|
|
شنيده مردم صداي;استبداد
شود نمي -استبدادي و دمكراتيك هاي نظام در انسان حيات (پاياني بخش) خويش ، قدرت تحكيم و تقويت براي "معمولا سياسي ، استبداد عبارت استبداد "اصولاميگيرد بهره روانشناسي مباني از كه ميشود ظاهر زماني و ميباشد رئيس يك مطلق استيلاي از قادر نيز و كرده ، پيدا منزوي و منفعل شكل سياسي ، موءسسات مردم و حاكمه هيات روشنتر ، عبارت به.نيستند آن رفع به صفآرايي هم مقابل در و ساخته جدا دنياي دو خويش براي دليل بيشك ;شود مشاهده صفآرايي اين كه هرجا.ميكنند .است استبداد وجود در و است اعتماد عدم و بدبيني فلسفه استبداد ، مبناي پرهيز آزادي فرمانبران ، كه مينمايد عمل نحوي به حقيقت ;ميبينند ناتوان آن كشيدن دوش به در را خود و داشته روحي (سفسطه) فريب و اغفال فلسفه بريك سياسي استبداد بعلاوه تزوير بر را ، خويش حاكميت و موفقيت استمرار بوده ، استوار فرصت زماني مستبد براي.ميسازد مبتني ملت به نسبت ريا و موءسسات آشفتگي نوعي جامعه ، بر كه ميشود حاصل مساعد مظالم انواع يا و ;متعارض سياستهاي ناپيوستگي يا سياسي .باشد شده حاكم اجتماعي تقاضاي به نسبت "معمولا استبدادي سياسي قدرت كه آنجا از هم آنان حمايت از اين بنابر ;نيست پاسخگو خود مخالفان خود ، حكومت تداوم جهت علت ، همين به و نميباشد برخوردار آن برهنه ، قدرت.مينمايد استفاده "برهنه قدرت" ابراز از اين.ندارد بر در را مردم توده رضايت كه است قدرتي نوع بر مهاجم سپاه يا دارد گوسفند بر قصاب كه است قدرتي همان دام به كه توطئهگراني بر پليس يا و ;مغلوب ملت و است روانشناختي توصيفي برهنه ، قدرت تعريف.افتادهاند از پارهاي به نسبت حكومت قدرت كه است ممكن اساس ، برهمين .نباشد اينچنين ديگر ، پارهاي به نسبت و باشد برهنه اتباع قدرت كجا هر كشورها ، داخلي حكومت و بينالمللي عرصه در جاهاي به نسبت قدرت آوردن بدست شيوه باشد ، حاكم برهنه قدرت ديگر ، تعبيري به.بود خواهد بيرحمانه بسيار ديگر ، ماهيت خاطر به مردم ، نظر در آن حرمت كه است برهنه وقتي .ديگر مشروع دليل نه و است آن مطلقه سلطنت با استبدادي سياسي قدرت اوقات ، بيشتر در قديميترين ، سياسي ، ساختار نوع اين.است بوده همراه دوران در كه است حكومتي شكل رايجترين و سادهترين روانشناختي ، لحاظ از.است شده شناسايي نظامها ، تاريخي يك فرمانروا كلي ، بطور.است روشن حكومت طرز اين امتيازات جمع خود براي پيرواني و رسانده پيروزي به را فرقه يا ايل و) شريك پادشاه با را خويش افتخار و شكوه كه ميكند كه هرچند بنابراين ;ميدانند (آن از ناشي همه ، از بالاتر سلطنت نزديكان از دستهاي رضايت نوعي پادشاه قدرت براي و ترس از نخست جامعه ، افراد اكثر وانگهي ;ميگردد حاصل .ميكنند اطاعت وي از سنت ، و عادت حكم به سپس زيادي بسيار معايب داراي (مطلقه سلطنت "خصوصا و) سلطنت فرمانروايان اينكه احتمال باشد ، موروثي سلطنت اگر:است خصوص در اگر و ;است ضعيف بسيار باشند ، كفايتي با افراد وراثت سر بر باشد ، داشته وجود ترديد جانشيني قانون اينكه سلطنت مهمتر عيب.آمد خواهد پيش داخلي جنگهاي مگر ;ندارد توجهي افراد منافع به "معمولا نظامي چنين و باشد يكي پادشاه شخصي منافع با منافع ، اين كه وقتي انحطاط علت.