شهادت سالگرد مناسبت به
دين درآينه سياست;مدرس
اوائل سياسي رجل و نامي اديب بهار ، محمدتقي ميرزا
.آمد دنيا به مقدس مشهد در ربيعالاول 1304 در مشروطه ،
دربار ملكالشعراي صبوري ، محمدكاظم ميرزا پدرش ،
تاريخ مقدمه در خود آنچه بنابر و بود شاه مظفرالدين
فوت پدرش كه سال 1322 ، در:ميگويد سياسي احزاب مختصر
.گرديد مفتخر پدر لقب به شاه مظفرالدين فرمان به شد ،
در و داشت سال بيست كه حالي در قمري ، سال 1324 در
خراسان خطه مشروطهطلبان به بود دربار و دولت استخدام
محمدعلي صغير استبداد كه قمري ، سال 1325 در و پيوست
"خداست با ايران كار" مشهور قصيده كرد ، ظهور شاهي
.ميگشت بدست دست شبانه بصورت كه شد ، سروده او توسط
وقوع به رضاخان كودتاي كه خورشيدي ، سال 1299 در بهار
روزنامههاي در ادبي و سياسي مقالات نويسندگي پيوست ،
سال 1328 در.كرد آغاز را كلكته "المتين حبل" و "طوس"
دموكرات حزب افكار ناشر كه را "نوبهار" روزنامه قمري
شد توقيف نوبهار اينكه از پس.ساخت منتشر بود ، ايران
دستور به نيز آن و كرد منتشر را "بهار تازه" روزنامه
بهار ، و گرديد تعطيل خراسان ، وقت حاكم وثوقالدوله ،
تهران به ديگر نفر با 9 همراه روس ، كنسول بهتحريك
.شد تبعيد
انتخابات در قمري در 1332 مشهد به مراجعت از پس بهار
سرخس و درگز و كلات مردم سوي از و كرد شركت سوم دوره
.شد انتخاب وكالت به
و داشت ، نمايندگي سمت نيز ششم و پنجم مجالس در بهار
رضاشاه زمان در مجلس دومين كه هفتم ، دوره انتخابات در
سياه ليست در ديگر عدهاي و مدرس همراه به نامش بود
.نشد انتخاب و گرفت قرار
معني به و همراه مدرس با سياسي ، مشي خط جهت از بهار ،
با همگام چهارم ، مجلس دربود "همرزم" كلمه راستين
اقليتي شمار در پنجم مجلس در و پيوست اكثريت به مدرس ،
مبارزات در.داشت عهده به را آن رهبري مدرس كه بود
استيضاح و جمهوري با مخالفت جمله از سياسي ، عمده
در.داشت مستقيم همكاري مدرس با الوزراء ، رئيس رضاخان
تصميم طبق بهار ، رضاخان ، از اقليت تاريخي استيضاح روز
امنيت و آزادي سلب پيرامون و شد حاضر مجلس در اقليت ،
اهميت از زمينه اين در او نطق و كرد صحبت اقليت از
نهم جلسه در پنجم ، دوره اواخربود برخوردار ويژه
مفصلي نطق شد مطرح قاجار خلع واحده ماده كه آبان
مجلس در و شد خارج مجلس از و كرد ايراد مخالف بعنوان
.نداشت شركت كرد ، تصويب را پهلوي سلطنت كه موءسسان ،
و شد ترور فجيع بگونهاي خيال عالم در يكبار بهار
واعظ كه بود قرار اين از ماجرا.داشت مقتول يك حادثه ،
از توقيف رفع براي "نصيحت" جريده مدير قزويني
اتفاق ، برحسب روز ، آن و بود آمده تهران به جريدهاش
براي بهار و شد تمام علني جلسه.بود مجلس تماشاچي
از كه واعظ.رفت اتاقها از يكي به زدن گپ و استراحت
در بيآنكه داشت شباهت بهار به لباس و ظاهر جهت
منتظر كه كساني ;آمد بيرون مجلس از باشد خطر انديشه
را او سر ترور ، از پس و ندادند فرصت او به بودند بهار
در هنگام آن در كه سپه سردار.بريدند گوش تا گوش
دوستان از تلفن بوسيله را خبر بود مهمان فرانسه سفارت
."كشت را ملكالشعرا بهارستان در ملت" گفت و شنيد خود
او به و رسيدند مدعوين از ديگر بعضي كه هنگامي و
منزل درب تا درشكه با را ملك خودشان" گفتند
"كشتهاند اشتباهي ميشود معلوم" گفت "رساندهاند
روز آن جريان و قزويني واعظ رثاي در قصيدهاي بهار
