اخلاق توحيدي و فلسفي مفاهيم
عاشورا آور پيام
اخلاق توحيدي و فلسفي مفاهيم
آغاز از معرفتشناسي ديدگاه از اخلاق ، :جستارگشايي
اخلاق.است بوده گوناگون نظرهاي و تعبيرها عرصه تاكنون
از جامعهشناختي ، روانشناختي ، ديني ، فلسفي ، ديدگاههاي در
درباره ديدگاهها بيشتراست شده رسيده بر مختلف سويههاي
نيز و اخلاق اجتماعي و فردي خاستگاههاي به اخلاق
پيوند و وفاق تامين براي محكمي و استوار عامل بهعنوان
.داشتهاند اشاره اجتماعي
ديدگاههاي بررسي به نويسنده ميآيد ، پي از كه جستاري در
دو اين سنجش در و پرداخته اسلامي و غرب فلسفه در اخلاقي
دارد ، جاي نفس تهذيب برپايه كه را اسلام نظرگاه هم ، با
اين به را گرامي خوانندگان توجه مينهد ، برتر جايگاهي در
.مينماييم جلب مطلب
معارف گروه
مدرسي كاظم:نوشته
تاريخي يا و فرهنگي اصل يك بعنوان تنها اخلاق ، فلسفه
در موءثر پديدهاي اينكه جهت به بلكهنيست ملاحظه قابل
.كرد ياد آن از بايد بيشتر است ، انساني جامعه وضع تثبيت
وانمود را واقعيت اين جامعه ، يك اصلي نهادهاي بررسي
اجتماعي شعور با رابطه در اصلي نهادهاي هرگاه كه ميسازد
در را اجتماعي تكامل زمينه ميتواند باشد ، موفق افراد
.نمايد حفظ خويش براي تاريخي تكامل روند
مطالعه را دروني نهادهاي كه است بينشي اخلاق ، مفهومي ، به
هم دربرابر را جمع و فرد رابطهاي سيستمهاي و ميكند
.مينمايد مشخص
انسان ، اجتماعي شعور چهارچوب در اخلاقي مسائل بنابراين
جامعه واپساندازي يا تكامل در را سهم اساسيترين
بدان شعور از عنصر اين اساسي اهميت.باشد داشته ميتواند
آن بر جامعه در افراد مناسبات استخوانبندي كه است لحاظ
انحطاط يا تكامل درجه موءيد آن تركيب لذا و است مبتني
اخلاقي ، مسائل توجيه در.ميآيد بهشمار جامعه يك ساختمان
بعهده خطيري مسئوليتهاي تاريخي دوره هر در روشنفكران
همين توجيه نحوه در روشنفكرانه پيروزي يا شكستدارند
هسته كه است فردي و اجتماعي روابط منحط يا مترقي اصول
يا شكست معناي به درحقيقت و است جامعه اخلاق اساسي
اخلاقي ، مفاهيمميباشد نيز روشنفكري نهضت يك پيروزي
در آنچه اما مختلفند ، اجتماعي يا فلسفي تشخيص بنابر
اصلي درك درحقيقت اخلاق ، كه آنست آمده حاصل بررسيها
بيانات در خلق حسن يا و اخلاق ، مكارم تعبير.است زيبائي
زيباشناسي شناخت زمينههاي ايجاد "نهايتا توحيدي ، ديني
راستي ، .گردد جايگزين بايد انساني خصلتهاي در كه است خلقي
كه شايقه ، زيبائي يعني حسن ، همه نيكي و فروتني درستي ،
.است آنها درك نيازمند انساني جامعه
اخلاق كلي مفاهيم
به آنرا و دانستهاند خلق جمع واژهشناسان ، را اخلاق
.دارند درنظر خصلتها و خوي مفهوم
كه را نفس ملكهايست خلق ، كه عقيدهاند اين بر بعضي
روءيتي و تفكر به بياحتياج او از فعلي صدور سهولت مقتضي
و است نفس تهذيب از گفتگوها اصل اخلاق ، دانش در (1)باشد