دارد امكان حدي تا نيز منافع بودن يكي البته عادت پادشاهان كه است آن از ناشي سلطنت ، كفايت عدم و كليسا ، اشرافيت ، ) جامعه از بخشهايي بر تا ميكنند مانند جغرافيايي گروه يك هم شايد يا بزرگ بورژوازي دگرگونيهاي حالت ، اين دركنند تكيه (روسيه قزاقان كاهش را مقرب گروه قدرت رفته رفته اقتصادي ، و فرهنگي .ميشود پادشاه گريبانگير آن بدنامي و داده و حاكميت ميان تضاد نوع يك "عموما استبدادي نظامهاي در غرب ، سياسي فلاسفه از روسو ، ژانژاك.است نهفته آزادي و حاكميت":ميگويد و دريافته روشني به را مسئله اين مدني جامعه كه هستند هم نقيض و مخالف زماني تا آزادي ، ".باشد نداشته مشاركت سياسي قدرت تنفيذ در "كاملا قرار استبدادي حكومت سايه در كه جوامعي مهم مسائل از و قانوني تغييرات امكان آنجا در كه است اين دارند ، حكومتهاي تحت كه ملليميرود بين از دموكراتيك هيات رجزخواني به زمان گذشت با و نموده زندگي استبدادي ارزش حقيقت در كردهاند ، عادت آن اطرافيان و فاسد حاكمه مردم صداي نظامها ، اينگونه در.باختهاند را خود سياسي .گيرد صورت مردم بهنام كارها تمام گرچه ;نميشود شنيده در تنها بتوان شايد را حق اين تعلق و حاكميت اعمال .شنيد دولتي رسانههاي بلندگوي از يا خواند مطبوعات نزديك بيتفاوتي مرحله به را ملت جوامعي ، چنين در زندگي به شده ، تسليم تعدي و ظلم برابر در آنها ، .ميكند از و ميدهند فرا گوش تبليغاتي دستگاههاي دروغپردازي ملتي چنين بنابراين ;نميشوند عصباني و ناراحت آن شنيدن ابزار استيلاي و استبدادي سياسي قدرت استمرار دليل به دموكراتيك ، و قانوني راههاي به توسل از اسلحه ، و زور .ميگردند مايوس بهكلي فرصت بدون زيرا ;ميكند تهديد را انساني شرف مطلقه ، قدرت است ، آن در جامعه افراد نفع كه اموري تنظيم در مشاركت و خورده محك داوريهاي به رسيدن خواستها ، و نيازها كشف فضيلتهاي اخلاقي و عملي فكري ، تكامل نيز و ;آزموده شرايط تعيين در شخص فعال مشاركت".نيست امكانپذير معنوي و انساني خرد پرورش عمده مكانيزم منزله به خويش ، موجوديت مطلقه ، قدرت يك وجود شرايط در اما ;اوست اخلاقي تكامل ".شد خواهد نقض اجتماعي عدالت همراه عقيده نوعي با هميشه امروزياش ، اشكال در استبداد ، كه جا هر (استالين يا موسوليني يا هيتلر استبداد) است از پيش) خردسالان ذهن در را عقايد دسته يك باشد ، استبداد اين و ميكنند تزريق (باشند يافته انديشيدن توانايي آنكه شاگردان ، تا ميآموزند استمرار و تكرار با آنقدر را عقايد تزريق.نيابند خلاصي هم خود درسهاي نخستين سحر از حتي شود ، آورده دليلي آن صحت براي كه نيست شكلي به عقايد ، اين هيستري با و ;تلقين با طوطيوار ، تكرار با را آن بلكه را متضاد عقيده دو كه وقتي.ميدهند ياد شاگردان به جمعي و ميشود تربيت متخاصم لشكر دو دادند ، درس طريق اين به بحث به را خود نظريات بتوانند كه مردماني دسته دو نه مقدسترين كه ميكند احساس چنين مسحوري ، آدمك هر.گذارند امور ، وحشتناكترين و داشته بستگي او جبهه پيروزي به چيزها اينگونه البته ;است مرتبط مقابل جبهه پيروزي به يكديگر كنار پارلمان در نميتوانند متعصب ، فرقههاي طرف كدام با اكثريت ببينيم كه بگويند "مثلا و بنشينند نمايندگي كدام هر كه زيرا ;آنهاست شان دون كار ، ايناست .