امام منظر از اجتماعي حقوق
(ع)علي
(ع)علي امام مسعود ميلاد مناسبت به
جعفري سيدمحمدمهدي دكتر *
پرسشهايي چرا؟ و چگونه؟ كجا؟ تا كيست؟ براي چيست؟ حق
گونهاي به هركسي را آنها پاسخ كه پايانناپذير ، است
مينگرند ، بدان خاصي شيوه به نظامي و مكتب هر در.ميدهد
اجرا به معيني روش به و دارند ، آن از خاصي برداشت
و آن شناسانيدن و حق از گفتن سخن هنگام در.درميآورند
پيش به و راندن پيش ميدان دربارهاش ، چكامهها سرودن
و درآوردن ، اجرا به هنگام چون ليكن است ، گشاده بسي تاختن
و خود گرد به گردش براي جايي رسد ، در گذاشتن مايه خود از
.نيست برداشتن جلو به گامي
و بسيار دگرگونيهاي دستخوش بشري ، تاريخ درازناي در حق ،
جايگاه در كمتر و است ، بوده بيشمار نشيبهاي و فراز
باستان ، يونان جمهوريهاي در.است داشته قرار خود شايسته
و پيچ در پيچ اهرام كنار در ايران ، كهن و پهناور كشور در
و چين ، امپراتوران خوابگونه آرامش ميان در مصر ، كوهپيكر
ديگر همه در و هندوستان آزادي يكنواخت جريان با همراه
ميكردهاند ، عشقبازي حق ياد و نام به پيوسته جهان ، جاهاي
ميشدند روبهرو پديدارش پيكر و آشكار نمود با چون اما
كه بود چنين و...ميگذاشتند فرار به پا آن برابر از
خواهانه آزادي انقلاب و امريكا استقلالطلبانه جنگهاي
دو هر نتيجه.رسيدند پيروزي به و شدند شعلهور فرانسه
.بود "بشر حقوق اعلاميه" درآمدن توصيف و نگارش به جنبش
بشرها به چگونه و گاهي چه و جايي چه در حقوق اين اما
شبستان به بايد آنها پاسخ براي كه است پرسشهايي ;شد داده
.جست نشاني بينشان اين از و زد ، سر تاريخ تاريك و سرد
بر ديده روشناييان چشم به روزني شبستان همين در اما
دوري بس گذشتههاي از نوري ضعيف پرتو كه ميآيد روشنايي
كه ميدهد جرات و دل ما به و ميتابد درون به روزن آن از
گلواژههاي به و نهيم تيره مغاك اين ژرفناي به پا
شبستان روزن اين و شويم خيره آن ديدهنواز و زندگيبخش
.ماست فرداي و امروز ديروز ، نياز كه او هم است (ع)علي ما
وقتي كه ميشناسيم را تن يك تنها بشريت تاريخ طول در
در و است محافظهكار بود ، كوتاه مسئوليت و قدرت از دستش
ميافتد دستش به امور زمام و ميرسد قدرت به كه هنگامي
پرچمدار و آگاهي پيامرسان.است علي او و !است انقلابي
:ميكند ترسيم چنين را حق آزادي ،
(ص)مصطفي محمد بر درود و يكتا خداوند سپاس و ستايش) از پس
شما برعهده من براي امرتان سرپرستي علت به سبحان خداي:(
حق همانگونه نيز من برعهده شما براي و است گذارده حقي
كردن وصف در حق پس ;است شما برعهده من براي كه گذاشته را
درآمدن اجرا به هنگام در و دارد را دامنهها گستردهترين
جريان به كس هيچ سود به حق را ، كاربرد حوزه تنگترين
جريان به او برعهده هم تكليفي و تعهد اينكه مگر نميافتد
وي سود به اينكه مگر نمينهد كسي برعهده تكليفي و اندازد
.يابد جريان
جريان او سود به تنها حق كه بود موقعيتي داراي كسي اگر
بيگمان كار اين نگذارد ، او برعهده نيز تعهدي و يابد
بدان ;آفريدگانش نه مييافت جريان سبحان خداي براي تنها
او دادگري و است افكنده سايه بندگانش بر او قدرت كه جهت
با ليكن ;است يافته جريان گونهگونش فرمانهاي همه در نيز
بندگان عهده بر را خود حق سبحان خداي اينها ، همه وجود
برابر در و برند فرمان او از كه است داده قرار چنين
بخشش گستردگي و دادن بيشتر و تفضل جهت به فرمانبرداري ،