و جامعه با و يكديگر با خانواده افراد رابطه چگونگي
.ديگر جوامع با افراد روابط
:است رفته بكار معني دو در "اصطلاحا اخلاق ،
تدبير اخلاق ، تهذيب كه عملي حكمت يعني عام ، معني -يك
.دربرميگيرد را مدن سياست و منزل
حكمت ، ":كه است معني همين مبنيبر هم نصير ، خواجه سخن
از است تعريفي "...بايد چنانكه كارهاست به نمودن قيام
سه از يكي كه است اخلاق تهذيب دانش آن و خاص ، معني -دو
،(شر و خير) بد و نيك از آن در و است عملي حكمت شاخه
كرد بايد چه از و ميشود بحث فردي رفتارهاي و خويها بودن
.ميآيد ميان در سخن
به كه است قواعدي و اصول به يافتن دست پي در اخلاق ، عالم
يك تنها اخلاق ، ميشود سعادت و خير موجب آنها بستن كار
كار به عمل در بايد كه احكامي و دستورالعملها سلسله
آن برمبناي بايد كردارها همه كه است بنيادي اصلي كشف
سعادت و رفتار بنيادي اصل كه آنان فيالمثل ، .پذيرد انجام
كردارهاي و است لذت نيك ، كه برآنند ميانگارند ، لذت را
.برسد سعادت به تا باشد لذت كسب متوجه بايد انساني
براي است كوششي معلول اخلاقي مكاتب تمام:گفت ميتوان
:كه دست اين از پرسشهايي به دادن پاسخ
رفتاري تا كند رفتار بايد چگونه انسان چيست؟ انسان
و خير به خود رفتار اثر در و باشد داشته نيك و شايسته
برسد؟ سعادت
اخلاق موضوع
.ميكند مطرح را انساني ناطقه نفس موضوع اخلاق ، دانش
نفس در خاص خلقي رسوخ با و اوست نفس انسان حقيقت كه چرا
بد يا نيك ارادي كردارهاي گرفتن انجام سبب نفس انساني ،
نفس علم ، اين موضوع":نصير خواجه نظريه بنابرشد خواهد
يا محمود ، و جميل افعالي او از كه جهت آن از بود ، انساني
همين به ".او ارادت برحسب شد تواند صادر مذموم و قبيح
كه اين از انساني نفس ماهيت از نخست اخلاق ، كتب در سبب
فضائل منشا كه نفس نيروهاي از و چيست در نفس كمال و غايت
به نفس كه سان بدان نيروها اين كاربرد از و است رذايل و
از سرانجام و كمال به نفس وصول موانع از برسد مطلوب كمال
.ميكند بحث نفس تصفيه و تزكيه
اخلاق غايت
و ميگيرد صورت هدف دو با اخلاق تهذيب كه برآنند حكماء
:است چيز دو اخلاق غايت بهاصطلاح ، يا
اخلاق ، غايت نخستين عملي ، عقل بر نظري عقل سلطه -الف
و سلطه اين از هدف و است كردار و اراده بر فرد چيرگي
نفس در مختلف كردارهاي پرتو از كه آثاري كه آنست چيرگي
نظري عقل سوي از آمده بهبار علمي آثار با مييابد رسوخ
علائق سوي به نفس هماهنگي ، اين درنتيجه و باشد هماهنگ
نميگردد ، محروم عقلي خالص سعادت از و نميشود كشيده مادي
استعلائيه هيئت به عملي عقل بر نظري عقل تسلط ملكه از
(استعلائيه هيئت-).ميشود تعبير
نفس ، كه آنست اخلاق غايت دومين نفس ، كمال و آمادگي -ب
خرد چيرگي و انديشه تاثير همان كه نظر اعمال براي "اولا
نيروي) نظري قوه تكميل با "ثانيا يابد ، آمادگي اوست بر
نفس ، وجوه اصلي غايت كه برسد خود نهايي كمال به (انديشه