هستند عهدهدار را مقدسي هدف كه است (استبدادي) اتوكراتيك طريقههاي نظامها ، اين در" با رويهها ، اين ميسازد ، مشخص را سياسي قدرت به نيل روش به زمامداران انتخاب مانع "شديدا خود امكانات و قوا تمام نظامهاي مشخصه صفت امري ، چنينميگردد مردم وسيله همين از خودكامگي ، اتوكراسي عبارت و بوده استبدادي سياسي ".است شده ناشي جا جامعه و سياسي نظام در كه است اين استبداد هدف ،"اصولا" قول به ولي ;سازد حاكم را آرامش خويش ، فرمان تحت .ناميد دوستي و صلح نميتوان را آرامشي چنين مونتسكيو ، است سكوتي يا خاموشي به شبيه است سكوتي فقط آرامش ، اين اماكن در يا و ;بوده برقرار سقوط به نزديك شهرهاي در كه ".ميشود حكمفرما دشمن دست به تسخير شرف در حاكمه هيات ميان توافقي هيچگونه استبدادي ، نظامهاي در" قدرت ساختار جهت ، همين به و نداشته وجود مخالفين و چنين مد و جزر كه است درست "كاملا.است نوسان در "دائما از يعني ;دارد پاندولي نوسان يك هميشه حكومتهايي ، وسط حد در و ميرود ديگر طرف انتهاي به طرف ، يك انتهاي به دنيا ، ملل تمام "تقريبا تاريخ تطور از.نميايستد اوج به كه همين نظامها ، اين كه ميشود استنباط خوبي به مردم رساندند ، كمال حد به را اختناق و رسيده قدرت هر به يا اجتماع مستعد زمينه كمك به و درآمده عصيان حالت آن ، از پسميسازند سرنگون را سياسي استبداد ممكن ، وسيله ميگيرد را آن جاي مضري گسيخته لجام آزادي خود ، به خود مرتبه يك (فشرده فنر مانند) ديده فشار مردم رفتهرفته و كرده ، سوءاستفاده موجود آزادي از چنان و ميجهند جا از دوره ستم و جور آن ، نتيجه در كه ميافتند هم جان به با مترادف "تقريبا هم ، آزادي .ميشود آن از بدتر بلكه و استبدادي نظام گسيختگي عنان مرج و هرج از كمكم ستمديده ، مردم همان دوباره باز نظام) قوي حكومت يك وجود قلبشان در و ميشوند سرخورده مرجي و هرج از وسيله ، بدين تا ميكنند آرزو را (استبدادي حكومت "مجددا.شود جلوگيري شده ، فراهم آزادي نام به كه چنان اقتدار ، نشئه و ميچشد را قدرت مزه و ميآيد قوي ميگستراند را خودكامگي بساط نو ، از باز كه ميكند مستش حكومت ، رژيم پاندول و ميشود تكرار تاريخ طريق ، همين به و و ميدهد سير ديگر انتهاي به انتها يك از را خود نوسان .نميايستد اعتدال حد در يعني ;وسط حد در هرگز شكسته هم در بيرون از كه مواردي در استبدادي ، سياسي قدرت و حرمت از ابتدا":ميكند طي معيني مسير كمابيش شود ، عمومي افكار به و شده غره ;دارد مردم ميان در كه احترامي هيچگاه كه است تصور اين بر زيرا;ميگردد بياعتنا نظام ، اين.داد نخواهد دست از را عمومي افكار پشتيباني خود ، بيرحمي يا مردم حماقت و بيكاري واسطه به "معمولا ترتيب ، بدين و برده سئوال زير را خويش مشروعيت رفتهرفته ".ميسپرد جديد حكومت به را خود منصب قانوني رويههاي و نهادها فاقد "معمولا نظامهايي چنين" دولت و بوده (جامعه گروههاي سياسي قدرت تجسم عنوان به) و متوسط طبقه گروههاي برخي از جلوگيري براي آن ، بر حاكم مكانيزمهاي از آميزهاي به سياسي ، مشاركت در پايين سياسي قدرت رژيمها ، در.