كه است او تنها و دارد بندگان عمل برابر در كه ويژهاي
بر را آنان برابر چند نيك پاداش هست ، كاري چنين سزاوار
.است گذاشته خود عهده
زمينه عنوان به را ، اساسي اصل چند امام مقدمه ، اين در
:ميكند بيان شنوندگان ذهن آمادگي جهت سخن ،
خداي كه است حقي دارد ، مردم گردن بر امام كه حقي -1
برعهده مردم رهبري امر سرپرست يا امر ولي براي سبحان
نيز مردم براي و ;است گذاشته امامت و رهبري حوزه افراد
هر و ;است كرده تعيين وليامر برعهده برابر و همانند حقي
در نيز وظيفهاي و تكليف دارند ، كه حقي جهت به طرف دو
هماهنگ متقابل امر اين و دارند ، برعهده ديگر طرف برابر
;است آفرينش نظام با
هستند آن آوردن دست به خواستار همه كه است موضوعي حق -2
ميدهند ، وعده و شعار ميگويند ، سخن آن درباره پيوسته و
و ميكنند سفارش آن رعايت به را ديگران مينويسند ، كتاب
كه همين ليكن ;دارند شكايت و گله خود حقوق شدن ضايع از
رعايت به موظف كه يافتند دست مسئوليتي به خود افراد اين
درآوردن اجرا به و حق برپايه وظيفه انجام و ديگران حق
و ميگردند محظور و مشكلات و تنگنا دچار شدند ، حقوق همه
.ميشوند متوسل تراشيدن عذر و آوردن بهانه و توجيه به
نيز تكليفي و تعهد كند ، پيدا جريان كسي نفع به حق اگر -3
بود بنا چنانچه و مياندازد جريان به حق دارنده برعهده
ايجاد برايش نيز تعهدي و يابد جريان كسي سود به تنها حق
دو به ;بس و بود سبحان خداي تنها فرد اين بيگمان نكند ،
استفاده متضمن خود كه پروردگار فراگير قدرت نخست:علت
توانا ظاهر به هرچند بشري ، هيچ و است حق از يكجانبه
برابر در قدرت از برخورداري با هميشه نميتواند باشد ،
هموار خود بر هم تكليفي و كند استفاده حق از ديگران
شكل هر به فرمانهايش ، همه در كه الهي عدالت دوم ;نسازد
با ليكن.ميرود بكار باشد ، موجودي هر درباره و دارد روا
اختياري چنين از سبحان ، خداوند براي شرايطي چنين وجود
در نيز عادلش و مطلق قادر وجود براي و نميكند استفاده
براي داده ، قرار بندگان برعهده خود براي كه حقي برابر
بندگان برعهده خدا حقاست گرفته برعهده تكليفي بندگان
اين برابر در و درآورند اجرا به را فرمانهايش كه آنست
برابر چند پاداشي ;بندگي حق آوردن جاي به و فرمانبرداري
روي از را خدا فرمان زيرا است ، گرفته برعهده بندگان براي
همگاني و فراگير رحمت بر علاوه دادن ، انجام آگاهي و عشق
را همه دشمن و دوست و كافر و موءمن كه پروردگار
را او گسترده و زياد بسيار پاداش و خدا فضل دربرميگيرد ،
كه ميبخشد اندازه آن فرمانبردار بنده به و ميكند جذب
در بنده كه مقدار آن نه است ، او وجود كرامت مقام شايسته
.است كرده عمل انسانها تنگنظرانه سنجش و ميزان
مطلب اصل به مقدمه اين از پس عليعليهالسلام امام
:ميپردازد
آنها برگرفته را بخشهايي خود حقوق از سبحان خداي آنگاه"
و واجب مردم از ديگر برخي برعهده مردم از برخي سود به را
هم و برابر جهات همه در را حقوق آن است ، گردانيده بايسته
ميگرداند ، واجب را ديگر برخي حقها از برخي.داد قرار ارز
تعهد انجام با مگر نميخواهند كسي از را آن بودن واجب و
".مقابل طرف
همه از كرده واجب سبحان خداي كه اجتماعي حقوق ميان از
مردم حق و است ، مردم بر والي و سرپرست حق:بزرگتر آنها
سود به سبحان خداي كه است بايستهاي وظيفه ;سرپرست بر
اين نتيجه در ;است كرده واجب ديگري برعهده دو آن از هريك