.است شده چاپ ديوانش در كه دارد
شد ، انتخاب مجلس نمايندگي به نيز پانزدهم دوره در بهار
خود سياسي حيات پايان را ششم دوره پايان او اما
هفتم ، دوره ابتداي از بهار واقعي اشتغال.ميداند
اما بود ، سودمند تاليف چند آنها حاصل و ادبي كارهاي
ديوان چون مهمي آثار توانست شهريور 1320 از بعد فقط
تاريخ و سبكشناسي التواريخ ، مجمل سيستان ، تاريخ شعر ،
كرده كار آنها روي سالها كه را ، سياسي احزاب مختصر
.كند عرضه بود ،
فاناتيزم تهمت و مدرس:مدرس درباره بهار نظر
اختلافات بيان ضمن سياسي احزاب مختصر تاريخ در بهار
دومي كه ميشود متذكر اصلاحطلب و سوسياليست حزب دو
و بازاريان حمايت از و داشت اكثريت چهارم مجلس در
اصلاحطلبان از نيز مدرس و بود برخوردار مردم توده
كه ميكند اشاره مطلب اين به سپس وي.ميشد شمرده
علماء كه را ، اصلاحطلبان خود ، "معمولا سوسياليستها
متهم ارتجاع و فاناتيزم به بودند ، ايشان از نيز
سود ايشان كوبيدن براي حربه آن از و ميكردند
وصله اينگونه با مدرس مقابله چگونگي سپس.ميجستند
:ميكند بيان ذيل بهشرح را چسبانيها
"سوسياليست" حزب با بازاري طبقه و روحاني علماي روابط"
و آمد بوجود شهر در بزرگي دودستگي خوردو هم به
و خودشان نفع به وضع اين از "اصلاحطلبان" كه پيداست
.ميكردند استفاده "سوسياليستها" زيان بر
مرتجعانه نهضت يك بين فاصله كه كرد اقرار بايد اينجا
استعداد مينمود ، قليل بسيار "اصلاحطلبي" و (روحاني)
و "فاناتيزم" حيله قبول براي اكثريت افراد از قسمتي
و داشت شدت خيلي حريف برضد قديمي سلاح اين استعمال
مرحوم امابود حريف خردكردن براي وسيلهاي سهلترين
"طلب اصلاح" حزب سردستگان جزء كه مقامه اعليالله مدرس
در او مشرب وسعت نبود ، حرفها اين اهل داشت قرار
بود ، ساخته جدا كلي به "فاناتيك" طبقه از را او سياست
ميدانست ، تمدن رموز به عالم سياسيو مردم را خود مدرس
اين او رفقاي كه نداد اجازه هم يكبار اين بنابر
مجلس آرشيو در مدرس نطقهاي بزنند ، بكار را كهنه اسلحه
سلاح و دين حربه به متوسل هيچوقت او است ، موجود ملي
مبذول باره اين در را ملاحظه كمال نگرديد ، مذهب
ميان در و چهارم مجلس در او اعتقاد كه خاصه ميداشت
از سياسي قوه انفكاك با كه بود كساني به اكثريت افراد
آنها عقيده خلاف به نميتوانست و بودند موافق روحاني
نبود ، اينكاره گذشت كه همچنان خودش و گيرد بدست سياستي
كرده درك را سياست اين مضار مزه سوم مجلس از يعني
...بود
با كه نداشتند مضايقه "سوسياليستها" ما رفقاي معهذا
آنها جرايد و كنند مبارزه "ارتجاع" برضد "آزادي" حربه
به "پرستي كهنه" و "آخوندبازي" به هجوم بهانه به هم
".بخوانند انگلوفيل را آنها يا بزنند ، نيش اكثريت
:لازم توضيح
وي مقصود تا باشد لازم بهار ، سخن پيرامون تذكري شايد
اينجا در بهارشود روشن تعبيري سوء گونه هر از دور
داشتند عادت سوسياليستها آنكه يكي:دارد مشخص مطلب دو
عنوانهائي با را ، روحانيان ويژه به ديانت ، طرفداران
مقاصد بدينوسيله و كنند ياد "فناتيك" و "مرتجع" شبيه
حفظ عين در مدرس ، اينكه دوم مطلب.ببرند پيش را خود
كه ميكرد رفتار طوري خود ، ديني و روحاني هويت
.نميچسبيد او به وصلهها اينگونه
اما.كردهايم تجربه خودمان زمان در را نخست مطلب ما ،
در.است توجه قابل حاضر ، شرائط در ويژه به دوم ، مطلب
و بود عادي امر يك سياست در روحاني دخالت مدرس زمان
