مستضعفين همه حامي كه كسي بوي
ولي نديدهام را كشورم هرگز عمرم سال اين 17 ، 18 در من و
در تا كند آنجا راهي مرا روزي كه خواستهام خدا از
خوبي به را عمرم سال شوم120 سهيم آن بازسازي و آباداني
غصه و غم واقعي مفهوم موقعها آن من گذراندهام خوشي و
خوردن غصه ارزش چيزهايي چه نميدانستم و نميكردم درك را
گريست؟ بايد چه براي از و دارد را
مسلمين ، دعاهاي با رسيدم سالگي سن 12 به كه هنگامي
و رسيد پيروزي به و داد شكست را كمونيستها افغانستان
قصد ماگرديد افغانيها ما همه شادي باعث پيروزي اين
نو از را آنجا و برگرديم داشتيم دوست بازگشتداشتيم ،
كنيم آغاز را جديدي زندگي و كنيم آباد را خرابيها بسازيم
.بود روءيا يك فقط آنها همه كه حيف اما
از را پيروزي خبر وقتي بودند خوبي روزهاي آنروزها ، چقدر
و شدند شريك ما شادي در همسايههايمان همه شنيدم اخبار
و زديم گره را مشتهايمان و رفتيم پشتبام بالاي بر همگي
پيروزي ، از بعد روز چند.داديم سر را اكبر الله فرياد
افغانستان به اقواممان از بسياري و دائيهايم و پدرم
هم را ما و بازگردد دوباره پدر تا شد براين قرار و رفتند
.ببرد خود با خواست خدا اگر
ايران به عمويم خانواده و داييها پدر ، بعد چندي سرانجام
كرده خوشحال خيلي را ما آنها سلامتي اينكه با بازگشتند
افغانستان در كه اتفاقاتي و وقايع ياد به وقتي اما بود
و ميشد جمع چشمهايمان در اشك ميافتاديم بود داده رخ
بوديم داده دست از را خيليها آخر گريهميكرديم
ميشد زندگي از صحبت و بودم بچه كه وقتي ميآيد يادم
است ، قشنگ زندگي و زيباست دنيا ميگفتند من به بزرگترها
روبهرو بيشتري واقعيتهاي با ميشدم بزرگتر هرچه اما
ميشد كمرنگتر من براي زيبايي اين زمان گذشت با.ميشدم
و فقر كه زماني خصوص به ميداد دست از را خودش جذبه و
غمگين و افسرده ميديدم را هموطنانم از بسياري بدبختي
.بودم نكشيده سختي آنها مثل من زيرا ميشدم
عزيز خاتمي آقاي
رهبر به ميدارم ، دوست وجودم تمامي با را ايران من
هميشه و ميورزم عشق كشور اين خوب مردمان و انقلاب
من خواستهام خدا از را كشور اين سرافرازي و سربلندي
شادي با و ميدانستم ايران مردم شريك هميشه را خودم
"واقعا آنها غمهاي با و ميكردم خوشحالي احساس مردمتان
مانده بردلم امام رفتن داغ هنوز "مخصوصا ميشدم ناراحت
.است
نيست ايران مردم مال فقط ايران ميكنم احساس وقتها گاهي
.دارند دوستش كه كساني تمامي مال هست ، هم ما مال
خاتمي آقاي
و شما مردمان از بعضي دارم شكايت و گله بعضيها از من
به دارند ما مردم از بدي برداشت ايران مردم نصف شايد
را آنها ندارند ما مردم با خوبي رفتار اغلب دليل همين
سخت برآنها را زندگي و ميدهند قرار اذيت و آزار مورد
بارها منميكنند نگاه حقارت چشم با را آنها و ميگيرند
برابري فرياد كه افراد اين از بعضي چطور كه ديدهام خودم
ميدهند زجر را خود افغاني برادران سرميدهند برادري و
و انسانيم شما مثل هم ما كردهايم ، چه ما مگر چرا؟ آخر
.ببريم لذت زندگي از داريم دوست داريم ، دوست را آزادي
و غمها شريك ديگران داريم دوستبخنديم داريم دوست
در شما مردم مثل هم ما مردم داريم دوست شوند ، ما شاديهاي
.شوند يكي صحنه در و كنند زندگي صميميت و صفا با هم كنار
خاتمي آقاي
به بايد مسلمانان ما چرا كه ميكشم زجر اين از بيشتر من
يك چرا آخر نيستيم؟ برادر هم با مگر كنيم ، خيانت يكديگر
يك بايد چرا بكشد؟ را خود مسلمان برادر بايد مسلمان
آخر ببرد؟ بين از را مسلمانش برادر هستي و زندگي مسلمان
دارد مسلماني ادعاي كه پاكستان دولت بايد چرا آخر چرا؟
كند؟ حمايت افغاني برادران نابودي براي را طالبان گروهك
ميكنند حمايت آنها از كه كساني و طالبان من نظر به
وحشيتر نيز آنها از و هستند صهيونيستها به وابسته
شهادت خبر خانوادهام اعضاي و من كه هنگامي.ميباشند
ناراحت خيلي شنيديم اخبار از را ايراني برادران مظلومانه
دوباره ميكرديم احساس كرديم گريه و ريختيم اشك شديم ،