و آنان همبستگي براي شيوهاي و نظامي را متقابل حقوق
!كرد تعيين دينشان نيرومندي و سرفرازي وسيله
واليان بودن صالح با جز مردم امور بنابراين":ميفرمايند
صالح واليان مردم پايداري با جز و نميرسد سامان به
به را وزمامدار سرپرست حق مردم كه هنگامي لذا ;نميشوند
دارد برعهده چنانكه را مردم حق زمامدار و آوردند جاي
روشن راههاي ميرسد ، قدرت و عزت به ميانشان در حق گزارد ،
راهنمايي نشانههاي و ميشوند گشوده مردم روي به دين
شيوههاي و ميايستند برپاي استواري به دادگري كننده
بدين و ;درميآيند حركت به خود هموار راه بر شده شناخته
و ميگردد اصلاح و ميرسد سامان به روزگار كه است شيوه
دشمنان و ميرود اميد حكومت ماندن برقرار و پايداري به
".ميگردند نااميد مجتمعي چنين سقوط و نابودي از
:ميشود پرداخته اجمال به نكته چند توضيح به سخن اين در
و زمامدار ميان در آن تقويت و ارجمندي معني به حق عزت -1
طرف حقوق به طرفين از يك هيچ اگر.است يكديگر با مردم
و خوار مجتمعي چنين در حق نكنند ، عمل خود تعهدات و ديگر
توان و ارزش آن رعايت با و ميگردد ناتوان و بيارزش
.مييابد باز خودرا
رعايت دنبال به نيز مردم روي به دين راههاي شدن گشوده -2
مردم حق شدن پايمال صورت در زيرا ميگردد ، ايجاد حق
مردم ، سوي از زمامدار حق گرفتن ناديده و زمامدار بوسيله
منحرف دين مسير از همگي و ميگردند ناپديد دين راههاي
.ميروند بيراهه به و ميشوند
را عدالت انتظار نبايد نشود ، رعايت حق كه مجتمعي در -3
ميان از نيز دادگري راه نشانههاي شرايطي چنين در داشت ،
مقصد به بيراههاي چنان از نميتوان و ميشوند برداشته
.رسيد داد و عدل
پيامبر كه است پسنديدهاي شيوههاي همان سنتها -4
و كردهاند ، ترسيم مردم براي زندگي شوءون همه در بزرگوار
به مردم و درميآيند حركت به خود هموار راه در صورتي در
هموار و مساعد برزمينه كه ميكنند پيروي آنها از آساني
.روند بهپيش حقوقاجتماعي و عملي حق
از مردم روزگار باشد ، فراهم زمينه چهار اين كه مجتمعي در
ميرسد ، اصلاح به اعتقادي و قضايي و اقتصادي و سياسي جهت
روزني هيچ و ميماند ، پايدار حكومتي نظام مجموعه و دولت
در دشمنان نفوذ براي حقكشي و بدبيني و اختلاف از
.نميماند باز مجتمع اين استوار ساختمان
كه هنگام آن در و":ميفرمايند ادامه در (ع)علي امام
حقوق به زمامدار يا كردند ، مغلوب را زمامدارشان مردم
پيش كلمه اختلاف مجتمعي چنان در ;داشت روا تجاوز مردمش
و تباهي و ميگردد پديدار ستم نشانههاي و ميآيد ،
و روشن راههاي و مييابد ، بسيار رواج دين در دورويي
گذاشته كناري به گرامي پيامبر رهنمودهاي و سنتها برقرار
الهي احكام شده ، عمل هوس و هوا طبق بر نتيجه در ;ميشود
فزوني به رو جانها گرايانه باطل بيماريهاي گرديده ، تعطيل
و شدن تعطيل براي شرايطي چنين در كس هيچ آنگاه ميگذارد ،
در و نميشود ، وحشت دچار بزرگ حقي نيامدن در اجرا به
هراس و بيم احساس بزرگ باطل درآمدن اجرا به برابر
بد و ميشوند خوار نيكوكاران مجتمع چنان در !نميكند
كيفر براي خدا حق و ;ميگردند ارجمند و عزيز كرداران
"!ميگردد بزرگ و گران بس كارهايشان برابر در مردم به دادن
را يكديگر حقوق مردمش و زمامدار كه مجتمعي آن در آري
و ندهند انجام را خود تعهدات و وظايف و نكنند رعايت
اميرالموءمنين كه است تصويري برخلاف نباشد ، ارجمند قانون
و اجتماعي و سياسي اوضاع كردند ، ترسيم پيش مجتمع از