مدرس ، اما.بودند فراوان مجلس در روحاني چهرههاي لذا
انگيزهاي با و طريق به كه نبود عادي روحاني يك
مجتهد يك بلكه باشد رسانده مجلس به را خود معمولي
جهت و وقت مراجع از نمايندگي به ابتدا از كه بود مسلم
مجلس ، مصوبات محدوده در فتوا امر در ايشان ولايت اعمال
طور به كسي چنان از.بود گذاشته قدم محيط آن به
از "صرفا را مسالهاي هر كه ميرود انتظار طبيعي
نقطه از را امور همه و كند سنگين و سبك شرع ديدگاه
اگر نيست انتظار خلاف برتر ، اين از و بسنجد فقهي نظر
استفاده با و موكلان اكثريت بودن مسلمان بر اتكاء با
حكومت به معتقد "عملا خود ، سياسي -مذهبي موقعيت از
و باشد ديگران آراء بر -پيامبر راي عنوان به -خود راي
.شود طرف ايشان با تحكمآميز گونهاي به
چنين مجلس در رفتارش اما داشت را شرائط اين همه مدرس
و او دستور از پيش نطقهاي مدعا اين زنده شاهد.نبود
يا موافقت بهعنوان مجلس دستور ساعات در كه است آرائي
اين در.است كرده ابراز آن امثال و توضيح يا مخالفت
يك گوئي كه ميزند حرف بهگونهاي "غالبا مدرس صحبتها
شرعي آراء همان تا است داشته سعي گويا و است عادي شخص
سياسي پوشش در است مطابق او اجتهاد با -"لزوما -كه را
اشاره آن به بهار كه است سياستي همان اين ، .كند بيان
و ارتجاع تهمت از مصونيت ، علاوهبر روش ، اين و ميكند
ازجمله.است داشته نيز ديگري منطقي فوائد آن ، امثال
در خود روحاني همكاران به است نبوده مجبور اينكه
از بيگانگان نيز و بدهد پس حساب مجلس درون و بيرون
بهخصوص كه شرقزدگان ، و غربزدگان و مخالفان و مذهب
و بودهاند زياد مشروطه نهضت نخستين دهههاي در
مبنايي بحث و جر به او با داشته ، خريدار هم حرفشان
.نميپرداختهاند
سياست و دين ارتباط مورد در بهار بهعقيده اينجا ، در
بخواهد او كه نميدانيم بعيد همچنيننداريم كار
دهد نسبت كسي به را "سياست از دين جدائي" به اعتقاد
"سياست و دين اتحاد" شعار مصدر بهعنوان امروز كه
مطلب اين به بهار نيز آينده در چنانكه ميشود ، شناخته
اينجا در او كه است اين حداقل ، اما كرد ، خواهد تصريح
سياسي برخوردهاي در "مشرب وسعت" داراي را مدرس
مهمي و حساس بسيار نكته نيز مقدار همين و ميداند ،
مدرس شخصيت ناشناخته ابعاد از يكي حال ، درعين و است
.گيرد قرار دقت مورد است شايسته كه است
بهار روايت به مدرس روحيه
"...احزاب مختصر تاريخ" كتاب در پاورقي ، يك در بهار
استفاده او.دارد مدرس سياسي و شخصي صفات به اشارهاي
در شركت و تهران به حركت جهت تكاسبه گاري يك از مدرس
خوردن برهم ميشمارد ، مدرس طبع استغناي دليل را مجلس
مدرس نطق يك با ناصرالملك زمان در سياسي بزرگ مجلس يك
صميمانه هواداري. ميداند او فصاحت و بلاغت نشان را
روشن نيز عمل در او ، نوشتههاي از جدا مدرس ، از بهار
از بعضي عليرغم او ، كه شد ديده زيرا بود
يعني خود سياسي حيات روز آخرين تا اختلافسليقهها ،
.نشد جدا مدرس از هفتم ، دوره ابتداي تا
:ميگذرانيم نظر از را بهار پاورقي متن اينك
و بود كرده تحصيل اصفهان و اشرف نجف در مدرس مرحوم -1
هواداري به و داشت توقف اصفهان در مشروطيت آغاز در
"اول طراز" جزء نجف علماي ازطرف و بود مشهور مشروطه
بهطرف اصفهان از مجلس وكلاي روزيكه.بود شده معين
شد ديده ميكردند ، حركت دوم مجلس در شركت براي تهران
گاري در را خود مختصر و ساده اسبابهاي ضعيف سيدي كه