جامه دوباره بايد و دادهايم دست از را ديگري عزيزان
.سرداد ياحسين فرياد و گرفت عزا و كرد برتن سياه
شهادت و ميكنم درك را شهيدان اين خانوادههاي احساس من
كبير رهبر و زمان امام پيشگاه به را بزرگواران اين
از و ميكنم عرض تسليت و تبريك ايران ملت و انقلاب
ما به و فرمايد عنايت صبر ما همه به كه ميخواهم خداوند
را كارزينبي و زينبي راه ماندهايم كه حالا دهد توفيق
در كه ميكنم تشكر ايران شريف ملت شما از و دهيم ادامه
همه آخر در و كرديد حمايت ما از باشكوهتان راهپيماييهاي
.ميسپارم خدا به را شما
حقجو زكيه سيده -خداحافظ
ديدار از بلداجي مردم چرا
شدند؟ محروم رئيسجمهورشان
استان به جمهوري محترم رياست مسافرت خبر شنيدن از
كه پنداشتم چنين و شدم خوشحال بسيار بختياري و چهارمحال
بازديد نيز "بلداجي" من شهر از رييسجمهور آقاي بار اين
و ديد خواهند نزديك از را شهر اين مشكلات و كرد خواهند
بلداجي ساله چندين نيازهاي از بخشي ايشان قدوم ميمنت به
.شد خواهد تامين
گذشته چون زيرا نبود بيش خيالي من پندار اما
مراكز و استان مركز فقط مسافرت اين برنامهريزان
كه است حالي در اين و بودند گرفته نظر در را شهرستانها
اما كرد ، فكر استاني بايد ميگويند همواره امر مسئولان
تمام براي تاكنون و نميكنند عمل گفته اين به خودشان
برنامهريزي گونهاي به نظام بالاي رده محترم مسئولان
و استان مركز از فقط استان اين به مسافرت در كه كردهاند
.شدهاند فراموش شهرها ديگر و شود بازديد مركزي شهرهاي
گز ، توليد لحاظ به كه است استان شهرهاي از يكي بلداجي
برخوردار معروفيت از علي حمزه امامزاده مطهر مرقد وجود
و چهارمحال استان به بلندپايه مسئولي هرگاه اما ميباشد
برپا بلداجي شهرداري در جلسهاي ميكند سفر بختياري
ميهمان ديدار براي تمايل صورت در ميشود توصيه و ميكنند
خواهد ادامه كي تا روند اين و برويم بروجن به بلندپايه
.ميداند خدا داشت
به استان يك در ساكن مردم همه به كه نرسيده آن وقت آيا
ارج يكسان همه به و شود داده بها عادلانه نسبت يك
بگذاريم؟
طهماسبي محمدعلي -بلداجي
علم راه شهيدان
اتفاق طبيعي بلايي يا نظامي جنگي بيآنكه گذشته سال
از را خود انديشمند جوانان از زيادي تعداد ايران افتد ،
.داد دست
شقاوت و جهل قرباني بسياري خواهران و مادران آن بهار در
خون به -نيافتيمش و نجستيم كه -دليلي بيهيچ و شدند
فردايي انديشه كه بود دانشجويي آنان ميان در كه غلتيدند
بيماران پرواي و سر در را بوم و مرز اين براي بهتر
تعداد نيز سال روزهاي واپسين در.داشت دل در را نيازمند
پزشك مظلوم دختران و رياضيدان فرهيخته پسران از بسياري
سرشار علم و وجود رااز ايران فرداي خود ، ابدي رفتن با
.كردند محروم خود
تلقي "حادثه" مشابه نمونههاي "مصايب" اين تمامي گرچه
بايد اما نميكنند پريشان را دلها چندي جز و ميشوند
براي جامعه نيروي گرانبهاترين كه كنيم باور و بدانيم
.است آگاه جوانان ويژه به و انساني نيروي توسعه ، و تعالي
در شوم و مبهم فردايي ندانيم را عظيم نيروي اين قدر اگر
آنان استعدادهاي و جوانان گرانمايه گوهر.است انتظارمان
.شد خواهد ساخته اينان بدست آباد ايران كه بداريم پاس را
پرچمي روزبه
كنند همت مسئولان
ثبت دقيق زمان و فرستادهام عكس قطعه سه نامه اين همراه
از بخشي نشانگر و است امسال ماه خرداد شانزدهم سوژه ،
.ميباشد اهواز شهر محلات از شيبان محله خيابان 4
آبهاي را خيابان سطح ميكنيد ملاحظه عكس در كه همانطور
مرور و عبور تنها نه و پوشانده زباله از انبوهي با هرز
و ناخوشايند منظره كه است كرده غيرممكن را سواره و عابر
اين.ميكند متاثر را بينندهاي هر فاضلاب نامطبوع بوي
گرفتگي هم آن علت و آمد بوجود پيش سال دو از معضل
.است فاضلاب لولههاي قطر نبودن استاندارد و لولهها
و كنند همتي اهواز فاضلاب و آب يا شهرداري مسئولان ايكاش
فاضلاب ، لولههاي تعويض و بازسازي با خدا رضاي بخاطر
.بخشند رهائي بليه اين از را محله اين در ساكن مردم
شيبان محله خيابان 4 ساكنان
|