:است زير شرح به يك اين اقتصادي و رواني
ناپذير پايان و بيهوده گفتگوهاي و بحث و كلمه اختلاف -1
يكديگر به نسبت شرايط چنين در همگان زيرا ;ميشود فراوان
.هستند بياعتماد و بدبين
حقوق به تجاوز پرچمهاي ميشود ، برپا ستمگري نشانههاي -2
مسيري و درميآيد اهتزاز به طرف همه از فردي و اجتماعي
حقكشي قانونشكني ، مسير ميگيرد قرار همگان پاي پيش كه
.نميماند آن پيمودن جز چارهاي و ميباشد ستم و جور و
تقلب و خيانت و تبهكاري و نيرنگ با مردم دينداري -3
به رسيدن براي وسيلهاي دين و ميشود ، آميخته در و همراه
.ميگردد طرف دو ستمگرانه خواستهاي
و( ص) اكرم پيامبر زندگي شيوههاي و سنتها راههاي -4
است ، باز و روشن دين رهبران ديگر و بزرگوار آن رهنمودهاي
عبور راه آن از كسي بالا ، در شده ترسيم شرايط در ليكن
منافع با زيرا ميكنند ، رها خود حال به را آن و نميكند
تطبيق خودكامگان و قانونشكنان هواهاي و خواستها و
.نميكند
به را خود جاي ارزشها نابرابر ، و واژگون مجتمع اين در
;ميگردند حاكم ارزشها ضد و ميدهند شخصي سودهاي
خدا فرمانهاي و قوانين و است رفتار ملاك پست خواستهاي
بيماريهاي و رواني ناهنجاريهاي شده ، گذاشته كنار به
اجتماعي و سياسي و اقتصادي و اخلاقي بحرانهاي و اعصاب
بزرگ كه چند هر حق ، به كردن پشت و بيتوجهي و است فراگير
و نميانگيزد بر را كسي وحشت و نگراني و شگفتي باشد ،
باشد ، آشكار بزرگيش چند هر نيز ، باطل برقراري و حاكميت
.نميكند آينده براي هراس و بيم دچار و نميآزارد را كسي
و نيكان ايستارها ، و انديشهها و رفتارها اينگونه
يا گوشهنشين و بيمقدار و خوار مجتمع در را آزادگان
را نامردمان روسپي و ميكند زندان و بند در گرفتار
ميدهد قرار پرتوان و ارجمند و بركارها چيره و فرمانروا
بايد ، چنانكه را ايستار و رفتار اين كيفر هم پروردگار و
فرو خودكامگان و ستمگران بر عذاب ، تازيانههاي با
.ميبارد
سفارش براي ميدهم هشدار شما به پس:ميفرمايند (ع)علي
همكاري نيك و همياري براي و حقوق رعايت جهت يكديگر كردن
كس هيچ زيرا.خويش تعهدات انجام جهت هم با كردن
دادن انجام و خدا از فرمانبرداري در نميتواند
خداي سزاوار و شايسته بندگي حقيقي سطح به فرمانهايش
خدا خوشنودي جلب براي او پافشاري چه اگر -برسد سبحان
جمله از ليكن -باشد مديد مدتي عمل در او تلاش و شديد
انتقاد و دادن هشدار و نصيحت:بندگانش بر خدا واجب حقوق
براي هم با همياري و توان ، اندازه به يكديگر از سازنده
.است خويشتن ميان در حق استوار ساختمان داشتن برپا
به او كردن وادار براي كه نيست آن از برتر شخصي هيچ
ياري به نياز است گذاشته عهدهاش بر خدا كه حقي اجراي
و بزرگ ، بس حق در منزلتش چه اگر -باشد نداشته ديگران
هيچ و -رود شمار به پيشتر ديگران بر دين در فضيلتش
در را ديگران نتواند كه گرفت نظر در نميتوان را انساني
چه اگر نباشد ، شدن ياري سزاوار يا كند ياري مهم امر اين
پرست شخصيت چشمهاي و شمارند ، كوچك را او ظاهربين افراد
اميرالموءمنين كه سخن از بخش اين در. نگرند خردي به او در
كنندهاي خيره درخشندگي با گوهر چند است كرده نتيجهگيري
خوانندگان ذهن برزمين يك هر از پرتويي كه ميآيد چشم به
حقآموز حكمت درياي از كه اميد بدان ميشود ، تابانيده
اسلامي عمل بخش زينت و آوريم چنگ به مرواريدها نيز امام
.كنيم خود انساني و
دارد ادامه
|