بهطرف شده سوار مركب آن بر هم خود و نهاده تكاسبه
.كرد حركت مجلس در شركت براي تهران
.بود "مدرس حسن سيد" عجيب مرد اين
در و بود اعتدال حزب جزء دوم مجلس در و آمد تهران به
از يكي در ناصرالملك ديكتاتوري در سوم و دوم مجلس بين
سياسي بهمنظور نايبالسلطنه و دولت كه عمومي مجالس
به مجلس كه كرد نطقي مدرس حسن سيد بودند داده تشكيل
اساسي قانون هواداري به او نطق و خورد هم به بزرگي آن
تنكابني سپهسالار مرحوم.بود ناصرالملك خيال برضد و
مجلس از تعرض به مدرس و كرد حمله مدرس به مجلس در
كنند توقيف را او خواستند و شد تقولق مجلس و برخاست
.نشد ميسر و
انتخابات در و شد شروع مدرس سياسي شهرت اينرو از
.گرديد سوم مجلس وارد و شد وكيل تهران
بوديم اقليت در من و مدرس كه قاجاريه سقوط آغاز در -2
با من بشود روشن ميرفت تهران رجال سياست "تقريبا و
ملاقاتهاي "داوينيان" رفيق شوروي دولت مختار وزير
زمان آن مهم افراد و سفارت اعضاي با و ميكردم ، زياد
و نظامي eوابسته و چاپگين آقاي و بگوف آقاي مانند
مدرس حسن سيد از شبي.داشتم دوستانه روابط هم غير
تمجيد او eرويه از من و آورديم ، ميان به صحبت
"!است انگليس نوكر مدرس":گفت مختار وزير آقاي ميكردم ،
مختار وزير. آوردم دلايلي و اشتباهيد ، در شما گفتم
انگليس نوكر را او ما نباشد ما نوكر كه كس هر:گفت
نتايج از يكي فقط و فقط پرمعني سخن اين !ميشناسيم
مملكت مفيد اعضاء كه بود جرايد زدن تهمت و سوءهتاكي
!بود كرده خوار اجانب نظر از را
بهار روايت به مدرس ، اخلاقي صفات
شهادت از پس كه دارد مدرس درباره مقالاتي الشعراء ملك
.است مدرس به او ارادت شدت از حاكي و شده نوشته او
و تاريخي نكات حاوي كه را ، مزبور مقالات از قسمتي
نقل گزينش ، با ساله بيست تاريخ از است ، شنيدني
:ميگويد بهار.ميكنيم
بعد به مغول eفتنه از كه ايران بزرگ شخصيتهاي از يكي
صراحت حيث از تمامي و استعداد و كيفيت بدان نظيرش
و سياست علم در فني ويژگيهاي و ادبي شجاعت و لهجه
اعلي مدرس حسن سيد نشده ديده اجتماعي امور و خطابه
.است مقامه الله
و ماننداميركبير فداكار و شجاع و طلب اصلاح رجال ما
عبدالله سيد و امينالدوله و افغاني سيدجمالالدين
ملك و اصفهاني سيدجمال و طباطبائي محمد سيد و بهبهاني
و داشته بسيار غيرايشان و مقامهم اعليالله المتكلمين
و برگزيده شخصيتهاي بزرگان اين از يك هر كه داريم
بود ديگر چيز تمامي حيث از مدرس اما.ميباشند تاريخي
راممتاز او كه بود هنري و صنعتي و فني جنبه مدرس در و
و تقدس و علمي eجنبه از برآنكه علاوه بود ، كرده
نداشت ، هيچكس از كمي دست نيز فكر و وهوش پاكدامني
مرحوم آن شهامت و بساطت و سادگي خصال اين تمام وسرآمد
كه بود او فداكاري و خودگذشتگي از همه از مهمتر بودكه
.نشده ديده احدي در
فخر باعث كه فقري آن -"فقير" علمي معني تمام به مدرس
"الفقرفخري":فرمود و بود عليه صليالله ما پيغمبر
بود ، او عظمت و توانگري و بينيازي عين كه فقري همان
علي و فاروق و صديق در عالم امپراطوري با كه فقري
نهاده برآن مسيحيت و اسلام اساس كه فقري داشت ، وجود
-برداشت دست آن برابر در جهان پادشاهي از مسيح و شده
خرافات و فاناتيزم با بود ، شجاع و راست و پاك مدرس
وبالجمله بود همراه نو و تازه اصلاحات با بود ، دشمن
.ميشد شمرده خود عصر عجائب از يكي
طاهري صدرالدين سيد
دارد ادامه
|