ميشود متوسل يارگيري و سركوب مقابل در قادرند جامعه مسلط گروههاي كه است متمركز چنان راحتي به (نماينده داشتن جهت) اين ديگر گروههاي درخواست استفاده دليل به آنها ، قدرت استمرار البته ;"كنند مقاومت .ميباشد سركوب خشن ابزارهاي از زيرا ;هستند دور به واقعي سياست از استبدادي ، نظامهاي" محلي رقابتهاي نژادي ، اختلاف طبقاتي ، مبارزات كه هنگامي معناي به سياست شود ، حل خون و اسلحه با فردي ، جدالهاي و سلاحهاي كه است آن بر سياست ، .ندارد وجود آن واقعي و مبادله مذاكره ، منطقي و قانوني ابزارهاي چون) ديگري ".نمايند تفنگ و سرنيزه چاقو ، مشت ، جانشين را (غيره نهاد سياسي قدرت داراي "معمولا دموكراتيك ، نظامهاي" اجتماعي از شكلي شدن ، نهادي. ميباشند (سازماني) يافته خود مدني ، جامعه كه است آن مستلزم و بوده سياسي قدرت شدن از اعم خود ، اعضاي تمام بوسيله يعني) خويش موجوديت به :به تعلق امر اجتماع ، افراد و گردد آگاه (گروهها و افراد مداومت و وحدت همچنين و ;مدني جامعه وجود مشاركت ، جامعه ، كه است جهت اين به.نهند ارج درجه بالاترين به را آن صاحب منزله به و گرفته خود به مدني جامعه عنوان حكومت ، يا تنفيذ گروه ، فلان كه ميشود تلقي قدرتي آن مالك يا ".ميكند اعمال فردي سياسي قدرت واجد (غيردموكراتيك) استبدادي نظامهاي" چندين يا نفر يك را قدرت فردي ، سياسي قدرت در.ميباشند حق چشم به همگي كرده ، اعمال را آن و دارند دست در نفر يا فرد به هميشه حاكمه قدرتمينگرند آن به مالكيت :مانند) امتيازاتي و صفات داراي كه دارد تعلق افرادي ديگران و بوده (غيره و چاپلوسي ميزان نژادي ، برتري ثروت ، و قدرت مالكيت حكم در قدرت ، داشتن دست در.باشند آن فاقد .است شخصي ملك عنوان به آن ، از بهرهبرداري در بودن مختار از دلخواه بهطور ميكند ، تصاحب را سياسي قدرت كه هركس و نيست پاسخگويي به ملزم كسي ، به نسبت و گرفته بهره آن اصول ، و قواعد رعايت و اجباري رويههاي از پيروي به ".ندارد اجباري هيچگونه نهاد سياسي قدرت:دارد وجود قدرت طيف دو نظر ، يك از" .استبدادي يا فردي سياسي قدرت و ;دموكراتيك يا يافته قدرت تقسيم ما ، بحث:ميگويد باره اين در برتراندراسل سازمان يك كه روشي فردي ، قدرت و سازماني قدرت به است فرد كه روشي و ;است چيز يك ميكند ، قدرت كسب آن بوسيله ;است ديگري چيز ميكند ، قدرت كسب آن با سازمان يك درون در كسي اگر:دارند متقابلي ارتباط هم با روش دو اين البته كسب قدرت خود حزب در بايد شود وزير نخست كه است اميدوار ميكرد ، زندگي موروثي اصل انحطاط از پيش وي اگر ولي كند ، ملتي سياسي كنترل بتواند تا باشد پادشاهي وارث ميبايست ".آورد چنگ به را :منابع تهران / قاضي ابوالفضل ترجمه / سياسي جامعهشناسي - جاويدان 1358 قوام عبدالعلي اداري تحول و سياسي توسعه - زمان 1363 كتاب نادرزاد ، بزرگ ترجمه سياسي ، قدرت - ايرانيطلب ترجمه كانت ، تفكر در تاريخ و سياست - خوارزمي 1371 / دريابندري نجف ترجمه برتراندراسل قدرت ، - سينا 1348 ابن عاملي ، حشمتالله سياسي رژيمهاي - مركز 1372 نشر كاتوزيان محمدعلي ايران ، سياسي اقتصاد - روشنگران 1369 فجر ، عباس ترجمه دموكراسي مدلهاي - سپهر 1357 نوري ، خواجه ابراهيم طلايي ، عصر بازيگران - |
|