مرحله از سير و است نظر نيروي جهت در يافتن كمال همانا
عقل" به آن از كه نظري دانشهاي به نسبت كامل ذهن حضور
نيروي هدفهاي حصول براي "ثالثا ميشود ، تعبير "بالمستفاد
(2).گردد آماده است صواب
دانشي.هست نيز اجتماعي دانش فردي ، دانش از جداي اخلاق ،
ميداند عمليه فلسفه بخش سه از يكي را خويها خوب و بد كه
:معني اين به
يك يا خاص ، واحد يك يا را خود نفس است انسان تدبير"
دانش كه معني اين به اخلاق دانش و ".اجتماعي مجموعه
تهذيب) -(3)عمليه ، حكمت اقسام از و است خلق با معاشرت
.هست نيز اجتماعي است ، شده ناميده خلقيه حكمت و (اخلاق
اجتماعي اخلاق
جهت ارزشهاست مطالعه اخلاق ، دانش جامعهشناسان ، نظر از
دانش اينعمل يا عقيده انديشه ، نادرستي يا درستي تعيين
آن براي و ميخوانند (Normative) هنجارگذار يا دستوري را
:قائلند خاصي فاكتورهاي
جهت جامعه كه است اعمالي مظهر و رفتار اخلاقي ، رفتار -1
اخلاقي قضاوت دربرابر ميكند تجويز خود بقاي و سلامت
توسط فرد اخلاقي رفتار ذهني ارزيابي كه (Moral Judgment)
.است ديگري
پذيرش چگونگي ،(Moral development) اخلاقي توسعه -2
.است انسان در عمل نادرستي يا درستي با مرتبط معيارهاي
ذهن در معيارها اين گسترش چگونگي درباب بسيار مطالعاتي
.است شده انجام فرد
فلسفي اصول و فلسفه ،(Moral Philosophy) اخلاق فلسفه -3
روابط و رفتار بر حاكم اخلاقي هنجارهاي و اصول بر حاكم
.انسانها
الگوها ، ،(Moral Standard) اخلاقي استاندارد -4
باشد ، اخلاقي سنجش معيار هرآنچه يا انگارهها
عمومي توافق يا قدرتها سنن ، توسط اخلاقي استانداردهاي
.ميشوند تعيين
معيارهاي و ، الگوها(Moral Ideals) اخلاقي آرمانهاي -5
همكاري ، موجبات كه انساني رفتار بر حاكم پسنديده و سنجيده
.ميسازند فراهم را جمعي حيات تداوم و صلح
آن در كه اجتماعي شرايطي ،(Moral Lay) اخلاقي رويكرد -6
با كه آيد پديد بيسابقه و نو چنان عملي يا و رفتار كنش ،
.نباشد سنجش قابل موجود اخلاقي معيارهاي از هيچيك
هدف كه اخلاق از ديدي ،(Social Ethics) اجتماعي خوي -7
مسائل با مواجهه در انسانهاست عملي هدايت همه ، از قبل آن
(4).اجتماعي خاص
دارد ادامه
عاشورا آور پيام
(س) زينب حضرت اسلام بانوي مهين وفات سالروز سوگ در
(بخش واپسين)
چشم (س)كبري زينب بيدارگر و دهنده تكان سخنرانيهاي
.نمود باز حاكمان ، ظلم شيوع و اوضاع خرابي بر را همگان
بسيار (س)زينب پيشين ، آگاهيهاي تمامي باوجود عاشورا شب
به.پرداخت نمازشب و نيايش به اوبود اندوهگين و افسرده
و خلوت ديدن با.يافت تنها را واو رفت برادر eخيمه
داد دلداري را خود خواهر امام.افتاد گريه به او ، مناجات
آسمان اهل و ميميرند زمين اهل !خواهرجان":فرمود و
و ازياس و باش هوشيار يگانه ، خداي وجود مگر نميمانند
و پدر و جد خواب در.گردد دشمن شماتت سبب كه بپرهيز غصه
زودتر !حسين اي":ميگفتند كه ديدم را خود وبرادر مادر
كهنه پيراهني كه نمود سفارش خواهر به امام."بيا ما سوي
تا نكند ، رغبت آن به احدي كه ببيند تدارك برايش پاره و
دست عاشورا در كه ميدانست اوبپوشد خود لباس زير در
و ميكند غارت را او لباس و اموال تمام پليد ، جنايتكاران
تن بر پارهاي لباس علي ، آل مظلوميت دادن نشان خاطر به
(س)زينب.بماند باقي او تن بر رويي لباس غارت با تا كرد
پيدا زيادي تحمل و صبر و شجاعت برادر ، سفارشهاي دليل به
بيسر جنازه سر بر وقتي چنانكه شد ، حق امر تسليم و كرد
دعا به دست زاري ، و شيون جاي به شد ، حاضر خود برادر
ما از را قرباني كمترين اين !خدايا":فرمود و برداشت
:گفت كرد ، مشاهده را بيسر بدنهاي وقتي او."بپذير
ما آرامگاههاي.مييابد عظمت ما خاطر به بشريت آينده"
خواهد جاويدان هميشه براي ما آثار و مييابد جلال و شكوه
نابود را بيت اهل مقام نميتوانند هرگز كافران.ماند
از را (ص)محمد نام بايد ابتدا بخواهند اگر كه چرا سازند ،
روز در كارواناسرا ".است نشدني هم آن و ببرند بين
كوفه در.شد كوفه وارد "سعد عمر"همراه به محرم يازدهم
.بودند كرده سلاح خلع را مردم و بود برپا نظامي حكومت
متعجب ابتدا مردمشد وارد شهر به ظهر هنگام كاروان
آنها شدند متوجه وقتي اما نشناختند را كاروان و بودند
(س)زينب.گريستند بياختيار هستند ، خدا رسول آل اسيران
چه بر !كوفه مردم اي":برآورد فرياد صحنه آن ديدن با
.ساختيد وارد ما بر را مصيبت اين خود شما ميگرييد؟ كساني
بر خنده كه بخنديد ، كمتر نشودو قطع گريههايتان كاش اي
كه شديد گرفتار رنجي به !كوفه اهل اي شما.است حرام شما
ابد تا كه بست نقش شما دامان بر ننگي.است بخشش غيرقابل
حضرت كوبنده سخنان "...و داشت خواهد نگه لكهدار را آن
و منقلب مردم و كرد ايجاد ولولهاي و آشوب كوفه بازار در
خطر احساس كه حكومتي دستگاه لحظه آن در.شدند حال آشفته
امام مبارك سر حضرت ، سخنان نشاندن فرو براي ميكردند
ديدگان جلوي بود ، واقع نيزهاي سر بر كه را(ع)حسين
حضرت اما بود دلخراش سخت صحنه ، اين.دادند قرار (س)زينب
برادر سر براي اشعاري سرودن با و كرد حفظ را خود تعادل
دربار درساخت آرام را خود دادنش ، دست از رثاي و خود
بين لفظي درگيري بودند ، جمع كوفه بزرگان كه "ابنزياد"
.گرفت در (س)زينب حضرت و ابنزياد
آن خفته مردان كوفه ، در (س)كبري زينب سخنان شكل بدين
و ساخت بيدار خود ، هولناك جنايات و پليد عمل به را ديار
و "توابين"،"علي زيدبن""ثقفي مختار" انقلابهاي بذر
را كوفه شهر زماني اسرا كاروان.پاشيد زمين بر را ديگران
افشاگرانه خطبههاي با خلافت دستگاه ماهيت كه كرد ترك
آنها "دمشق" راه در.گرديد آشكار همگان بر (س)كبري زينب
از آگاهي با شهر آن ند ، مردم ميكرد عبور شهري هر از
دشنام و لعن مورد را حكومتي ماموران كربلا ، هولناك جنايت
نميدادند راه خود شهر به را آنها گاهي و ميدادند قرار
وارد كاروان همراه حكومتي سپاه به تلفاتي هم گاهي و
مركز در (س)زينبكبري حضرت شهامت و شجاعت.ميساختند
چنان را يزيد آتشين لحني با اوكرد تجلي نيز خلافت
نمود يادآوري او براي را فجيعش اعمال قدر آن و كرد سركوب
آل با رفتار نادرستي و كربلا جنايت تسليم سر از يزيد كه
"بنزياد...عبيدا" گردن به را آن و پذيرفت را (ص)محمد
.شد خاموش كربلا بانوي كوبنده سخنان برابر در و انداخت
خلافتش قدرت سقوط و آشوب و همهمه از ترس خاطر به او سكوت
ام" به طلا و پول دادن با كرد سعي تمام وقاحت با ، او بود
پست و حقير مال با را يارانش و (ع)حسين امام خون "كلثوم
عمل متوجه را او (س) زينب فرياد.كند عوض خود كثيف و
انديشي چاره و جويي مصلحت براي يزيد.كرد بيشرمانهاش
با و پرداخت "حكم مروان"و "بشير بن نعمان"با مشورت به
و بازگرداند مدينه به را اسرا كه گرفت تصميم آنها مشورت
.باشد داشته خوبي رفتار آنها با
سرراه در.شد مدينه بشيرعازم نعمانبن همراه اسرا كاروان
آنجا دركردند ديدن شهيدان مزار و كربلا از آنها
ديگر با خدا ، رسول صحابه ،"انصاري...عبدا جابربن"
.بودند آمده (ع)حسين امام مزار زيارت براي پيامبر ياران
نور ماتم و سوگواري به (س)زينب حضرت كاروان ديدن با آنها
مدينه ، به كاروان ورود با.پرداختند (ص) خدا رسول چشم
به راست يك (س) زينب.شد ماتم و عزا يكپارچه آنجا
جد اي":گفت او حرم به رو و رفت..ا رسول حرمجدش ،
برايت را حسين نورچشمت ، شهادت خبر من بنگر !بزرگوار
اي":داد ادامه ملايمي ناله با آن از پس "آوردهام
و مادر و پدر و او.توست جد قبر اين !برادرم اي حسين
براي هميشگي غمي و رفتي نيز تو بودند ، تو منتظر برادرت
روز چنين و بودم مرده من كاش اي.گذاردي باقي تنها من
خوشحال تو در روزي كه شد چه !مدينه اي.نميديدم را تلخي
از كه ميشويم وارد تو به حالي در حالا و بوديم سرمست و
حضرت "!ميكنيم؟ سوگواري مان رفته دست از عزيزان غم
تا نبيند ، را مباركش چشمان اشك كسي اينكه براي (س)زينب
مجالس در بپردازد ، شده ، ريخته خونهاي به بتواند بهتر
در.نجست شركت بود ، داده ترتيب همسرش كه سوگوارياي
خواست حضرت از مدينه حاكم.گرفت بالا انقلاب شعله مدينه
(س)زينب.نماند مدينه در و برود است مايل كه كجا هر به تا
اما كند ، مقاومت جان سرحد تا خواست و كرد مخالفت ابتدا
يزيد ، عمال بيرحمي از بنيهاشم زنان ديگر ترس خاطر به
جنايتهاي از ميرسيد كه جايي هر به.داد رضايت رفتن به
خاموش لحظه يك و ميگفت سخن عاشورا حماسه و بنياميه
هجري ، سال 62 رجب يكشنبه 14 روز در سرانجام اينكه تا نبود
لقاي به و گفت وداع را فاني دار سالگي پنج و پنجاه در
اطلاع حضرت آن مدفن از.شتافت خود رفته دست از عزيزان
مدينه ، در بقيع قبرستان را آن برخي نيست ، دست در دقيقي
كه دانستهاند ، مصر در هم برخي و شام فعلي زيارتگاه برخي
.است معتبرتر آن آخر محل دو
|